eitaa logo
تاریخ و سیاست
5.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
23 ویدیو
12 فایل
دور هم تاریخ بخوانیم.... در این کانال ، مطالب تاریخی با تم سیاسی به ساده ترین زبان ممکن و با پیش مایه ی طنز خدمت شما ارائه میگردد. کپی برداری از مطالب ، کاملا آزاد می باشد. آی دی پژوهشگر مطالب؛ @arefaneh53 ادمین ارتباط؛ @Youzarsif_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
نکته بعدی اینکه یکی از مناطق خیلی سرسبز و پرمحصول اطراف قلعه خیبر ، باغ بزرگ فدک بود که این ملک به طور کامل به پیامبر رسید و پیامبر هم اون را به حضرت فاطمه بخشید و بعدا راجع به اون صحبت خواهیم کرد. نکته بعدی ، بحث غذای مسمومی بود که یک یهودیه برای پیامبر آورد و برخی از تواریخ معتقدند پیامبر پس از خوردن کمی از این غذا ، مریض شد و در نهایت همین غذا بعدها موجب شهادت پیامبر شد. نکته آخر هم این استکه در این جنگ یکی از پهلوانان معروف یهودی هم به دست علی ع به درک واصل شد که مرحب یهودی نام داشت و شما میتونید رزم مرحب با علی ع را در این کلیپ که البته از نظر بنده خوب هم ساخته نشده ببینید: https://www.aparat.com/v/eYqgF @tarikhbekhanim
آثار باقیمانده از قلعه خیبر و نخلستانهای اطراف اون که شامل فدک نیز می‌شود. @tarikhbekhanim
این هم آثار قلعه بنی‌نضیر در اطراف مدینه @tarikhbekhanim
آثار قلعه بنی‌قریظه در اطراف مدینه @tarikhbekhanim
باسلام عرض شد که کشته شدگان جنگ خیبر کمتر از صدنفر بودند. این یک نکته اساسی و قابل توجه برای کسانی هست که معتقدند اسلام به زور شمشیر پیشرفت کرد. از زمانی که پیامبر اسلام وارد مدینه شد و حکومت تشکیل داد تا زمان فوت پیامبر ، تعداد کشته‌های جبهه مقابل اسلام در غزوات و سریه‌ها حدود ۱۳۰۶ نفر بوده که حدود ۸۰۰ نفر آنها در جنگ با یهود بنی‌قریظه بوده‌اند که قبلا عرض شد که برخی مورخین کشته‌های بنی‌قریظه را واقعی نمی‌دانند و ساخته پرداخته یهود می‌دانند. یعنی در اینکه در جنگ با یهود بنی‌قریظه اصلا قتل عامی صورت گرفته یا نه ، هزار اما و اگر هست و برخی مورخین معتقدند عدد ۸۰۰ نفر ، مربوط به کسانی است که قرار بود کشته بشوند ولی تعداد زیادی از اونها مسلمان شدند و از مرگ نجات یافتند و تعدادی هم بخشیده شده و مهاجرت کردند. حتی اگر فرض کنیم تمام اون ۸۰۰ نفر ، کشته شده باشند تعداد کل کشته‌ها در ده سال حکومت پیامبر در مدینه حدود ۱۳۰۶ نفر بوده که عدد بسیار کمی است. آقایانی که اسلام را دین شمشیر می‌دانند، نگاهی به آمار کشته‌های جنگهای خودشان بیندازند که سلاطین آنها به هر شهری می‌رسیدند قتل‌عام میکردند و کوچک و بزرگ و پیر و جوان و پسر و دختر و زن و مرد را از دم تیغ می‌گذراندند. مضافا براینکه رفتار پیامبر اسلام و مسلمانان با اسراء و زخمی‌ها اصلا قابل قیاس با هیچ مکتبی نیست و علاوه بر این پیامبر اسلام همیشه در حال تبادل پیک برای بستن قرارداد بین مدینه و قبائل حجاز بود تا بدون جنگ و خونریزی به اسلام روی آورند و فقط در صورتیکه به کاروان‌های مسلمین یا به خود و خانواده‌شان آسیبی میزدند و یا دسیسه‌چینی و نقض عهد میکردند و یااینکه رسما به جنگ مسلمانان می‌آمدند می‌جنگید. این سیره حکمرانی اصلا قابل قیاس با هیچکدام از حکومت‌های دیگر نبوده و متاسفانه برخی تاریخهای ساختگی و حتی فیلم‌هایی مثل محمدرسول‌الله ساختهء مصطفی عقاد ، بر روی جنگهای پیامبر متمرکز شده و به تعدی و حملات مشرکین نپرداخته‌اند. یکی از نکات جالب همین فیلم محمدرسول‌الله این استکه اولا آقای هارولد باک ، تهیه کننده این فیلم ، یهودی بوده و مقادیر زیادی برای ساخت آن هزینه کرده و از بازیگران خیلی مشهوری مثل آنتونی کوئین برای این فیلم استفاده کرده ، اما یکی از جنگهای پیامبر با یهودیان را به تصویر نکشیده در حالیکه بیش از ۵۰ درصد جنگهای پیامبر با یهودیان بوده.😳 اینها همه از مصادیق جنگ شناختی است که شبهات زیادی را در ذهن جوانان ما ایجاد می‌کند و تصویر خشونت‌ و جنگ‌طلبی در ذهن آنها القا می‌کند تا جوان ناآگاه و بی‌مطالعه ما بیاید و بگوید که العیاذ بالله ، پیامبر شما یک قاتل و جنگ‌طلب و کشورگشایی بوده است. القصه در سال ۷ هجری معجزه ردّالشمس هم اتفاق افتاد که بدین شرح است: روزی پیامبر، علی(ع) را در پی انجام کاری فرستاد. زمانی که او بازگشت، وقت نماز عصر بود. پیامبر که اطلاع نداشت که علی ع نماز عصر خود را نخوانده است، سر خود را بر روی پای وی قرار داد. در همون هنگام، وحی الهی نازل شد و پیامبر مشغول دریافت وحی شد. این امر تا زمانی که نزدیک بود خورشید غروب کنه ادامه داشت. وقتی که دریافت وحی به اتمام رسید، پیامبر از علی ع پرسید که آیا نماز عصر را خوانده است؟ وقتی علی بن ابی‌طالب در پاسخ گفت که به خاطر اینکه سر شما بر روی پای من بود و من نتوانستم شما را بیدار کنم، پیامبر نیز از خداوند خواست که آفتاب را برگرداند تا علی(ع) نماز عصر خود را بخواند. در این هنگام، خورشید به‌اندازه‌ای به عقب برگشت که وقت فضیلت نماز عصر شد و حضرت نماز خود را خواند.» این واقعه در اکثر منابع روایی شیعی و سنی نقل شده است. در مکان این واقعه در شهر مدینه مسجدی بنا شد که به مسجد رد الشمس معروف است. خب حالا ایرادی که بیان می‌شه اینه که چرا گزارش مفصلی در تاریخ نداریم که مردم بازگشت خورشید را دیده باشند و نقل کرده باشند. در جواب گفته می‌شه که بازگشت یا توقف خورشید برای خواندن نماز عصر جزئی بوده است و این مقدار توقف یا بازگشت برای کسی که دقت بر حرکت خورشید در اون لحظه نداشته ملموس نبوده. این یکی از معجزات پیامبر اسلام است که در حق علی ع انجام شد و منحصر به ایشون بوده. اتفاق آخر هم توسعه مسجدالنبی بود که در اواخر سال ۷ اتفاق افتاد و بعلت اینکه تعداد مسلمانها خیلی زیاد شده بود اینکار لازم شد. لذا مسجد را توسعه دادند و آن را از ناحیه طول و عرض - هر کدام - به 100 ذرع رسوندند. خلاصه اینکه در این مرحله شکل و چهار چوبه مسجد تغییر کرد؛ یعنی طول هر ضلع به صد متر رسید و بصورت مربّع دراومد.
البته شکل اصلی اون تغییری نکرد، زیرا در مرحله اوّل که از سنگ و خشت خام و تنه درخت خرما و شاخه های آن تشکیل شده بود در مرحله بعد نیز از همین مواد و وسائل استفاده شد، ولی نحوه چیدن دیوارها تغییر کرد بدین نحو که خشت ها را بصورت جفت درکنار یکدیگر و سپس هر دو را مخالف دوتای دیگر - عمودی و افقی - قرار دادند. بعدها در زمان عمر و عثمان هم ، مسجدالنبی توسعه یافت که در جای خودش خدمت شما توضیح میدم. انشالله وقایع سال ۸ را در قسمت بعدی عرض خواهم کرد. @tarikhbekhanim
باسلام اهم وقایع سال ۸ هجری عبارتند از : جنگ موته فتح مکه جنگ حُنین و تعدادی وفات و تولد افراد مهم که خدمت شما عرض خواهم کرد. و اما در مورد جنگ موته باید خدمت شما عرض کنم که این جنگ یک سریه بود. یعنی فرماندهی اون جنگ را خود پیامبر در دست نداشت بلکه یک لشکر را به فرماندهی سه نفر از مسلمانان راهی جنگ کرد و این جنگ بزرگترین سریه بعداز هجرت بود. این جنگ بین سپاه اسلام و بخشی از مناطق تحت نفوذ امپراطوری روم شرقی رخ داد و در منطقه‌ای بنام موته در شمال مدینه در کنار بحرالمیت و حدود ۶۰۰ کیلومتری مدینه بود. فرماندهی سپاه اسلام در این جنگ، به ترتیب بر عهده جعفر بن ابی طالب( برادر بزرگتر علی ع )، زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه بود که هر سه فرمانده شهید شدند. مسلمانان پس از شهادت سه فرمانده خود و به دلیل اینکه تعداد سپاهیان روم بسیار بیشتر از سپاه مسلمانان بود، با هدایت خالد بن ولید به مدینه عقب‌نشینی کردند. داستان این جنگ به همان نامه‌نگاریهای پیامبر برمی‌گردد. پیامبر توسط پیک، نامه‌ای را برای فرماندار بُصری ارسال کرد. پیک پیامبر وقتی به منطقه غسّان رسید دستگیر شد و بدون هیچ دلیلی به دستور حاکم غسان اعدام شد. در حالیکه این پیک اولا به بُصری میرفت و نه غسان. یعنی وسط راه این بیچارهء بی‌تقصیر را گرفتند و کشتند. ثانیا در همه جا ، پیک مصونیت دارد و دستگیری و اعدام پیک در حقیقت اعلام جنگ به فرستندهء پیک هست. غسّانی‌ها از قدیم مسیحی بودند و منطقه زندگی اونها هم جزئی از روم شرقی حساب میشد. خبر اعدام پیک به پیامبر رسید. لذا پیامبر یک قشون ۳۰۰۰ نفری تهیه کرد و به جنگ غسانیها فرستاد و سه تا فرمانده هم برای اونها برگزید. اول جعفربن ابیطالب و اگر اون شهید شد ، زید بن حارثه که پسرخوانده پیامبر بود و اگر اون هم شهید شد ، عبدالله بن رواحه. بعدش پیامبر برای این قشون و فرماندهان این قشون سخنرانی کرد و شرط و شروطی برای جنگ گذاشت که این شرط و شروط از نظر حقوقی خیلی مهمه و من عین این سخنرانی را برای شما می‌آورم که ببینید هرچه اسلام قوی‌تر و مستحکم‌تر میشد ، رحمت پیامبر بر دشمن بیشتر می‌شد و دلسوزی و حرص او برای هدایت افراد بیشتر می‌شد. پیامبر اسلام در اینجا فرمود: با نام خدا و در راه خدا حرکت کنید و با کسی که به خدا کفر می‌ورزد بجنگید و پیمان‌شکنی و خیانت نکنید و بچه‌ها را به قتل نرسانید. و هنگامی که با دشمن مواجه می‌شوی، آنها را به یکی از این امور دعوت کن که اگر به هر کدام پاسخ دادند بپذیر و از آنها دست بکش. آنها را به اسلام دعوت کن که اگر پذیرفتند از ایشان قبول کن و آنها را رها کن. سپس آنها را دعوت کن که به دار المهاجرین (مدینه و اطراف آن) مهاجرت کنند که اگر قبول کردند، در سود و زیان مهاجرین شریک هستند؛ امّا اگر اسلام را پذیرفتند و در همان خانه و کاشانه خود باقی ماندند به آنها اطلاع بده که همانند أعراب مسلمان هستند و حکم خدا بر آنها جاری می‌شود و چیزی از خراج و غنیمت به آنها نمی‌رسد؛ مگر آنکه در کنار مسلمین به جهاد بپردازند. اگر این را نپذیرفتند، آنها را به پرداخت جزیه دعوت کن. و اگر قبول کردند، از آنها بپذیر و دست از ایشان بردار. و اگر این را هم نپذیرفتند از خدا کمک بخواه و با آنها بجنگ و اگر اهل قلعه یا شهری را محاصره کردی و آنها درخواست کردند که بر طبق حکم خدا در مورد آنها عمل کنی، این را نپذیر و بلکه آنها را بر طبق حکم خودت امان بده؛ زیرا نمی‌دانی که آیا به حکم خدا در مورد آنها دست می‌یابی یا نه. و اگر اهل قلعه یا شهری را محاصره کردی و درخواست نمودند که آنها را در ذمه خدا و رسولش قرار دهی از آنها نپذیر و بلکه آنها را در ذمه خودت و پدرت و اصحابت قرار بده؛ زیرا اگر که ذمه شما و پدرانتان را بشکنند برای شما بهتر از این است که ذمه خدا و رسولش را بشکنند. «با نام خدا حرکت کنید و با دشمن خدا و دشمن خودتان در شام بجنگید. در آنجا افرادی را می‌بینید که در صومعه‌ها به عبادت مشغولند، متعرض آنها نشوید و افرادی را می‌بینید که سرشان آشیانه شیطان است، پس آن سرها را با شمشیر از تن جدا کنید... و اصلا زنان و بچه‌ها و پیرمردان را نکشید و نخل‌ها را به آتش نکشید و درخت‌ها را قطع نکنید و خانه‌ها را خراب نکنید». القصه قشون اسلام به منطقه رفت و غسانی‌ها از قبایل مختلف، حسابی برای جنگ آماده شده و از دولت روم هم کمک گرفته بودند. ذکر شده که عدد لشکر دشمن ، حدود ۱۰۰ هزار نفر بود. صبح روز جنگ ، جعفربن ابیطالب به شهادت رسید و زیدبن حارثه فرمانده لشکر اسلام شد. او هم مقاتله جانانه‌ای کرد و شهید شد و عبدالله بن رواحه فرمانده شد. او هم شهید شد و فاصله شهادت این سه فرمانده زیاد نبود.
خالدبن ولید ، پرچم فرماندهی را به دست گرفت و خواست ادامه دهد که قشون تازه نفس و زیادی به غسانی‌ها اضافه شد. خالد با زیرکی خاصی عقب‌نشینی کرد و میدان جنگ را ترک نمود و در فاصله‌ای با دشمن اردو زد و بالاخره ، شبانه مسلمانان را از تیررس دشمن خارج و به سمت مدینه راه افتاد. این همون خالدبن ولید بود که مشرک بود و در جنگ احد ، تنگه عینین را دور زد و از پشت مسلمانان سر در آورد و بعد از صلح حدیبیه مسلمان شد و در حقیقت چهارماه بود که مسلمان شده بود. در حقیقت مسلمانها توی این جنگ شکست خوردند و با دادن حدود ۱۵ شهید به مدینه برگشتند. ذکر شده که صبح روز جنگ ، بعد از نماز صبح ، پیامبر در مدینه بر منبر رفت و از روی منبر وقایع جنگ را برای مسلمانان تعریف می‌کرد و نام شهدا را هم بر زبان می‌آورد. این هم داستان جنگ موته. انشالله سایر وقایع سال ۸ را فرداشب خدمت شما عرض خواهم کرد. @tarikhbekhanim
باسلام یکی دیگر از وقایع بسیار مهم سال ۸ هجری که بعد از جنگ موته رخ داد ، فتح مکه بود. خدمت شما عرض کردم که مشرکین مکه بعد از جنگ احزاب به این نتیجه رسیدند که اسلام و حکومت پیامبر دیگر قابل فروپاشی نیست و به هر نحوی باید با اون تعامل کرد. محیط حجاز روز به روز برای مشرکین مکه تنگ‌تر میشد و قبائل حجاز یکی یکی به اسلام میگرویدند و بتهای خودشون را دور می‌ریختند و احکام اسلام را رعایت میکردند و برای مشرکین مکه و ابهت بتکده‌های اون هیچ ارزشی قائل نبودند. البته هنوز هم در داخل مکه کسانی بودند که مسلمان بوده و موفق به هجرت نشده بودند و یااینکه به دلخواه خودشون در مکه مونده بودند از جمله عباس عموی پیامبر که به قولی مسلمان شده بود و مرتب پیامبر را از اوضاع مکه آگاه میکرد ولی هیچگاه مکه را رها نکرد. القصه ، گفتیم که صلح حدیبیه در سال ۶ بود و بااین قرارداد، مسلمانان موفق به انجام عمره نشدند و در سال ۷ ، عمره‌القضا به جا آوردند . در سال ۸ اتفاقی افتاد که برخلاف قرارداد صلح حدیبیه بود و آن هم این بود که بین قبیله خزاعه و بنی‌بکر جنگ در گرفت. خزاعه هم‌پیمان مسلمانان بود و بنی‌بکر هم‌پیمان قریش. طبق قرارداد صلح حدیبیه ، مسلمانان و قریش نباید در این جنگ دخالت میکردند و قبیلهء هم‌پیمان را یاری می‌دادند. اما قریشیها به کمک بنی‌بکر رفتند و تعدادی از خزاعی‌ها را کشتند. خبر به ابوسفیان رسید و ابوسفیان که شنید چه خبط بزرگی روی داده بلافاصله به مدینه اومد و از پیامبر عذرخواهی کرد. عذر ابوسفیان مقبول نیفتاد و پیامبر بااین استدلال که نمی‌توان از خون مقتولین خزاعی با یک عذرخواهی گذشت ، این اقدام قریش را حمل بر نقض پیمان کرد. یادتون باشه که در بين عرب‌ها، نقض پیمان ، بالاترین جرم بود و بدنه اجتماعی عرب‌ها که حکومت و دولت و نظام اداری نداشتند بر همین پیمانها استوار بود و اگر قرار بود پیمانها نقض بشه ، سنگ روی سنگ بند نمیشد. خلاصه پیامبر خیلی زود آماده جنگ شد و تا قریشیها خواستند به خودشون بیان ، پیامبر و لشکر ۱۰۰۰۰ نفری که در همین دوران صلح گردآوری کرده بود، پشت دروازه مکه بودند. شب قبل از ورود به مکه ، پیامبر عمدا در بیابان‌های نزدیک مکه اردو زد و دستور داد هرکس برای خودش آتش فراهم کنه. مشرکین مکه که از دور شاهد این قدرت‌نمائی بودند حسابی خودشون را باختند و ابوسفیان با وساطت عباس ، عموی پیامبر به اردو آمد و به حضور پیامبر رسید و بالاخره ایمان آورد. این همون ابوسفیان بود که قسم خورده بود پیامبر را بکشد و آن همه خونریزی کرد تا اسلام رشد نکند. والبته اینطرف هم همان پیامبری بود که تک و تنها به مبارزه با اینها پرداخت و از فرط بی‌کسی وتنهایی ، به طائف رفت تا از اونها کمک بگیره و در اونجا سنگباران شد. این ایمان البته کاملا ظاهری و از روی ترس بود ولی همانطور که قبلا توضیح دادم معصومین ما ، مامور به باطن افراد نبودند و صرف ادای شهادتین ، فرد را وارد اسلام می‌کرد. فردای آن روز لشکر اسلام ، وارد مکه شد. پیامبر چند جا را حرم و یا به اصطلاح خودمون ، بَست اعلام کرد که هرکس در آنجاها حضور یابد در امان باشد. یکی منازل خودشون ، یکی خانه ابوسفیان و یکی هم مسجدالحرام. همه قریشیها و مشرکین را هم بخشید و اعلام کرد که همه در امانند مگر اینکه دست به شمشیر برده و بخواهند مقاتله کنند. البته تعداد خیلی کمی در حدود ۱۰ نفر را اعلام کرد که هرکجا هستند بکشید حتی اگر دست در پردهء کعبه برده باشند. خب حالا راجع به این افراد و علت این تصمیم پیامبر و نتیجه کار ، فرداشب خدمت شما خواهم گفت. @tarikhbekhanim
باسلام به طور کلی روند تغییرات در تاریخ یکی از عبرت‌انگیزترین مطالعات و تحقیقات دانشمندان است. اینکه چگونه یک شخص تک و تنها در یک بیابان بی‌آب و علف ندای لااله‌الاالله سربدهد و با همین عبارت بر همه حجاز چیره بشود و با هر نیروی مقاومت در مقابل این جمله مبارزه کند و حرف خدا را به کرسی بنشاند و بعد پایه‌گذار حکومت در سرزمینی بشود که زیر بار هیچ احدالناسی نمی‌رفتند، و بعد هم دین و اعتقاد خودش را بر نصف کره زمین بقبولاند و از آن استقبال شود و افراد سیاه و سفید و زن و مرد از این اعتقادات دفاع نمایند ، این خودش یکی از مهمترین عبرتها در تاریخ است که جای سالها بحث و بررسی دارد. چه شد که قریش و مکه که این همه هم‌پیمان در حجاز داشت و قریشی بودن مهمترین امتیاز در عربستان بود و تجارت و زیارت و شعر و فرهنگ و ادبیات و سیاست و مدنیت همه در دست او بود در کمتر از ۲۰ سال ، مغلوب یک تفکر شد و در نهایت موجودیت خود را از دست داد و به دست همانی که تک و تنها از مکه بیرونش کرده بودند فتح شد؟ اینها همه عبرت است و صدالبته جواب همه این سوال‌ها را خداوند در یک جمله از قرآن آورده که میفرماید: يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوٓا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ ای مؤمنان! اگر خدا را یاری كنید، خدا هم شما را یاری می‌كند و گام هایتان را استوار می‌سازد؛ محمد - 7 حضرت آیت‌الله جوادی آملی در قسمتی از تفسیر سوره منافقون میفرماید: درجریان فتح مکه که اباسفیان منحوس حرکت می‌کرد می‌گفت: «لَیْتَ شِعْرِی بِأَیّ شَیْءٍ غَلَبْتنِی» همین طور راه می‌رفت و با خودش حرف می‌زد که چه طور شد که اینها پیروز شدند؟ ما با شمشیر می‌جنگیدیم اینها با چوب‌دستی! ما سوار داشتیم با شتر بودیم با اسب بودیم، اینها پیاده! ...ما مسلّح بودیم، اینها سلاح نداشتند! وجود مبارک پیامبر(ص) از پشت سر رسید دست روی شانه نحس اباسفیان گذاشت فرمود: «بِاَللهِ غَلَبْتُک»، شما قدرت‌های الهی را حساب نکردی. القصه ، پیامبر پس از ورود به مکه ، شعارش را بر رحمت و شفقت استوار کرد و در جواب بعضی مسلمانان که می‌گفتند الیوم یوم‌الملحمه (امروز روز کشتار است) ، فرمود بگویید الیوم یوم‌المرحمه. چند نفر از این قاعده استثنا شدند و پیامبر فرمود حتی اگر به پرده کعبه آویزان شده باشند باید به قتل برسند. یکی از اینها هند ، همسر ابوسفیان بود که جسد مبارک حضرت حمزه را مثله کرد و جگرش را به دندان کشید. اما همین زن با شفاعت ابوسفیان بخشیده شد و بعدها ظاهرا مسلمان شد. فرزندان او که فرزندان ابوسفیان ملعون بودند یعنی یزیدبن ابوسفیان و معاویه بن ابوسفیان فرار کردند و به طائف رفتند و بعدها از روی اجبار ظاهرا مسلمان شدند . وحشی ، غلام یکی از قریشیها که قاتل حضرت حمزه بود. همین شخص هم فرار کرد و وقتی آبها از آسیاب افتاد نزد پیامبر آمد و مسلمان شد. یکی دیگر عکرمه‌بن ابی‌جهل ، پسر ابوجهل ملعون بود که او هم از مکه فرار کرد. همسرش که قبلا مسلمان شده بود نزد پیامبر شفاعت کرد و عکرمه هم بخشیده شد. در بین اینها همه فقط چهار نفر دست به شمشیر بردند و کشته شدند. از مسلمانان هم ، فقط یکنفر در بین راه گم شد که توسط یک سری از مشرکین به شهادت رسید. این هم شاید کم تلفات‌ترین و در عین حال مهمترین و سرنوشت‌سازترین جنگ تاریخ بشریت بود که تمام شد اما هنوز هم عده‌ای سفیه کم عقل ، معتقدند اسلام دین شمشیر و جنگ و خونریزی است و با همین روش پیشرفت کرده. القصه ، بعد از پایان جنگ ، پیامبر ، علی ع را به داخل کعبه فرستاد تا تمام بت‌ها را بشکند و بیرون بریزد. نقل شده برای این کار لازم بود علی ع کمی ارتفاع بگیرد و لذا بر دوش پیامبر قرار گرفت و اقدام به شکستن بت‌ها کرد. بعد از اون پیامبر ۱۵ روز در مکه ماند و مردم مکه نزد پیامبر می‌آمدند و مسلمان می‌شدند. پیامبر به مسجدالحرام میرفت و نماز جماعت می‌گذارد و مشرکین با تاسف بسیار این صحنه‌ها را می‌دیدند. برخی از مشرکین از شرک خودشون دست نکشیدند و حتی اعمال حج را به همان روش جاهلیت انجام می‌دادند تا اینکه در اواخر سال ۹ هجری آیات اول سوره توبه که به آیه برائت معروفه نازل شد و ۴ ماه به مشرکین فرصت داد که یا مسلمان شوند و یا حق انجام هیچ مناسکی را در مکه ندارند. علت نزول آیات البته مسائلی است که به وقت خود خواهم گفت. القصه بعداز ۱۵ روز پیامبر اسلام با یک لشکر ۱۲۰۰۰ نفری از مکه به سمت قبائل ثقیف و هوازن حرکت کرد که به جنگ حُنَین معروفه و داستان اون را انشالله فرداشب خدمت شما عرض خواهم کرد. @tarikhbekhanim
باسلام بعد از فتح مکه ، قبائل ساکن در طائف و اطراف اون ، تصمیم گرفتند برای جلوگیری از حمله مسلمانان به طائف ، پیش‌دستی کنند و به مسلمانان حمله نمایند. این مردم طائف ، همونهایی بودند که وقتی قبل از هجرت ، پیامبر برای تبلیغ به طائف رفت ، پیامبر را سنگباران کردند و از اونجا بیرونش کردند. خبر تجمع قبائل طائف ، در منطقه‌ای بنام حُنین به پیامبر رسید. پیامبر با همان لشکر ۱۰۰۰۰ نفری که از مدینه اومده بود بعلاوه دوهزار نفر از تازه مسلمانان مکه که اغلب اونها ظاهرا مسلمان شده بودند و یکی از آنها ابوسفیان بود به سمت حنین راه افتاد . دشمن مشرک در منطقه حنین ، مسلمانان را فریب داد و غافلگیر کرد . به این شکل که اینها در منطقه حنین به دامنه کوهها رفتند و پشت سنگها پنهان شدند و وقتی لشکر اسلام میخواست از یک گذرگاه تنگ رد بشه ، لشکر اسلام را سنگباران کردند و سنگهای بزرگ را از کوه غلطاندند و بر سر قشون پیامبر ریختند و بعدش حمله خودشون را آغاز کردند. قشون مسلمانان از هم پاشید و اغلب اونها فرار کردند و دوباره مثل جنگ احد ، پیامبر تک و تنها شد و فقط علی ع و تعدادی از بنی‌هاشم و به قولی عبدالله بن مسعود دور پیامبر را گرفتند. مخصوصا خیلی از نومسلمانان مکه ، شروع به دشنام به قشون پیامبر کردند و حتی یکی از آنها قصد جان پیامبر را کرد که با یک حرکت پیامبر به قتل رسید. خلاصه اطرافیان پیامبر ، جانانه جنگیدند و بالاخره با فریادهای پیامبر ، قشون فراری دوباره جمع شدند و جنگ مغلوبه شد و دشمن مشرک شکست خورد و فرار کرد و اموال و زنان زیادی از خود به جای گذاشت. پیامبر ، زنان و کودکان را اسیر کرد و در جایی به نام جعرانه ، مسکن داد و البته پس از پایان جنگ ، با وساطت یکی از همین زنان که خواهر رضاعی پیامبر میشد ، همه را آزاد کرد. پیامبر به تعقیب دشمن نرفت و جنگ را نیمه‌تمام گذاشت و برگشت که علت این مسئله این بود که تقریبا تمام سرزمین حجاز مسلمان شده بودند و فقط همین‌ها بودند که مشرک باقی مانده بودند که البته همین‌ها هم دیر یا زود مجبور بودند مسلمان بشوند و لذا نیاز به اجبار و جنگ نبود.لذا پیامبر اونها را تعقیب نکرد و به تقسیم غنائم پرداخت و از باب تالیف قلوب ، به مکه‌ایها و مخصوصا اباسفیان خیلی غنیمت داد و میخواست که اونها را به اسلام ترغیب کنه. انصار ، اعتراض کردند و پیامبر با یک سخنرانی اونها را شرمنده کرد و همگی راضی برگشتند. به این مکی‌ها که تحت تالیف قلوب قرار گرفتند بعدها اصطلاحا مولفه‌القلوب گفتند. یعنی کسایی که پیامبر با مادّیات دلهای اونها را به دست آورد وگرنه رغبتی به اسلام نداشتند. پیامبر مدتی در جعرانه ماند و سپس مستقیما به مدینه بازگشت و قشون دوهزارنفری مکه هم به مکه برگشت . مدتی بعد از اون ، اهالی طائف که جوانمردی پیامبر را در آزادسازی اسرا دیدند ، تحت تاثیر قرار گرفتند و به مدینه نزد پیامبر اومدند و مسلمان شدند . یکی از اینها عدی بن حاتم ، پسر حاتم طائی از قبیله طیّ و رئیس این قبیله بود که بعدها یکی از شیعیان مخلص علی ع شد. اغلب افرادی که در جنگ حنین شرکت داشتند از قبایل ثقیف و هوازن بودند. مختار ثقفی هم از همین قبیله ثقیف بوده است. در قرآن راجع به جنگ حنین خیلی مطلب اومده از جمله میفرماید: وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ . ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ [توبه:25–26] و در روز حنین که شما از بسیاری گروه خود بشگفت آمده مردم فراوان شما سودی بکارتان نداشت و زمین پهناور را بر شما تنگ کرد پس از این از جنگ پشت کردید و خدا دل پیمبر و پیروانش را آرامش داد.‏ سوره توبه: آیه ۲۵ و ۲۶ خب ، و اما در سال ۸ یک اتفاق دیگه هم افتاد که تولد ابراهیم ، پسر پیامبر از ماریه قبطیه بود که پیامبر بابت تولد او خیلی خوشحال شد ولی این کودک خیلی زود فوت کرد. در هنگام فوت او ، خورشیدگرفتگی رخ داد و برخی اون را به حزن و اندوه پیامبر ربط دادند ولی خود پیامبر به منبر رفت و علت خورشیدگرفتگی را توضیح داد و فرمود که این مسئله ربطی به فوت کسی ندارد. انشالله فرداشب حوادث سال ۹ هجری را خدمت شما عرض خواهم کرد. @tarikhbekhanim
باسلام سال ۹ هجری به عام الوفود ، معروف است . چرا که در این سال اعراب سراسر حجاز به شکل گروهی نزد پیامبر می‌امدند و مسلمان می‌شدند. عرب‌ها به این گونه گروه‌ها می‌گویند وَفد. و لذا جمع اون میشه وفود و به سال ۹ میگن عام‌الوفود. در این سال چند اتفاق مهم افتاد که در ادامه خدمت شما خواهم گفت. این حوادث مهم عبارتند از غزوه تبوک ، واقعهء عقبه ، نزول آیات برائت و بالاخره مسئله مسجد ضرار. غزوه تبوک در اواسط سال ۹ رخ داد و داستان اون از این قراره که نبطی‌ها که برای فروش آرد و روغن به مدینه می‌رفتند، اخباری راجع به شام را به مسلمانان می‌رسوندند و به همین سبب مردم مدینه هر روز از اخبار اونجا آگاهی می‌یافتند. یه روز یکی از ایشان خبری بدین مضمون آورد که هِرَقل، فرمانروای روم، سپاهی بزرگ فراهم کرده، اعراب قبایل لَخم و جُذام و غَسّان و عامله را با خود همراه کرده ، طلایه سپاه در ناحیه بَلقاء در شمال تبوک به سر می‌برند و فرمانروای روم به حمص آمده است. در روایت‌های دیگر، بدون اشاره به این مسئله، تنها آمده است که پیامبر اکرم به قصد نبرد با رومیان از مدینه خارج شد و دلیلش را نگفته. خلاصه ، بعدش حضرت رسول قصد خود را از نبرد با رومیان آشکار کرد، برخی از اصحاب و به‌ویژه منافقان مدینه از حضور در قشون اسلام سر باز زدند یا کوشیدند در دل مسلمانان از نتیجه نبرد با روم هراس بیفکنند. (ببینید این حرکات برای این روزها ، آشنا نیست؟ 😳 ) جدّ بن قیس از جمله افرادی بود که به حال تمسخر گفت: «من خیلی علاقمند به زنان هستم و می‌ترسم که اگه به روم بیایم و زنان زیبا و سفید رومی را ببینم، به فتنه دچار شوم.» آیه ۴۹ سوره توبه نازل شد که خداوند می‌فرماید: وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَلَا تَفْتِنِّيٓ ۚ أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا ۗ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ و از منافقان كسانی هستند كه می‌گویند: ما را اجازه ترك نبرد ده و به فتنه و گناه دچار مكن. آگاه باش كه [آنان با این درخواست ناهنجارشان‌] به فتنه و گناه افتاده‌اند؛ و یقیناً دوزخ بر كافران احاطه دارد. تأکید پیامبر اسلام برای رفتن به این سفر جنگی را، بیش از احساس خطر از جانب رومیان، به سبب مسائلی دونسته‌اند که در مدینه بوجود اومده بود و این سفر برخی از آنها را آشکار کرد. تبلیغات وسیع منافقان مدینه برای پراکنده کردن مسلمانان و صف‌آرایی نیروهای عبدالله بن اُبَی در برابر سپاه پیامبر و سپس بازگشت منافقان به مدینه و بنا بر روایتی، سوء قصد به جان رسول اکرم به هنگام بازگشت از تبوک مؤیدهایی بر این نظر است. اینها همون مسائلیه که قبلا عرض کردم که از صلح حدیبیه ، کم‌کم نافرمانیها شروع شد و جبهه نفاق دیگه رسما وارد مبارزه با اسلام و پیامبر شد و شبهات را زیاد و ذهنها را مغشوش کرد و در نهایت منجر به واقعه سقیفه گردید. القصه ، قشون اسلام حرکت کرد و چون تعداد اونها ۳۰ هزار نفر و تا اون موقع بی‌سابقه بود در خارج مدینه ، اردو زدند و چند روز بعد به سمت روم حرکت کردند . پیامبر اکرم(ص) قبل از آغاز سفر، علی علیه‌السلام را جانشین خودش در مدینه گذاشت و این اولین غزوه بود که علی ع در اون شرکت نداشت و در مدینه ماند. اونهایی که با عنوان منافقان از اونها یاد می‌شه قصد آشوب داشتند؛ ولی وجود علی(ع) را مانع اجرای نقشه‌های خودشون می‌دیدند، به همین دلیل شروع به جوسازی علیه علی ع کردند و شایع کردند که پیامبر از وجود علی ع در بین مجاهدان ناخشنود بوده و به همین دلیل اون را با خود نبرده. این جوسازی تا اونجا اثر گذاشت که امام برای خنثی کردن اون در جُرْفْ (جایی در نزدیکی مدینه)، نزد پیامبر رفت و پیامبر اکرم جمله‌ای را به آن حضرت فرمود که طبق آن نسبت علی بن ابی طالب به پیامبر مانند نسبت هارون به موسی است جز اینکه نبوت با حضرت محمد ص خاتمه یافته است. خلاصه اینکه لشکر اسلام طی چند روز به منطقه تبوک در مرز روم رسید و معلوم شد که خبر لشکرکشی رومیها اصلا صحت نداشته و کسی برای جنگ نیامده بود. خب حالا ممکنه برای شما سوال پیش بیاد که اگر پیامبر اسلام واقعا پیامبر بوده و از اخبار اطلاع داشته چطور در جنگ حنین و در همین جنگ تبوک فریب خورده و اطلاعات دروغ را پذیرفته؟ این سوال را بنده بعدا جواب کلی میدم تا راجع به ائمه و همه انبیا ، هم مصداق داشته باشه. نکته بعدی اینه که شاید اصل این دروغ ، برای همین بوده که پیامبر را از مدینه بیرون بکشند و بعد در مدینه آشوب به پا کنند و ریشه اسلام را بکنند. این را هم در واقعه عقبه در قسمت بعدی انشالله توضیح خواهم داد. @tarikhbekhanim