باسلام
عرض شد که کشته شدگان جنگ خیبر کمتر از صدنفر بودند. این یک نکته اساسی و قابل توجه برای کسانی هست که معتقدند اسلام به زور شمشیر پیشرفت کرد.
از زمانی که پیامبر اسلام وارد مدینه شد و حکومت تشکیل داد تا زمان فوت پیامبر ، تعداد کشتههای جبهه مقابل اسلام در غزوات و سریهها حدود ۱۳۰۶ نفر بوده که حدود ۸۰۰ نفر آنها در جنگ با یهود بنیقریظه بودهاند که قبلا عرض شد که برخی مورخین کشتههای بنیقریظه را واقعی نمیدانند و ساخته پرداخته یهود میدانند.
یعنی در اینکه در جنگ با یهود بنیقریظه اصلا قتل عامی صورت گرفته یا نه ، هزار اما و اگر هست و برخی مورخین معتقدند عدد ۸۰۰ نفر ، مربوط به کسانی است که قرار بود کشته بشوند ولی تعداد زیادی از اونها مسلمان شدند و از مرگ نجات یافتند و تعدادی هم بخشیده شده و مهاجرت کردند. حتی اگر فرض کنیم تمام اون ۸۰۰ نفر ، کشته شده باشند تعداد کل کشتهها در ده سال حکومت پیامبر در مدینه حدود ۱۳۰۶ نفر بوده که عدد بسیار کمی است.
آقایانی که اسلام را دین شمشیر میدانند، نگاهی به آمار کشتههای جنگهای خودشان بیندازند که سلاطین آنها به هر شهری میرسیدند قتلعام میکردند و کوچک و بزرگ و پیر و جوان و پسر و دختر و زن و مرد را از دم تیغ میگذراندند. مضافا براینکه رفتار پیامبر اسلام و مسلمانان با اسراء و زخمیها اصلا قابل قیاس با هیچ مکتبی نیست و علاوه بر این پیامبر اسلام همیشه در حال تبادل پیک برای بستن قرارداد بین مدینه و قبائل حجاز بود تا بدون جنگ و خونریزی به اسلام روی آورند و فقط در صورتیکه به کاروانهای مسلمین یا به خود و خانوادهشان آسیبی میزدند و یا دسیسهچینی و نقض عهد میکردند و یااینکه رسما به جنگ مسلمانان میآمدند میجنگید.
این سیره حکمرانی اصلا قابل قیاس با هیچکدام از حکومتهای دیگر نبوده و متاسفانه برخی تاریخهای ساختگی و حتی فیلمهایی مثل محمدرسولالله ساختهء مصطفی عقاد ، بر روی جنگهای پیامبر متمرکز شده و به تعدی و حملات مشرکین نپرداختهاند.
یکی از نکات جالب همین فیلم محمدرسولالله این استکه اولا آقای هارولد باک ، تهیه کننده این فیلم ، یهودی بوده و مقادیر زیادی برای ساخت آن هزینه کرده و از بازیگران خیلی مشهوری مثل آنتونی کوئین برای این فیلم استفاده کرده ، اما یکی از جنگهای پیامبر با یهودیان را به تصویر نکشیده در حالیکه بیش از ۵۰ درصد جنگهای پیامبر با یهودیان بوده.😳
اینها همه از مصادیق جنگ شناختی است که شبهات زیادی را در ذهن جوانان ما ایجاد میکند و تصویر خشونت و جنگطلبی در ذهن آنها القا میکند تا جوان ناآگاه و بیمطالعه ما بیاید و بگوید که العیاذ بالله ، پیامبر شما یک قاتل و جنگطلب و کشورگشایی بوده است.
القصه در سال ۷ هجری معجزه ردّالشمس هم اتفاق افتاد که بدین شرح است:
روزی پیامبر، علی(ع) را در پی انجام کاری فرستاد. زمانی که او بازگشت، وقت نماز عصر بود. پیامبر که اطلاع نداشت که علی ع نماز عصر خود را نخوانده است، سر خود را بر روی پای وی قرار داد. در همون هنگام، وحی الهی نازل شد و پیامبر مشغول دریافت وحی شد. این امر تا زمانی که نزدیک بود خورشید غروب کنه ادامه داشت. وقتی که دریافت وحی به اتمام رسید، پیامبر از علی ع پرسید که آیا نماز عصر را خوانده است؟ وقتی علی بن ابیطالب در پاسخ گفت که به خاطر اینکه سر شما بر روی پای من بود و من نتوانستم شما را بیدار کنم، پیامبر نیز از خداوند خواست که آفتاب را برگرداند تا علی(ع) نماز عصر خود را بخواند. در این هنگام، خورشید بهاندازهای به عقب برگشت که وقت فضیلت نماز عصر شد و حضرت نماز خود را خواند.»
این واقعه در اکثر منابع روایی شیعی و سنی نقل شده است.
در مکان این واقعه در شهر مدینه مسجدی بنا شد که به مسجد رد الشمس معروف است.
خب حالا ایرادی که بیان میشه اینه که چرا گزارش مفصلی در تاریخ نداریم که مردم بازگشت خورشید را دیده باشند و نقل کرده باشند. در جواب گفته میشه که بازگشت یا توقف خورشید برای خواندن نماز عصر جزئی بوده است و این مقدار توقف یا بازگشت برای کسی که دقت بر حرکت خورشید در اون لحظه نداشته ملموس نبوده.
این یکی از معجزات پیامبر اسلام است که در حق علی ع انجام شد و منحصر به ایشون بوده.
اتفاق آخر هم توسعه مسجدالنبی بود که در اواخر سال ۷ اتفاق افتاد و بعلت اینکه تعداد مسلمانها خیلی زیاد شده بود اینکار لازم شد.
لذا مسجد را توسعه دادند و آن را از ناحیه طول و عرض - هر کدام - به 100 ذرع رسوندند.
خلاصه اینکه در این مرحله شکل و چهار چوبه مسجد تغییر کرد؛ یعنی طول هر ضلع به صد متر رسید و بصورت مربّع دراومد.
البته شکل اصلی اون تغییری نکرد، زیرا در مرحله اوّل که از سنگ و خشت خام و تنه درخت خرما و شاخه های آن تشکیل شده بود در مرحله بعد نیز از همین مواد و وسائل استفاده شد، ولی نحوه چیدن دیوارها تغییر کرد بدین نحو که خشت ها را بصورت جفت درکنار یکدیگر و سپس هر دو را مخالف دوتای دیگر - عمودی و افقی - قرار دادند.
بعدها در زمان عمر و عثمان هم ، مسجدالنبی توسعه یافت که در جای خودش خدمت شما توضیح میدم.
انشالله وقایع سال ۸ را در قسمت بعدی عرض خواهم کرد.
@tarikhbekhanim
باسلام
اهم وقایع سال ۸ هجری عبارتند از :
جنگ موته
فتح مکه
جنگ حُنین
و تعدادی وفات و تولد افراد مهم که خدمت شما عرض خواهم کرد.
و اما در مورد جنگ موته باید خدمت شما عرض کنم که این جنگ یک سریه بود. یعنی فرماندهی اون جنگ را خود پیامبر در دست نداشت بلکه یک لشکر را به فرماندهی سه نفر از مسلمانان راهی جنگ کرد و این جنگ بزرگترین سریه بعداز هجرت بود.
این جنگ بین سپاه اسلام و بخشی از مناطق تحت نفوذ امپراطوری روم شرقی رخ داد و در منطقهای بنام موته در شمال مدینه در کنار بحرالمیت و حدود ۶۰۰ کیلومتری مدینه بود.
فرماندهی سپاه اسلام در این جنگ، به ترتیب بر عهده جعفر بن ابی طالب( برادر بزرگتر علی ع )، زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه بود که هر سه فرمانده شهید شدند. مسلمانان پس از شهادت سه فرمانده خود و به دلیل اینکه تعداد سپاهیان روم بسیار بیشتر از سپاه مسلمانان بود، با هدایت خالد بن ولید به مدینه عقبنشینی کردند.
داستان این جنگ به همان نامهنگاریهای پیامبر برمیگردد. پیامبر توسط پیک، نامهای را برای فرماندار بُصری ارسال کرد. پیک پیامبر وقتی به منطقه غسّان رسید دستگیر شد و بدون هیچ دلیلی به دستور حاکم غسان اعدام شد. در حالیکه این پیک اولا به بُصری میرفت و نه غسان. یعنی وسط راه این بیچارهء بیتقصیر را گرفتند و کشتند.
ثانیا در همه جا ، پیک مصونیت دارد و دستگیری و اعدام پیک در حقیقت اعلام جنگ به فرستندهء پیک هست.
غسّانیها از قدیم مسیحی بودند و منطقه زندگی اونها هم جزئی از روم شرقی حساب میشد.
خبر اعدام پیک به پیامبر رسید. لذا پیامبر یک قشون ۳۰۰۰ نفری تهیه کرد و به جنگ غسانیها فرستاد و سه تا فرمانده هم برای اونها برگزید.
اول جعفربن ابیطالب و اگر اون شهید شد ، زید بن حارثه که پسرخوانده پیامبر بود و اگر اون هم شهید شد ، عبدالله بن رواحه.
بعدش پیامبر برای این قشون و فرماندهان این قشون سخنرانی کرد و شرط و شروطی برای جنگ گذاشت که این شرط و شروط از نظر حقوقی خیلی مهمه و من عین این سخنرانی را برای شما میآورم که ببینید هرچه اسلام قویتر و مستحکمتر میشد ، رحمت پیامبر بر دشمن بیشتر میشد و دلسوزی و حرص او برای هدایت افراد بیشتر میشد.
پیامبر اسلام در اینجا فرمود:
با نام خدا و در راه خدا حرکت کنید و با کسی که به خدا کفر میورزد بجنگید و پیمانشکنی و خیانت نکنید و بچهها را به قتل نرسانید. و هنگامی که با دشمن مواجه میشوی، آنها را به یکی از این امور دعوت کن که اگر به هر کدام پاسخ دادند بپذیر و از آنها دست بکش.
آنها را به اسلام دعوت کن که اگر پذیرفتند از ایشان قبول کن و آنها را رها کن. سپس آنها را دعوت کن که به دار المهاجرین (مدینه و اطراف آن) مهاجرت کنند که اگر قبول کردند، در سود و زیان مهاجرین شریک هستند؛ امّا اگر اسلام را پذیرفتند و در همان خانه و کاشانه خود باقی ماندند به آنها اطلاع بده که همانند أعراب مسلمان هستند و حکم خدا بر آنها جاری میشود و چیزی از خراج و غنیمت به آنها نمیرسد؛ مگر آنکه در کنار مسلمین به جهاد بپردازند.
اگر این را نپذیرفتند، آنها را به پرداخت جزیه دعوت کن. و اگر قبول کردند، از آنها بپذیر و دست از ایشان بردار.
و اگر این را هم نپذیرفتند از خدا کمک بخواه و با آنها بجنگ و اگر اهل قلعه یا شهری را محاصره کردی و آنها درخواست کردند که بر طبق حکم خدا در مورد آنها عمل کنی، این را نپذیر و بلکه آنها را بر طبق حکم خودت امان بده؛ زیرا نمیدانی که آیا به حکم خدا در مورد آنها دست مییابی یا نه.
و اگر اهل قلعه یا شهری را محاصره کردی و درخواست نمودند که آنها را در ذمه خدا و رسولش قرار دهی از آنها نپذیر و بلکه آنها را در ذمه خودت و پدرت و اصحابت قرار بده؛ زیرا اگر که ذمه شما و پدرانتان را بشکنند برای شما بهتر از این است که ذمه خدا و رسولش را بشکنند.
«با نام خدا حرکت کنید و با دشمن خدا و دشمن خودتان در شام بجنگید. در آنجا افرادی را میبینید که در صومعهها به عبادت مشغولند، متعرض آنها نشوید و افرادی را میبینید که سرشان آشیانه شیطان است، پس آن سرها را با شمشیر از تن جدا کنید... و اصلا زنان و بچهها و پیرمردان را نکشید و نخلها را به آتش نکشید و درختها را قطع نکنید و خانهها را خراب نکنید».
القصه قشون اسلام به منطقه رفت و غسانیها از قبایل مختلف، حسابی برای جنگ آماده شده و از دولت روم هم کمک گرفته بودند. ذکر شده که عدد لشکر دشمن ، حدود ۱۰۰ هزار نفر بود. صبح روز جنگ ، جعفربن ابیطالب به شهادت رسید و زیدبن حارثه فرمانده لشکر اسلام شد. او هم مقاتله جانانهای کرد و شهید شد و عبدالله بن رواحه فرمانده شد. او هم شهید شد و فاصله شهادت این سه فرمانده زیاد نبود.
خالدبن ولید ، پرچم فرماندهی را به دست گرفت و خواست ادامه دهد که قشون تازه نفس و زیادی به غسانیها اضافه شد. خالد با زیرکی خاصی عقبنشینی کرد و میدان جنگ را ترک نمود و در فاصلهای با دشمن اردو زد و بالاخره ، شبانه مسلمانان را از تیررس دشمن خارج و به سمت مدینه راه افتاد. این همون خالدبن ولید بود که مشرک بود و در جنگ احد ، تنگه عینین را دور زد و از پشت مسلمانان سر در آورد و بعد از صلح حدیبیه مسلمان شد و در حقیقت چهارماه بود که مسلمان شده بود.
در حقیقت مسلمانها توی این جنگ شکست خوردند و با دادن حدود ۱۵ شهید به مدینه برگشتند.
ذکر شده که صبح روز جنگ ، بعد از نماز صبح ، پیامبر در مدینه بر منبر رفت و از روی منبر وقایع جنگ را برای مسلمانان تعریف میکرد و نام شهدا را هم بر زبان میآورد.
این هم داستان جنگ موته. انشالله سایر وقایع سال ۸ را فرداشب خدمت شما عرض خواهم کرد.
@tarikhbekhanim
باسلام
یکی دیگر از وقایع بسیار مهم سال ۸ هجری که بعد از جنگ موته رخ داد ، فتح مکه بود.
خدمت شما عرض کردم که مشرکین مکه بعد از جنگ احزاب به این نتیجه رسیدند که اسلام و حکومت پیامبر دیگر قابل فروپاشی نیست و به هر نحوی باید با اون تعامل کرد. محیط حجاز روز به روز برای مشرکین مکه تنگتر میشد و قبائل حجاز یکی یکی به اسلام میگرویدند و بتهای خودشون را دور میریختند و احکام اسلام را رعایت میکردند و برای مشرکین مکه و ابهت بتکدههای اون هیچ ارزشی قائل نبودند. البته هنوز هم در داخل مکه کسانی بودند که مسلمان بوده و موفق به هجرت نشده بودند و یااینکه به دلخواه خودشون در مکه مونده بودند از جمله عباس عموی پیامبر که به قولی مسلمان شده بود و مرتب پیامبر را از اوضاع مکه آگاه میکرد ولی هیچگاه مکه را رها نکرد.
القصه ، گفتیم که صلح حدیبیه در سال ۶ بود و بااین قرارداد، مسلمانان موفق به انجام عمره نشدند و در سال ۷ ، عمرهالقضا به جا آوردند . در سال ۸ اتفاقی افتاد که برخلاف قرارداد صلح حدیبیه بود و آن هم این بود که بین قبیله خزاعه و بنیبکر جنگ در گرفت.
خزاعه همپیمان مسلمانان بود و بنیبکر همپیمان قریش. طبق قرارداد صلح حدیبیه ، مسلمانان و قریش نباید در این جنگ دخالت میکردند و قبیلهء همپیمان را یاری میدادند. اما قریشیها به کمک بنیبکر رفتند و تعدادی از خزاعیها را کشتند.
خبر به ابوسفیان رسید و ابوسفیان که شنید چه خبط بزرگی روی داده بلافاصله به مدینه اومد و از پیامبر عذرخواهی کرد.
عذر ابوسفیان مقبول نیفتاد و پیامبر بااین استدلال که نمیتوان از خون مقتولین خزاعی با یک عذرخواهی گذشت ، این اقدام قریش را حمل بر نقض پیمان کرد.
یادتون باشه که در بين عربها، نقض پیمان ، بالاترین جرم بود و بدنه اجتماعی عربها که حکومت و دولت و نظام اداری نداشتند بر همین پیمانها استوار بود و اگر قرار بود پیمانها نقض بشه ، سنگ روی سنگ بند نمیشد.
خلاصه پیامبر خیلی زود آماده جنگ شد و تا قریشیها خواستند به خودشون بیان ، پیامبر و لشکر ۱۰۰۰۰ نفری که در همین دوران صلح گردآوری کرده بود، پشت دروازه مکه بودند.
شب قبل از ورود به مکه ، پیامبر عمدا در بیابانهای نزدیک مکه اردو زد و دستور داد هرکس برای خودش آتش فراهم کنه. مشرکین مکه که از دور شاهد این قدرتنمائی بودند حسابی خودشون را باختند و ابوسفیان با وساطت عباس ، عموی پیامبر به اردو آمد و به حضور پیامبر رسید و بالاخره ایمان آورد.
این همون ابوسفیان بود که قسم خورده بود پیامبر را بکشد و آن همه خونریزی کرد تا اسلام رشد نکند. والبته اینطرف هم همان پیامبری بود که تک و تنها به مبارزه با اینها پرداخت و از فرط بیکسی وتنهایی ، به طائف رفت تا از اونها کمک بگیره و در اونجا سنگباران شد.
این ایمان البته کاملا ظاهری و از روی ترس بود ولی همانطور که قبلا توضیح دادم معصومین ما ، مامور به باطن افراد نبودند و صرف ادای شهادتین ، فرد را وارد اسلام میکرد.
فردای آن روز لشکر اسلام ، وارد مکه شد. پیامبر چند جا را حرم و یا به اصطلاح خودمون ، بَست اعلام کرد که هرکس در آنجاها حضور یابد در امان باشد. یکی منازل خودشون ، یکی خانه ابوسفیان و یکی هم مسجدالحرام. همه قریشیها و مشرکین را هم بخشید و اعلام کرد که همه در امانند مگر اینکه دست به شمشیر برده و بخواهند مقاتله کنند. البته تعداد خیلی کمی در حدود ۱۰ نفر را اعلام کرد که هرکجا هستند بکشید حتی اگر دست در پردهء کعبه برده باشند.
خب حالا راجع به این افراد و علت این تصمیم پیامبر و نتیجه کار ، فرداشب خدمت شما خواهم گفت.
@tarikhbekhanim
باسلام
به طور کلی روند تغییرات در تاریخ یکی از عبرتانگیزترین مطالعات و تحقیقات دانشمندان است. اینکه چگونه یک شخص تک و تنها در یک بیابان بیآب و علف ندای لاالهالاالله سربدهد و با همین عبارت بر همه حجاز چیره بشود و با هر نیروی مقاومت در مقابل این جمله مبارزه کند و حرف خدا را به کرسی بنشاند و بعد پایهگذار حکومت در سرزمینی بشود که زیر بار هیچ احدالناسی نمیرفتند، و بعد هم دین و اعتقاد خودش را بر نصف کره زمین بقبولاند و از آن استقبال شود و افراد سیاه و سفید و زن و مرد از این اعتقادات دفاع نمایند ، این خودش یکی از مهمترین عبرتها در تاریخ است که جای سالها بحث و بررسی دارد.
چه شد که قریش و مکه که این همه همپیمان در حجاز داشت و قریشی بودن مهمترین امتیاز در عربستان بود و تجارت و زیارت و شعر و فرهنگ و ادبیات و سیاست و مدنیت همه در دست او بود در کمتر از ۲۰ سال ، مغلوب یک تفکر شد و در نهایت موجودیت خود را از دست داد و به دست همانی که تک و تنها از مکه بیرونش کرده بودند فتح شد؟
اینها همه عبرت است و صدالبته جواب همه این سوالها را خداوند در یک جمله از قرآن آورده که میفرماید:
يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوٓا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ
ای مؤمنان! اگر خدا را یاری كنید، خدا هم شما را یاری میكند و گام هایتان را استوار میسازد؛
محمد - 7
حضرت آیتالله جوادی آملی در قسمتی از تفسیر سوره منافقون میفرماید:
درجریان فتح مکه که اباسفیان منحوس حرکت میکرد میگفت: «لَیْتَ شِعْرِی بِأَیّ شَیْءٍ غَلَبْتنِی» همین طور راه میرفت و با خودش حرف میزد که چه طور شد که اینها پیروز شدند؟ ما با شمشیر میجنگیدیم اینها با چوبدستی! ما سوار داشتیم با شتر بودیم با اسب بودیم، اینها پیاده! ...ما مسلّح بودیم، اینها سلاح نداشتند! وجود مبارک پیامبر(ص) از پشت سر رسید دست روی شانه نحس اباسفیان گذاشت فرمود: «بِاَللهِ غَلَبْتُک»، شما قدرتهای الهی را حساب نکردی.
القصه ، پیامبر پس از ورود به مکه ، شعارش را بر رحمت و شفقت استوار کرد و در جواب بعضی مسلمانان که میگفتند الیوم یومالملحمه (امروز روز کشتار است) ، فرمود بگویید الیوم یومالمرحمه.
چند نفر از این قاعده استثنا شدند و پیامبر فرمود حتی اگر به پرده کعبه آویزان شده باشند باید به قتل برسند.
یکی از اینها هند ، همسر ابوسفیان بود که جسد مبارک حضرت حمزه را مثله کرد و جگرش را به دندان کشید. اما همین زن با شفاعت ابوسفیان بخشیده شد و بعدها ظاهرا مسلمان شد. فرزندان او که فرزندان ابوسفیان ملعون بودند یعنی یزیدبن ابوسفیان و معاویه بن ابوسفیان فرار کردند و به طائف رفتند و بعدها از روی اجبار ظاهرا مسلمان شدند .
وحشی ، غلام یکی از قریشیها که قاتل حضرت حمزه بود. همین شخص هم فرار کرد و وقتی آبها از آسیاب افتاد نزد پیامبر آمد و مسلمان شد.
یکی دیگر عکرمهبن ابیجهل ، پسر ابوجهل ملعون بود که او هم از مکه فرار کرد. همسرش که قبلا مسلمان شده بود نزد پیامبر شفاعت کرد و عکرمه هم بخشیده شد.
در بین اینها همه فقط چهار نفر دست به شمشیر بردند و کشته شدند.
از مسلمانان هم ، فقط یکنفر در بین راه گم شد که توسط یک سری از مشرکین به شهادت رسید.
این هم شاید کم تلفاتترین و در عین حال مهمترین و سرنوشتسازترین جنگ تاریخ بشریت بود که تمام شد اما هنوز هم عدهای سفیه کم عقل ، معتقدند اسلام دین شمشیر و جنگ و خونریزی است و با همین روش پیشرفت کرده.
القصه ، بعد از پایان جنگ ، پیامبر ، علی ع را به داخل کعبه فرستاد تا تمام بتها را بشکند و بیرون بریزد. نقل شده برای این کار لازم بود علی ع کمی ارتفاع بگیرد و لذا بر دوش پیامبر قرار گرفت و اقدام به شکستن بتها کرد.
بعد از اون پیامبر ۱۵ روز در مکه ماند و مردم مکه نزد پیامبر میآمدند و مسلمان میشدند. پیامبر به مسجدالحرام میرفت و نماز جماعت میگذارد و مشرکین با تاسف بسیار این صحنهها را میدیدند. برخی از مشرکین از شرک خودشون دست نکشیدند و حتی اعمال حج را به همان روش جاهلیت انجام میدادند تا اینکه در اواخر سال ۹ هجری آیات اول سوره توبه که به آیه برائت معروفه نازل شد و ۴ ماه به مشرکین فرصت داد که یا مسلمان شوند و یا حق انجام هیچ مناسکی را در مکه ندارند. علت نزول آیات البته مسائلی است که به وقت خود خواهم گفت.
القصه بعداز ۱۵ روز پیامبر اسلام با یک لشکر ۱۲۰۰۰ نفری از مکه به سمت قبائل ثقیف و هوازن حرکت کرد که به جنگ حُنَین معروفه و داستان اون را انشالله فرداشب خدمت شما عرض خواهم کرد.
@tarikhbekhanim
باسلام
بعد از فتح مکه ، قبائل ساکن در طائف و اطراف اون ، تصمیم گرفتند برای جلوگیری از حمله مسلمانان به طائف ، پیشدستی کنند و به مسلمانان حمله نمایند.
این مردم طائف ، همونهایی بودند که وقتی قبل از هجرت ، پیامبر برای تبلیغ به طائف رفت ، پیامبر را سنگباران کردند و از اونجا بیرونش کردند.
خبر تجمع قبائل طائف ، در منطقهای بنام حُنین به پیامبر رسید. پیامبر با همان لشکر ۱۰۰۰۰ نفری که از مدینه اومده بود بعلاوه دوهزار نفر از تازه مسلمانان مکه که اغلب اونها ظاهرا مسلمان شده بودند و یکی از آنها ابوسفیان بود به سمت حنین راه افتاد .
دشمن مشرک در منطقه حنین ، مسلمانان را فریب داد و غافلگیر کرد . به این شکل که اینها در منطقه حنین به دامنه کوهها رفتند و پشت سنگها پنهان شدند و وقتی لشکر اسلام میخواست از یک گذرگاه تنگ رد بشه ، لشکر اسلام را سنگباران کردند و سنگهای بزرگ را از کوه غلطاندند و بر سر قشون پیامبر ریختند و بعدش حمله خودشون را آغاز کردند. قشون مسلمانان از هم پاشید و اغلب اونها فرار کردند و دوباره مثل جنگ احد ، پیامبر تک و تنها شد و فقط علی ع و تعدادی از بنیهاشم و به قولی عبدالله بن مسعود دور پیامبر را گرفتند. مخصوصا خیلی از نومسلمانان مکه ، شروع به دشنام به قشون پیامبر کردند و حتی یکی از آنها قصد جان پیامبر را کرد که با یک حرکت پیامبر به قتل رسید.
خلاصه اطرافیان پیامبر ، جانانه جنگیدند و بالاخره با فریادهای پیامبر ، قشون فراری دوباره جمع شدند و جنگ مغلوبه شد و دشمن مشرک شکست خورد و فرار کرد و اموال و زنان زیادی از خود به جای گذاشت. پیامبر ، زنان و کودکان را اسیر کرد و در جایی به نام جعرانه ، مسکن داد و البته پس از پایان جنگ ، با وساطت یکی از همین زنان که خواهر رضاعی پیامبر میشد ، همه را آزاد کرد. پیامبر به تعقیب دشمن نرفت و جنگ را نیمهتمام گذاشت و برگشت که علت این مسئله این بود که تقریبا تمام سرزمین حجاز مسلمان شده بودند و فقط همینها بودند که مشرک باقی مانده بودند که البته همینها هم دیر یا زود مجبور بودند مسلمان بشوند و لذا نیاز به اجبار و جنگ نبود.لذا پیامبر اونها را تعقیب نکرد و به تقسیم غنائم پرداخت و از باب تالیف قلوب ، به مکهایها و مخصوصا اباسفیان خیلی غنیمت داد و میخواست که اونها را به اسلام ترغیب کنه. انصار ، اعتراض کردند و پیامبر با یک سخنرانی اونها را شرمنده کرد و همگی راضی برگشتند. به این مکیها که تحت تالیف قلوب قرار گرفتند بعدها اصطلاحا مولفهالقلوب گفتند. یعنی کسایی که پیامبر با مادّیات دلهای اونها را به دست آورد وگرنه رغبتی به اسلام نداشتند.
پیامبر مدتی در جعرانه ماند و سپس مستقیما به مدینه بازگشت و قشون دوهزارنفری مکه هم به مکه برگشت . مدتی بعد از اون ، اهالی طائف که جوانمردی پیامبر را در آزادسازی اسرا دیدند ، تحت تاثیر قرار گرفتند و به مدینه نزد پیامبر اومدند و مسلمان شدند . یکی از اینها عدی بن حاتم ، پسر حاتم طائی از قبیله طیّ و رئیس این قبیله بود که بعدها یکی از شیعیان مخلص علی ع شد.
اغلب افرادی که در جنگ حنین شرکت داشتند از قبایل ثقیف و هوازن بودند. مختار ثقفی هم از همین قبیله ثقیف بوده است.
در قرآن راجع به جنگ حنین خیلی مطلب اومده از جمله میفرماید:
وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ . ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ [توبه:25–26]
و در روز حنین که شما از بسیاری گروه خود بشگفت آمده مردم فراوان شما سودی بکارتان نداشت و زمین پهناور را بر شما تنگ کرد پس از این از جنگ پشت کردید و خدا دل پیمبر و پیروانش را آرامش داد.
سوره توبه: آیه ۲۵ و ۲۶
خب ، و اما در سال ۸ یک اتفاق دیگه هم افتاد که تولد ابراهیم ، پسر پیامبر از ماریه قبطیه بود که پیامبر بابت تولد او خیلی خوشحال شد ولی این کودک خیلی زود فوت کرد. در هنگام فوت او ، خورشیدگرفتگی رخ داد و برخی اون را به حزن و اندوه پیامبر ربط دادند ولی خود پیامبر به منبر رفت و علت خورشیدگرفتگی را توضیح داد و فرمود که این مسئله ربطی به فوت کسی ندارد.
انشالله فرداشب حوادث سال ۹ هجری را خدمت شما عرض خواهم کرد.
@tarikhbekhanim
باسلام
سال ۹ هجری به عام الوفود ، معروف است . چرا که در این سال اعراب سراسر حجاز به شکل گروهی نزد پیامبر میامدند و مسلمان میشدند. عربها به این گونه گروهها میگویند وَفد. و لذا جمع اون میشه وفود و به سال ۹ میگن عامالوفود.
در این سال چند اتفاق مهم افتاد که در ادامه خدمت شما خواهم گفت.
این حوادث مهم عبارتند از غزوه تبوک ، واقعهء عقبه ، نزول آیات برائت و بالاخره مسئله مسجد ضرار.
غزوه تبوک در اواسط سال ۹ رخ داد و داستان اون از این قراره که نبطیها که برای فروش آرد و روغن به مدینه میرفتند، اخباری راجع به شام را به مسلمانان میرسوندند و به همین سبب مردم مدینه هر روز از اخبار اونجا آگاهی مییافتند.
یه روز یکی از ایشان خبری بدین مضمون آورد که هِرَقل، فرمانروای روم، سپاهی بزرگ فراهم کرده، اعراب قبایل لَخم و جُذام و غَسّان و عامله را با خود همراه کرده ، طلایه سپاه در ناحیه بَلقاء در شمال تبوک به سر میبرند و فرمانروای روم به حمص آمده است. در روایتهای دیگر، بدون اشاره به این مسئله، تنها آمده است که پیامبر اکرم به قصد نبرد با رومیان از مدینه خارج شد و دلیلش را نگفته.
خلاصه ، بعدش حضرت رسول قصد خود را از نبرد با رومیان آشکار کرد، برخی از اصحاب و بهویژه منافقان مدینه از حضور در قشون اسلام سر باز زدند یا کوشیدند در دل مسلمانان از نتیجه نبرد با روم هراس بیفکنند. (ببینید این حرکات برای این روزها ، آشنا نیست؟ 😳 )
جدّ بن قیس از جمله افرادی بود که به حال تمسخر گفت: «من خیلی علاقمند به زنان هستم و میترسم که اگه به روم بیایم و زنان زیبا و سفید رومی را ببینم، به فتنه دچار شوم.» آیه ۴۹ سوره توبه نازل شد که خداوند میفرماید:
وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَلَا تَفْتِنِّيٓ ۚ أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا ۗ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ
و از منافقان كسانی هستند كه میگویند: ما را اجازه ترك نبرد ده و به فتنه و گناه دچار مكن. آگاه باش كه [آنان با این درخواست ناهنجارشان] به فتنه و گناه افتادهاند؛ و یقیناً دوزخ بر كافران احاطه دارد.
تأکید پیامبر اسلام برای رفتن به این سفر جنگی را، بیش از احساس خطر از جانب رومیان، به سبب مسائلی دونستهاند که در مدینه بوجود اومده بود و این سفر برخی از آنها را آشکار کرد. تبلیغات وسیع منافقان مدینه برای پراکنده کردن مسلمانان و صفآرایی نیروهای عبدالله بن اُبَی در برابر سپاه پیامبر و سپس بازگشت منافقان به مدینه و بنا بر روایتی، سوء قصد به جان رسول اکرم به هنگام بازگشت از تبوک مؤیدهایی بر این نظر است. اینها همون مسائلیه که قبلا عرض کردم که از صلح حدیبیه ، کمکم نافرمانیها شروع شد و جبهه نفاق دیگه رسما وارد مبارزه با اسلام و پیامبر شد و شبهات را زیاد و ذهنها را مغشوش کرد و در نهایت منجر به واقعه سقیفه گردید.
القصه ، قشون اسلام حرکت کرد و چون تعداد اونها ۳۰ هزار نفر و تا اون موقع بیسابقه بود در خارج مدینه ، اردو زدند و چند روز بعد به سمت روم حرکت کردند .
پیامبر اکرم(ص) قبل از آغاز سفر، علی علیهالسلام را جانشین خودش در مدینه گذاشت و این اولین غزوه بود که علی ع در اون شرکت نداشت و در مدینه ماند. اونهایی که با عنوان منافقان از اونها یاد میشه قصد آشوب داشتند؛ ولی وجود علی(ع) را مانع اجرای نقشههای خودشون میدیدند، به همین دلیل شروع به جوسازی علیه علی ع کردند و شایع کردند که پیامبر از وجود علی ع در بین مجاهدان ناخشنود بوده و به همین دلیل اون را با خود نبرده.
این جوسازی تا اونجا اثر گذاشت که امام برای خنثی کردن اون در جُرْفْ (جایی در نزدیکی مدینه)، نزد پیامبر رفت و پیامبر اکرم جملهای را به آن حضرت فرمود که طبق آن نسبت علی بن ابی طالب به پیامبر مانند نسبت هارون به موسی است جز اینکه نبوت با حضرت محمد ص خاتمه یافته است.
خلاصه اینکه لشکر اسلام طی چند روز به منطقه تبوک در مرز روم رسید و معلوم شد که خبر لشکرکشی رومیها اصلا صحت نداشته و کسی برای جنگ نیامده بود.
خب حالا ممکنه برای شما سوال پیش بیاد که اگر پیامبر اسلام واقعا پیامبر بوده و از اخبار اطلاع داشته چطور در جنگ حنین و در همین جنگ تبوک فریب خورده و اطلاعات دروغ را پذیرفته؟
این سوال را بنده بعدا جواب کلی میدم تا راجع به ائمه و همه انبیا ، هم مصداق داشته باشه.
نکته بعدی اینه که شاید اصل این دروغ ، برای همین بوده که پیامبر را از مدینه بیرون بکشند و بعد در مدینه آشوب به پا کنند و ریشه اسلام را بکنند. این را هم در واقعه عقبه در قسمت بعدی انشالله توضیح خواهم داد.
@tarikhbekhanim
باسلام
یکی از شبهاتی که خیلی از دوستان دارند ایناستکه اگر معصوم اعم از پیامبر و ائمه دارای علم غیب هستند ، چگونه در بعضی مواقع فریب میخوردند و مثلا در جنگ احد توسط دشمن ، دور زده شده و در حُنین، محاصره میشده و در جنگ تبوک ، اصل قضیه دروغ بوده ؟
جواب این مسئله موضوع علم کلام است و شاید به بحث ما که تاریخی است ارتباطی نداشته باشد ولی چون که یکی از اهداف این کانال ، جهاد تبیین است ، چند جواب را خدمت شما عرض میکنم .
این شبهه ، یک بحث اختلافی است و متکلمین شیعه و سنی جوابهای مختلفی برای اون گفتند. برخی معتقدند پیامبر و امام (به قول شیعیان) علم غیب دارند و در توجیه این شبهات ، به دستاویزهای غیرعقلایی متوسل شدهاند از جمله اینکه علم غیب و یا قدرت غیبی دارند اما نمیتوانند برای خودشون استفاده کنند. این البته منطقی نیست.
یه سری دیگه از این علما معتقدند که معصومین هم عین بقیه مردم هستند و هیچ فرقی بین آنها و مردم نیست و تنها تفاوت اینه که به اونها وحی میشه و به دیگران نه.
این جواب البته برگرفته از قرآنه و قرآن در چندجا این را فرموده . از جمله در انتهای سوره کهف میفرماید
قُلْ إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِٓ أَحَدًا
بگو: جز این نیست كه من هم بشری مانند شمایم كه به من وحی میشود: بر این كه معبود شما فقط خدای یكتاست؛ پس كسی كه لقاء پروردگارش را امید دارد، باید كاری شایسته انجام دهد و هیچ كس را در پرستش پروردگارش شریك نكند.
كهف - 110
خب حالا البته مسئله وحی خودش خیلی مفصله و انواع وحی داریم. چه بر پیامبر چه بر امام ، چه بر غیرمعصوم چه بر حیوانات و حتی بر جمادات.
حالا اگر مراد از وحی ، واردات قلبی باشد ، میتوان گفت که معصومین ، واردات قلبی داشتند و نه علم غیب. علم غیب مخصوص خداست و هیچکس دیگری علم غیب ندارد.
اگر کسی علم غیب داشته باشد خودش خدا میشود. اما معصوم میتواند واجد قسمتی از علم غیب بشود و آن هم با اجازه خداوند.
به این اتصال مرتب علم معصوم به علم خدا ، علم لدنّی میگویند . پس علم لدنّی ، قسمتی از علم غیب است که خداوند در اختیار هرکس که بخواهد میگذارد و زمان و مکان اون را خود خدا مشخص میکند. و لذا در چندتای قرآن از عبارات یسئلونک و یا ... استفاده شده. یعنی قبلا از پیامبر سوال پرسیدند و پیامبر جواب این سوال را نمیدانسته و منتظر شده تا وحی و واردات قلبی بر او نازل شود و جوابش را بدهد.
این میشود علم لدنی. پس اینکه معصوم از مسئلهای اطلاع داشته باشد یا نه ، بسته به نظر و اجازه خداوند دارد و ممکن است معصوم واقعا آن مسئله را نداند و بر آن واقف نباشد.
اگر خدا آن علم را در اختیارش بگذارد ، مطلع میشود. فرق من و شما با معصومین همین است که احتمال واردات قلبی برای من و شما بسیار کم و تقریبا صفر است ولی این احتمال برای اولیاء و به طریق اولی برای معصومین خیلی زیاد است ولی مطلق نیست.
این مسئله جنبه تجربی هم دارد و ما میبینیم که همین معصوم که مثل من و شما بوده در بسیاری مواقع از غیب خبر میداده و نمونه اون در جنگ موته بود که پیامبر صحنه جنگ را از مدینه مشاهده میکرد.
البته بعضی اوقات ، معصوم از واقعهای اطلاع کامل دارد و بازهم به استقبال آن میرود. مثل قضیه کربلا که امام حسین ع از شهادت خود و یارانش و اسارت اهلبیتش مطلع بود ولی به خاطر دفاع از اسلام و انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر به استقبال آن میرود. این در جواب کسانی استکه معتقدند امام حسین ع ، نعوذبالله بااین کار و در حالیکه میدونسته به شهادت میرسه ، خودکشی کرده.
در منطق این آقایان پس اگر دشمن سراپا مجهز به خانه و وطن ما حمله کند نباید به جنگ او برویم چون کشته میشویم😳😡
القصه ، پیامبر بنا بر مصالح خداوندی یا از نتیجه جنگ تبوک آگاه نبوده و یا باز هم بنابر مصلحت ، باید به منطقه تبوک لشکرکشی میکرده تا بدون جنگ به اهدافی دست پیدا کند.
انشالله در قسمت بعدی راجع به توطئه منافقین برای خروج پیامبر از مدینه به سمت تبوک صحبت میکنم.
@tarikhbekhanim
باسلام
بحثمون درباره توطئه منافقین در جنگ تبوک را از یک آیه شروع میکنیم که بعد از جنگ تبوک نازل شد و این آیه میفرماید
لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّىٰ جَآءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ كَارِهُونَ
قطعاً پیش از این هم فتنهجویی میكردند و امور را بر تو وارونه و دگرگون میساختند، تا آنكه [یاریِ] حق آمد و فرمان خدا [كه تحقّق پیروزی و موفقیت شماست] آشكار شد، در حالی كه آنان خوش نداشتند.
توبه ۴۸
این آیه، دارای توضیحات زیادی است و بنده فقط به قسمتی از اون اشاره میکنم که میفرماید که منافقین قبل از این هم فتنهگری میکردند.
یکی از مصادیقی که مفسرین برای این فتنهگری منافقین ذکر کردند ، فتنه جنگ احد بود که ۳۰۰ نفر از منافقین به رهبری عبدالله بن اُبی از میانه راه برگشتند و به جنگ نرفتند و این را قبلا توضیح دادیم.
یکی دیگه از تفسیرها اینه که این قسمت از آیه اشاره داره به اینکه یه سری از منافقین در راه برگشت از غزوه تبوک قصد ترور پیامبر را کردند که موفق نشدند و این آیات بعد از جنگ تبوک و راجع به همین موضوع نازل شده.
یک سری دیگه از مفسرین هم اشاره میکنند که فریب دادن مسلمانان برای جنگ تبوک ، از طرف منافقین بود. دروغِ لشکرکشی روم برای مبارزه با مسلمانها را منافقین ساختند تا پیامبر و یارانش از مدینه خارج بشوند و منافقین در مدینه کودتا کنند و ریشه اسلام را به قول خودشون بکنند. اما پیامبر اسلام که به این مسئله مشکوک شده بود ، علی ع را به جای خودش در مدینه گذاشت و راهی جنگ شد و منافقین در اجرای منویات خودشون ناکام ماندند.
القصه ، منافقین که میدونستند از پس حضرت علی ع بر نمیاند تصمیم به انجام دوتا کار کردند یکی ساخت مسجد ضرار در مدینه به عنوان کانون توطئه و دیگری نقشه قتل پیامبر در راه بازگشت از تبوک . اولی توسط منافقین داخل مدینه صورت گرفت و دومی توسط منافقینی که در قشون اسلام جا گرفته بودند.
داستان مسجد ضرار از اونجا شروع شد که منافقین تا که دیدند که پیامبر ، علی ع را به جای خودش در مدینه گذاشته ، بلافاصله پیش پیامبر اومدند و نقشه مسجد ضرار را که از قبل داشتند و پولش را از امپراطور روم گرفته بودند مطرح کردند و پیامبر با ساخت اون موافقت کرد.
این پول چطور از سوی امپراطور روم اومده بود؟
داستان از این قراره که قبل از اسلام یه نفر از مردم مدینه به نام ابوعامر ، مسیحی شد. وقتی پیامبر به مدینه هجرت کرد این ابوعامر شروع به مخالفت با پیامبر کرد . بعدش رفت پیش مشرکین مکه و در اونجا به مشرکین راهکار میداد. بعدش که مکه فتح شد این آقا فرار کرد و رفت پیش امپراطور روم و بعدها امپراطور را قانع کرد که یه پولی برای ایجاد یک مرکز توطئه برای منافقین بفرسته تا اسلام را براندازند.
پس مسجد ضرار به این شکل با پول امپراطوری روم درست شد.
خلاصه ، این مسجد در نزدیکی مسجد قبا درست شد و همین که پیامبر از جنگ تبوک برگشت ، از او دعوت کردند که بیاد و این مسجد را افتتاح کنه و روی اون اسم بگذاره که آیات ۱۰۷ و ۱۰۸ سوره توبه نازل شد و اسم این مسجد را مسجد ضرار گذاشت . یعنی مسجد تفرقه و پیامبر را از ورود به اون منع کرد و میفرماید
وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ ۚ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَآ إِلَّا الْحُسْنَىٰ ۖ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ
و [از منافقان] كسانی هستند كه بر پایه نفاق مسجدی ساختند، این مسجد برای آسیب زدن به اسلام و ترویج كفر و تفرقهافكنی میان مؤمنان و كمینگاهی است برای [گردآمدن] كسانی كه پیش از این با خدا و پیامبرش جنگیده بودند، سوگند سخت میخورند كه ما با ساختن این مسجد جز خوبی [و خدمت] قصدی نداشتیم، ولی خدا گواهی میدهد كه بیتردید آنان دروغگویند.
توبه - 107
لَا تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا ۚ لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَىٰ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ ۚ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا ۚ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ
هرگز [برای عبادت و نماز] در آن مسجد نایست، قطعاً مسجدی كه از نخستین روز بر پایه تقوا بنا شده شایستهتر است كه در آن [به نماز و عبادت] بایستی، در آن مردانی هستند كه خواهان پاكیزگی [و طهارت جسم و جان] هستند؛ و خدا پاكیزگان را دوست دارد.
توبه - 108
بعد از نزول این آیات بود که پیامبر دستور داد تعدادی از اصحاب رفتند و مسجد را با خاک یکسان کردند و اونجا را زبالهدان کردند.
این هم از داستان مسجد ضرار. انشالله داستان قتل پیامبر را در جلسه بعدی خدمت شما عرض خواهم کرد.
@tarikhbekhanim
باسلام
نقشه قتل پیامبر توسط تعدادی از منافقین در راه بازگشت از تبوک رخ داد.
اینکه آیا این دسته از منافقین ، با آن دسته از منافقین مدینه که در همان موقع در حال ساخت مسجد ضرار بودند ارتباطی داشتهاند یا نه ، محل اشکال است . اما آنچه که واضح و کاملا روشن است ایناستکه این افراد ، از مشرکین و بیگانگان نبودند بلکه تعدادی از لشکریان قشون اسلام بودند که در یک گردنه تنگ در کوهستان به پیامبر اسلام و چندنفری که در اطراف ایشون بودند حملهور شدند و قصد داشتند که پیامبر را از کوه به پایین پرتاب کنند تا هم پیامبر به شهادت برسد و هم اینکه حادثه ، کاملا طبیعی جلوه کند.
این گردنه که به عربی میشود عقبه ، در مسیر بازگشت از جنگ تبوک بود و همیشه در هنگام عبور از گردنهها ، تعدادی از احشام و افراد یک قشون ، به پایین سقوط میکنند و این در قشونکشیهای قدیم ، طبیعی بوده.
و لذا منافقین این مسیر را برای قتل پیامبر انتخاب کردند و با هم همقسم شدند که در تاریکی شب و با صورت پوشیده اینکار را بکنند که موفق نشدند و توسط پیامبر شناخته شدند.
به این واقعه ، واقعه عقبه تبوک میگویند که نباید اون را با پیمان عقبه اول و دوم که قبلا گفتیم ، اشتباه گرفت.
خداوند در مورد این واقعه در قرآن میفرماید
يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا ۚ وَمَا نَقَمُوٓا إِلَّآ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ ۚ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْرًا لَهُمْ ۖ وَإِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ ۚ وَمَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ
همواره سوگند میخورند كه [بر ضد پیامبر سخن ناروا و نادرست] نگفتهاند، در صورتی كه سخن كفرآمیز گفتهاند و پس از اسلامشان كافر شدهاند و به آنچه [از اهداف خائنانهای كه] دست نیافتند، اهتمام ورزیدند، و زبان به عیبجویی و انكار [نسبت به پیامبر] نگشودند مگر پس از آنكه خدا و پیامبرش آنان را از فضل و احسان خود توانگر ساختند؛ پس اگر توبه كنند برای آنان بهتر است؛ و اگر روی [از خدا و پیامبر] برگردانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت به عذابی دردناك مجازات خواهد كرد و آنان را در زمین سرپرست و یاری [برای نجاتشان از چنگال عذاب] نخواهد بود.
توبه - 74
القصه پیامبر ، اینها را شناخت اما هیچگاه معرفی نکرد و به همراهان خود هم سفارش کرد که چیزی از مشخصات این افراد بازگو نکنند. اما به اعتراف بسیاری از استوانههای علمی اهل سنت ، ابوبکر و عمر و عثمان در بین اونها بودهاند . این اعتراف خیلی حائز اهمیت است اما متاسفانه همین استوانهها به توجیه کار اینها پرداخته و بعد از ذکر داستان عقبه تبوک و نام بردن از خلفای ثلاث ، کار این سه نفر را توجیه میکنند. از جمله این افراد سیوطی در درالمنثور و ابن حجرعسقلانی در تقریب التهذیب و ابنحزم اندلسی در المحلی و ....است که ما بعدها در تاریخ علما در مورد اینها و افکار و عقایدشون صحبت خواهیم کرد.
خب حالا اگر در این کانال ، عزیزی از اهلسنت هم حضور داشته باشد که نمیتواند این مسائل را بپذیرد و حلاجی کند ، بنده برای نمونه قسمتی از کتاب المحلی ، نوشته ابنحزم اندلسی را در این آدرس اینترنتی معرفی میکنم تا با مطالعه اون ، تحقیقات هم کامل شود. این آدرس که قسمتی از کتاب المحلی را آورده به شرح ذیل است. امیدوارم که دوستان عزیز در ترجمه متون عربی مشکلی نداشته باشند.
http://lib.eshia.ir/10037/11/224/%D8%A3%D8%B1%D8%A7%D8%AF%D9%88%D8%A7
آنچه که مسلم است و قابل انکار نیست ، این استکه در این سالها یعنی سالهای ۸ و ۹ و ۱۰ هجری ، خیلی از صحابه پیامبر ، جزو معترضین درآمدند و حتی در سال ۱۰ ، تعدادی ، مرتد شدند و ادعای پیامبری کردند که توضیح خواهیم داد.
شاید چونکه به خاطر غنائم جنگی و یا پیروزیهای پیدرپی وضع مالی خوبی پیدا کرده بودند برای خودشون شأنیت قائل میشدند و لذا از فرامین پیامبر هم سرپیچی میکردند و خودشون را بالاتر از پیامبر میدیدند . بنده انشالله بعدها در مسئله شورای ۶ نفره که عمر برای تعیین خلیفه تشکیل داد ، راجع به این شأنیت و تاثیر اون در جنگهای دوره خلافت علی ع به قدر کفایت صحبت خواهم کرد.
انشالله در قسمت بعدی در مورد آخرین واقعه سال ۹ هجری که نزول آیات برائت باشد صحبت خواهم کرد.
@tarikhbekhanim
باسلام
برای توضیح آیات برائت ، ابتدا متن آیه را میآورم و بعد در مورد اون توضیح میدم.
این آیات ، آیات اول سوره توبه هستند که بدون بسمالله آغاز میشود و میفرماید
بَرَآءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِٓ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ
این [اعلامِ] بیزاری و لغو پیمان از سوی خدا و پیامبرش به كسانی از مشركان است كه با آنان پیمان بستهاید.
توبه - 1
فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُوٓا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ ۙ وَأَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكَافِرِينَ
بنابراین، چهار ماه حرام را [در كمال آزادی و امنیت] در زمین گردش كنید و بدانید كه شما عاجز كننده خدا نیستید [تا بتوانید از دسترس قدرت او بیرون روید] و خدا خوار كننده كافران است.
توبه - ۲
وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِٓ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيٓءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ۙ وَرَسُولُهُ ۚ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوٓا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ ۗ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ
و این اعلامی است از سوی خدا و پیامبرش به همه مردم در روز حج اكبر كه: یقیناً خدا و پیامبرش از مشركان بیزارند [و هیچ تعهدی نسبت به آنان ندارند]؛ پس [ای مشركان!] اگر [از پیمان شكنی و خیانت] توبه كنید [و مسلمان شوید] برای شما بهتر است و اگر روی [از وفای به پیمان و اسلام] بگردانید، بدانید كه شما عاجز كننده خدا نیستید [تا بتوانید از دسترس قدرت او بیرون روید]؛ و كافران را به عذابی دردناك خبر ده.
توبه - 3
إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئًا وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّوٓا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَىٰ مُدَّتِهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ
مگر كسانی از مشركان كه با آنان پیمان بستید، سپس چیزی [از شرایط پیمان را] نسبت به شما نكاستند و احدی [از دشمنان را] بر ضد شما یاری نكردند، پس به پیمانشان تا پایان مدتشان وفادار باشید؛ زیرا خدا پرهیزكاران را دوست دارد.
توبه - ۴
مسئله اصلی در نزول این آیات ، این بود که اسلام تقریبا در همه جای عربستان ، فراگیر شده بود ولی هنوز مشرکینی بودند که فتنهانگیزی میکردند و بااینکه پیمانهایی با پیامبر بسته بودند که مزاحم مسلمانان و کاروانهای تجاری اونها نشوند ولی بعضاپیمانشکنی میکردند. مضافا براینکه در جامعهای که اکثریت مسلمان بودند ، مناسک جاهلی به جا میآوردند. یکی از اینها طواف با بدن برهنه و لخت مادرزاد در مسجدالحرام بود که بشدت مورد انزجار مسلمین بود.
القصه ، پیامبر بخاطر این نوع پیمانشکنیها بر طبق دستور خداوند به مشرکین ۴ ماه فرصت داد که یا مسلمان بشوند و یااینکه کشته خواهند شد. البته در ادامه آیه میفرماید که اون دسته از مشرکین که با مسلمانان عهد و پیمان دارند و به عهد خودشون وفادار موندهاند و پیمانشکنی نکردهاند ، تا پایان مدت عهد و پیمان ، محترم هستند و کسی کاری با اونها ندارد. ولی بعد از پایان مدت ، اونها هم باید مسلمان بشوند.
این دستور الهی بود و ربطی به پیامبر نداشت و نیاز بود که این دستورات در اجتماع حجاج خوانده شود.
پیامبر، ابوبکر را برای ابلاغ این آیات در مراسم حج سال ۹ در ماه ذیالحجه به مکه فرستاد اما از سوی خداوند ، به پیامبر دستور داده شد که این پیغام را یا خودش و یا مردی از خاندانش باید ابلاغ کند و لذا پیامبر ، علی ع را به دنبال ابوبکر فرستاد و علی ع در جُحفه به ابوبکر رسید و نامه را از او گرفت و در روز عید قربان در جمع همه حجاج خواند و حجت برهمه تمام شد.
این مسئله یک فضیلت خیلی مهم برای امام علی ع است و خود اهل سنت در منابع معتبرشون این واقعه را یک فضیلت مهم برای علی ع میدونند.
القصه با اینکار دیگه عربستان به شکل یکنواخت ، مسلمان شدند.
اما آیا همه اونها علی ع و عمار و سلمان و مقداد و ابوذر بودند؟
خیر و حتی خیلی از اونها منتظر فرصت بودند تا انتقام خودشون را از اسلام بگیرند و صدالبته بعدها این کار را کردند و انتقام گرفتند که انشاالله در قسمت بعدی توضیح میدهم.
@tarikhbekhanim
باسلام
مهمترین حوادث سال ۱۰ هجری قمری ، که آخرین سال حیات پربرکت پیامبر اسلام بود ، عبارتند از حضور تعدادی دیگر از قبایل مشرک در نزد پیامبر برای مسلمان شدن ، واقعه مباهله با مسیحیان نجران ، حضور حضرت علی ع در یمن برای تبلیغ اسلام ، حجهالوداع و نزول آیات تبلیغ و اکمال و بالاخره واقعه غدیرخم که همه اینها در طول یک سفر حج انجام شد و توضیح خواهیم داد.
در اوائل سال ده هجری ، تعدادی از مسیحیان نجران برای ملاقات با پیامبر به مدینه اومدند.
نجران یک شهر سرسبز و آباد حدفاصل یمن تا مدینه بود و الان هم تقریبا در مرز یمن و عربستان قرار داره و واقعه اصحاب اخدود که در سوره بروج اومده و قبلا هم توضیح دادیم توی این منطقه اتفاق افتاد.
خلاصه اینکه نجران از قدیم یکی از مراکز عمده مسیحیت بود و اینها خیلی از طرف حبشه که خودش تحت قیمومیت روم شرقی بود حمایت میشدند.
اینها چندتا اسقف مشهور داشتند که به مدینه اومدند که سخن پیامبر را بشنوند و در مورد جزیهای که پیامبر از اونها خواسته بود صحبت کنند. چرا که حکومت اسلامی در حجاز ، فراگیر شده بود و کلیه مردم عربستان اگر مسلمان بودند باید زکات پرداخت میکردند و اگر اهل کتاب بودند باید جزیه میدادند و جالب اینجاست که همیشه مبلغ جزیه کمتر از زکات بوده.
اینها به مدینه اومدند و با پیامبر شروع به مباحثه و مجادله کردند و قصد اونها ایمان آوردن نبود بلکه میخواستند یه جوری از زیر بار حکومت اسلامی خارج بشوند و جزیه ندهند و مثل قبل زندگی کنند . اما در همه مباحثات و مناظراتشون شکست خوردند و حرفی برای گفتن نداشتند ولی باز هم مقاومت میکردند در نهایت قرار شد که با هم مباهله کنند. اینکه پیشنهاد مباهله از طرف کی بوده و آیا پیامبر این پیشنهاد را داد یا اسقفهای مسیحی ، من چیزی پیدا نکردم . ولی آیاتی که در سوره آل عمران ، تحت عنوان آیه مباهله اومده دال بر اینه که این پیشنهاد را اولین بار خداوند مطرح کرد و به پیامبر فرمود که به مسیحیها بگو بیایید مباهله کنیم و برای اینکار خودمون و زن و فرزندانمان را بیاوریم :
فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَآءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَكُمْ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ
پس هر كه با تو درباره عیسی پس از آنكه بر تو [به واسطه وحی، نسبت به احوال وی] آگاهی آمد، گفتگوی بیمنطق كند، بگو: بیایید ما پسرانمان و شما پسرانتان، و ما زنانمان و شما زنانتان، و ما خویشان نزدیك و شما خویشان نزدیكتان را دعوت كنیم؛ سپس یكدیگر را نفرین نماییم، پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
آل عمران - 61
مسیحیها ، پیشنهاد مباهله را قبول کردند و فرداصبح اومدند برای مباهله.
الان در نزدیکیهای بقیع یه مسجدی بنام مسجد مباهله هست که میگن کار مباهله ، اونجا صورت گرفته و بعدها به جای اون مکان این مسجد را ساختند ولی بعضی مورخین هم معتقدند که اسم این مسجد ربطی به مباهله نداره و مباهله یه جای دیگه از مدینه بوده.
خلاصه که پیامبر به همراه علی ع و حضرت فاطمه س و حسنین علیهماالسلام برای مباهله اومدند و وقتی مسیحیان نجران این افراد را مشاهده کردند حاضر به مباهله نشدند و در نهایت بعضی از اونها مسلمان شدند و بعضی دیگه جزیه دادن را برگزیدند و به دین خودشون باقی ماندند.
خب حالا از این جریان مباهله چند نکته استخراج میشه که خدمت شما میگم.
یکی اینکه بر اساس این آیه ، اهلبیت پیامبر صرفا همینها بودند و لاغیر. بنابراین همسران پیامبر از ذیل اهلبیت خارج هستند.
دیگر اینکه منظور از نساءنا ، صرفا فاطمه زهرا س است و لاغیر.
دیگر اینکه بین پیامبر و علی ع فرقی نیست بجز اینکه علی ع مقام رسالت ندارد. در این آیه ، به پیامبر دستور داده شده که خودمان بیاییم و پیامبر ، خودش و علی ع آمدند. دستور داده شد زنانمان بیایند و پیامبر صرفا فاطمه زهرا س را آورد. دستور داده شد که فرزندانمان بیایند و پیامبر ، حسنین ع را آورد.
این آیه یک فضیلت خیلی بزرگی برای اهلبیت و مخصوصا علی ع است که شیعه و سنی به اون معترفند.
خب انشالله فرداشب در مورد سفر علی ع به یمن و واقعه غدیر خم صحبت خواهم کرد.
@tarikhbekhanim
باسلام
آخرین وقایع سال ده هجری ، یکی سفر علی ع به یمن است و دیگری واقعه غدیر خم.
در مورد تاریخ سفر علی ع خیلی اختلاف نظر هست. برخی میگن که در سال ۸ بوده و برخی میگن در سال ۱۰ . بعضی هم میگن که دوبار بوده . یکی سال ۸ و یکی هم سال ۱۰.
خلاصه اینکه سفر سال ۱۰ در قالب یه سریه بود. یعنی با یه لشکر انجام شد. خیلی از یمنیها در واقعهء قتل خسروپرویز و خبر دادن پیامبر از اون واقعه ، مسلمان شدند و داستانش را قبلا گفتیم. ولی بعضی از قبایل هنوز مسلمان نشده بودند و پیامبر ، علی ع را برای عرضه اسلام بر اونها فرستاد ولی چون بیم قتل اونها میرفت (مثل دوبار کشتار وحشیانه قراء و مبلغین اسلام) پیامبر ، اونها را با یک قشون مجهز فرستاد.
اغلب قبائل با شنیدن ندای ملکوتی علی ع مسلمان شدند و تعداد اندکی از اونها اقدام به جنگ کردند که البته همگی شکست خوردند و غنایمی نصیب قشون اسلام شد که این غنائم بعدها دردسر ساز شد که توضیح خواهیم داد.
قبائل مذحج و همدان در این سفرِ علی ع ، با روی باز از اسلام استقبال کردند و عاشق علی ع شدند. اینها بعدها از یاران و شیعیان صدیق علی ع و امام حسن ع و امام حسین ع شدند.
بعد از جنگ ، علی ع خیلی در مورد تقسیم غنائم، جانب عدالت را رعایت کرد و اینکار موجب اعتراض اصحاب شد و در بازگشت، به پیامبر شکایت کردند.
بسیاری از اهل سنت ، خطبه غدیر و سخنان پیامبر در تایید علی ع را در ادامه این مسئله میدونند و معتقدند از بسکه اصحاب ، غر زدند ، پیامبر در غدیر به منبر رفت و از علی ع دفاع کرد.
من فکر میکنم این توجیهات آبگوشتی از باب پیوند دادن یخ و دروازه است . یعنی برای نپذیرفتن انتصاب علی ع در غدیر خم ، آسمون ریسمون کردند که خودشون را توجیه کنند وگرنه دلایل انتصاب علی ع اینقدر زیاده که قابل شمارش نیست.
یه مسئلهای که من خودم خیلی بهش اعتقاد دارم و قبلا هم گفتم ، اینه که انتصاب علی ع به وصایت و خلافت پیامبر در شب یومالانذار بود که در اون موقع علی ع ۱۳ داشت و در جلسه مهمانی دادن پیامبر به اقوامش در سال ۳ بعثت اتفاق افتاد. من فکر میکنم اگر شیعیان این واقعه یومالانذار را بزرگش کنند و روش مانور بدهند خیلی اثرگذارتره و در این مورد دیگه اهل سنت دهانشون بسته است و مخالفتی نمیکنند.
ای کاش این روز یومالانذار هم در تقویم شیعه ، جشن گرفته میشد.
خب حالا اصل ماجرای غدیر خم را انشالله فرداشب خدمت شما میگم.
@tarikhbekhanim
باسلام
ماه دیالحجه ، آخرین ماه از سال قمری است. خوبه که یه کسی که در مورد تاریخ مطالعه میکنه ترتیب ماهها را در تقویمهای مختلف بدونه. البته من قبلا در بحث تاریخ اروپا ، یه اشاره کوچیکی به این مسئله کردم . در رشته تاریخ درسی به نام تقویم و گاهشماری هست که اینها را به شکل مفصل توضیح داده و روشهای تبدیل اونها به همدیگه را گفته که البته محاسبات ریاضی هم داره. حالا من یه خلاصه از اینها خدمت شما عرض میکنم.
ترتیب سالهای قمری عبارتند از محرم، صفر ، ربیعالاول ، ربیعالثانی ،جمادیالاول ، جمادیالثانی ، رجب ، شعبان ، رمضان ، شوال ، ذیالقعده و ذیالحجه
ماههای قمری یا ۲۹ هستند و یا ۳۰ روز .
ماههای میلادی هم عبارتند از ژانویه ، فوریه ، مارس . آپریل ، می ، ژوئن، ژولای ، آگوست ، سپتامبر ، اکتبر ، نوامبر ، دسامبر
ماههای میلادی ۲۸ یا ۲۹ یا ۳۰ یا ۳۱ روز هستند که فوریه ۲۸ روز است و در سالهای کبیسه ۲۹ روز میشود.😳
ماههای ایران قبل از اسلام ، همین ماههای شمسی امروزی بوده که بعد از اسلام به ترتیب به اسامی ذیل تبدیل شد :
حمل ، ثور ، جوزا ، سرطان ، اسد ، سنبله ،میزان ، عقرب ، قوس ، جدی ، دلو ، حوت
حمل برابر با فروردین هست و همین طور ادامه بدید تا حوت که اسفنده.
القصه ، آخرین حج پیامبر اسلام در ماه ذیالحجه سال ده هجری بود که آخرین ماه سال ده محسوب میگردید که پیامبر برای انجام اون در اوائل ذیالقعده ، اعلام عمومی داد و جمعیت کثیری از تمام جزیرهالعرب هم در مدینه و هم در مسیر به کاروان پیوستند. در این موقع علی ع هم در یمن بود و به دستور پیامبر در مسیر به کاروان پیامبر پیوست که ذکر اون را در قسمت قبل گفتیم.
بعضی از مورخین معتقدند ، پیامبر بعد از هجرت به مدینه فقط یکبار حج تمتع بجا آورد که همین حجهالوداع بوده و بقیه حجها ، عمره بوده مثل عمرهالقضا و عمره فتح مکه .
خلاصه در همین قضیه ورود علی ع و تعدادی از قشونش به داخل کاروان پیامبر ، یه سری ناراحتیها و شکایتها از میزان عدالت حضرت علی ع در تقسیم غنائم شد که در همه این موارد پیامبر از علی ع حمایت کرد.
حالا اهل سنت همین را عَلَم کردهاند و معتقدند ، مسئله غدیر خم در حقیقت ، اعلام حمایت پیامبر از علی ع بوده و نه اعلام خلافت اون. و پیامبر در غدیر خم اعلام کرد که علی ع را دوست داشته باشید و اذیتش نکنید که هرکس دوست منه از این به بعد دوست علی ع هم هست.😳
در حالیکه اصلا اینطور نیست و پیامبر در غدیر خم ، اول یه خطبه طولانی خواند و از مردم تعهداتی برای پس از فوتش گرفت و آنها را به شهادت گرفت که کارش را خوب انجام داده و پیامهای الهی را به نحو احسن رسانده و بعد علی ع را به عنوان ادامه دهنده این مسیر معرفی کرد.
آقایی که معتقدی که واقعه غدیر خم فقط برای رفع کدورت از علی ع بوده ، دلیل تو چیست ؟ چرا پیامبر باید سه روز مردم را در آن هوای گرم معطل کند تا دیگران هم جمع شوند و مطلبی در مورد دوست داشتن علی ع را عنوان کند؟ چرا باید دست علی ع را بگیرد و بالا ببرد و بفرماید من کنت مولاه فهذا علی مولاه؟
چرا باید مسلمانان را تشویق و یا حتی الزام به بیعت با علی ع کند؟
بیعت سر چی بوده؟
سر اینکه قول بدهند علی ع را دوست بدارند؟
اصلا اگر بپذیریم که همین بوده ، آیا واقعا بعد از فوت پیامبر ، اصحاب ، علی ع را دوست داشتند ؟
شما اگر کسی را دوست داشته باشی هیزم بر در خانهاش میریزی و درب خانه را آتش میزنی؟ همسرش را کتک میزنی ؟ فرزندش را سقط میکنی؟
ایکاش یک بار دیگر به قسمتهای قبلی مراجعه کنید و ببینید که مخالفت با پیامبر و اهلبیت او از سالها قبل و از واقعه صلح حدیبیه شروع شد و ربطی به غدیر نداشت و بنده این مطلب را چندبار عرض کردهام.
انشالله فرداشب باز هم در این رابطه صحبت خواهم کرد.
@tarikhbekhanim
باسلام
واقعه غدیر خیلی مشهورتر از آناستکه بنده بخواهم برای شما توضیح بدهم.
اما در این مورد چند نکته را خدمت شما عرض میکنم.
قبل از واقعه غدیر خم ، که روز ۱۸ ذیالحجه و در راه بازگشت از حجهالوداع بود ، آیه تبلیغ نازل شد که میفرماید
يَآ أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ
ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبیطالب امیرالمؤمنین علیه السلام] بر تو نازل شده ابلاغ كن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرساندهای. خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه میدارد؛ قطعاً خدا گروه كافران را هدایت نمیكند.
مائده - 67
اغلب مفسرین معتقدند که عبارت والله یعصمک منالناس ، دال بر اینه که پیامبر احتمال زیاد میداد که خیلی از صحابه زیر بار این دستور الهی نروند و برضد پیامبر شورش کنند و لذا خداوند میفرماید که ای پیامبر این مسئله را ابلاغ کن که من از تو حمایت میکنم و نمیگذارم خناسان هیچ غلطی بکنند.
اصل قضیه این بود که خیلی از صحابی و خصوصا اهلمکه اعم از مهاجرین و اونهایی که تازه مسلمان شده بودند ، از علی ع کینه داشتند ، همونطور که از خود پیامبر کینه داشتند. به طور کلی عرب ، زیر بار کسی رفتن و به اون باج دادن را ننگ میدونست . نگاه اغلب عربها به پیامبر و به حکومتی که پیامبر تشکیل داد ، باج دادن به پیامبر بود. عربها در مورد زکات دادن خیلی انقلت داشتند و این همه سفارش قرآن در مورد زکات بخاطر همینه. در حالیکه همین عربها حاضر بودند همه زندگی خودشون را به پای یه مهمون بریزند. اما حاضر نبودند که برای تقویت پایههای حکومت اسلامی که برای بهتر کردن زندگی اونها اومده بود و واقعا عرب را از خاک بلند کرد هزینه کنند.
اگر به قضیه غدیر خم و بعدش، یعنی واقعه سقیفه از این نگاه بنگریم ، هضم قضیه خیلی آسونتر میشه.
خب این مال قبل واقعه بود.
بعد از واقعه غدیر هم آیه اکمالدین نازل شد که میفرماید
الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ ۚ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا
امروز [با نصبِ علی بن ابیطالب علیه السلام به ولایت و امامت و حكومت و فرمانروایی بر امت] دینتان را برای شما كامل، و نعمتم را بر شما تمام كردم، و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم.
مائده - 3
در این آیه ذکر شده که با ابلاغ این دستور دین اسلام کامل شده و دیگه چیز دیگهای نمونده که گفته نشده باشه.
تقریبا تمام علمای بزرگ شیعه و سنی معتقدند که آیه تبلیغ و آیه اکمال دین در مورد قضیه غدیر خم بوده است.
حالا برخی از افراد که شاید از علما هم نباشند ، معتقدند که این عباراتی که تحت عنوان آیه اکمال آوردهایم قسمتی از یک آیه طولانی است که در مورد ذبایح حلال و حرام اومده و وسط این آیه ، عبارات اکمال دین اومده و لذا حکم ذبایح ، کامل کننده دین بوده و از دین اسلام فقط همین حکم مونده بوده که بالاخره گفته شد و نزول اون هم در ایام واقعه غدیر نبوده.
حالا گذشته از اینکه این دلیل ، کاملا آبگوشتی است و در چندجای دیگر از قرآن هم داریم که وسط یک موضوع راجع به موضوع دیگهای صحبت شده ، باید از شما بپرسم که شما را به خدا آیا منطقیه که پیامبر اسلام سه روز مردم را در اون گرمای طاقتفرسا نگهداره که بگه این گوشت را بخورید و اون گوشت را نخورید و نخود و لوبیا را اینجور بخورید؟ و حالا اگه یه جایی هم مجبور شدید اینکار را بکنید؟
این شبهات را هیچکدوم از علمای بزرگ اهل سنت وارد نکردهاند بلکه اغلب اونها ، جدید هستند و روزانه در شبکههای اجتماعی ایجاد میشوند.
علامه امینی اعلیالله مقامه مدارک زیادی در کتاب ارزشمند الغدیر آورده که مؤید این مطالب و تایید کننده انطباق این آیات بر واقعه غدیر است و صد البته همه هم از منابع دست اول خودِ اهل سنت است.
خب انشالله بقیه مطالب بماند برای فرداشب.
@tarikhbekhanim
🦚کانال داستانهای عرفانی.
@dastanerfani
داستانهای ادبی ، عرفانی ، عقیدتی
📚دور هم داستانهای زیبای ادبی عرفانی بخوانیم.
@dastanerfani
🌅داستانهای ادبی عرفانی خود را به آیدی بنده(@arefaneh53) ارسال کنید تا به نام خودتان منتشر شود.
@dastanerfani
باسلام
و اما وقایع آخرین سال حیات پیامبر اسلام که سال ۱۱ هجری باشد عبارتند از
ادعای پیامبری برخی اعراب بدوی
قرار گرفتن پیامبر اسلام در بستر بیماری از همان ابتدای سال ۱۱
ماجراهای قبل از فوت پیامبر و سپاه اسامه
وفات پیامبر در ابتدای همین سال و آغاز امامت امام علی ع
ماجرای سقیفه و خلیفه شدن ابابکر
مصادره فدک
ماجرای حمله به خانه علی ع و مضروب شدن حصرت فاطمه س
شهادت حضرت فاطمه س
بیعت اجباری علی ع با خلافت ابابکر
شروع جنگ با اصحاب رده
و اما ماجرای ادعای پیامبری برخی اعراب از اواخر سال ۱۰ شروع شد اما وقتی فراگیر شد که پیامبر در بستر بیماری بود.
این مسئله از یک زن و مرد شروع شد در دوقبیله مختلف. یکی مسیلمه کذاب ، مردی از قبیله ابوحنیفه و یکی هم سجاح ، زنی از قبیله بنیتمیم. آوازه ادعای این دوتا به همدیگه رسید و به زودی با هم ازدواج کردند😁
اصل قضیه این بود که خیلیها دیدند که یک نفر انسان تکو تنها ، ادعایی کرد و با اون همه ناملایمات که از قوم خودش دید دست از ادعای خودش برنداشت و حتی تا پای جان بر سر این ادعا ایستاد تا بالاخره توانست ادعای خودش را به تمام مردم جزیرهالعرب بقبولاند و کارش بالا گرفت و حکومت تشکیل داد و شروع به حکمرانی کرد. اینها هم گفتند خب اگر محمد ص با اون همه بیمهری از جانب قومش بتونه این کار را بکنه چرا ما نتونیم با حمایت قوم خودمون این کار را بکنیم؟
این احمقها به این مسئله توجه نداشتند که پیامبر اسلام ص ، محبوبیتی داشت که دلها را سریع جذب میکرد و این محبوبیت از جانب خدا بود و تصنعی نبود و یه آدم یه لا قبای بیهنر و غیرمحبوب نمیتونه بیاد مثل پیامبر اسلام، منشأ اثر بشه.
خلاصه این مسیلمه شروع به ساختن تعدادی آیه کرد و مدعی شد که این آیات بر اون نازل شده.
از جمله اینکه مدعی بود این آیات بر اون نازل شده:
با ترکیب دو سوره القارعه و الفیل چنین گفته است: «اَلفیلُ . مَا الفیلُ . وَ ما أَدراکَ مَا الفیلُ. لَهُ ذَنَبٌ وَ بیلُ وَ خُرطومٌ طَویلٌ!
فیل! کدام فیل! چه می دانی که آن فیل چگونه است؟! دارای دمی کلفت و زمخت است و خرطومی دراز!».
یعنی به جای ذکر یک سری حکمتهای متعالی و هدایتگر ، اومده فیل را توصیف کرده😂
بعدش در معارضه با سوره کوثر چنین گفته است:
انّا أَعطَیناکَ الجَماهِرَ .
فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ جاهِر.
اِنَّ مُبغِضَکَ رَجُلٌ کافِرٌ .
ما به تو توده های مردم را عطا کردیم! پس برای پروردگارت نماز بخوان و صدای خویش را به هنگام نماز بلند کن! همانا دشمن تو مردی کافر است
• و نیز در معارضه با سوره ذاریات چنین به هم بافته است:
«وَ المُبَذِّراتِ بَذراً وَ الحاصِداتِ حَصداً وَ الذارِیاتِ قَمحاً و الطّاحِناتِ طَحناً وَ العاجِناتِ عَجناً وَ الخابِزاتِ خُبزاً وَ الثارداتِ ثَرداً وَ اللاقِماتِ لَقماً اِهالَهً وَ سَمناً!؛ سوگند به دهقانان و کشاورزان! سوگند به دروکنندگان! سوگند به جداکنندگان گندم از کاه! سوگند به خمیرکنندگان (خمیرگیرها😁)! سوگند به نان پزندگان (نانواها)! سوگند به تردیدکنندگان! سوگند به کسانی که لقمههای چرب و نرم برمی دارند!».
مسیلمه کذاب درباره قورباغه نیز آیاتی ساخته است! او خطاب به قورباغه میگوید: «یا ضَفدَعُ بِنتَ ضَفدَعَینِ نَقَیِ ما تَنِقَینَ نِصفُکِ فِی الماءِ وَ نِصفُکِ فِی الطینِ اَلماءَ تُکَدِّرینَ وَ لَاالشّارِبَ تَمنَعینَ!؛ ای قورباغه خانم! دختر دو قورباغه! (خانم قورباغه و آقا قورباغه) هر چه میخواهی آواز بخوان! نیمی از تو در آب است و نیمی دیگر در گل! نه آب را تیره میسازی! و نه نوشنده را مانعی!».
• یکی از آیاتی که مسیلمه درباره مفلسان و ورشکستگان ساخته است این است : «اِنَّ الَّذینَ یَغسِلُونَ ثِابَهُم و لا یَجِدُونَ ما یَلبِسُونَ أُولئِکَ هُمُ المُفلِسُونَ؛ همانا کسانی که لباسهای خویش را میشویند و دیگر چیزی برای پوشیدن نمییابند، آنان حقیقتاً مفلس و ورشکستهاند!».
خلاصه که از این مزخرفات زیاد داشت. بعدشم ادعای معجزه کرد.
یه کودک کور را آوردند که این آقا شفا بده. مسیلمه هم اومد و یه سری ورد خوند و دستش را کشید رو سر اون بچه بدبخت. تمام موهای اون بچه ریخت😳😳
خب حالا شما به این مسائل میخندید و فکر میکنید که در اون دوره کسی حرفها و خزعبلات این آقا را باور نمیکرده، ولی هم در همون دوره خیلیها بهش ایمان آوردند و هم اینکه اگر توی این دوره بود خیلیها به اون ایمان میآوردند. همانطور که الان خیلیها به این آقای احمدالحسن بصری کذاب دیوانه ایمان میارند و یا وارد دورههای عرفان حلقه میشن.
یادتون باشه که در طول تاریخ دوتا مسئله بوده که نهایت نداشته و حدّ یقف اونها معلوم نیست کجاست. یکی انتهای کهکشانها و یکی هم حماقت و خریت بعضی ادمها.
سجاح هم در قبیله خودش یه همچین ادعاهایی داشت و بعدش این دو با هم ازدواج کردند و لشکری درست کردند که میخواست بیاد مدینه را فتح کنه. در همین اثنا پیامبر اسلام ، فوت کرد و یا به شهادت رسید و مبارزه با اونها موکول به دوره ابوبکر شده که انشالله خواهیم گفت.
@tarikhbekhanim
باسلام
از بعد از حجهالوداع که به اعتراف شیعه و سنی حجهالبلاغ (حجی که در آن ، فرمان ولایت علی ع ابلاغ شد) هم نامیده میشود ،اوضاع جسمی پیامبر رو به وخامت گذاشت.
روایات زیادی داریم که خود پیامبر چندین بار به مسمومیت خودش ، پس از جنگ خیبر اشاره کرده است. یعنی بعد از خوردن غذایی مسموم که یک یهودیه برای او آورده بود ، حال ایشون منقلب شد و تا اواخر سال ده ، پیامبر از این موضوع شاکی بود. در اواسط صفر سال ۱۱ هجری ، پیامبر رسما در بستر بیماری افتاد و از این تاریخ تا زمان فوت ایشون که ۲۸ صفر بوده و حدودا ۱۰ روز میشود ، وقایعی اتفاق افتاد که خیلی در آینده تاریخ اسلام تاثیر داشت.
یکی از این وقایع ، دستور مجدد و اکید به تجهیز و سازماندهی قشون اسامه و حرکت آن به سوی روم شرقی بود .
پیامبر ، این فرمان را در محرم صادر کرده بود ولی عواملی باعث شد که کار تجهیز قشون به تعویق بیفتد. این اسامه ، پسر زیدبن حارثه ، پسرخوانده پیامبر بود که در اون موقع ۱۸ سال داشت.
اینکه آیا واقعا ، خطری از جانب روم شرقی ، اسلام را تهدید میکرد یا نه ، معلوم نیست. همینقدر میدانیم که پیامبر ، اصرار عجیبی داشت که این لشکر آماده شود و همه افراد بجز علی ع به اون بپیوندند و این لشکر هرچه سریعتر مدینه را ترک کند و از طرف دیگر همه اصحاب علیالخصوص ، ابوبکر و عمر و عثمان را ملزم به شرکت در سپاه اسامه کرده بود.
به عقیده اغلب مورخین شیعه و سنی در حقیقت هدف اصلی از این قشون کشی ، دور کردن فتنهگران از مدینه بود.
پیامبر اسلام از همان حجهالوداع ، مردم را برای دوره پس از خود آماده کرده بود و مرتب صحبت از این میکرد که اگر محمد(ص) هم در بین شما نباشد باید به بیعت خود وفادار باشید.
انگار میدانست که افرادی برای بعد از فوتش برنامه چیدهاند و اهدافی دارند. بنده چندین بار این نکته را تذکر دادهام که اینجور حرکات ، سابقه داشت و برخی اصحاب پیامبر شروع به عصیان و سرکشی کرده بودند.
خلاصه اینکه ، افراد در پیوستن به جیش اسامه تعلل میکردند و بیماری پیامبر را بهانه میکردند و در اردوگاهی که اسامه در بیرون مدینه زده بود شرکت نمیکردند.
حتی در کتب معتبر اهل تسنن ذکر شده که ابوبکر و عمر در بین مردم چو انداختند که اسامه ، یک جوان ۱۸ ساله است و ماهایی که شیوخ قوم هستیم چگونه میتوانیم تحت فرماندهی یه جوان ۱۸ ساله قرار بگیریم.
طوری شد که پیامبر اسلام با حال وخیم به مسجد و منبر رفت و فرمود
به من خبر رسیده که قومی در باب فرماندهی اسامه سخنانی گفتهاند و بر او طعن زدهاند اگر هم اکنون بر اسامه طعن میزنید پیش از این بر پدرش نیز طعن زدید با اینکه هر دو بهراستی برای فرماندهی شایستگی داشتند. لشکر اسامة را روانه کنید. لشکر اسامة را روانه کنید، لشکر اسامة را روانه کنید.» سه بار تکرار کرد و آنگاه از منبر فرود آمد. پس مردم با شتاب روی به بار و بنه خویش نهادند به سپاه پیوستند و اسامة سپاه خود را در یک فرسنگی مدینه جایگزین کرد.
بعد از این سخنرانی اردوگاه اسامه بالاخره بدون حضور ابوبکر و عمر و عثمان تشکیل شد و در روز دوشنبه ۲۵ صفر قصد اعزام به مرزهای روم را داشت که به آنها خبر رسید که حال پیامبر بسیار وخیم و در شُرف فوت است. جیش اسامه متفرق شد و دیگر از آن خبری نبود تا اینکه حدود دوماه بعد ، از سوی ابوبکر مجددا تشکیل گردید
خب این هم از داستان جیش اسامه و دلیل اصرار پیامبر به اعزام هرچه سریعتر این سپاه.
انشالله فرداشب بقیه حوادث سال ۱۱ هجری را خدمت شما عرض خواهم کرد.
@tarikhbekhanim
وفات پیامبر اسلام
باسلام
عرض شد که منابع تاریخی زیادی ، وفات پیامبر اسلام را در حقیقت نوعی شهادت میدانند. این مسئله علاوه بر منابع تاریخی مبتنی بر منابع روایی هم هست و اصل آن به بعد از جنگ خیبر برمیگردد که یک یهودیه غذای مسمومی برای پیامبر آورد و ایشون قسمتی از آن را تناول کرد و فهمید که مسموم است و نخورد. همین میزان سم باعث مشکلات جسمی برای پیامبر شد که بنده فکر میکنم نوعی عارضه کبدی بوده چرا که اولا مسمومیتها اغلب ، عوارض کبدی ایجاد میکند و ثانیا در روایات تاریخی ، خیلی به زردی رنگ بدن پیامبر در بستر بیماری اشاره شده که دال بر مشکلات کبدی است.
القصه ، پیامبر در لحظات آخر حیات چندین بار به حالت اغما فرو رفت و مجددا هوشیاری خود را بازیافت. این مسئله در زمانهای قدیم شایع بوده و معمولا افراد در ساعتهای پایانی عمر ، به حالت اغما میافتادند و بعد از تکرار چندبار اغما بالاخره به خاطر عوارض اغما از قبیل انسداد مسیر تنفسی و یا ....فوت میکردند در حالیکه الان اینطور نیست و معمولا بیمار قبل از فرو رفتن به حالت اغما ، به بیمارستان مراجعه میکند و از این عوارض جلوگیری میشود.
به هرحال پیامبر اسلام در هربار هوشیار شدن ، دو مسئله را خیلی پیگیری میکردند ، یکی حرکت جیش اسامه و دیگری مطالبه کاغذ و دوات برای نوشتن مطالبی به عنوان وصیت.
قبلا خدمت شما عرض کردم که بعضی از مورخین معتقدند که پیامبر اسلام هیچگاه خط ننوشته و اصلا اُمّی بوده و استنباط آنها از امی بودن ، بیسواد بودن است. در حالیکه بعضی دیگر از مورخین با اسناد و مدارکی ثابت کردهاند که پیامبر چندبار خط نوشته و امی بودن ربطی به سواد ندارد بلکه به معنای اهل مکه بودن و یا اهل امالقری بودن است.
به هرحال اگر هم پیامبر در اون موقعیت قصد نوشتن داشت وضیت جسمی او اجازه نمیداد و مجبور به املای مطالب بود که عمر نگذاشت.
این ماجرای قلم و دوات را بسیاری از منابع معتبر اهل سنت از جمله صحاح سته اهل سنت هم آوردهاند و خود علمای اهل سنت هم تعجب میکنند که چرا کسی برای آخرین درخواست پیامبر اهمیتی قائل نشد و قلم و دوات را نیاوردند تا پیامبر چندجملهای وصیت بنویسد و حتی العیاذبالله وی را متهم به هذیانگوی کردند.
این کار را عمر کرد و این آقا که از جیش اسامه سرپیچی کرده و به مدینه آمده بود چند بار بر بالین پیامبر حاضر شد و پیگیر اعمال و رفتار پیامبر بود و وقتی پیامبر خواستار قلم و دوات برای املای وصیت شد این آقا گفت که
این مرد هذیان میگوید و نیازی به آوردن دوات وقلم نیست و قرآن برای ما کافیاست.
انّ هذا الرجل لیهجر.
علامه شرفالدین عاملی در کتاب بسیار معتبر المراجعات و علامه امینی در کتاب گرانقدر الغدیر منابع این روایت ، در کتابهای اهل سنت را به تفصیل ذکر کردهاند.
اما برخی علمای اهل سنت ، این روایت را قبول ندارند و دلیل آن را این میدانند که اگر عمر ممانعت کرد چرا بقیه ، دوات و قلم نیاوردند؟ مثلا آیا حضرت علی ع هم به حرف عمر گوش کرد و نگذاشت که پیامبر وصیت کند؟
آیا فاطمه زهرا س آنجا نبود؟
خب در جواب این شبهه ، چند نکته قابل تامل است.
یکی اینکه این روایت هم در صحیح بخاری هست و هم در صحیح مسلم و اهل سنت معتقدند تمام احادیث و روایات این دو کتاب ، صددرصد درست هستند😳 و هیچ خدشهای به اونها وارد نیست.
دیگر اینکه در تاریخ ، مسئله دوات و قلم خیلی خوب و با جزئیات ذکر شده اما حضور یا عدم حضور و کیفیت حضور علی ع و فاطمه زهرا س ، را ما نمیدانیم و شاید در آن لحظه نبودهاند.
یک مطلبی هم که خود بنده به اون اعتقاد دارم این استکه خدای متعال در هر مسئلهای ، افراد را امتحان میکند و ماها مرتبا تحت آزمایش و امتحان هستیم. پس قرار نیست خداوند جواب تمام سوالهای این امتحان را به ما برساند . بعضی جاها لازم است گردنهها و عقبههایی در نظر گرفته شود تا دوغ از دوشاب مشخص شود و اراده خدا در هدایت و ضلالت افراد به سرانجام برسد.
خلاصه اینکه نهایتا پیامبر اسلام بدون وصیتنامه کتبی از دنیا رفت اما وصیتنامه شفاهی به میزان خیلی زیادی داشت و هم در روزهای آخر بر روی منبر وصیت کرد و هم مطالب زیادی به علی ع و فاطمه زهرا س فرمود. مضافا بر اینکه سراسر زندگی پیامبر اسلام وصیت و توصیه بوده است.
یکبار هم به پیامبر خبر رسید که مردم در مسجد از حضور پیامبر به عنوان پیشنماز ناامید شده و ابوبکر پیشنماز آنها شده که پیامبر اسلام با اون حال نزار و با کمک دیگران به مسجد آمد و ابوبکر را پس زد و خودش امام جماعت شد و در پایان هم نکاتی را برای مردم وصیت کرد.
خلاصه اینکه پیامبر اسلام در روز پنجشنبه ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری فوت کرد و دفتر زندگی این مرد بزرگ که تک و تنها و با هزاران سختی و مشقت و فقط با توکل بر خدا ، دنیا را عوض کرد بسته شد.
انشالله در قسمت بعدی ماجرای سقیفه را خدمت شما عرض خواهم کرد.
@tarikhbekhanim
باسلام
سقیفه ، به معنای سکّو و سایهبان است و سقیفه بنیساعده ، یک محل شور و مشورت متعلق به قبیله بنیساعده از قوم خزرج در مدینه بوده که قبل از ورود پیامبر به مدینه ، خیلی از اون استفاده میشده اما با ورود پیامبر ، این مکان ، کاربرد خودش را از دست داد و محل مشورت و تصمیمگیریها به مساجد منتقل شد.
بلافاصله بعد از وفات پیامبر اسلام ، خزرجیها در این محل جمع شدند و قصد داشتند برای امور داخل مدینه یک حاکم انتخاب کنند.
تا روزی که پیامبر زنده بود ، حاکم مطلق مدینه و کل جزیرهالعرب ، پیامبر اسلام بود و حالا که پیامبر فوت کرده ، خزرجیها میخواستند برای مدینه حاکم تعیین کنند.
مردمان قبیله اوس از این مسئله مستحضر شدند و خودشون را به سقیفه بنیساعده رسوندند و در امر تعیین حاکم شرکت کردند. این در حالی بود که بدن مبارک پیامبر هنوز در منزل خودش در حال غسل و اجرای مراسم کفن و دفن بود و پیامبر اسلام را در همین خانه خودش که متصل به مسجدالنبی بود دفن کردند که در حال حاضر هم این مکان جزئی از مسجدالنبی است.
قطعا همه مسلمانان امکان ورود به منزل پیامبر را نداشتند و لذا این مراسم توسط بنیهاشم که در راس آنها علی ع قرارداشت ، اجرا شد.
و لذا مردم مدینه در اون ساعات در یک حالت حیرانی قرار داشتند و به قول خودمون بیکاری دست به یقه اونها کرده بود و هرجا خبری میشنیدند به سمت اون هجوم میآوردند. یکی از علل حضور مردم مدینه در اون ساعات، در سقیفه شاید همین بوده.
این را به این خاطر عرض کردم که خیلیها میپرسند که چرا بدن پیامبر را رها کردند و به مسئله خلافت پرداختند.
اینجاست که نقش بیکاری و حیرانی در میزان نفوذ افکار شیطانی مشخص میشود. شاید اگر در اون موقعی که بنیهاشم مشغول کفن و دفن پیامبر بودند ، عدهای از خواص ، مردم را هدایت میکردند و برنامههایی برای اونها تدارک میدیدند و مثلا دستهجات عزاداری راه میانداختند، فرصتی برای تشکیل سقیفه بوجود نمیآمد.
من گاهی اوقات فکر میکنم که مهمترین ابزار تبلیغ دین و یا جلوگیری از انحراف دین ، هنر است.
هنر و هنرمند در بزنگاههای تاریخی ، هدایتگر جامعه است. شما ببینید یک سریال امام علی ع و یا یک سریال مختارنامه و یا فیلمهایی مثل توبه نصوح یا حضرت ایوب ع یا یوسف پیامبر ، چقدر در آگاهیبخشی و هدایت مردم نقش داشت. اینقدری که مردم از این فیلمها مطلب یاد گرفتند از کتابها و روضهها مطلب یاد نگرفتند. این همه تکهکلامها که از این فیلمها ماندگار شد ، از کتابها ماندگار نشد.
این استکه عرض میکنم که اگر هنرمندان فرهیخته جامعه که هنر هدایتگری را از پیامبر اسلام آموخته بودند، در اون بزنگاه تاریخی ، وارد عمل شده بودند و مثلا دستهجات عزاداری راه انداخته بودند ، سقیفهای بوجود نمیآمد. این هنرمندان و هادیان و خواص سرنوشتساز در اون برهه کجا بودند؟ چرا گذاشتند در موقعی که علی ع مشغول مراسم کفن و دفن پیامبر بود هدایت افکار عمومی جامعه بدست شیطان بیفتد؟
والله اینها همه عبرت است و نه برای آتیه مسلمانان ، که برای آتیه بشری سرلوحه است.
القصه، خزرجیها به رهبری رییسشون که سعدبنعباده بود خواستند حاکمی برای مدینه تعیین کنند. اوسیها متوجه شدند و خودشون را رسوندند. بحث بالا گرفت و هر قبیله میخواست که حاکم مدینه از خودشون باشد. انگار دوباره برگشته بودند به دوره قبل از هجرت و دعواهای اوس و خزرج.
خبر به مهاجرین رسید. ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح که خودشون را بدون هیچ دلیلی از بزرگان مهاجرین میدونستند ، سریع به سقیفه اومدند و با یک سری مغلطهها و حدیثسازیها، به همه قبولاندن که خلیفه باید از مهاجرین باشد.
یکی نبود اون وسط که بگه خب ما چکار به خلیفه داریم؟ بحث ما حاکم مدینه است.
ببینید این سه نفر یعنی ابوبکر و عمر و ابوعبید چقدر راحت و با چه ظرافتی کلمه خلیفه را در دهان مردم انداختند و هیچکس هم متوجه عمق فاجعه نشد.
اینها آمده بودند که برای مدینه ، حاکم تعیین کنند و شاید منظور آنها به قول امروزی شهردار بوده.
یه سری از تحلیلگران تجمع انصار در سقیفه را زاییده ترس از آینده و سرنوشتشون پس از رحلت رسول خدا(ص) میدونند. بهویژه که پس از فتح مکه از شکلگیری یه جبهه متحد قریش بهگونهای که موازنه را در آینده به ضرر اونها رقم بزند، نگران بودند.
بحثهای خیلی زیادی در سقیفه صورت گرفت و افراد مختلفی صحبت کردند . سعد بن عباده رئیس قبیله خزرج که آدم موقر و بانفوذ بود در اون موقعیت ، بیمار بود و نتونست خوب حرف بزنه.
اوسیها که رقیب خزرجیها بودند برای مخالفت با خزرجیها ، جانب مهاجرین را گرفتند و در نهایت ، عمر که دیگه کمکم سخنگوی مهاجرین شده بود یه روایتی نقل کرد و دهان همه را بست. بعضیها میگن که این روایت را ابوبکر نقل کرده.
حالا این روایت چی بود؟
روایت معروف 《الائمه من قریش》 .
یعنی امامت و پیشوایی مردم ، متعلق به قریش است.
اینکه آیا پیامبر اسلام اصلا چنین سخنی فرموده یا نه و اگر فرموده خطابش به چه کسانی از قریش بوده ، خودش بحث مفصلی است. اما مسئله اینجاست که آقایان مهاجرین آمدند و گفتند که پیامبر اسلام از قریش بوده و ما وارثان پیامبر هستیم و قطعا خلافت به ما میرسد.
اوسیها جانب این حرف را گرفتند و در نهایت با تعارفاتی که بین ابوبکر و عمر صورت گرفت و چندتا از اوسیها هم وارد عمل شدند ، ابوبکر خلیفه شد.
ببینید شیطان از چه راههایی انسان را فریب میدهد و عقل بشر را بازیچهء دست خودش میکند.
یکی نبود بگوید که مگر ما آمده بودیم خلیفه تعیین کنیم؟
اصلا مگر خلیفه پیامبر در حجهالبلاغ و در غدیرخم تعیین نشد؟
مگر ما بااین خلیفه تعیین شده در غدیرخم بیعت نکردیم؟
مگر عرب بیعت شکنی میکند؟
خدا میداند که چقدر بنده راجع به این مسئله فکر کردهام که آیا شیطان همه اینها را از یاد سقیفهایها برد یا اینکه یادشون بود و هوای نفس باعث شد پا روی بیعت خودشون بگذارند. آیا کینهای که اینها از حضرت علی ع داشتند و در قسمتهای قبلی کلی راجع به اون صحبت کردیم ، عقل اونها را زایل کرده بود و نتوانستند تصمیم درستی بگیرند؟
آیا آیندگان که آمدند و این وقایع را تحلیل کردند نفهمیدند که این تصمیم اشتباه بوده؟
اینها مطالبی است که انشالله باز هم راجع به اون صحبت خواهیم کرد.
@tarikhbekhanim
باسلام
در روایات تاریخی در کتب شیعه و سنی در جاهای مختلفی ذکر شده که ابوبکر بارها گفته است که واقعه سقیفه ، یک فلته بود.
فَلته در زبان عربی به کاری میگویند که ناخودآگاه و یکدفعه و بدون اندیشه انجام میشود. ابوبکر در جاهای مختلفی از قضیه سقیفه ناراضی بود و اون را یک ظلم به اسلام میدونست که از دست خودش خارج بود و ابوبکر برای جلوگیری از ایجاد اختلاف در بین امت اسلام ، خلافت را پذیرفت.
اما در جایی عنوان نشده که عمر از سقیفه به بدی یاد کرده باشه و در عوض خیلی هم به نتیجه سقیفه ، خشنود بود.
خب حالا دوتا مسئله هست. یا این روایاتی که در مذمت سقیفه از قول ابوبکر گفتهاند دروغه و ابوبکر ، با دمش گردو میشکست که دنیا چرخید و چرخید تا اینکه شاهین خلافت و سعادت روی شانه اون نشست.
یا اینکه واقعا نمیخواست اینجور بشه و در معذوریت قرار گرفت و نتونست در مقابل تعارفات عمر و ابوعبیده جراح ، مقاومت کنه و اینها همه نقشههای عمر بوده.
بنده فکر میکنم ، ابعاد روحی روانی انسان اینقدر وسیع و متنوع هست که در اغلب مسائل تاریخی ، تا در همون زمان و همون مکان و همون جمع نباشی نمیتوانی نظر بدهی. یکی از تفاوتهای علومی مثل تاریخ ، باستانشناسی و تا حدودی زمینشناسی با سایر علوم همین است که میخواهیم راجع به وقایعی قضاوت کنیم که صدها یا هزاران سال از آنها گذشته و فقط به تعدادی شواهد محدود دسترسی داریم.
اما مسئله اینجاست ، همین آقا اگر واقعا بیگناه بوده و تقصیری نداشته ، چرا باز هم بر بقای بر این منصب اصرار داشت؟
مگر نگفت که آنچه از دل سقیفه به در آمده، «فلتة» (امر ناگهانى و فتنهانگیز و بدون اندیشه و تدبیر) بود که خدا مردم را از شر آن نگاه داشت و هرکس بخواهد مانند آن عمل کند، باید کشته شود.
پس چرا خودش فلته را ادامه داد و در زمان فوتش باز هم فلتهای دیگر بوجود اورد؟
آقایی که ادعا میکنی سقیفه مصداق بارز دموکراسی بود و بنیانگذار دموکراسی در دنیا اسلام بوده ، چرا پس خلیفه اولتان گفته که سقیفه یک فلته بود؟ اگر دموکراسی خوب است پس چرا گفته فلته؟ و اگر بد است پس چرا به آن افتخار میکنید؟
آقایی که ادعا میکنی خلفای اسلام بر اساس دموکراسی انتخاب شده اند ، میشود لطف کنی و بگویی کدام خلیفه اسلام بر اساس دموکراسی انتخاب شد؟
ابوبکر که با رای حدود ۵۰ نفر از انصار و مهاجرین انتخاب شد که آن هم به قول خلیفه اولتان فلته بود و دیگر نباید تکرار شود.
خلیفه دوم که با وصیت ابوبکر تعیین شد. خلیفه سوم هم که در یک شورای شش نفره منصوب عمر، که کاملا بدعت بود و بعدها هیچگاه تکرار نشد.
این وسط فقط و فقط علی ع بود که بیعت با او با اجماع صحابه و برخی تابعین از سراسر کشور بزرگ اسلامی انجام شد. بیعتی که برای بار دوم بود.
بعد از علی ع هم گفتند خلیفه آن کسی است که به هر دلیل به تخت خلافت بنشیند ولو به وراثت یا بالسیف.
یعنی هر خلیفهای که به شکل ارثی بر تخت بنشیند و یا به زور شمشیر خلیفه بشود ، اطاعت از او واجب است و مخالفت از او به معنای خروج از دین است.
ببینید این کاری که آقایان در سقیفه کردند به کجا کشیده شد که ۵۰ سال بعد نوه پیامبر و اهلبیت پیامبر و تعدادی از صحابه پیامبر را به همین بهانه واهی خروج از اسلام به بدترین وضع ممکن به شهادت رساندند.
اینها جمع شده بودند که برای مدینه ، حاکم تعیین کنند اما خلیفه تعیین کردند و نام او را خلیفه رسولالله گذاشتند. بعد از چند سال اسم این منصب شد خلیفهالله. یعنی جانشین خدا. و بعدها شد خلیفهالله فی طول الارض و عرضها.
یعنی خلیفه خدا بر روی کره زمین.
ببینید یک لحظه دنیاطلبی و جاهطلبی و حماقت و به قول خودشان فلته ، چه بلایی بر سر مردمان کره زمین آورد که یک مشروبخوار زنباز میمون باز به نام یزید خلیفه خدا روی کره زمین شد.
انشالله فرداشب باز هم در این رابطه صحبت خواهم کرد.
@tarikhbekhanim
باسلام
بعد از واقعه سقیفه ، قضیه دفن پیامبر پیش آمد. عرض شد که کفن و دفن پیامبر در همان منزل خودش انجام گرفت و علی ع شخصا متصدی غسل و کفن کردن پیامبر بود و لاغیر.
بعد از آن قرار شد بر پیکر پیامبر نماز میت خوانده شود و لذا تعداد زیادی از صحابی پیامبر در بیرون منزل پیامبر ایستادند و بعد به نوبت وارد منزل میشدند و نماز میخواندند. در بعضی منابع معتبر ، ذکر شده که نماز بر پیکر پیامبر حدود سه روز طول کشید و اهلبیت مقید بودند که جسد مبارک ایشون از منزل خارج نشود و چون منزل ، کوچک بود سه روز طول کشید تا همه صحابه بر پیامبر نماز خواندند. باز ذکر شده که اول کسی که این نماز را شروع کرد ، عباس عموی پیامبر بود و در چند مورد هم نماز به امامت علی ع انجام شد.
بعد از سه روز ، قبری در همین منزل حفر شد و پیامبر در آن دفن شد. و باز ذکر شده که فقط دونفر در قبر پیامبر وارد شدند و پیامبر را در قبر گذاشتند ، یکی علی ع بود و دیگری اسامه بن زید که قبلا در مورد او توضیح دادیم. همین اسامه بعدها ، عثمانی مذهب شد و در جریان بیعت مردم با علی ع در سال ۳۵ هجری ، با علی ع بیعت نکرد.
یکی از مطالبی که در کتب اهل سنت هم نقل شده این استکه شیخین یعنی ابوبکر و عمر هم بر بدن پیامبر نماز خواندند اما در مراسم تدفین وی حاضر نبودند و تدفین توسط معدود افرادی صورت گرفت که در راس اونها علی ع بود.
خب در طی این سه روز که مراسم کفن و دفن طول کشید ، جریان سقیفه کاملا تثبیت شد و به قولی اصلا جریان سقیفه در روز دوم بوده و روز سوم که روز دفن پیامبر بوده ، عمر و ابوبکر در مسجدالنبی که چسبیده به منزل پیامبر بود ، جلسهای گرفتند و شرح ماوقع را برای صحابه گفتند و اینکه اصحاب پیامبر بر بیعت با ابوبکر اجماع کردهاند و لذا باید بقیه هم بیعت کنند تا اتحاد بین مسلمین بههم نخورد و اگر کسی مایل به بیعت نیست در حقیقت بر دین پیامبر خروج کرده .
اغلب صحابه با این توضیحات فریب خوردند و بنده فکر میکنم وقتی هوای نفس بر عقل آنها غلبه کرد ، غدیر را فراموش کردند یا اینکه اراده کردند که فراموش کنند و توضیحات عمر را قانع کننده دانستند. خبر به اهلبیت پیامبر رسید که گفتیم در منزل بغلی و چسبیده به مسجد در حال انجام مراسم دفن بودند.
بعضی از آنها در مسجد حضور پیدا کردند و با این مراسم و این بیعتها مخالفت کردند اما علی ع مجاز به خروج از منزل نبود چرا که هم مشغول مراسم دفن بود و هم اینکه پیامبر اسلام دستور به جمعآوری قرآن داده بود و به علی ع وصیت کرده بود در خانه بماند و قرآن را جمعآوری کند و تا اینکار را به طور کامل انجام نداده از منزل خارج نشود. بماند که بنده خودم این را قبول ندارم و بعید میدانم علی ع ملزم به ماندن در خانه و جمعآوری قرآن بوده باشد که دلیل اون را در قسمت بعدی خدمت شما میگم.
مخالفت آن دسته کوچک و اقلیت از اهلبیت تاثیری نداشت و اکثریت اصحاب در دام شیطان افتادند و با ابوبکر بیعت کردند.
خب حالا آبها از آسیاب افتاده. چند روزی از این ماجرا میگذرد که بنا به نقل منابع اهل سنت ۵۰ روز بوده و هنور افرادی هستند که به تاسی از علی ع ، بیعت نکردهاند و صدالبته در راس اونها خود حضرت علی ع است. علی ع باید بیعت کند و تا او بیعت نکند ، اهلبیت پیامبر بعلاوه بعضی از کبار صحابه مثل ابوذر و مقداد و سلمان فارسی و زبیر و ...بیعت نخواهند کرد و تفرقه در بین جماعت مسلمین همچنان پابرجا خواهد بود.
اینجا بود که جریان میخ درب و سینه فاطمه س پیش آمد.
منابع تاریخی و روایی شیعه ، علیالاطلاق واقعه آتشزدن درب خانه علی ع و آسیب دیدن فاطمه زهرا س و سقط جنین داخل شکم ایشان را تایید کردهاند.
در بین منابع اهل تسنن ، منابع خیلی معتبر اونها ، این واقعه را تایید کردهاند اما منابعی که آن را قبول ندارند و از ساختههای شیعیان میدانند خیلی کم و بیاهمیت هستند. اگر بخواهید در این مورد تحقیق بیشتری بکنید و منابع اهل سنت در این زمینه را ببینید لازم است سری به کتاب ارزشمند 《آتش به خانه وحی》 تالیف جناب آقای سیدمحمدحسین سجاد بزنید تا شرح ماجرا را با ذکر تمام منابع معتبر اهل سنت برای شما بگوید.
خب داستان این مسئله انشالله بماند برای فرداشب.
@tarikhbekhanim
باسلام
به طور کلی در تاریخ ، رسم است که بعد از فوت هر شخصیت مهم و تاثیرگذار تاریخی ، مطالبی در وصف وی گفته شود. ما هم بنا داریم در ارتباط با شخصیت پیامبر اسلام ص مطالبی عرض نماییم اما باید مسئله سقیفه که یکی از مهمترین مسائل صدر اسلام است را به جایی برسانیم و بعد در این مورد در خدمت شما خواهیم بود.
گفتیم که اغلب منابع تاریخی ، مسئله آتش زدن درب خانه حضرت فاطمه س را ۵۰ روز بعد از فوت پیامبر ذکر کردهاند و اینکه کتک خوردن حضرت فاطمه س در وسط کوچه و بند به گردن حضرت علی ع انداختن و او را به مسجد بردن و بیعت گرفتن ، همگی در همین روز اتفاق افتاده.
خب چه عواملی باعث شد ، ابوبکر که دیگر ۵۰ روز بود خلیفه شده بود و حکمرانی میکرد تصمیم بگیرد که اینکار را بکند.
شرح ماوقع دال بر این استکه ، اوضاع مدینه کمکم داشت واژگونه میشد. وجدانهای خفته کمکم بیدار میشد . فاطمه س رفته بود به مسجد و در حضور خلیفه و یارانش سخنانی گفته بود که مردم مدینه هیچکدام را نمیتوانستند انکار کنند. انگاری که خود پیامبر برایشان سخن گفته. از هردری در باب فضیلت علی ع سخن گفت که یک کدام از این فضائل در افراد دونمایه همچون ابوبکر و عمر نبود. شرح این خطبه را اینجا بخوانید.
این خطبه به خطبه فدکیه مشهور شده و تمام علمای شیعه و اهل سنت آن را به تواتر ذکر کرده و هیچ شبههای در آن نیست. اما اینکه چرا اهل سنت تحت تاثیر این خطبه قرار نمیگیرند بحث جدایی است که بعدا خواهم گفت.
نکته بعدی حضور حضرت علی ع به همراه همسرش فاطمه زهرا س بر در خانه انصار و مهاجرین است.
قضیه از این قرا بود که علی ع ، همسرش فاطمه را سوار بر مرکبی نمود و همراه با حسنین ع ، چند شبی به درب خانه صحابه پیامبر رفت و به اصطلاح آنها را توجیه نمود و در دفاع از حق خود مطالبی عنوان کرد.
حرف همه اونها این بود که ، علی! تو دیر آمدی. ما بیعتی کردهایم و دیگر نمیتوانیم آن را بشکنیم.
یکی نبود به اینها بگه مگر در غدیرخم به توصیه پیامبر با شخص علی ع بیعت نکردید ، پس چرا آن را شکستید؟
چرا رُک و راست نمیگویید که ای علی! شیطان بر ما غلبه کرده. ما را از تو متنفر کرده. نمیخواهیم خلیفه ما باشی. اگر صالحترین هستی ، اگر شجاعترین هستی ، اگر فصیحترین هستی ، اگر عالمترین هستی ، اگر قویترین هستی ، هستی که هستی . برای خودت هستی . اما ما نمیخواهیم که تو بر ما حکمرانی کنی.
ای خاک بر دهان آن مردمانی که علی و فاطمه به درب خانه آنها بروند و از آنها چیزی بخواهند و آنها امتناع کنند.
فکر نکنید که اینها چیز جدیدی بوده. رفتار با وصی انبیاء قبلی هم همینطور بوده. مگر وصی حضرت عیسی ع که پطرس بود را انکار نکردند؟که جریانش را قبلا گفتیم.
مگر وصی حضرت موسی ع را در ابتدا انکار نکردند؟ اصلا مگر خود انبیاء قبلی را انکار نمیکردند. این هم سر آنها.
۴۰ نفر از اینها که علی ع و فاطمه س به درب خانه آنها رفتند قول دادند که از علی ع حمایت کنند. علی ع فرمود فردا صبح با سرهای تراشیده و شمشیر به دست در مسجد حاضر شوید.
فرداصبح فقط ۴ نفر آمدند که مقداد و سلمان و ابوذر و زبیر بودند.
ببینید کار علی ع را به کجا کشانده بودند که از آن همه صدهزار نفری که در غدیر با او بیعت کردند فقط ۴ نفر قول یاری دادند .
اینکه دیشب عرض کردم که بعید میدانم که پیامبر ، علی ع را ملزم به در خانه ماندن کرده باشد تا قرآن را جمعآوری کند یکی از شواهد روایی و عقلایی بنده همین است که انبیاء کار غیر عقلائی نمیکنند. مگر جمعآوری قرآن کار یک روز و دو روز و چند روز بود؟ اگر علی ع در خانه بماند پس چه کسی حکمرانی کند؟ پس جامعه با آن همه التهابات به چه کسی سپرده شود؟
این روایات را با روایات خروج مکرر علی ع و فاطمه زهرا س از منزل برای دفاع از حق علی ع چگونه جمع کنیم؟
خلاصه ،داستان فدک هم قوز بالاقوز شده بود که خلیفه از فاطمه زهرا غصب کرد و اختلاف شدت پیدا کرد. این داستان فدک هم بحث مفصلی است که اگر بخواهم وارد آن شوم خیلی طولانی میشود و انتظار دارم که شما با مراجعه به اینجا ، مطالب آن را مطالعه بفرمایید
ذکر شده که از بس خطبه فدکیه غراء و تاثیر گذار بود خلیفه به منزل رفت و تا سه روز بیرون نیامد و میخواست از خلافت انصراف بدهد که عمر نگذاشت و باز با توجیهات شیطانی ، ابوبکر را ترغیب به غصب خلافت کرد.
در نهایت ، عمر دید که تا علی ع بیعت نکند همین آش است و همین کاسه.
علی و فاطمه و اهلبیت باید بیعت کنند و تا اینها بیعت نکنند جامعه ، یکدست نمیشود و نمیتوان حکمرانی کرد.
اینجا بود که قضیه حمله به خانه اهلبیت پیش آمد که خدمت شما خواهم گفت.
@tarikhbekhanim
باسلام
عرض شد که عمر ، مصمم شد، به هر نحوی که شده از علی ع و فاطمه س بیعت بگیرد . چرا که فکر میکرد عدم بیعت اینها باعث چند دستگی در جامعه مسلمین میشود در حالیکه این چند دستگی را خودش ایجاد کرده بود و اگر از همان ابتدا بر بیعت غدیر باقی مانده بودند انشقاق در بین مسلمین نداشتیم.
و لذا ۴ مرتبه افرادی را فرستاد تا از اهلبیت دعوت کنند به مسجد بیایند و در جلو چشم همه بیعت خودشان را بکنند و جامعه را یکدست کنند. اما اینها نیامدند .
در نهایت ،عمر ، ابوبکر را جلو انداخت و به همراه جمعی به درب خانه اهلبیت آمدند در حالیکه به جز علی ع و فاطمه س و حسنین ع ، چند نفر دیگر از بنیهاشم و یاران علی ع از جمله زبیر هم آنجا بودند. علامه عسکری ، عمار و سلمان و مقداد و ابوذر را هم ذکر کرده.
خلاصه اینکه در برخی منابع قدیمی شیعه نقل شده است که در واقعه هجوم به خانه فاطمه، درِ خانه را آتش زدند و فاطمه(س) آسیب دید و جنینش سِقط شد. در کتاب سلیم بن قیس آمده است که عمر بن خطاب تهدید خود را عملی کرد و درِ خانه فاطمه(س) را آتش زد و وارد خانه شد و وقتی با مقاومت فاطمه(س) روبهرو گردید با غلاف شمشیر به پهلوی او زد. همچنین در کتاب اثبات الوصیه منسوب به علی بن حسین مسعودی مورخ قرن چهارم آمده است: «به خانه هجوم بردند و درِ آن را آتش زدند و علی(ع) را به زور بیرون بردند و سرور زنان را پشت در فشار دادند، بهطوری که محسن سِقط شد.»
در نقل دلائل الامامة آمده است که عمر به قنفذ دستور داد فاطمه(س) را بزند.
خب همه اینها از منابع شیعه بود. اما در منابع اهل سنت هم همانطور که در قسمت قبلی ذکر شد حتی در صحاح سته نیز به این آتش زدن و کتک زدنها اشاره شده که گفتیم در کتاب آتش بر خانه وحی ، این منابع را ذکر کرده.
بعد از این قضایا ، وارد منزل شدند و علی ع را به زور و کشان کشان از خانه بیرون کشیدند در حالیکه به گردن ایشون بند انداخته بودند و علی ع هیچ مقاومتی نکرد. زبیر شمشیر کشید و خواست که از علی ع دفاع کند اما با اشاره علی ع ، کوتاه آمد . عمر از همین مسئله استفاده کرد و دستور داد شمشیر زبیر را بگیرند. قُنفذ نامی که میگویند از غلامان عمر بوده خیلی این وسط ، موش دوانی کرد.
علی ع را به وسط کوچه آورده بودند که فاطمه س بیرون دوید و دست در دامان علی ع انداخت که او را نبرند. همین قنفذ با دستهء شمشیر ضربه محکمی به بازوی یگانه بانوی عالم زد که باز هم به دستور عمر بود.
علی ع خشمگین شد و با یک حرکت خود را آزاد نمود و عمر را از اسب به زیر انداخت و روی سینه او نشست . یک بار دیگر واقعه عمروبن عبدود تکرار شد و علی ع بر خشم خود غلبه کرد و کظم غیظ نمود و از روی سینه عمر بلند شد و فرمود ای عمر به خدا سوگند اگر نبود عهدی که با پیامبر داشتم ، به تو میفهماندم که نباید وارد این منزل میشدی.
علی ع را بالاخره به مسجد بردند و خواستند به زور از او بیعت بگیرند. دستش را مشت کرد و اجازه نداد.
در تاریخ ذکر شده که چندین مرد که هر کدام از پهلوانان بودند ، با همدیگر تلاش کردند که دست علی ع را باز کنند و در دست ابوبکر بگذارند که موفق نشدند. دست آخر ابوبکر آمد و خودش دست راستش را روی دست مشت کرده علی ع مالید و قضیه را تمام شده اعلام کرد.
علی ع ، صبر کرد . چیزی نگفت. اعتراضی نکرد و این همه به خاطر مصالح اسلام بود. اگر علی ع شمشیر میکشید و همچون بدر و خیبر ، همه را از دم تیغ میگذرانید مشکل حل میشد؟
شما فکر میکنید مردمی که علی ع را نمیخواستند و از او کینه داشتند حاضر بودند زیر بار حکومت علی ع بروند؟
فکر میکنید اگر در آن لحظهای که روی سینه عمر نشست ، سر از تن عمر جدا میکرد و غائله را ختم میکرد ، علی ، خلیفه میشد؟
خیر. نمیشد که نمیشد.
اینها همه بر میگردد به قبول عامه. علی ع ولایت تکوینی داشت، اما ولایت تشریعی برای او قائل نشدند. یعنی بار ولایت و امامت از طرف خدا بر روی دوش او گذاشته شد. شئونات امامت هم در اختیار او قرار گرفت اما عامه مردم حکومت علی ع را بر خودشان قبول نکردند.
القصه، علی ع به خانه بازگشت و از آن روز که پنجاهمین روز فوت پیامبر بود ، حال فاطمه زهرا س رو به وخامت گذاشت و در نهایت ۲۰ یا ۴۰ روز بعد از آن به شهادت رسید.
از زمانی که خلیفه ، فدک را از فاطمه س غصب کرد ، فاطمه س دیگر با ابوبکر و عمر حرف نزد و به اصطلاح با آنها قهر و از دست آنان خشمگین بود. در حالیکه پیامبر اسلام چندین بار فرموده بود که فاطمه پاره تن من است. هرکس او را اذیت کند مرا اذیت کرده و هرکس مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است.
علامه امینی رحمهالله علیه ذکر میکند که در جلسهای با علمای اهل سنت بحث حدیث :
من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته الجاهیه.
شد.
این حدیث ، میفرماید که اگر کسی فوت کند و امام برای خودش انتخاب نکرده باشد ، به مرگ جاهلیت مرده.
علامه امینی از علمای اهل سنت میپرسد در این مدتی که از فوت پیامبر گذشت ، امام حضرت فاطمه س چه کسی بوده؟
تمام حضار مجلس به مدت ربع ساعت ، بیست دقیقه ساکت شدند و سرشان را به زیر انداختند و چون جوابی برای گفتن نداشتند یکی یکی جلسه را ترک کردند و با خود می گفتند اگر بگوییم امامش را نمی شناخت، پس باید بگوییم که فاطمه (سلام الله علیها ) کافر از دنیا رفته است و حاشا که سیده نساء العالمین کافر از دنیا رفته باشد و اگر بگوییم امامش را میشناخت چگونه بگوییم امام زمانش ابوبکر بوده؟
خب انشالله باقی بماند برای فرداشب.
@tarikhbekhanim
عرض شد که واقعه حمله به خانه اهلبیت ۵۰ روز بعد از وفات پیامبر بوده.
اما در اینکه شهادت فاطمه زهرا س ، چه روزی بوده ، اختلاف نظر هست که علت اون ، در عکس بالا توضیح داده شده.
انشالله بعدها در مبحث تاریخ قرآن به شما توضیح میدهم که نقطه از چه زمانی و بنابر چه ضرورتی اختراع شد.
@tarikhbekhanim