eitaa logo
تاریخ و سیاست
3.4هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
23 ویدیو
12 فایل
دور هم تاریخ بخوانیم.... در این کانال ، مطالب تاریخی با تم سیاسی به ساده ترین زبان ممکن و با پیش مایه ی طنز خدمت شما ارائه میگردد. کپی برداری از مطالب ، کاملا آزاد می باشد. آی دی پژوهشگر مطالب؛ @arefaneh53 ادمین ارتباط؛ @Youzarsif_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
باسلام به دلیل اینکه در مدت تحریم آب ، حضرت ابالفضل ع چندبار برای اهل حرم آب آورد به سقای کربلا معروف شد. قبلا عرض شد که چون روز عاشورا به نام امام حسین ع است، روز تاسوعا را به نام حضرت عباس ع نام‌گذاری کرده‌اند وگرنه ایشان در روز تاسوعا شهید نشده بلکه درست قبل از امام حسین ع به شهادت رسید. برخی منابع میگویند که حضرت عباس ع ، ابتدا همراه با امام حسین ع به دو سمت مختلف رفتند و هرکدام ، با کوفیان جنگهای برجسته‌ای کردند و تعدادی از آنها را روانه دوزخ کردند به طوریکه دیگر کسی جرات نکرد جلو بیاید. بعد به سمت خیمه‌ها برگشتند و امام به ابالفضل ع فرمود که برود و برای اهل حرم ، کمی آب بیاورد. عباس ع به سمت همان نهر علقمه که قبلا گفتم رفت و مدافعینِ نهر را پس زد و در کمال شجاعت و بی‌توجهی به انها ، مشک را پر کرد و خواست برگردد که او را دوره کردند و از هر طرف ضربه‌ای به او وارد نمودند. یکی از این ملعونین با ضربه‌ای دست راست او را قطع کرد و دیگری دست چپش را . در نهایت ، ایشان مشک را به دندان گرفت و سواره ، ادامه مسیر داد. در اینجا یکی از کوفیان ، گرزی حواله سر مبارک آن حضرت کرد که سر ایشان شکافته شد و از اسب به زمین افتاد و چون دست در پیکر نداشت نتوانست از اصابت صورت به زمین جلوگیری کند. کوفیان بر سر او ریخته و ضربات مهلکی بر او وارد کرده و ایشان را به شهادت رساندند. بدن ایشان هم مثل حضرت علی اکبر ع ، اربا اربا شده بود و چون امام حسین ع تنها بود نتوانست ایشان را به خیمه‌ها ببرد و لذا بعدا در همانجا دفن شد. الان فاصله بین مزار امام ع و مزار حضرت ابالفضل ع را بین‌الحرمین می‌نامند. دو بقعه در نزدیک حرم ایشان هم هست که می‌گویند محل قطع دستهای حضرت ابالفضل است و به این دو بقعه کفّ‌العباس می‌گویند. این شرح شهادت حضرت ابالفضل بود که با اختلافات جزئی در مصادر و مقاتل ذکر شده است. و اما دسته‌ای از مقاتل هم می‌گویند که حضرت عباس ع ، جنگ نکرد و همین‌که از امام ع ، اجازه میدان گرفت ، امام به او فرمود که برای اطفال ، آب بیاورد و لذا اطاعت امر کرده و به سمت علقمه ، روانه شد. یعنی اینها معتقدند که به جز چندبار که ابالفضل ع برای شکستن محاصره برخی اصحاب ، به میدان رفت ، جنگ دیگری نکرد. حضرت عباس ع ، جایگاه ویژه‌ای بین شهدای کربلا دارد و تمام عظمت و جایگاه ویژه ایشان به خاطر بصیرت ، شناخت و وفاداری بالای ایشان نسبت به مقام امامت و ولایت بوده است. ایشان یکی از علمای بزرگ اسلام هستند که محضر ۴ امام را درک کرده است. علی ع ، امام حسن ع ، امام حسین ع و امام سجاد ع . حضرت ابالفضل ع ، تنها غیرمعصومی است که از طرف معصوم برای او ، زیارتنامه صادر شده و ائمه ما مخصوصا امام صادق ع خیلی از ایشان تمجید کرده‌اند. نقل شده که بعدها وقتی خبر شهادت عباس ع و سایر فرزندان ام‌البنین ع به مادرشان رسید ، عصرها به بقیع می‌رفت و عزاداری می‌کرد. ام‌البنین که خودش از شاعران عصر خود بود اشعاری سروده بود که می‌خواند که حاکم مدینه هم از این اشعار گریه میکرد. بعضی از این اشعار عبارتند از یا مَنْ رَأَی العباس کَرَّ علی جماهیر النَّقَدْ وَ وَرَاهُ مِنْ ابناءِ حَیْدَرِ کلٌّ لَیْثَ ذی لُبَدْ اُنْبِئْتُ اَنَّ اْبنی اُصِیبَ بِرَأْسِه مقطوعُ یَدْ وَیْلی علی شِبْلی اَمالَ بَرَأْسِهِ ضَرْبُ العَمد لَوْ کَانَ سَیْفُهُ فِی یَدَیْهِ لما دَنَا مِنْهُ اَحَدْ ای کسانی که حمله جانانه عباس را بر گله های گوسفند دیدید و نیز در پی او، فرزندان حیدر را که هر کدام شیری هستند که دست از یاری اش بر نمی دارند. آه! به من خبر داده اند که بر سر فرزندم عباس، عمود آهنین زدند، در حالی که دست در بدن نداشته است. وای بر من! که بر سر فرزندم عمود فرود آمد. اگر فرزندم عباس، دست در تن و شمشیر در کف داشت، چه کسی را یارای آن بود که به او نزدیک شود؟ @tarikhbekhanim
وضعیت میدان جنگ کربلا و آرایش نیروهای دوطرف @tarikhbekhanim
نمایی از وضعیت فعلی کربلا از بالا @tarikhbekhanim
آرایش سپاه امام حسین ع @tarikhbekhanim
تطبیق حرم امام حسین ع و حضرت ابالفضل ع بر محل شهادت آنها @tarikhbekhanim
مزار حبیب بن مظاهر در نزدیکی مرقد مطهر سیدالشهدا ع @tarikhbekhanim
شجره‌نامه سادات حسنی @tarikhbekhanim
شجره‌نامه فرزندان حضرت ابالفضل ع @tarikhbekhanim
قبرمطهر ام‌البنین در قبرستان بقیع @tarikhbekhanim
مقبره دسته جمعی شهدای کربلا نام این شهدا در کتیبه بالای آن هست. این مقبره هم در نزدیکی مقبره امام حسین ع است. @tarikhbekhanim
مقبره حرّ بن یزید ریاحی ، ده کیلومتری کربلا @tarikhbekhanim
باسلام پس از شهادت حضرت ابالفضل ع ، نوبت به رزم امام حسین ع رسید. خب چند نکته را خدمت شما عرض کنم. یکی اینکه از صبح روز عاشورا ، شخص امام حسین ع چند بار بر لشکر دشمن حمله کرد و چند بار یاران خودش را از محاصره نجات داد . دیگر اینکه چند بار به دشمن حمله کرد و خودش را بالای سر یارانش که در حال شهادت بودند رسانید از جمله بر بالای سر حبیب بن مظاهر و علی اکبر ع و قاسم بن حسن و حضرت عباس ع. دیگر اینکه قبلا عرض شد به نقلی امام ع و حضرت ابالفضل ، با هم وارد میدان جنگ شدند و بعد دشمن بین آن دو فاصله انداخت و حضرت ابالفضل ع به شهادت رسید و بعد نوبت به امام حسین ع رسید. و در پایان اینکه بر طبق نقل راویان در مقاتل معتبر ، آخرین وداع امام با اهلبیت برای حضور در میدان حدود ساعت ۳ بعداز ظهر بوده و ساعت شهادت ایشان ساعت ۵ . خب حالا اگر بپذیریم که امام ع و حضرت ابالفضل ع ، با هم وارد میدان کارزار شده باشند ، پس امام بعد از شهادت حضرت ابالفضل و آخرین وداع با ایشان ، به خیمه‌ها بازگشت و به اهلبیت خودش و خصوصا حضرت زینب س ، آخرین سفارشات و توصیه‌ها را کردند و پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنه‌اش نکنند. سپس آماده رفتن به میدان شد و برای آخرین اتمام حجت ، طفل شیرخوار که علی‌اصغر باشد را به دست گرفت و جلو لشکریان کوفه رفت و برای او طلب آب کرد که این طفل رضیع به تیر حرمله ، به شهادت رسید. در مورد این طفل رضیع ، چند نقل قول هست. یکی اینکه آخرین فرزند امام از رباب و نامش عبدالله و یا علی اصغر بوده و یا اینکه نامش عبدالله ، مشهور به علی اصغر بوده. دیگر اینکه فرزند یکی دیگر از اهل‌بیت بوده و نامش عبدالله. در زیارت ناحیه مقدسه فقط به طفل رضیع اشاره شده و می‌فرماید أَلسَّلامُ عَلَی الرَّضیعِ الصَّغیرِ؛ سلام بر آن شیرخوار کوچک» و به اینکه این طفل از چه کسی بوده اشاره نشده است. در مورد اینکه حضرت علی اصغر توسط چه کسی به شهادت رسیده هم اختلاف‌نظر هست. اما اغلب مورخین معتقدند که به تیر حرمله بن کاهل اسدی. این حرمله ، برای خودش داستانی دارد بطوریکه در بین مورخین شیعه و سنی ، آدم منفوری است و حتی در بین اهل تسنن هم ، مَثَل شده و آدم بی‌رحم را به حرمله تشبیه می‌کنند. این سگ کافر ، در شهادت حضرت عباس ع هم نقش داشت و در زمانی که همه روی جسد او ریخته بودند و اربا اربا میکردند ،او هم ضربات کاری به ایشان وارد می‌کرد. حرمله ، تیرانداز ماهری بود و به درخواست عمرسعد ، تیر سه شعبه‌ای به سمت علی اصغر پرتاب کرد بطوریکه گلوی او پاره شد و صدایش خاموش گردید. در اینکه این تیر سه‌شعبه هم چه شکلی بوده اختلاف نظر هست. به هر حال بعدها که مختار بر این کلب نجس دست یافت ، او را دستگیر نمود و دست و پایش را قطع کرد و سرش را به مدینه فرستاد و جسدش را آتش زد. برخی از دوستان میپرسیدند که در مورد مجازات قتله کربلا توسط مختار ، در فیلم مختارنامه ، چیزهای دیگری نشان می‌دهد در حالیکه در مقاتل چیزهای دیگری نوشته شده. باید عرض کنم که اولا در بین مورخین در این مورد اختلاف هست. مخصوصا اینکه خیلی از مورخین چه شیعه و چه سنی ، دوست داشتند که نهایت غیظ و خشم خود را نسبت به قتله کربلا نشان دهند و لذا به اصطلاح ، نمک و فلفل قضیه را زیاد کردند. ثانیا اگر هم ، اینچنین باشد آیا به نظر شما درست است که در یک فیلم که قرار است جهانی بشود ، اینهمه خشونت به تصویر کشیده بشود که مثلا شمر را بگیرند و در دیگ روغن در حال جوش بیندازند تا سقط شود ؟ خلاصه اینکه قتل و مجازات حرمله ، خیلی باعث تسلی خاطر اهلبیت شد و به گفته منهال بن عمرو در سفری که به حج داشت و در مدینه با امام سجاد(ع) دیدار کرد ، آن حضرت ضمن پرسش از وقایع قیام مختار و کشتن قاتلان کربلا از وضع حرمله نیز پرسید. هنگامی که از زنده بودن حرمله باخبر شد، او را نفرین کرد و سه مرتبه فرمود: خداوندا، حرارتِ آهن را به او بچشان! منهال وقتی از سفر حج به کوفه برگشت و صحنه مرگ حرمله را از نزدیک مشاهده کرد، ماجرای ملاقاتش با امام سجاد (ع) و نفرین آن حضرت در حق حرمله را برای مختار تعریف کرد. مختار، از این که دعای امام سجاد (ع) به دست او تحقق یافته است، سجده شکر به جای آورد. حضرت علی اصغر ع ، فرزند رباب بوده. این خانم ، مادر سکینه هم بوده است و از اعراب شامی بوده که نصرانی بودند و مسلمان شدند. رباب در کربلا حضور داشت و جزو اسیران ، به شام رفت. نقل شده که در بازگشت از شام ، به کوفه و سپس کربلا رفت و در همانجا ساکن شد و تا یکسال عزاداری کرد تا اینکه در همانجا از شدت غم و غصه ، وفات کرد.
این قول البته خیلی ضعیف است و اغلب مورخین معتقدند که با اسرا به مدینه رفت و در سال ۶۲ در همانجا وفات کرد. بنده معتقدم که ذکر این وقایع و نشر فضائل اهلبیت و همین کاری که ما داریم میکنیم ، ثواب بزرگی دارد . اما اگر خدای ناکرده مطالبی را خلاف واقع بیان کنیم ، این ثواب ، هباء منثورا و یا حتی گناه خواهد بود و لذا اقوال مختلف را با احتیاط و با اما و اگر زیاد مطرح میکنم تا ذهن خواننده مغشوش نگردد. علی ایحال امام بعد از شهادت علی اصغر و دفن ایشان در پشت خیمه‌ها ، باز هم بسوی میدان جنگ حرکت کرد و وارد معرکه شد که شرح آن را انشالله فرداشب خواهم گفت. @tarikhbekhanim
باسلام پس از شهادت حضرت ابالفضل ع ، امام حسین ع کاملا تنها شد . برخی منابع از شخصی به‌نام ضحاک بن عبدالله نام برده‌اند که تا آخرین لحظه در کنار امام بود ولی در نهایت امام را رها کرد و فرار نمود. به قولی این آقا در حین نماز ظهر فرار کرد و به قول دیگری در لحظات آخر که عباس ع هم به شهادت رسیده بود ، فرار کرد. ضحاک از صبح عاشورا با امام ، قرار گذاشت که تا جایی که برای امام ، فرد مفیدی است امام را یاری کند. اتفاقا از همان صبح چندین بار به دشمن حمله کرد و تعدادی از کوفیان را هم به قتل رسانید اما در نهایت فرار کرد. این مسئله ، می‌رساند که ضحاک از مرگ نمی‌ترسیده ، چرا که صرف حضور در معرکه و جنگیدن در میان دشمنان ، شجاعت زیادی می‌خواهد. اما اینکه چرا در نهایت ، امام را ترک کرد ، این شاید برمی‌گردد به دنیاطلبی و علاقه به زن و فرزند. چرا که گاهی انسان به خاطر علاقه به زن و فرزند ، از خیلی چیزها می‌گذرد. ماجرای «ضحاک بن عبدالله » در نوع خود بی نظیر است، او که تا دقایق پایانی حماسه عاشورا در کنار امام شمشیر زد و شماری از لشکریان خصم را از پای درآورد و از نزدیک شاهد صحنه مظلومیت خاندان رسالت بود، چگونه بر عاقبت نیکوی خود پشت پا زد و خود را از فیض شهادت در رکاب سالار شهیدان محروم ساخت! او به دنیا دل بسته بود و اسبش نیز وسیله پیوند مجدد او به این زندگی ناپایدار و گذرا گردید : «ذلک بانهم استحبوا الحیوة الدنیا علی الآخرة.» القصه ، امام در حدود ساعت ۱۵ به میدان رفت . اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان می‌شد. بعضی تیر می‌انداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب می‌کردند. شمر و ده نفر به مقابله امام(ع) آمدند. بعد از شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد. در مقاتل نوشته اند زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمی‌کرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان یعنی ذوالجناح متوجه قضیه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف گودال قتلگاه آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!» به نقلی ، زمان شهادت امام حسین ع موقع اذان نماز عصر بوده است که حدود ساعت ۱۶ و نیم میشده. منظور از این گودال قتلگاه که شماها خیلی شنیده‌اید ، یک حفره در صحرای کربلا بوده که ذوالجناح امام را در آن انداخت. ذوالجناح نام اسب امام حسین ع بوده که می‌گویند از پیامبر ص به امام حسین ع به ارث رسیده بود. من خودم شخصا این نقل قول را قبول ندارم. چرا که پیامبر در سال ۱۱ هجری فوت کرد. چگونه اسب او در سال ۶۱ هجری زنده بوده و در میدان جنگ اینقدر شهامت به خرج داده؟ البته نقل قول‌های دیگر هم هست . اما همه این نقل قولها ، معتقدند که ذوالجناح اسب خیلی چابک و باهوشی بوده و وقتی امام خیلی تیر و سنگ و نیزه و شمشیر خورد و خون زیادی از او رفت و بی‌حال شد ، امام را به داخل یک فرورفتگی انداخت تا از تیر و سنگ در امان باشد. به این حفره ، گودال قتلگاه می‌گویند. امام یکبار هم برای نوشیدن آب ، خودش را به نهر علقمه رسانده بود که دشمن فریاد زد که ای حسین ، چگونه آب میخوری در حالیکه چادرهای اهل‌بیت در حال غارت است؟ امام هم زود برگشته و آب نخورده بود. خلاصه اینکه امام مدتی در این گودال بود و کسی جرات نمی‌کرد کار امام را یکسره کند. امام در این مدت مرتب ، استرجاع می‌کرد. دعا می‌خواند. امر به معروف و نهی از منکر می‌کرد و در نهایت شمر و یا سنان بن انس وارد گودال شده و سر مبارک امام را از قفا یعنی از پشت سر ، جدا کردند. بعد از این واقعه ، یکی از اصحاب امام ع به نام سُوید بن عمرو که از شدت خونریزی ناشی از جنگ ، بی‌حال شده و روی زمین افتاده بود و همه فکر می‌کردند که به شهادت رسیده ، شنید که همه فریاد می‌زنند که حسین کشته شد. لذا خنجر خود را درآورد و به سمت کوفیان حمله کرد. کوفیان ، او را دوره کرده و به شهادت رساندند و این آقا آخرین صحابی امام بود که به شهادت رسید. بعد از شهادت امام(ع)، عده‌ای لباس‌های آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرض‌های لاعلاج دچار شدند. غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمه‌ها گذاشت. نزدیک غروب آفتاب ، سر امام را به خولی می‌دهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب می‌دوانند تا استخوان‌هایشان هم خرد شود. داستان روز غم انگیز عاشورا این‌طور تمام می‌شود که درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را می‌داده، سنان بن انس بین مردم می‌تاخته و رجز می‌خوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته ام!» @tarikhbekhanim
باسلام یکی از مسائلی که ذکر آن در اینجا لازم است ، مسئله بیماری امام سجاد ع در روز عاشورا است. قبلا خدمت شما عرض کردم که در واقعه عاشورا تقریبا تمام فرزندان حضرت فاطمه س به شهادت رسیدند و هدف اصلی هم از اول همین بود و در این بین فقط حسن مثنی و امام سجاد ع باقی ماندند که حسن مثنی هم چندسال بعد ، به نقلی ، مسموم شد و به شهادت رسید. اگر بپذیریم که امام باقر ع هم در سن طفولیت در کربلا حضور داشته ، می‌توان گفت که ایشان هم جزو بازماندگان نسل فاطمه س است. خلاصه اینکه تقریبا تمام مصادر و منابع ، معتقدند که امام سجاد ع ، کوچکتر از حضرت علی اکبر ع بوده است. اما مقام امامت از اول برای ایشان پیش‌بینی شده بود و در حدیث جابر که از طرف پیامبر ص ، صادر شده و نام ائمه ع در آن آمده و جزو احادیث معتبر شیعه و حتی سنی است ، نام امام سجاد ع به عنوان چهارمین امام ، آمده است و خصوصا اینکه به نام حضرت باقر ع ، اختصاصا اشاره شده که فرزند امام سجاد ع بوده و نه فرزند علی‌اکبر ع. اینکه اصلا آیا حضرت علی اکبر ع ، زن و فرزند داشته یا نه ، خیلی محل اختلاف است و تنها سند مورخین در این رابطه ، سلام بر فرزندان علی‌اکبر ع در برخی زیارتنامه‌ها است. خلاصه اینکه امامت همیشه متعلق به فرزند ارشد نیست و شان و منزلتی است که خدا در اختیار هرکس خواست قرار خواهد داد. خب حالا حضرت زین‌العابدین ع در سفر کربلا همراه امام بوده و در منازل مختلف فرود آمده و شاهد ریز و درشت ماجرا بوده و باید حامل مقام امامت برای آینده هم باشد . چه عاملی باید ایشان را از شهادت نجات بدهد تا نسل فاطمه زهرا س ، قطع نگردد و سلسله امامت ادامه یابد؟ قطعا بهترین گزینه ، بیماری در روز عاشورا است. آن هم بیماری سختی که باعث چشم‌پوشی دشمن از او گردد و در هنگام غارت چادرها از قتل او هم صرفنظر کنند. در روایات تاریخی داریم که حضرت سجاد ع تا روز تاسوعا سالم بوده اما امام حسین ع در اختفای او میکوشیده تا دشمن به وجود او پی نبرد. امام سجاد ع در شجاعت و جنگاوری ، هیچ از بقیه کم نداشته ، اما خواست خدا این بوده که به میدان نرود و بشود ذخیره‌ای برای آینده. چنان‌ که در نقل‌های بسیاری آورده‌اند که : سپاه کوفه ، چندین بار قصد جان امام را کردند، اما همین شدت بیماری مانع آن‌ها شد. امام بعد از عاشورا ، سلامت خود را بازیافت و از همان لحظه شهادت امام حسین ع ، مقام سنگین امامت به دوش او گذاشته شد و روایات کلامی ، فقهی و تاریخی از او صادر گشت و همانطور که قبلا عرض کردم ، پایه و اساس علوم شیعه از ایشان آغاز شد. همان علومی که ما به عنوان شیعه به راحتی از آنها استفاده می‌کنیم و به آنها استناد و اقتدا و اجتهاد میکنیم و اهل سنت از آنها محرومند. همین امام بزرگوار که خیلی‌ها متاسفانه از لفظ زین‌العابدین بیمار از او یاد می‌کنند و فکر می‌کنند در طول عمرش در بستر بیماری بوده ، در حملات لشکر شام به مدینه ، لباس رزم پوشید و شمشیر به دست گرفت و در مقابل شامیان از خانه و خانواده‌اش حفاظت کرد که شرح آن را جداگانه خواهم گفت. خلاصه اینکه عمر سعد ، بعد از غارت چادرها ، دستور به جمع‌آوری اسرا کرد. خیلی از کودکان به خاطر حمله دشمن به چادرها ، در بیابان متواری شدند و برخی به شهادت رسیدند. به زنان بی‌حرمتی شد و اهل‌بیت پیامبر به بدترین وضع ممکن به اسارت گرفته شدند . اسرا را شبانه جمع‌آوری کردند و در قسمتی از صحرای کربلا جادادند و همان شب ، سر امام حسین ع را به همراه برخی سرها به شتاب به کوفه و نزد عبیدالله فرستادند. از صبح زود روز یازدهم محرم ، عمر سعد دستور داد که کشته‌های کوفیان را به خاک بسپارند و البته شهدای کربلا در صحرا رها شدند و در زیر آفتاب ماندند. بعداز ظهر روز یازدهم ، سپاه کوفه و عمر سعد و شمر و سنان بن انس و سایرین ، همراه اسرای اهل‌بیت، راهی کوفه شدند . تعداد اسرا در حدود ۴ مرد و حدود ۱۰ زن و تعدادی کودک بوده است. مردان عبارت بوده‌اند از امام سجاد ع ، امام باقر ع ، حسن مثنی و یکی از نوه‌های امام حسن ع. در برخی منابع ذکر شده که چند مرد دیگر هم بوده‌اند که جزو اهل‌بیت نیستند و غلام بوده‌اند. زنان هم تعدادی از زنان اهل‌بیت ع و دختران امام حسین ع و تعدادی از زنان و دخترانِ اصحاب امام بوده‌اند. رباب ، همسر امام حسین ع هم جزو اینها بوده است. سکینه ، رقیه ، فاطمه و زینب دختران امام حسین هستند که نام آنها جزو اسیران کربلا آمده است. ابن ابی‌الحدید در شرح نهج البلاغه نوشته است که اسیران کربلا، سوار بر مرکب‌هایی بدون جهاز، به کوفه برده شده و مردم به تماشای آنها پرداختند و در همین حال زنان کوفی از دیدن اسرا گریه می‌کرده‌اند. این احمقهای مذبذب ، همان مرد و زنهایی بودند که امام و اهلبیت را به کوفه دعوت کردند. ورود اسرای کربلا به کوفه را دوازدهم محرم گفته‌اند ولی بنده خودم این نقل قول را بعید می‌دانم.
چرا که مسیر کربلا تا کوفه با آن شرایط اسارت ، حداقل دو روز با سواره و با سرعت پیاده است. اگر اسرا ظهر روز ۱۱ راه افتاده باشند ، زودتر از عصر روز ۱۳ به کوفه نرسیده‌اند. روز ۱۴ هم ماموران عمر بن سعد، پس از گذر دادن اسیران از کوچه‌های کوفه، آنان را وارد قصر عبیدالله بن زیاد کردند. گفتگوهای تندی بین حضرت زینب(س) و عبیدالله گزارش شده است. جمله معروف «ما رَأیْتُ اِلّا جَمیلاً؛ جز زیبایی چیزی ندیدم» از حضرت زینب(س) مربوط به همین مجلس است. همچنین عبیدالله دستور کشتن امام سجاد(ع) را صادر کرد، اما پس از اعتراض حضرت زینب(س) و نیز سخنان تند امام سجاد(ع)، ابن زیاد از کشتن وی صرف‌نظر کرد. یک نقلی هست که می‌گوید عبیدالله قبل از ورود اسرا به کوفه ، سر امام حسین ع و حضرت عباس ع و سایر سرها را با یک فتح‌نامه پُر آب و تاب به شام فرستاد. یک نقل دیگر می‌گوید که سرها چندروز بعد همراه با اسرا به شام فرستاده شدند. بنده خودم نقل اول را صحیح‌تر میدانم که دلیل آن را انشالله فرداشب ذکر خواهم کرد. @tarikhbekhanim
باسلام و تبریک اعیاد ماه دی‌الحجه به طور کلی بنده معتقدم ، هر آنچه که الان در زندگی روزمره و شخصی میبینیم در قدیم هم بوده ولی به طریق دیگری. یکی از مسائلی که در قدیم خیلی مبتلابه بوده ، حمل جسد و یا قسمت‌هایی از بدن به جاهای دیگر بوده است. احتمالا خیلی شنیده‌اید که مثلا جسد امیرکبیر و یا خیلی از علما و بزرگان و حتی سلاطین مثل محمدعلی شاه و احمدشاه قاجار به کربلا منتقل شده و در آنجا دفن شده است . خب در قدیم چکار میکرده‌اند که اجساد در هنگام حمل و نقل ، فاسد نشوند؟ برای اینکار چند روش وجود داشته. برای جسد کامل معمولا از روش مومیایی کردن استفاده می‌شده. یعنی جسد را مومیایی میکرده و منتقل میکرده‌اند. مومیایی کردن جسد هم به این راحتی نبوده و چندماه طول می‌کشیده و روش آن را در اینجا عرض کرده‌ام. یک روش دیگر هم نگهداری جسد در ظروف مسی بزرگ پُر از آب نمک بوده که این مسئله برای مسیرهای کوتاه استفاده می‌شده. برای انتقال اجزای جسد ، مثل سر ، معمولا از ظرف پر از عسل و یا طرف پر از آب نمک استفاده می‌شده . البته در مسیرهای طولانی ، عسل لازم بوده. آنچه مسلم است این استکه انتقال سرهای مبارک شهدای کربلا از کوفه تا شام ، یک مسیر طولانی بوده و اولا بعید است که همراه با اسرا فرستاده شده باشد (اگر چه برخی مورخین با استناد به روایاتی از امام سجاد ع ، معتقد به این روش هستند ) ثانیا فرستادن آنها بر سر نیزه نبوده است . چرا که سر باید در نمک اشباع یا قند اشباع ، نگهداری شود که همان آب نمک و یا عسل بوده است. خلاصه اینکه انتقال سرهای مبارک شهدا از کربلا به کوفه و چرخاندن آنها در کوچه‌های کوفه بر سر نی (نیزه)و خواندن آیاتی از سوره کهف توسط سر مبارک امام حسین ع ، در کوچه‌های کوفه همگی روایات متواتری هستند اما در روش انتقال سرها از کوفه به شام خیلی اختلاف نطر هست و همانطور که عرض شد عبیدالله برای اینکه مژده فتح و ظفر خود را زودتر به عرض یزید لع برساند ، سرها را زودتر و با پیک سریع‌السیر فرستاد. دیگر اینکه در مورد ماندن اسرا در کوفه هم اختلاف نظر هست و از دو روز تا ۲۰ روز گفته‌اند. آنها که می‌گویند دو روز ، معتقدند که عبیدالله ، اسرا را سریع به شام فرستاد. آنها که می‌گویند ۲۰ روز معتقدند که عبیدالله با پیک جداگانه‌ای از یزید کسب تکلیف کرد که اسرا را چه کند؟ این رفتن پیک به دمشق و بازگشت او و آماده کردن اسرا برای سفر به شام حداقل ۲۰ روز طول کشیده. فاصله کوفه تا دمشق هم حدود ۲۰ منزل است و ما قبلا معنای منزل را توضیح دادیم که ۲۰ منزل حدود ۲۰ روز راه می‌شود. روی همین اصل ، شهید مطهری مخالف این نظریه است که اسرای کربلا در اربعین امام حسین ع در کربلا حضور داشته‌اند. یعنی اسرا از کوفه به دمشق رفته باشند و مدتی در آنجا باشند و بعد از آنجا به سمت مدینه بیایند و درخواست کنند که ما را از کربلا عبور دهید و در اربعین به کربلا برسند و با جابر بن عبدالله انصاری دیدار کنند. شهید مطهری می‌فرماید که این را فقط در لهوف سیدبن طاووس دیده و در سایر کتاب‌ها چنین چیزی نیامده. خب ، بنده می‌گویم یک احتمال ضعیف هم وجود دارد و آن اینکه اسرا مدتی حدود ۳۵ روز در زندان کوفه مانده‌اند و بعد به دمشق منتقل شده‌اند و در مسیر خود در روز اربعین به کربلا رسیده و با جابر دیدار کرده‌اند. والله اعلم. و اما در مورد دفن شهدای کربلا ، نقل شده که روز ۱۲ محرم افرادی از قبیله بنی اسد آمدند و شهدا را دفن کردند. بدنهای مطهر امام ع و حضرت عباس ع را در همانجا که افتاده بود دفن کردند. علی اکبر ع را در پایین پای امام و علی اصغر را در آغوش امام دفن کردند. علمای شیعه معتقدند که غسل و کفن هر امامی به عهده امام بعدی است و لذا امام سجاد ع به اذن خدا در کربلا حاضر شد و با کمک بنی‌اسد امام را غسل داد و کفن کرد. برخی مورخین دیگر با استناد به اینکه ، شهید معرکه نیاز به غسل و کفن ندارد ، حضور امام سجاد ع را انکار می‌کنند. والله اعلم. خیلی از مورخین ، اینکه اجساد شهدا سه روز زیر آفتاب بوده را قبول ندارند. بنده می‌گویم اگر سه روز نبوده حداقل دو روزش ، قطعی است یعنی از ظهر عاشورا تا ظهر ۱۲ محرم. یک نکته دیگر حضور شیر بر سر اجساد است که این از آن دسته خرافات کتاب روضه‌الشهدا است. اگر خدا میخواست به واسطه حضور شيرها، مانع آسیب زدن سایر حیوانات به اجساد شهدا بشود ، مستقیما مانع خود حیوانات میشد. در برخی روایات دیگر ، شیر برای کمک به امام حسین ع در جنگ آمده که آن هم خرافات است. حتی الان هم در کربلا یک مقام شیر و فضه موجود است که مربوط به همین قضیه میباشد.
در برخی روایات دیگر، ماجرای شیر تعزیه به داستان «سلطان قیس» مربوط می شود. جریان سلطان قیس هندی در برخی کتب که حدود ۲۰۰ سال پیش تالیف شده‌اند آمده است و سند معتبری ندارد. خلاصه این داستان این است که سلطان قیس در مملکتی از ممالک هندوستان سلطنت داشت، روز عاشورا دلش گرفت و غمگین شد، برای رفع غم به شکار رفت، آهویی دید. دنبال آهو رفت. شیری به او حمله کرد، او متوسل به امام حسین (ع) شد. امام از کربلا با حال تشنگی و بدن زخمی به کمک او آمد. شیر صورت بر قدم حضرت گذاشت و گریه کرد و رفت و آسیبی به سلطان قیس ، نرساند. اینها همه خرافات است که متاسفانه برای عوام خیلی جذاب و دهان‌پرکن میباشد اما در نزد علما و مورخین هیچ اعتباری ندارد. خلاصه اینکه کاروان اسرای اهلبیت در نهایت سختی و شقاوت به دمشق رسید که شرح آن را انشالله فرداشب عرض خواهم کرد. @tarikhbekhanim
باسلام اینکه واقعه کربلا ، یک اتفاق بی‌نظیر و منحصر به فرد در کل تاریخ است ، به دلایل مختلفی است و از جهات زیادی قابل بحث است. یکی اینکه تمام رفاه و شرافتی که نصیب اعراب شده بود ، همه از وجود مقدس پیامبر اسلام ص بوده است. عرب‌ها، قبل از اسلام ، مشتی آدم بی‌فرهنگ و بیسواد و بی‌رحم و خونریز بودند که اغلب در چادر و در بیابان زندگی بدوی داشتند. پیامبر اسلام ، برای اینها رفاه آورد. ثروت آورد. فرهنگ و برتری آورد. کتابی آورد که اعراب و امتهای دیگر با خواندن آن محو کلام آن می‌شدند. اعراب ، باسواد شدند. علوم یونانی را ترجمه و منتشر کردند. مراسم حج آنها بین‌المللی شد لباس آنها جهانی شد. زبان آنها عامل فخرفروشی شد و.... همه اینها وعده خدا بود که میفرماید وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰٓ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَآءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ و اگر اهل شهرها و آبادی‌ها ایمان می‌آوردند و پرهیزكاری پیشه می‌كردند، یقیناً [درهایِ‌] بركاتی از آسمان و زمین را بر آنان می‌گشودیم، ولی [آیات الهی و پیامبران را] تكذیب كردند، ما هم آنان را به كیفر اعمالی كه همواره مرتكب می‌شدند [به عذابی سخت‌] گرفتیم. اعراف - 96 اینها همه از برکت ایمان به اسلام بود که باعث ارتقای آنهاشد. حالا همین اعراب با اهلبیت پیامبر ، اینچنین کردند که امام سجاد ع به مردم کوفه فرمود اگر پیامبر اسلام به جای توصیه به رعایت حال ما ، دستور به دشمنی با ما میداد ، شما بدتر از این نمی‌توانستید انجام دهید. در هیچ گزارش تاریخی نیامده که قومی با ول‌نعمتان خودشان و با عوامل سعادت و خوشبختی و رفاه خودشان این‌چنین رفتار کنند. واقعه کربلا از این منظر ، بی‌نظیر بود. و اما از منظر مبارزه با اهلبیت ، مردم کوفه و بنی‌امیه ، اهلبیت پیامبر را بدتر و خطرناک‌تر از مشرکین جا زدند و اینها اگر مثلا به جنگ مشرکین ترکستان و هندوستان می‌رفتند اینقدر خشونت و درنده‌خویی به خرج نمیدادند که مثلا بعد از جنگ هم بر روی اجساد شهدا ، اسب‌دوانی کنند ، آنها را خارج از دین بنامند و زنان آنها را به قصد کنیزی ببرند. به دختران خردسال حمله کنند و گوش آنها را به خاطر گوشواره ، پاره کنند. اینها در طول تاریخ بی‌نظیر بوده و حتی مغول‌های مشرک و بی‌دین و بی‌فرهنگ که بعدها در قرن ۷ به ملل اسلامی حمله کردند ، به این میزان خشونت به خرج ندادند. یکی از مسائلی که در تاریخ جنگها ، عنوان شده این استکه وقتی افرادی را به اسارت می‌گرفتند ، این اسیر دارای ارزش مالی بود. یعنی بعدا او را می‌فروختند و از بابت آن کسب درآمد میکردند و لذا در طول سفر ، مراعات حال او را میکردند و غذای خوب به او می‌دادند که چاق و فربه شود . مخصوصا به زنهای اسیر ، رسیدگی بیشتری میکردند. او را از آفتاب به دور نگه میداشتند تا مبادا تیره شود و ارزش مادی او کم شود. اینها قوانینی بود که در طول تاریخ در همه ملل رعایت میشد. اما این سنگدلهای کوفی و شامی به دستور بنی‌امیه تا توانستند به این اسرا سختگیری کردند و در طول مسیر کوفه تا شام ، برایشان مهم نبود که اینها بمیرند یا زنده بمانند. تشنگی و گرسنگی بکشند یانه. افسرده و مصیبت‌دیده بمانند یا نه. اینها چیزهایی است که ندیدم در تاریخ کربلا به آن توجه بشود. حسابش را بکنید که تعدادی زن و دختر خردسال را در یک مسیر طولانی در صحرا و زیر آفتاب و با لباسهای پاره و سوار بر شتران بی‌جهاز ، با حداکثر تشنگی و گرسنگی ، حرکت بدهی و در طول مسیر هم آنها را تازیانه بزنی و سرهای پدران و برادران آنها را هم در جلو چشمشان بر روی نیزه به نمایش بگذاری. این است که عرض کردم که واقعه کربلا از جهات مختلف ، بی‌نظیر و بی‌بدیل بود. این استکه ائمه ما اینقدر به بزرگداشت عاشورا اهمیت داده‌اند. این استکه ۱۴۰۰ سال است که برای این اتفاق در کل جهان ، عزا به پا می‌شود. این استکه قرآن کریم ، از این حادثه به ذبح عظیم یاد کرده و وقتی دستور آزادی اسماعیل را به ابراهیم ع می‌دهد، می‌فرماید که خب حالا اسماعیل را آزاد کن اما فدایی او یک ذبح عظیم از نسل خودت خواهد بود. وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ ما اسماعیل را در برابر قربانی بزرگی [از ذبح شدن‌] رهانیدیم. صافات - 107 القصه ، کاروان اسرا که عرض شد در حدود ۵ مرد و ۲۵ زن و دختر بوده ، از کوفه حرکت کرد و با مشقت خیلی زیاد به شام رسید. قبل از ورود آنها به دمشق ، شهر را چراغانی و آذین‌بندی کردند. انگار که یزید فتح‌الفتوح کرده و انتقام تمام گذشتگان کافر و مشرک و جگرخوار خودش را از پیامبر و خاندان او گرفته بود .
برای مردم دمشق ، پولپاشی زیادی کردند و آنها را به همراه تعدادی رقاصه به خیابان‌ها آوردند تا بزنند و برقصند و خوش‌باشند. نقل شده که عده‌ای از اراذل و اوباش دمشق را پول دادند تا به زنان و دختران اهلبیت جسارت کنند.آنها را با نواختن ساز و دهل از کوچه‌ها عبور می‌دادند و به سمت آنها سنگ و زباله پرتاب می‌کردند تا به بازار بزرگ دمشق رسیدند. بازار را تعطیل و آذین‌بندی کرده بودند و مردم همه برای تماشا و هورا کشیدن و دست زدن و رقصیدن ، دو طرف بازار ایستاده بودند. اسرا را تا آخر بازار بردند و بعد آنها را در مسجد اموی در جایی که گداها می‌نشستند و گدایی میکردند جا دادند. دو روزی آنجا بودند تا اینکه یزید اجازه ملاقات داد. در همین دو روز ، حضرت زینب س و امام سجاد ع ، برای مردم دمشق صحبت کردند و خودشان را معرفی کردند و رفتار بنی‌امیه با اهلبیت را به باد انتقاد گرفتند و برخی متنبّه شدند. بعد از دو روز اینها را به کاخ یزید بردند. حالا یزید ملعون ، نوه هند جگرخوار با نوه‌های پیامبر روبرو شده بود. باید ذات پلید خودش را اثبات کند تا چیزی از هند جگرخوار کم نداشته باشد. سرها را در ظرفهایی در اطراف بارگاهش قرار داده بود. سر مبارک امام حسین ع را در یک تشت طلا قرار داده و یک میز خوراکی و مشروب هم روی آن گذاشته بود و با تکبر و تبختر کامل ، غذا و مشروب می‌خورد و با اهلبیت صحبت می‌کرد. گاهی هم با چوب دستی‌اش ضرباتی به صورت امام حسین ع می‌زد و ته‌مانده مشروب را کنار تشت می‌ریخت. اینها همه مصیبت است. مصیبت بزرگی هم هست . گاهی رفتار زشت یک بی‌همه‌چیز از قتل و شکنجه ، دردآورتر است. این استکه وقتی از امام سجاد ع ، پرسیدند کدام قسمت از واقعه سفر کربلا دردآورتر بود ، فرمودند ، الشام الشام الشام. یزید که شاعر توانمندی بود با ورود اسرا ، این شعر را خواند که برخی ابیاتش ، سروده خودش است و برخی ، از اشعار دوره جاهلیت است: لَیْتَ اَشْیاخی بِبَدْر شَهِدُوا جَزِعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَْسَلْ فَاَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً ثُمَّ قالُوا یایَزیدُ لاتَشَلْ لَسْتُ مِنْ خِنْدَفَ اِنْ لَمْ اَنْتَقِمْ مِنْ بَنی اَحْمَدَ، ما کـانَ فَعَلْ کاش بزرگان من که در جنگ بدر، کشته شده بودند، امروز می دیدند که قبیله خزرج چگونه از ضربات نیزه به زاری آمده است. در آن حال، از شادی فریاد می زدند و می گفتند: ای یزید! دستت درد نکند! من از فرزندان «خندف» نیستم، اگر از فرزندان احمد[رسول خدا ص ] انتقام نگیرم اینجا بود که حضرت زینب س ، بلند شد و آن خطبه غرا را خواند که انشالله فردا شب به ذکر آن می‌پردازیم. @tarikhbekhanim
باسلام حضرت زینب در کاخ یزید در دمشق ، خطبه غرّایی خواند و به سرزنش یزید و بنی‌امیه و تجلیل از مقام امام و شهدای کربلا پرداخت. قبلا خدمت شما عرض کردم که اهالی شام به وسیله معاویه مسلمان شده بودند و قبل از آن ، کشور شام ، بخشی از امپراطوری روم شرقی یا همان بیزانس بود و مذهب آنها هم مسیحیت ارتودکس و بعضا نسطوری. هرآنچه که اینها از اسلام می‌دانستند، معاویه به آنها یاد داده بود و اینها ، معاویه را مظهر اسلام می‌دانستند و بعد هم پسرش یزید را جانشین خلف معاویه می‌دانستند. خلاصه اینکه با همین روش ، معاویه و یزید ، مردم شام را تحمیق کرده بودند و هرچه می‌گفتند اینها باور میکردند. وقتی در شام ، شایع کردند که یک سری خارجی یعنی از دین خارج شده ، که خیلی با اسلام دشمن بودند و اینها برای شما مردم هم خطرناک بوده‌اند و وجود اینها برای بقای اسلام مضر بوده و الحمدلله ما بر آن‌ها غلبه کردیم و مردانشان را کشتیم و زنان‌شان را به اسارت کشیدیم ، بدیهی است که این فریب‌خوردگان شادی کنند و خدا را شکر کنند که دشمنان اسلام شکست خوردند و خطر آنها از سر دین و خلافت اسلامی رفع شد. این مصداق بارز عوض کردن جای جلاد و شهید بود که معاویه هم قبلا به کرّات از این حیله استفاده کرده بود. خب حالا پس اولین وظیفه اهل‌بیت، مخصوصا امام سجاد ع و حضرت زینب س ، روشنگری و توجیه مردم شام بود. باید به آنها می‌فهماند که ای مردم ، والله که اهل بیت پیامبر ص ، ما هستیم. بنیانگذار اسلام ما هستیم . وحی در خانه‌های ما نازل شد. ما وارث علم پیامبر ص هستیم . خلیفه و جانشین پیامبر ص ، ما هستیم. والله اینها گندم‌نمایی کرده‌اند و به شما جو فروخته‌اند. این اذانی که شما روزی ۵ بار می‌گویید از ماست. نام اجداد ما در آن است و نه اجداد یزید. این صلواتی که در تشهدتان می‌فرستید، صلوات بر ماست. اینها مضمون و فحوای کلام حضرت زینب س و امام سجاد ع است که هم در بین مردم و هم در کاخ یزید ایراد میشد. این خطبه‌ها طولانی هستند و برای مطالعه کامل آنها اینجا را کلیک کنید. و اما می‌گویند که یزید با این حملاتی که متوجه او شد ، متنبّه گردید و دلش به حال اهل‌بیت سوخت و دستور داد که بر آنها آسان بگیرند و بعد مقدمات آزادی آنها و برگرداندن آنها به مدینه را فراهم کرد. بنده می‌گویم این استنباط ، درست نیست. یزید از کار خود پشیمان نشده بود. بلکه همه این‌کارها از روی ترس بود . از ترس شورش شامیان بود. بالاخره اهل دمشق آدمهای با سواد و صاحب فرهنگ و تمدن بالایی بودند و خیلی زود حقیقت را متوجه شدند. این بود که یزید ترسید و دستور داد به آنها رسیدگی کنند . اگر اهل‌بیت مدت بیشتری در دمشق میماندند ، شاید اوضاع عوض میشد و خلافت یزید با خطر مواجه میشد. این استکه می‌گویم یزید از این خطبه‌های غرّاء با صدای آسمانی حضرت زینب س و امام سجاد ع ترسید. دلیل بنده بر این مدعا ، رفتار زشتی است که یزید در سال‌های بعد با مدینه و مکه کرد. عامل شورش‌های مدینه ، اهلبیت بودند و یزید با آنها کاری کرد که در تاریخ اسلام بی‌سابقه بود. در مکه ، عامل شورش ، زبیریان بودند و باز هم یزید ، کفر و بی‌دینی خودش را آنجا نشان داد و دستور داد کعبه را به آتش بکشند و مکه را به منجنیق ببندند. اگر یزید توبه کرده و متنبه شده بود چرا دوباره این جنایات را تکرار کرد. خب حالا از بُعد تاریخی سه مطلب، قابل ذکر است. یکی داستان حضرت رقیه س است که از نظر تاریخی خیلی در آن اختلاف نظر وجود دارد. برخی ایشان را دختر امام حسین ع می‌دانند و گفته شده است دختری سه یا چهار ساله همراه اسیران کربلا در شام بوده است. او شبی پدر را در خواب دید هنگامی که از خواب بیدار شد، بسیار گریه و بی‌تابی می‌کرد و پدرش را می‌خواست. یزید با شنیدن صدای گریه او، دستور داد سر امام حسین را نزد او ببرند. این دختر با دیدن این منظره ناراحتی‌اش بیشتر شد و به سبب همین ناراحتی درگذشت. نقل دیگری میگوید که او کوچک نبوده و یک خانم حدود ۲۵ سال و دختر علی ع بوده است که به واسطه مشقات اسارت در شام درگذشت. و نقل دیگری هم هست که می‌گوید کودکی از صحابه امام حسین بوده است. الله اعلم. و مورد دیگر در مورد توبه یزید لع نزد امام سجاد ع است. نقل شده که یزید لع پیش امام سجاد ع آمد و اظهار ندامت کرد و از امام خواست ذکری را به او یاد بدهد تا توبه کند. امام سجاد ع هم این ذکر را به او یاد داد. حضرت زینب س به این کار امام سجاد ع اعتراض کرد و امام سجاد ع فرمود که مطمئن باش یزید موفق به توبه نمی‌شود و خدا این ذکر را از ذهن او پاک می‌کند. اگر این روایت ، صحت داشته باشد یک بحث کلامی مهمی از او استنباط می‌گردد که به نام مبحث توفیق نامیده می‌شود. انجام بعضی گناهان ، آن هم در این حدی که یزید انجام داد باعث سلب توفیق از انسان می‌شود و حتی اگر انسان اقدام به توبه هم بکند ، موفق به توبه نمی‌شود.
نکته بعدی در مورد ملاقات معاویه دوم با اهلبیت است. معاویه دوم ، فرزند یزید بود که بعد از مرگ یزید در سال ۶۴ به خلافت رسید و بلافاصله از خلافت دست کشید و خانه‌نشینی اختیار کرد که داستان آن را بعدا خدمت شما عرض میکنم. نقل شده که این معاویه دوم در کودکی ، معلمی داشت که عشق اهل‌بیت را در دل او کاشت و بعدها که این آقا به خلافت رسید در یک سخنرانی به شدت به پدران خود اعتراض کرد و امام سجاد ع را سزاوارتر به خلافت دانست و از خلافت کناره‌گیری کرد و لذا مروان بن حکم به خلافت رسید. @tarikhbekhanim
باسلام بالاخره قرار شد کاروان اسرا از دمشق به سمت مدینه حرکت کند. یعنی بااین کار در حقیقت ، اسرا از بند اسارت آزاد میشدند وگرنه قرار بود بعنوان کنیز و برده به فروش بروند و با تبلیغاتی که بنی‌امیه کرده بود اینها در حد اسیران کافر و بت‌پرست تلقی می‌شدند. اما روشنگری‌های امام سجاد ع و حضرت زینب س ، موثر واقع شد و یزید از شورش اهالی شام ترسید و مجبور شد با سلام و صلوات آنها را راهی مدینه کند. این تاثیر جهاد تبیین است. ندا و صدای ملکوتی این دو بزرگوار خیلی در اهالی شام موثر واقع شد و خیلی‌ها متنبه شدند به طوریکه از همان موقع گروه‌های معترض در آنجا تشکیل شد و طوری شد که بعدها که در سال ۱۳۰ بنی‌عباس خواستند قیام کنند از همین گرایشات شیعی استفاده کرده و بنی‌امیه را ساقط نمودند. خلاصه اینکه کاروان اسرا به مدینه بازگشت . خب حالا بحث بر سر این استکه مسیر برگشت آنها از کدام مسیر بود؟ اولا که خبر شهادت امام حسین چند روز بعد از عاشورا به همه شهرها از جمله مدینه رسید . در قدیم سیستم‌های خبر رسانی به سرعت امروز نبوده ولی پیک‌های دولتی با اسب‌های تندرو اخبار را برای حکام شهرهای مختلف می‌فرستادند. عبیدالله اخبار کربلا را بلافاصله برای یزید فرستاد و یزید هم خبر را بلافاصله به شهرهای مختلف ارسال کرد و لذا نقل شده که خبر شهادت امام و یارانش حدود ۷ روز بعد به مدینه رسید و برخی صحابه از جمله جابر بن عبدالله انصاری که صحابی پیامبر بود و حالا دیگر پیر و نابینا شده بود عزم کرد که برای زیارت حسین ع به کربلا برود. این آقا همان است که حدیث جابر را از پیامبر روایت کرده و در این حدیث نام تمام ائمه و نام قائم آل محمد ص ، ذکر شده و مورد تایید شیعه و سنی است. از جمله پیامبر در ادامه این روایت می‌فرماید که ای جابر ، تو امام باقر ع را هم درک میکنی و سلام مرا به او برسان و البته همینطور هم شد. جابر دارای نسل ماندگاری شد و خیلی از کسانی که در ایران ، دارای فامیل انصاری هستند از نسل ایشان میباشند. خواجه عبدالله انصاری ، شیخ انصاری و ملاحسینقلی همدانی (عارف معروف ) و خاندان بزرگ جابرانصاری در اصفهان از نسل او هستند. جابر بن عبدالله به همراه غلام خود به کربلا آمد و روز ۲۰ ماه صفر به کربلا رسید و آن زیارتی که در تاریخ ذکر شده و حاوی جملات خیلی زیبایی است ، انجام شد و لذا می‌گویند اولین زائر اربعین ، جابر بوده است. ثانیا ، در برخی تواریخ ذکر شده که اهل‌بیت درخواست کردند که در راه دمشق به مدینه ، از کربلا عبور کنند تا بتوانند شهدا را زیارت کنند و لذا آنها در اربعین به کربلا رسیدند و با جابر هم ملاقات نمودند. ما قبلا ثابت کردیم که این کار از نظر زمانی خیلی بعید است. مضافا بر اینکه اصلا کربلا در مسیر دمشق به مدینه نیست و اگر بخواهند کربلا را در این سفر بگنجانند باید یک مسیر طولانی و مثلث مانند را طی کنند که آن هم بعید بوده. وقتی کاروان کربلا به نزدیک مدینه رسید ، امام سجاد ع ، بشیر بن جذلم را جلو فرستاد تا خبر ورود کاروان را بدهد . اشعار بشیر در مدینه ولوله‌ای راه انداخت و مردم مسافت زیادی را به استقبال کاروان آمدند و مدتها در آنجا عزاداری کردند از جمله ام‌البنین ، مادر عباس ع و سایر پسرانش که عزاداری بسیار غمگینی داشت. کاروان بالاخره وارد مدینه شد و از همان زمان ، روشنگریهای حضرت زینب س آغاز گردید که شرح آن را انشالله فردا شب خواهم گفت. @tarikhbekhanim
https://www.aparat.com/v/XkFsq رزم زهیر بن قین بجلی با لشکر عمرسعد یکی از زیباترین قسمتهای سریال مختارنامه @tarikhbekhanim
https://www.aparat.com/v/o085ww5 کلیپ ورود اسرای کربلا به کوفه @tarikhbekhanim