eitaa logo
تاریخ و سیاست
2.5هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
23 ویدیو
11 فایل
دور هم تاریخ بخوانیم.... در این کانال ، مطالب تاریخی با تم سیاسی به ساده ترین زبان ممکن و با پیش مایه ی طنز خدمت شما ارائه میگردد. کپی برداری از مطالب ، کاملا آزاد می باشد. آی دی پژوهشگر مطالب؛ @arefaneh53 ادمین ارتباط؛ @Youzarsif_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
کوروش کبیر
داریوش کبیر
خشایارشاه
اردشیر یکم یا اردشیر درازدست
اردشیر دوم مثل اینکه تصویر همشون یکیه. اون موقعها فقط یه ژست عکس گرفتن وجود داشته😂😂
یکی از اشیاء کشف شده در تخت جمشید مربوط به دوره هخامنشیان که در زمان پهلوی از ایران خارج شد و فعلا در موزه متروپولیتن آمریکاست.
همچنین این بزرگوار که ایشون هم در آمریکاست😳😄
باسلام خدمت شما عرض کردم که اسکندر مقدونی در سال ۳۳۰ قبل از میلاد ، به ایران حمله کرد و سلسله هخامنشیان را برانداخت. اینکه چگونه اسکندر ، قدرت گرفت و چگونه سلسله هخامنشی بااون وسعت و اقتدار ، مغلوب اسکندر شد، جای بحث داره که به آن می‌پردازیم. اسکندر وارث سلطنت پدرش ، فیلیپ دوم بود. این آقای فیلیپ دوم هم خودش آدم مقتدری و باکفایتی بود که در سال ۳۳۶ قبل از میلاد فوت کرد و حکومت مقتدرش به اسکندرخان رسید. بعدش یه سریها توی یونان گیر دادن بهش که پس تو نمیخوای انتقام حملهء خشایارشاه را بگیری؟ اسکندر هم منتظر بهانه‌ای بود تااینکه چندتا بهانه گیرش اومد. از جمله حمایت داریوش سوم از یه سری از مخالفان اسکندر. اما مهمترین بهانه برای حمله به هر کشوری در طول تاریخ ، ضعف حکومت اون کشور بوده. یعنی اگه یه کسی یا یه کشوری ضعیف شد ، بهانه دست دشمن داده که بهش حمله کنه و این قانون لایتغیر تاریخه. آقای ابن خلدون که معرّف حضورتون هست یه کتاب تاریخ نوشته بنام《العبر 》یعنی عبرتها. البته اسم کامل کتاب اینه: العبر و دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و العجم و البربر و مَن عاصرهم مِن ذوی السلطان الاکبر.😄😂😄 یه صفحه فقط اسمشه. القصه،این آقای ابن خلدون توی کتابش که البته مقدمهء دوجلدیش از خود کتاب مهمتر و معروفتره ، برای اولين بار دلایل صعود و سقوط تمدن‌ها را به خوبی واکاوی کرده و مهمترین دلیل سقوط تمدن‌ها را همین ضعف حکومت‌ها دونسته و البته مهمترین معیار ضعف حکومت ، بی‌لیاقتی حکام و سلاطینه. داریوش سوم، آخرین پادشاه هخامنشی وارث یه حکومت متزلزل و سست بنیاد شد که از مدتها قبل ، از هم گسیختگی و نارضایتی در اون موج میزد. عمده نارضایتی‌ها سر مالیات و تبعیض و تعصبات مذهبی بود. در قسمت‌های قبل خدمت شما عرض کردم که کوروش در زمینه مذهبی اهل تساهل و تسامح بود. این مسئله طی یه روند طولانی تبدیل به تعصب مذهبی شد و همین مسئله ، نارضایتی عمومی ایجاد کرد. افزایش بی‌رویه مالیات‌ها هم باعث نارضایتی ساتراپها (استانداران) گردید و در حمله اسکندر ، خیلی از ساتراپ‌ها ، مقاومت را کنار گذاشتند و اسکندر براحتی تا مرکز ایران اومد. یه سری از اشتباهات فرماندهان لشگری و از جمله فرار خود داریوش در جنگ ایسوس و در جنگ گوگمل هم عامل تقویت‌کننده سپاه یونان شد. خلاصه که در نهایت ، اسکندر که از آسیای صغیر ، وارد ایران شده بود همه اون کشورهایی که زیر نظر امپراطوری هخامنشی بودند را فتح کرد از جمله بابل و مصر و فینیقیه(لبنان و شامات) و بعد هم کل ایران را. قبلا در داستان کلئوپاترا ، فتح مصر و تاسیس شهر اسکندریهء مصر را خدمت شما توضیح دادم. خب ،اینم داستان فتح ایران به شکل بسیار بسیار خلاصه.انشالله در قسمت بعدی ، مرگ داریوش سوم ،داستان حمله اسکندر در شاهنامه فردوسی و فجایعی که اسکندر در ایران به بار آورد را خدمت شما میگم @tarikhbekhanim
تصویر داریوش سوم که بر اساس توضیحات کتب تاریخی تهیه شده
تصویر اسکندر مقدونی که بااستفاده از هوش مصنوعی از روی سردیس او تهیه شده اسکندر وقتی به ایران حمله کرد خیلی جوان بود . تا سن ۱۶ سالگی تحت تعلیم ارسطو (همون که معروف به معلم اول هست)قرار داشت. اسکندر توانست تا پیش از رسیدن به سن سی‌سالگی یکی از بزرگ‌ترین امپراتوری‌های دنیای باستان را شکل دهد که از دریای یونان تا هیمالیا گسترده بود. او در جنگ‌ها شکست‌ناپذیر می‌نمود. از اسکندر به‌عنوان یکی از ده فاتح بزرگ در سرتاسر تاریخ یاد می‌شه. این آقا بانی اصلی گسترش فرهنگ و تمدن یونانی در جهان، آغاز عصر هلنیسم و پیدایش جادهٔ ابریشم بود. اسکندرخان بعد از تسخیر و آتش زدن تخت جمشید ۷ سال حکومت کرد و توی این مدت به هندوستان هم لشکر کشید بعدش به بابل برگشت و اونجا مریض شد و در سن ۳۲ سالگی فوت کرد. الان جوان ۳۲ ساله ما صبح تاشب سرش توی گوشیه و انگشتش هم توی لینا حلقه‌ای😳😅
مناطقی که اسکندر مقدونی ، ضمیمه دولت آتن کرد.
سنگ قبر اسکندر در موزه باستان‌شناسی استانبول
باسلام خدمت شما عرض شد که در حمله اسکندرخان مقدونی ، آخرین پادشاه هخامنشی ایران که داریوش سوم باشد به مقابله بااو رفت و در چندجنگ از جمله جنگ ایسوس و جنگ گوگمل (گوگامل) شکست خورد و مجبور به فرار گردید. داریوش مرتبا عقب نشینی میکرد تا به هگمتانه رسید و در آنجا به جمع‌آوری سپاه پرداخت تا به جنگ اسکندر برود. اسکندر که با سرعت و تقریبا بدون هیچ مقاومتی ، داریوش را تعقیب میکرد خیلی زود به هگمتانه رسید و لذا داریوش مجددا فرار کرد و به سمت دامغان و ری رفت. یکی از همراهان داریوش در این عقب‌نشینیها ، برادرزاده‌اش ، بسوس بود که در همین دامغان ، داریوش را به قتل رسانید تا رضایت اسکندر را جلب کند و اسکندر به او پست و مقامی بدهد. اسکندر درست هنگام جان کندن داریوش ، بالای سرش رسید و لذا دستور داد او را با تشریفات مناسب به خاک سپردند و برای او عزاداری کرد و آنگاه به تعقیب ایسوس نامرد پرداخت و اون را روانه دیار باقی کرد.این کار بعلاوهء حمایت و ترویج لباس و سنت‌های ایرانی و همچنین ازدواج با زنان ایرانی برای جلب محبوبیت ایرانیها و مشروعیت بخشیدن به حکومتش بود. ایرانیها هم که دل خوشی از داریوش و دولت هخامنشی نداشتند ، از اسکندر حمایت کردند. القصه ، قدیمها که بچه بودم و شاهنامه میخوندم برای من سوال بود که چرا فردوسی اصرارداره که داریوش سوم (که فردوسی بهش میگه دارا ) و اسکندر باهم برادر بودند . این ابوالقاسم‌خان فردوسی یه داستان طولانی سروده که ثابت کنه این دوتا برادر بودند و میگه که دارا پسر داراب بود.(در حالیکه اسم پدر داریوش سوم آرشام بود که نوه داریوش دوم میشد) بعدش میگه که قبل از دارا ، پدرش داراب ، پادشاه بوده. در حالیکه اینجور نبود و قبل از داریوش سوم، اردشیر چهارم ، پادشاه بود. بعدش میگه داراب توی یکی از جنگها بر یونانی‌ها(که فردوسی میگه رومی‌ها ) پیروز میشه و دختر فیلیپ مقدونی که اسمش ناهید بوده را میگیره و این دختر خیلی‌خیلی زیبا بوده. این فیلیپ همون پدر اسکندره که فردوسی اسمش را گذاشته فیلقوس😳😄😳😄 بعدش داراب یه شب پیش این دختره شب‌نشینی میکنه و فرداصبح اون را می‌فرسته پیش پدرش و میگه آقا این دختر شما بدنش بوی بد میده. مال بد بیخ ریش صاحبش. حالا نگو این دختره حامله شده بوده و میره پیش فیلیپ و ۹ ماه بعد هم زایمان میکنه و اسمش را میگذارن اسکندر و فیلیپ هم اعلام میکنه که این پسر خودمه. القصه اینجوری اسکندر و دارا هر دو برادر میشند یعنی هردو پسرای داراب. این داستان ، ساختگیه و در هیچ منبع تاریخی نیومده. البته بعیده که فردوسی تاریخ‌های یونانی را نخونده باشه ولی احتمالا تعصب ایرانی مانع از این شده که بگه ایران از یونان شکست خورد. بلکه میگه اونی که ایران را شکست داد خودش ایرانی بود وگرنه اجنبی نمیتونه ایران را شکست بده. در قضیه رستم و سهراب هم میگه فقط پهلوان ایران از پس سهراب براومد. در قضیه قتل رستم هم میگه فقط برادرش شغاد تونست از پس رستم بربیاد. خب. حالا یه چند بیت از اشعار فردوسی در این زمینه را هم باهم می‌خونیم. فرستادهء روم را خواند شاه بگفت آنچه بشنید از آن نیکخواه بدو گفت رو پیش قیصر بگوی اگر جُست خواهی همی آبروی پس پردهء تو یکی دخترست که بر تارک بانوان افسرست نگاری که ناهید خوانی ورا بر اورنگ زرین نشانی ورا برمن فرستیش باباژ روم چوخواهی که بی‌رنج مانی ببوم بعدش که داراب از ناهید بدش میاد میگه: دل پادشه سرد شد از عروس فرستاد بازش سوی فیلقوس همی بود ازو کودکی در نهان نگفت این سخن با کسی در جهان چو نُه ماه بگذشت از آن خوب‌چهر یکی کودک آمد چو تابنده‌مهر وبعدش میگه: همی گفت قیصر به هر مهتری که پیدا شد از تخم من قیصری نیاورد کس نام داراب بر سکندر پسر بود و قیصر پدر. اینم داستان اسکندر در نظر ابوالقاسم خان فردوسی @tarikhbekhanim
سخنی در باب اسکندرنامه باسلام مطالبی در مورد اسکندر ذکر کردیم. در اینجا لازم دونستم به یه سوال هم جواب بدم و اون جایگاه اسکندر در ادبیات فارسیه. چرا که در ادبیات فارسی چندین کتاب تحت عنوان اسکندرنامه نوشته شده که معروفترین اونها اسکندرنامه نظامی گنجوی هست. آیا اسکندر فرد برجسته‌ای بوده؟ یا رفتار او تاثیر زیادی بر ادبیات فارسی داشته؟ یا دانش خاص یا خارق العاده داشته که اینقدر معروف شده؟ چرا اسکندر را با ذوالقرنین یکی میدانند؟ چرا برخی مفسرین در فضایل اسکندر مطالبی تألیف کرده‌اند؟ آنچه که بنده تا کنون به اون رسیدم اینه که این اسکندرخان نه آدم مهمی بوده و نه دانشمند برجسته و نه پیامبر مرسَل. مسئله اینجاست که اسکندر یک کافر و معتقد به الهه‌ها بوده و در طول عمر کوتاه خود فجایعی به بار آورد که در هیچ دین و آیینی پذیرفته نیست. از جمله آتش زدن چندین کتابخانه و همچنین آتش زدن تخت جمشید و قتل و اسارت انسانهای بیگناه . رفتار اسکندر دقیقا مثل یک جهانگشای بی‌رحم بود و نه یک پیامبر مصلح. اما از آنجا که در دورهٔ خودش ، آدم مهمی بوده و در مدت کم فتوحات زیادی کرد که پذیرش اون برای خیلی‌ها ، سخت بود و همچنین شاگرد ارسطو بوده و ادعای دانش و فلسفه داشته و خصوصااینکه جوان و مجرد و زیبا بوده، لذا داستان‌های حماسی و سیاسی و عاطفی و مخصوصا عاشقانه زیادی برای اون ساختند. یه عامل دیگه هم برمیگرده به رفتار جانشینای اسکندر.بعد از مرگ اسکندر ، چندتا از سرداران و ملازمانش به انگیزه خوشامدگویی و چاپلوسی یا به دلیل عشق و تعصبی که به این جوان ناآرام و خارق العاده داشتند، از نبردها، گفتار و رفتار و اتفاقات شگفت آور زندگی او داستانها درست کردند و مبالغه‌ها کردند و تاریخ زندگی اون را با افسانه درآمیختند. اسکندر اصولا مردی نامجو، بلندپرواز، خیال پرور و خرافه پرست بود که خودش را نخست نظرکرده خدایان می‌پنداشت و... بنابراین به نظر می‌رسه اسکندر خودش نخستین عامل در خلق افسانه‌ها وگزارشهای غیرواقع درباره خویش بود. همین مسئله باعث شد، بعدی‌ها هم هی بر این گزارش‌ها بیفزایند و از اون بُت بسازند. داستان زندگی اسکندر از انگشت شمار نوشته‌هاییه که با اقبال اقوام گوناگون روبرو شد و هر قومی که این داستان پرماجرا را اقتباس کرد اون را با عناصر فرهنگی و اعتقادات بومی و دینی خود درآمیخت و شاخ و برگهایی بهش افزود و به عبارتی اون را آب و رنگ محلی بخشید. طوری شد که حتی در متون مذهبی هم وارد شد و بعضی‌ها کشورگشایی‌های اون را با ذوالقرنین قرآن ، تطبیق دادند و گفتند این آقا همون ذوالقرنینه. القصه ، احترام به اسکندر و گنده کردن و عشق ورزیدن به اون ، اینقدر پیشرفت کرد که هم در زمان حیات و هم بعد از مرگش ، شهرهای زیادی از قلمرو اون را ، اسکندریه نامیدند که بعضی از اونها هنوز هم هستند. مثل اسکندریهء مصر که قبلا شرح اون را دادیم. @tarikhbekhanim
باسلام بعداز فوت اسکندر در سال ۳۲۳ قبل از میلاد ، متصرفات اون به سه بخش اروپایی و آفریقایی و آسیایی تقسیم شد. قبلا گفتیم که بخش آفریقایی ، بیشتر شامل مصر بود و در آنجا دولت بطالسه تشکیل شد. چرا که پادشاهان آن را به نام بطلمیوس می‌نامیدند. مثلا بطلمیوس دوازدهم. منظور از بخش آسیایی ، غرب آسیا به مرکزیت ایران بود که دولت آن را دولت سلوکیان یا اسالکه می‌نامیدند چرا که نام اغلب پادشاهان آن سلوکوس بود و البته برخی هم آنتیخوس. دولت سلوکیان رسما از سال ۳۰۵ قبل از میلاد آغاز شد و در سال ۶۴ قبل از میلاد به پایان رسید که جمعا ۲۴۱ سال می‌شود. از این ۲۴۱ سال ۶۵ سال بر کل ایران حکومت کردند و بعد به تدریج قسمت‌هایی از قلمرو آنها جدا شد و به دیگران رسید. به فرهنگ یونانی که کم کم در ایران رواج پیدا کرد ، فرهنگ هلنی می‌گفتند. یونانی‌ها خیلی به گسترش و ترویج فرهنگ خودشون علاقه داشتند اماالبته ایرانی‌ها هم خیلی در این مورد مقاومت کردند ولی در برخی زمینه‌ها مخصوصا معماری و شهرسازی ، فرهنگ هلنی ،غالب بود و حتی تا مدتها در دولت اشکانیان هم ابنیه یونانی ساخته می‌شد. در ایران ، تعداد زیادی سکه و تعدادی کتیبه به زبان یونانی از آن دوره پیدا شده . پیکره هرکول در بیستون کرمانشاه هم مربوط به اون دوره‌اس. القصه در قسمت‌های شمال شرقی ایران کم‌کم قبایلی از سکاها که اونا هم آریایی بودند پا گرفتند و ارشک ، رئیس این قبایل ، اونها را باهم متحد کرد و بر علیه سلوکیان قیام کرد. این آقاارشک اول رهبر یه قبیله کوچک به نام پَرنی بود و بعد کم کم قدرت گرفت و کل ساتراپ(استان) پارت در شمال شرقی ایران را گرفت و بعد با سلوکیان وارد جنگ شد و پیشروی کرد. ارشک فقط دوسال سلطنت کرد و بعدش ، برادرش تیرداد جانشین اون شد که ۳۷ سال سلطنت کرد و دولت اشکانی را استحکام بخشید. بعدش اردوان اومد.این ها را به ترتیب ، اشکهای اول و دوم و سوم و ..... می‌نامیدند و بر همین اساس این دولت به دولت اشکانیان معروف شد. نخستین دشمنای اشکانیان، سلوکیان در غرب و سَکاها در شمال بودند. اما رفته رفته و با گسترش قدرت اونا به سوی غرب، این دولت وارد ستیز با پادشاهی ارمنستان و در نهایت یک رقابت طولانی با رومیان شد. جمهوری و سپس امپراتوری روم و اشکانیان بر سر مسائل متعددی، از جمله انتخاب پادشاه ارمنستان با یکدیگر به رقابت می‌پرداختند.اینکه چطور شد رومی‌ها جای یونانی‌ها را گرفتند و دیگه توی دنیا اسمی از یونان نیومد و به جاش روم بوجود اومد را بعدا میگم. خلاصه ایرانیان در سال ۵۳ پیش از میلاد به طرز تحقیرآمیزی مارکوس کراسوس را در نبرد حران شکست دادند و در ۴۰–۳۹ پیش از میلاد، بخش‌های وسیعی از قلمروی آسیایی رومیان را فتح کردند؛ اما با ضدحمله مارک آنتونی، این مناطق مجدداً به زیر فرمان روم درآمدند. زد و خورد میان ایران و روم در سده‌های بعد و تا پایان دوران ساسانی ادامه پیدا کرد. اینم یه خلاصه خیلی مختصر از دولت اشکانی . @tarikhbekhanim
باسلام دوره تسلط امرای یونانی بر ایران که داستان اون را برای شما عرض کردم یه دوره فترت بود . یعنی ایرانیها از خودشون حکومت نداشتند و زیر دست اجنبی زندگی می‌کردند. تلاش ایرانیها هم برای تزریق فرهنگ ایرانی به یونانیها خیلی موفق نبود اگر چه خیلی از امرای یونانی ،لباس ایرانی می‌پوشیدند و با زنان ایرانی هم ازدواج کردند و اعلام کردند که زئوس که خدای یونانی‌ها بود همان اهورامزدای ایرانیان است اما ایرانیها کماکان آنها را خارجی می‌دانستند و اشغالگر. القصه در دوره سلوکیان ساختمان‌ها و شهرهای زیادی در ایران به سبک یونانی ساخته شد و قبلا خدمت شما عرض کردم که به مجموعه آداب و فرهنگ و تمدن یونانی ، فرهنگ هلنی می‌گفتند. این طرز معماری حتی تا ورود اسلام به ایران هم متداول بود. در دوره‌ای که یونانی‌ها تقریبا همه دنیا را گرفتند، رومی‌ها شروع به قدرت گرفتن کردند. از اونجا که از شروع دولت اشکانیان در ایران ، برخوردها و جنگهای روم و ایران آغاز شد و این جنگها تا حدود ۷۲۰ سال ادامه داشت ، لازمه که یه توضیحی راجع به این امپراطوری روم خدمت شما بدم. خدمت شما عرض کردم که هر تمدنی یک صعود و یک دوره تثبیت و یک فرود داره و بعد از اون ، نقش تاریخیش تقریبا از بین می‌ره. حالا دولت مقدونی در یونان هم در زمان فیلیپ و اسکندر یک دوره صعود داشت و بعد در زمان جانشینان اسکندر (که در ایران به اونها سلوکیان و در مصر به اونها بطالسه و در یونان بهشون آنتیگونی می‌گفتند) ، دوره تثبیتش بود و در این اواخر هم دوره فرود. اون سلسله آنتیگونه که در یونان بود از حدود سال ۲۰۰ قبل از میلاد ، مرتبا تحت فشار رومی‌ها قرار گرفت تااینکه بالاخره آخرین پادشاه مقدونی بنام پرسئوس مقدونی در جنگ با رومی‌ها در سال ۱۶۸ قبل از میلاد در نبرد پیدنا شکست خورد و کشور یونان ، بخشی از قلمرو روم شد و صدالبته تمام دانش و فلسفه یونان هم توسط رومی‌ها تصاحب شد. این مسئله دانش و فلسفه یونان را خیلی جدی بگیرید که بعدها خیلی باهاش کار داریم. القصه، از این تاریخ به بعد دیگه ، یکه‌تاز اروپا ، دولت روم بود و طوری شد که از حدود سال ۱۰۰ قبل از میلاد یکی از دوقطب قدرتمند جهان شد که قطب دیگر اون ایران بود . دولت روم ، اون اوائل به شکل پادشاهی اداره می‌شد و بعد تبدیل به جمهوری و دموکراسی شد تااینکه جمهوری روم در سال ۲۷ قبل از میلاد باقتل سزار رسما امپراطوری شد. اولین امپراطور روم هم که در همین سال ۲۷ به امپراطوری رسید ،آگوستوس بود و این امپراطوری تا سال ۳۹۵ میلادی ادامه پیدا کرد تا اینکه به دلایلی در همین سال ۳۹۵ میلادی تجزیه شد و به دو بخش روم شرقی و روم غربی تبدیل شد که اینها را انشالله در تاریخ اروپا خدمت شما میگم. حالا همه اینها را برای شما گفتم که داستان اشکانیان و جنگهای اونا با رومی‌ها را شروع کنم و شما متوجه بشید که چجوری امپراطوری یونان جای خودش را به روم داد و دیگه خبری از یونان در تاریخ نشد😳 @tarikhbekhanim
بخشی از استادیوم المپیا در یونان باستان
جایگاه داوران در استادیوم
تالار منتهی به استادیوم
شکل اصلی استادیوم به این ترتیب بازسازی شده. استادیوم المپیا در شهر باستانی المپیا بود که اولین بار در سال ۷۷۶ قبل از میلاد ، بازی‌های المپیک در آن اجرا شد. این بازی‌ها هر ۴ سال یکبار و برای تقدیر از خدای زئوس برگزار میشد این بازی‌ها تا سال ۳۹۳ میلادی یعنی به مدت بیش از هزارسال برگزار می‌شد تا اینکه تئودیوسوس امپراطور روم ، پرستش زئوس را ممنوع و بازی‌های المپیک را تعطیل کرد تا اینکه در سال ۱۸۹۶ دوباره آغاز شد.
فضای درونی معبد آپولون در یونان
آمفی تئاتر روباز اپیداروس در یونان
کلوسئوم یکی از آمفی‌تئاترهای روم باستان که در سال ۸۰ میلادی ساخته شد
همان کلوسئوم از بالا
باسلام در ارتباط با دولت اشکانیان باید خدمت شما عرض کنم که اینها یه سری از اقوام آریایی بودند که در شمال شرق ایرانی زندگی می‌کردند و اروپایی‌ها به اونا میگن پارتها و بر خلاف هخامنشیان که از اقوام پارس بودند ، عادات شهرنشینی اونها کمتر بود و در روش زندگی و ساختمان سازی و حتی جنگیدن ، اندکی خوی بیابانی داشتند. در قسمت‌های قبلی خدمت شما گفتم که چندقرن بعد از اشکانیان ، اقوام ترک در این منطقه پا گرفتند و منطقه اشکانیان به ترکها به ارث رسید و شد ترکستان که هرآنچه ترک در دنیا داریم از همین ترکستان مهاجرت کرده‌اند. حالا خود این ترکها از کجا اومدند و وارث سرزمین پارتها شدند؟ مورخین میگن که ریشه اصلی اینها از منطقه سین‌کیانگ چین هست. یعنی ترکها خودشون چینی هستند😂 و در اثر ترکیب نژادها ، یه کمی از شباهت‌های اونا به چینی‌ها کمتر شده ولی خب همین الان هم خیلی شبیه چینی‌ها هستند. از اون ترکستان بزرگ ، الان جمهوری ترکمنستان باقی مونده. این ترکها در تاریخ ایران بعد از اسلام نقش اصلی داشته‌اند و گفتیم که اینها در قرن ۵ به روم شرقی حمله و مهاجرت کردند و دولت عثمانی را در شمال غرب ایران بوجود آوردندکه انشالله به موقع خودش توضیح میدم. خب حالا اینها را گفتم که بگم اشکانیان ، ترک نبودند و آریایی بودند ولی خیلی از رفتارهای اونا مثل ترکها ، بدوی بود. اینا یه روش جنگیدن خاصی هم داشتند. اولا معتقد به جنگهای نامنظم و شبیخون زدن بودند که این روش بعدها در اروپا به روش جنگ پارتی یا همون پارتیزانی معروف شد که از اقوام پارت گرفته شده ثانیا اینها شبیخون می‌زدند و بعد فرار می‌کردند که در حین فرار هم از روی اسب به پشت سر خودشون تیر می‌زدند که به این روش قیقاج میگن. القصه ، اینها در جنگیدن ، خوی درندگی بیشتری داشتند و با همین کار ۴۷۰ سال در مقابل رومی‌ها مقاومت جانانه‌ای کردند و چندین بار تا عمق خاک روم رفتند . اسم اولین اونها و پایه‌گذار این دولت ارشک بود و لذا معروف شدند به اشکانیان . آخرین اونها هم آرتاباز بود که می‌شود اشک سی‌اُم. اشکانیان تقریبا همزمان با سلوکیان ، مبارزات خودشون را شروع کردند اما منطقه حکمرانی اونها ، وسیع نشد و در همان شمال ‌شرق باقی موند. چندبار با سلوکوس دوم و آنتیخوس سوم وارد جنگ شدند و مدتها طول کشید تا سلوکیان را برانداختند یعنی از سال ۲۳۸ قبل از میلاد تا ۱۳۸ دقیقا صدسال . تازه از اون به بعدشم با رومیها جنگشون گرفت. بیشتر جنگها با رومی‌ها در ارمنستان رخ میداد. در حقیقت ارمنستان حدفاصل و مرز مشترک ایران و روم بود و خیلی دست به دست میشد و حاکم ارمنستان گاهی ایرانی بود و گاهی رومی. در بعضی از این جنگها هم رومی‌ها پیروز می‌شدند مثلا در دوره بلاش چهارم ، رومی‌ها حتی شهر تیسفون را هم اشغال کردند و بعدش بعلت شیوع طاعون در بین لشکر روم ، رومی‌ها عقب نشینی کردند. در اغلب جنگها ، ایرانیها فاتح بودند اما در این اواخر ، چندبار از رومی‌ها شکست خوردیم. تااینکه در سال ۲۲۴ میلادی، اردشیر بابکان بر ضد اشکانیان قیام کرد و کم‌کم قلمرو خودش را گسترش داد . در سال ۲۲۸ میلادی هم بلاش ششم از اردشیر بابکان شکست سختی خورد و بعدش اردوان پنجم و آرتاواز یه دولت‌های محدود و کوتاهی تشکیل دادند و دیگه تمام. یعنی از اینجا به بعدش این آقااردشیر بابکان دولت ساسانی را تشکیل داد که بشه سال ۲۲۴ میلادی. اینم خلاصه ‌ای از دولت اشکانیان. انشالله در قسمت بعدی تاریخ اجتماعی این دوره را هم خدمت شما میگم که خیلی جالبه. @tarikhbekhanim