باسلام
گفتیم که دوره قرون وسطی یا Middle ages با سقوط دولت روم غربی در سال ۴۷۶ آغاز شد و تمام مورخین بر این مسئله اتفاق نظر دارند که شروع این دوره در همین سال بوده است .اما در مورد زمان پایان آن که رنسانس نامیده میشود اتفاق نظر وجود ندارد و دلایل و زمانهای مختلفی برای آن ذکر کرده اند که در جای خود خواهیم گفت.
واژه قرون وسطی که حدود ۱۰۰۰ سال طول کشید به معنای سالهای میانی میباشد چرا که مابین دوره باستان و دوره جدید است .
از نظر برخی مورخین، دورهء بعد از عصر باستان و سقوط امپراطوری روم هیچ دستاورد علمی نداشت، هیچ اثر هنری با ارزشی تولید نکرد و هیچ رهبر بزرگی را به دنیا تحویل نداده بود. بنابراین، آن را دورهی میانی یا حتی عصر سیاه میدونستند.
مورخین اروپایی با اختراع این نام برای دورهء پیشین قصد داشتند تا خود را از اون جدا کنند. از نظر اونها مردم در سدههای میانی، پیشرفتهای اجداد و نیاکان خود را به هدر داده بودند و بنا به گفتهء تاریخدان انگلیسی قرن ۱۸ یعنی ادوارد گیبِن، خود را در بیتمدنی، وحشیگری و مسیحیت تحریف شده گیر انداختند.
تا مدتها به سدههای میانی به عنوان حد فاصل سقوط امپراطوری روم و رنسانس نگاه میشد اما محققان امروزی دریافتهاند که این دوره نیز به اندازهی دورههای دیگر تاریخ، پویایی و پیچیدگی داشته است و نباید ساده از کنار آن گذشت.
بعد از سقوط امپراطوری روم، یک دولت واحد نتونست مردمی که در قاره اروپا زندگی میکردند را با همدیگه متحد کند. به جای اون، کلیسای کاتولیک به قدرتمندترین نهاد در قرون وسطی تبدیل شد. پادشاهان، ملکهها و سایر رهبران کشورها، بیشتر قدرتِ خود را از ارتباطشون با کلیسا و حمایت از اون دریافت میکردند. برای مثال پاپ لئوی سوم در سال ۸۰۰ میلادی و برای اولین بار بعد از سقوط امپراطوری روم، پادشاه فرانکها یعنی شارلمانی را امپراطور روم نامید.
قلمروی شارلمانی به مرور زمان به امپراطوری مقدس روم تبدیل شد و یکی از معدود نهادها در اروپا بود که منفعتی یکسان با کلیسا داشت. در مجموع پادشاهان و پاپ در بیشتر مواقع با یکدیگر اختلاف داشتند، به این صورت که پادشاه در تلاش بود تا با تعیین کردن مسئولان کلیسا، فعالیت آنها را زیر نظر بگیرد و کلیسا نیز در مقابل، بر شهرها و ارتش سلطه داشت و اغلب سعی میکرد بر عملکرد دولت نیز نظارت داشته باشد. مردم عادی در سراسر اروپا باید هر سال ۱۰% از درآمد خود را به عنوان عُشریه به کلیسا میپرداختند.
از طرف دیگر، کلیسا تا حد زیادی از پرداخت مالیات معاف بود و همین سیاستها به اونها کمک کرد تا پول و قدرت بسیاری به دست بیارند.
جنایات کلیسا و مسیحیت تحریف شده در مبحث قرون وسطی خودش یه فصل جداست که انشالله فرداشب خدمت شما میگم.
@tarikhbekhanim
باسلام
یکی از مهمترین اصطلاحاتی که در هنگام بررسی تاریخ قرون وسطی به ذهن هرکس متبادر میشه، مبحث تفتیش عقاید هست که پس از قدرت گرفتن کلیسا در اروپا ، متداول شد.
تفتیش عقاید یا inquisition اصطلاحیه که با تاریخ قرون وسطی پیوند خورده و همین اقدامات ، یکی از عوامل ایجاد مذهب پروتستان و در نهایت لائیسم و یکی از عوامل رنسانس بود.
در قرون وسطی اين باور همگانی وجود داشت كه خدایی وجود داره كه پاپ نماينده اون در روي زمينه و سلطنت آسماني خداوند، همتايي زميني در كليساي كاتوليك داره.
اینکه حالا کاتولیک یعنی چه را در پایان بحث خدمت شما میگم.
اين نگرش، وقتی که با پشتيباني حكومت از كليسا همراه شد، سبب اقتدار بيش از پيش پاپ و كليسا شد. قدرتي كه هيچ گونه انتقادي را نمي پذيرفت و هرگونه نافرمانی از دستورهای خود را سركوب مي كرد. تا اونجا كه كليساي «شهيدان كاتوليك» كه تا مدت ها مورد آزار و اذيت قرار داشت، خودش، به طور رسمي، به كليساي جفاكننده تبديل شد. نخست، آزار و پيگرد گروه هاي مسيحي كه از كليساي كاتوليك فاصله مي گرفتند، آغاز شد و بعدش پيگرد و آزار عليه آيين هاي غير مسيحي به كار گرفته شد.
پاپ براي مبارزه با مخالفان كليسا، از دادگاهي به نام «انکيزيسيون» استفاده مي كرد كه در زبان يوناني، به معناي «بازجويي» است. اين دادگاه ها هركسي را براساس يك گزارش پنهاني محكوم مي كرد و اثبات بي گناهي يك متهم در برابر بازجويان سنگ دل اين دادگاه، ناممكن بود. اغلب، متهمان را شكنجه مي دادند، پاهايشان را در آتش مي سوزاندند و استخوان هايشان را خرد مي كردند. بسياري از متهماني كه تحمل شكنجه هاي وحشتناك را نداشتند، به گناهان ناكرده خود اعتراف مي كردند و زنده زنده در آتش سوزانده مي شدند.😳
تفتيش عقايد، منافع سرشاري را نصيب كليسا مي كرد و دارايي محكومان، ميان حكومت و كليسا تقسيم مي شد. كليسا بااین وسيله، فعالان جنبش هاي مردمي، هواداران اصلاحات مذهبي، دانشمندان و نويسندگان پيشرو را از ميان بر ميداشت.
ويل دورانت در مورد اين محكمهها مینویسد:
محكمه تفتيش عقايد، قوانين و آيين دادرسي خاص خود را داشت. طرق شكنجه در جاها و زمان هاي مختلف، متفاوت بود. گاه مي شد كه دست متهم را به پشتش مي بستند و او را از دست هايش مي آويختند. ممكن بود او را ببندند چنان كه نتواند حركت كند و آن گاه چندان آب در گلويش بريزند كه به خفگي بيافتد و يا طنابي را به اطراف بازوان و پاهايش ببندند و چنان محكم كنند كه در گوشتش فرو رود و به استخوان برسد.
اين سيستم در مورد انديشمنداني كه باورهاي آنها با آموزه هاي كليسا هماهنگ نبود، تحقيق مي كرد، آنها را از كليسا اخراج مي كردند، آثارشان در فهرست كتاب هاي ممنوع قرار مي گرفت و به اعضاي كليسا سفارش مي شد كه از خواندن اين گونه كتاب ها خودداري كنند و در صورتي كه كليسا توانايي داشت، از تدريس اونها در دانشگاه جلوگيري مي كرد.
یه نکته جالب اینه که فکر نکنیم که تا قرون وسطی تمام شد دادگاههای تفتیش عقاید هم جمع شد. خیر اینطور نیست . این دادگاهها یا شبیه اونها و یا عقاید تفتیشگرایانه تا سال ۱۹۵۰ میلادی هم بود اما خیلی خفیفتر و بااحتیاطتر. بسیاری از انقلابهای دوره رنسانس که بعد از قرون وسطی رخ داد در اعتراض به دخالت کلیسا بود و اینها تا چند قرن ادامه داشت.یعنی دخالت کلیسا در دوره رنسانس هم وجود داشت. انشالله داستان پروتستان را که گفتیم متوجه میشید که قسمت اعظم تغییرات اروپا از اعتراض به کلیسا شروع شد.
در مورد قرون وسطی ، بحث خیلی زیاده. انشالله به ترتیب مباحث کاتولیک و ارتودکس و پروتستان و جنگهای صلیبی و غیره را خدمت شما خواهم گفت.
@tarikhbekhanim
باسلام
یکی از ابهامات اصلی در مورد مسیحیت که خیلی از دوستان سوال میکنند مبحث کاتولیک و ارتودکس است.
هردو فرقه که در یهودیت نیز اونها را داریم ، تحریف شده و مملو از دستکاری هستند. اما به نظر میرسه که دخالت یهودیها در فرقه ارتودکس کمتره و لذا تحریف اونها هم کمتر از کاتولیک هست.
ارتودکس به معنای دین برحق هست و اینها پیروان یکی از حواریون حضرت عیسی ع هستند که پطرس نام داشت.
این آقا از حواریون خیلی نزدیک حضرت عیسی ع و وصی حضرت عیسی ع بود که توسط شخصی به نام پولس کنار زده شد و به اصطلاح کار دین حضرت عیسی ع به دست پولس افتاد. این دقیقا همون اتفاقی بود که در دین اسلام هم تکرار شد.
این پولس خودش یهودی و دشمنترین شخص نسبت به حضرت عیسی ع بود که بعد از عروج عیسی ع به دین مسیحیت گروید و تا میتونست مسیحیت را تحریف کرد.
اگر یادتون باشه در قضیه بنی اسرائیل که داستانش را اینجا گفتم ، عرض کردم که یکی از مهمترین روشهای به انحطاط کشاندن ادیان و تمدنها توسط یهودیان این بود که خودشون را وارد اون دین یا تمدن میکردند و بعد افکار خودشون را به اون دین تزریق میکردند. این دقیقا کاری بود که کعبالاحبار و عبدالله بن سلام و ... با اسلام کردند . اینها یهودی بودند و به ظاهر مسلمون شدند و مقدار زیادی از افکار اسرائیلی را وارد اسلام کردند.
القصه این پولسخان که از دانشمندان یهودی و مفسرین تورات بود ، اومد مسیحی شد و بسیاری از افکار تحریفی از جمله اینکه مسیح ، پسر خداست را وارد دین مسیحیت کرد. اعتقاد به سه خدا یا تثلیث یعنی پدر و پسر و روحالقدس از افکار این آقا است.
این آقا اینقدر در مسیحیت نفوذ کرد که الان حجم عمده انجیل را ، نامههای پولس به دیگران ، تشکیل میدهد. پولس در این نامهها به ترویج مسیحیت پرداخته و افکار خودش را در اونها گنجانده.
به طور کلی به پیروان این آقا کاتولیک و به پیروان اون پطرس که وصی واقعی حضرت عیسی ع بوده ارتودکس میگویند. البته این ، توضیح خیلی خلاصه این مطلب بود و اگر بخواهیم خیلی عمیق وارد این قضیه بشیم باید شرح مناقشات ۵ قرن اول مسیحیت و راه حل هر کدوم، مثل مناقشه دوناتوس و آریانوس و نسطوریوس و منوفیزیتی و... را بگیم که خیلی بحث مفصلی هست. اگر علاقمند به این مباحث هستید کتاب تاریخ اروپا در قرون وسطی نوشته آقای دکتر علی بیگدلی خیلی کتاب خوبی هست.
به شکل اتوماتیک و بر اساس یه سری اتفاقات ، روم شرقی ، میراثدار مسیحیت ارتودکس شد و روم غربی یا همون اروپا ، پیرو مسیحیت کاتولیک.
برای کاتولیک ، فلسفهای هم درست شد در حالیکه مسیحیان اولیه شدیدا مخالف فلسفه بودند و تعالیم عیسی ع را به تنهایی ، سعادتزا میدونستند ، ولی بعدها برای اینکه بتونند در مباحثات و مناظرات و تبلیغ دین ، پیروز بشن مجبور شدند فلسفه یاد بگیرند .
اولین بار یکی از علمای مسیحی ،به نام آگوستین ، تعالیم عیسی ع را با فلسفه افلاطون تطبیق داد و این عقاید فلسفی جدید را در کتاب" شهرخدا " شرح داد. اسم این نوع فلسفه ، شد فلسفهء کاتولیکی یا کاتولیسم یا فلسفه آگوستین.
فلسفه آگوستین تا قرن ۱۳ میلادی پابرجا بود تا اینکه در قرن ۱۳ یه شخص دیگه به نام توماس آکوئیناس در اوج ترویج نظام سرمایهداری و تقابل دین و بیدینی و نهایتا رسمیت یافتن پروتستانتیسم ، اومد و تعالیم عیسی ع را با فلسفه ارسطو تطبیق داد و به اصطلاح اون را به روزرسانی کرد و شد فلسفهء اسکولاستیک.
اینها همه در فرقه کاتولیک بود ولی در فرقه ارتودکس ما از این تغییرات فلسفی نداشتیم و اینها صرفا پیرو تعالیم حضرت عیسی ع بودند و از دخالت فلسفه در دین ، بیزار.
القصه مرکز مسیحیت کاتولیک از قدیم ، شهر رُم در ایتالیا بوده که حالا به واتیکان در همون ایتالیا منتقل شده و اسقف اعظم اونها را هم بهش میگن ، پاپ.
مرکز مسیحیت ارتودکس هم از قدیم ، شهر قسطنطنیه( یا همون استانبول فعلی) بود که بعد از فتح قسطنطنیه توسط سلطان عثمانی یعنی سلطان محمد فاتح در قرن ۱۵ میلادی ، به ارمنستان منتقل شد و اسقف اعظم اونها ، پاتریکا نامیده میشه که عربها بهش میگن "بطریق ".
توی کتابهای تاریخ قدیمی و متون ادب فارسی این کلمه بطریق خیلی تکرار شده و همونجور که قبلا گفتم تقابل اسلام و مسیحیت فقط با این اورتودکسها بود و اون رومی که میگن با دولت ساسانی و بعد هم با مسلمونها اصطکاک داشت همین روم شرقی بوده که ارتودکس بودند.
حالا بعدها در قرن ۱۶ میلادی یه فرقه جدید به نام پروتستان هم توسط یه کشیش به نام مارتین لوتر آلمانی تاسیس شد که بعد توی مبحث رنسانس خدمت شما توضیح میدم.
@tarikhbekhanim
مجموعه کلیساهای اصفهان را هم در اینجا ببینید.
https://www.alaedin.travel/blog/10731/%DA%A9%D9%84%DB%8C%D8%B3%D8%A7%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%86
باسلام
خدمت شما عرض کردم که روم باستان به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد.
روم شرقی که همسایه ایرانِ ساسانی بود به معنای واقعی کلمه میراثدار فرهنگ و تمدن رومباستان شد و روم غربی که همان اروپای فعلی باشد ، در سال ۴۷۶ میلادی ، تجزیه شد و قرون وسطای اروپا هم از همین سال آغاز گردید. نظام اقتصادی فئودالی در سراسر اروپا برقرار شد و این نظام در حقیقت همان نظام ارباب رعیتی بود که تعدادی زمیندار بزرگ با داشتن امکانات کامل اعم از لشکر کوچکی شامل سرباز و شوالیه و یک یا چند کلیسای کوچک و تعدادی نفوس و برده ، بخشهای مختلف اروپا را گرفته و حکومت میکردند. هر چندتا زمیندار بزرگ زیر نظر یک حاکم یا پادشاه بودند و هرکدوم از این پادشاهان برای مدتی فرمانروای کل اروپا میشد. چنانکه مثلا اولین حاکم اروپا ، کلوویس بود که در سال ۴۸۱ سلسله مروونژین را در فرانسه تاسیس کرد و کمکم بر تقریبا کل اروپا سلطنت کرد.
دومین سلسله هم سلسله کارلوونژین بود که توسط شارل مارتل تاسیس شد . این آقا خودش از سرداران لشکر مروونژینها بود که قدرتی به هم زد و در سال ۷۱۵ سلسله کارلوونژین را پایه گذاری کرد . معروفترین پادشاهان این سلسله یکی همین شارل مارتل(یعنی شارل چکشی😄) هست و دیگری هم شارلماین(یعنی شارل کبیر) که این آقا به مقام قیصری رُم هم رسید.
در دوره کارلوونژینها دوتا اتفاق مهم افتاد. یکی شروع جنگهای صلیبی که داستان اون را جداگانه خدمت شما میگم. یکی هم جدایی کامل دو کلیسای شرق و غرب در سال ۱۰۵۴.
گفتیم که کلیسای شرق یا اورتدوکس یا کلیسای بیزانس و یا کلیسای یونانی (که اسمهای دیگهای هم داشت) کمتر تحریف شده بود و بزرگ اونها را بطریق یا پاتریک یا پاتریکا یا پاتریارک میگفتند.
کلیسای غرب یا کاتولیک یا کلیسای رُم ، تحریف بیشتری داشت و در اروپا جاری بود و بزرگ اونها را پاپ میگفتند و این پاپها جنایتکارتر از بطریقها بودند.
این دو کلیسا خیلی باهم دشمن بودند و اختلافات عقیدتی زیادی داشتند و هر دو هم خودشون را پرچمدار مسیحیت میدونستند. همین اختلافات بعدها یکی از علل بروز جنگهای صلیبی شد.
این اختلافات ، روز به روز ، دو کلیسا را از هم دورتر میکرد تااینکه در سال ۱۰۵۴ به خاطر یک حادثه مذهبی مسخره ، هر دو کلیسا یکدیگر را تکفیر کردند و قطع رابطه کامل.
قضیه از این قرار بود که در سال ۱۰۵۴ میلادی میکائیل سرولاریوس (پاتریک قسطنطنیه از سال ۱۰۴۳ تا ۱۰۵۹) کلیسای غرب را به خاطر استفاده از نان فطیر در آیین عشای ربانی محکوم کرد. پاپ لئون نهم، گروهی را به شرق فرستاد تا به این اختلاف پایان دهند. در طول گفتگوها اختلاف نظر شدیدتر شد.😄
گروه رومی، پاتریک و پیروانش را تکفیر کرد. در مقابل، پاتریک نیز پاپ و پیروانش را لعنت و تکفیر نمود و دیگه قهر قهر تا روز قیامت.
همانطور که قبلا هم گفتیم ملاقات دو اسقف اعظم یعنی پاپ فرانسیس و پاتریک کیریل در بهمنماه سال ۹۴ ، یک اتفاق بسیار مهم در عالم مسیحیت بود که به ابتکار پوتین رییس جمهور روسیه و بعد از ۱۰۰۰ سال جدایی دو کلیسا در کشور کوبا انجام شد و عکس اون را هم گذاشتم.
القصه، بعد از همین قهر بود که اولین جنگ صلیبی در سال ۱۰۹۶ شروع شد که انشالله از فرداشب داستان این جنگها را میگم.
@tarikhbekhanim
باسلام
قبل از شروع ماجرای جنگهای صلیبی یک مقدمه و یه سری اطلاعات باید خدمت شما بدم که در طول بحث ، خیلی کاربرد داره.
گفتیم تجزیه امپراطوری روم غربی و شروع قرون وسطی در سال ۴۷۶ میلادی بود. یعنی صدسال قبل از تولد پیامبر اسلام.
پیامبر اسلام ص حدودا در سال ۵۷۰ م متولد و در حدود سال ۶۰۹ م به پیامبری مبعوث شدند. هجرت پیامبر ص حدودا در سال ۶۲۱ م بود. پس برای تبدیل سال میلادی به سال هجری شمسی فقط کافی است عدد ۶۲۱ را از سال میلادی کم کنید. و برای تبدیل سال هجری شمسی به میلادی همین عدد را به شمسی اضافه کنید. مثلا سال ۱۴۰۲ ش به میلادی میشود ۲۰۲۳ م.
برای تبدیلهای قمری ، محاسبات کمی پیچیدهتر است و شرح کلی اینها و محاسبات مربوطه در کتابهای گاهشماری که در رشته تاریخ خوانده میشود، هست.
القصه ، ظهور اسلام در سال ۶۰۹ م بوده.
بعدش حمله مسلمانها به شامات و تاسیس خلافت اموی توسط معاویهء ملعون در سال ۶۶۱ م بوده. در طی این کار ، سوریه و فلسطین و مخصوصا اورشلیم که برای یهودیها و مسیحیها و مسلمونها ، ارض مقدس هست به دست مسلمونها افتاد.
محل تولد حضرت عیسی ع در همین فلسطین و در شهر ناصره بوده و محل به صلیب کشیدن ایشون (به قول مسیحیها) هم اورشلیم.
هر دو شهر برای مسیحیها خیلی مقدسه و مرتب به زیارت این شهرها میرفتند.
وقتی مسلمونها اینجاها را فتح کردند خیلی برای مسیحیها سخت بود.
ولی کاری نمیتوانستند بکنند.
وقتی اختلافات کلیسای شرقی و غربی خیلی زیاد شد و قطع رابطه کردند، ترکان سلجوقی هم در سال ۱۰۷۱ م به روم شرقی حمله کردند و قسمت زیادی از امپراطوری روم شرقی را اشغال و رومانوس ، امپراطور بیزانس را اسیر کردند و نیروهای اروپایی به خاطر همین اختلافات ، به کمک بیزانسیها نیومدند.
فشار ترکهای سلجوقی ادامه یافت و امپراطور بعدی بیزانس یعنی آلکسیوس اول بالاخره از کلیسای غرب کمک خواست و برای اینکار احساسات مذهبی اونها را تحریک کرد و اشغال شهرهای مقدس را به اونها متذکر شد.
در نهایت پاپ کلیسای غربی که به نام پاپ اوربان دوم بود در سال ۱۰۹۶فتوای جنگ بر علیه مسلمانها را صادر کرد. دو لشکر برای اینکار آماده شد.
لشکر اول که عوام الناس بودند با تحریکات مذهبی یک راهب دورهگرد به نام پطرس زاهد ، بدون آمادگی قبلی و تجهیزات کافی راه افتادند و به فرماندهی همین راهب به سمت بیزانس حرکت کردند . اینها در طول مسیرهم از یهودیها کشتند و هم از بیزانسیها و هم از ترکهای مسلمان شکست سختی خوردند😳😳. به قول معروف مارادونا را ولش کنید . اینها را بگیرید.
لشکر دوم بلافاصله بعد از اون اولی راه افتاد و اینها شوالیه و مرد جنگی بودند یعنی از روی احساسات نرفتند جنگ . بلکه با نقشه و آمادگی قبلی و به شکل منظم میجنگیدند.
این لشکر به لشکر شاهزادهها معروف شد.
بیشتر اینها ، شوالیه و شاهزاده بودند و اون موقع یکی از افتخارات شاهزادهها شرکت در جنگ و ابراز لیاقت بود. معمولا شاهزادهها ، باتجربه و مرد جنگی و یا شوالیه بود. برعکس آقازادههای الان. در طی این جنگ ،شوالیهها به آناتولی یورش برده و نیقیه را در ژوئن ۱۰۹۷ تصرف نموده و کنترل آن را به بیزانسیها سپردند و در ادامه سپاه سلجوقیان روم را در دورلیوم شکست دادند. آنها توانستند در ۱۰۹۷، انطاکیه را تسخیر کرده و سپاه کمکی مسلمان که از سوی اتابک موصل و حاکمان دمشق و حلب اعزام شده بود را درهم بشکنند. سرانجام صلیبیون در ژوئن ۱۰۹۹ به اورشلیم رسیدند و در جریان حملهای که در ۷ ژوئیهٔ ۱۰۹۹ رخ داد، شهر را به کنترل خود درآورده و مدافعان را قتلعام کردند. تلاش کوچک فاطمیان برای بازپسگیری اورشلیم، توسط صلیبیون در نبرد اشکلون دفع شد. جنگ تمام شد و غربیها شروع کردند یک سری حاکمان کاتولیک برای مناطق فتح شده منصوب کردند. این کار به شدت باعث ناراحتی کلیسای شرق شد و نارضایتی ایجاد کرد . همین مسئله باعث شد ترکهای مسلمون دوباره اومدند و شهرهای مقدس را پس گرفتند که چندسال بعد منجر شد به جنگ صلیبی دوم.
القصه مجموعهء این دو جنگ شاهزادهها و جنگ عوام الناس، معروف شد به جنگ صلیبی اول.
انشالله جنگهای بعدی را در قسمتهای آتی خدمت شما میگم.
@tarikhbekhanim
باسلام
خدمت شما عرض کردم که جنگ اول صلیبی در سال ۱۰۹۷ شروع شد و منجر به فتح ارض مقدس و شکست مسلمانان گردید. بعد از بازگشت ارتش صلیبی به اروپا ، مسلمانان دوباره قسمتهایی از این سرزمینها را اشغال کردند. اروپاییها یک پایگاه نظامی بنام اودسا که مسلمانان بهش میگفتند اَلرّها ساخته و منطقه را ترک کرده بودند. این اودسا که دژ نظامی اروپاییها در منطقه بود الان در ترکیه قرار دارد و برای به اصطلاح حفاظت از بیزانس و نظارت بر منطقه مقدس شامات بود.
در اواسط قرن ۶ هجری که بشود اواسط قرن ۱۲ میلادی دولت زنگیان اومدند و هی پیشروی کردند تا بالاخره خود اودسا را هم گرفتند. فرمانده اونها نورالدین زنگی بود که بعدها جای خودش را به صلاحالدین ایوبی داد که معرف حضور هست.
دست اروپا دوباره به طور کل از ارض اقدس کوتاه شد.
پس از یه سری دگرگونی های سیاسی در حکومت زنگیان، ارامنه شهر الرّها (ادسا) توطئه کردند و دروازه های شهر را به روی سپاهیان ژوسلن که از قبل اونجا بودند، گشودند. در نتیجه، شهر به تصرف سپاهیان صلیبی در اومد که اینا باقیمانده جنگ صلیبی اول بودند. سپاهیان اندک ترک به دژ شهر پناه برده و مقاومت کردند. نورالدین با سپاهی از حلب برای بازپس گیری الرها حرکت کرد. شهر به محاصره دراومد و محاصره شدگان صلیبی از دو سو هدف تیرها قرار گرفتند. از یک سو، ترکان درون و از سوی دیگر، سپاه بزرگ نورالدین که بیرون قلعه شهر، آن ها را محاصره کرده بودند. سرانجام ژوسلن و سپاهیانش محاصره را شکستند و فرار کردند، ولی با تعقیب ترکان به خسارت های سنگینی دچار شدند.😳
ساکنان ارمنی که در این توطئه دست داشتند، قتل عام شدند و باقی ماندگان به عنوان برده در بازار حلب فروخته شدند.اینها همه توی سال ۱۱۴۴ میلادی بود. یعنی ۵۰ سال بعد از جنگ صلیبی اول.
بعدش نورالدین به سوی انطاکیه پیشروی کرد و قلعه ها و سرزمین های تصرف شده را یکی پس از دیگری، بازپس گرفت. سقوط الرّها سبب شد که در اروپا، مجالس خطابه برای برانگیختن مسیحیان به جنگ گسترش یابد.
فرماندهان صلیبی که از این پیشروی ها بیمناک شده بودند، در بیت المقدس گردهم آمده و برای یافتن راه چاره به مشورت پرداختند. آن ها هیأتی را برگزیده و به اروپا فرستادند تا از پاپ و حاکمان اروپا کمک بخواهند. این هیأت ارمنی به حضور پاپ اورنیوس سوم که به تازگی پاپ شده بود، رسیدند. آن ها به پاپ گفتند که اگر کمک کافی از اروپا نرسد، به زودی حتی بیت المقدس نیز به دست مسلمانان خواهد افتاد. پاپ نامه ای به سن برنارد ـ رییس دیر کلرو ، نوشت و از او خواست تا پادشاهان اروپایی را به شرکت در این جهاد برانگیزد.
سن برنارد پس از دریافت نامه پاپ ، بی درنگ به دیدار پادشاه فرانسه رفت و او را به جهاد تشویق کرد. سن برنارد که در فرانسه به سر می برد و رییس فرقه رهبانان سیسترسی نیز بود، شخصیتی برجسته، محترم و مقدس برای مردم مسیحی به شمار می آمد. وی بسیار پرشور و متعصب بود، به گونه ای که بارها می گفت احساسات خود را بر قضاوتش مقدم می دارد. او تصمیم گرفته بود که جنگ صلیبی دوم را به راه اندازد و هرکار ممکنی را در این راه انجام می داد.
برنارد، اجتماعی بزرگ در فرانسه مرکزی ترتیب داد که در آن شخصیت های بزرگ مذهبی، نظامی و سیاسی فرانسه و حتی خود لویی هفتم ـ پادشاه فرانسه ـ گردهم آمده بودند. در آن انجمن، نامه پاپ خوانده و از آن ها خواسته شد که به فرمان پاپ عمل کنند.
پاپ منشورهایی به تمام نقاط اروپا فرستاد که بر اساس آن ها شرکت کنندگان در جنگ های دوم صلیبی از پرداخت هرگونه عوارض معاف می شدند و خانواده و دارایی های آن ها از حمایت کلیسا برخوردار می گشت. پاپ به مردم وعده داده بود که چنان چه در مرحله ای از جهاد شرکت کنند، تمامی گناهان گذشته و حال و آینده آن ها بخشوده خواهد شد.😊
پادشاه فرانسه که پیش از فرمان پاپ قصد داشت سفری زیارتی به اورشلیم انجام دهد با نامه پاپ در تصمیم خود جدی تر شد. برنارد نمایندگانی به مناطق مختلف فرستاد و از آن ها خواست تا همه مردم را برای شرکت در مرحله دوم جنگ صلیبی تشویق کنند و فرمان بخشودگی پاپ را برای آنان بخوانند. او نامه ای به مردم انگلیس نوشت و آن ها را به جنگ تشویق کرد.
برنارد به آلمان هم رفت و دوک نشین های آلمانی را به جنگ برانگیخت. اون تونست کنراد هوهنشتافن (امپراتور آلمان ) را به جنگ صلیبی برانگیزد، به گونه ای که وی خود پیشاپیش سپاهی رهسپار جنگ های صلیبی شد. هم چنین برنارد نامه ای به اسپانیا فرستاد و پادشاهان و بزرگان آن جا را به شرکت در جنگ های صلیبی فرا خواند. فرستاده برنارد توانست پادشاه اسپانیا را نیز به جنگ صلیبی تشویق کند.
القصه ،اختلاف در بین صلیبیها خیلی زیاد بود و حتی مورخین میگن که علت همراهی آلمان ، تنبیه دشمنان خودش در سرزمین بیزانس بود. یعنی برای جنگ با مسلمونها نیامده بود بلکه برای جنگ با اورتودکسها اومده بود.😳
حتی مورخین میگن که امپراتور بیزانس، مانوئل یکم، بهطور مخفیانه مانع پیشروی جنگجویان صلیبی بهویژه در آناتولی میشد، و حتی گفتهاند که او عمداً به ترکان سفارش کرد تا به آنها حمله کنند. سرانجام لوئی و کنراد و بقایای سپاه آنان در سال ۱۱۴۸ م به اورشلیم رسیدند و بدون در اختیار داشتن اطلاعات کافی به دمشق حمله نمودند. جنگ صلیبی در شرق به شکست صلیبیها و پیروزی بزرگ مسلمانان منجر شد، و در نهایت تأثیر کلیدی بر سقوط اورشلیم و آغاز جنگ صلیبی سوم در پایان قرن دوازدهم میلادی داشت.
ببینید این اختلاف کاتولیکها و اورتودکسها کار را به کجا کشوند. اختلافی که الان هم در تقابل اروپا و روسیه دارید میبینید.😱
این شکست ، زمینه جنگ سوم صلیبی را فراهم کرد که بعد خدمت شما میگم.
@tarikhbekhanim