باسلام
جنگ چهارم صلیبی ، آخرین جنگی است که خدمت شما توضیح میدیم. اغلب مورخین اعتقاد دارند که جنگهای صلیبی همین چهارتاست ولی بعضی دیگه تعداد اونها را تا ۹ تا هم گفتهاند. واقعیت اینه که جنگهای دیگه ، یا ربطی به مذهب نداشته و یااینکه چندان مهم نبوده که تحت یک عنوان جدا ، بررسی بشه.
جنگ چهارم هم مثل سه تا جنگ دیگه بر سر ارض مقدس و مخصوصا اورشلیم بود. این اورشلیم ، خیلی برای مسیحیها و البته یهودیها مهم بود و سالها بود که از اینکه این شهر در دست مسلمونها افتاده بود رنج میبردند. از شروع اولین جنگ صلیبی ، مسیحیها ، یه دولت بنام دولت پادشاهی اورشلیم درست کردند و امور جنگ در فلسطین به دست این دولت بود . دولت اورشلیم بخشی از فلسطین را گرفت و تحت نظر کلیسای روم فعالیت میکرد و هروقت شهر اورشلیم به دستشون میافتاد بر اونم حکومت میکردند ووقتی اورشلیم در دست مسلمونها بود یا در حال تلاش برای فتح اورشلیم بودند یا در حال مکاتبه با اروپا برای آزادسازی اورشلیم.
القصه در سال ۱۲۰۲ ، دوباره مکاتبات این دولت پادشاهی اورشلیم با کلیسای غرب شروع شد و در نهایت ، پاپ اینوسنت سوم فتوای حمله به دولت اسلامی برای فتح اورشلیم را صادر کرد. این جنگ چهارم ۱۳ سال بعد از جنگ سوم بود و هنوز دولت ایوبیان سرکار بود . اروپاییها که میدونستند از عهده ایوبیها بر نمیان ، دوباره راهی بیزانس شدند و اونجا را فتح کردند😄😄
داستان از این قرار بود که اولا بین خود صلیبیها خیلی اختلاف بود. ثانیا برای لشکرکشی پول چندانی نداشتند. بنابراین اومدند و از تجار ونیزی پول قرض کردند. ونیزیها از قدیم تجارت مدیترانه را در دست داشتند و رابط تجاری اروپا و غرب آسیا بودند. رابطه اونها هم با مسلمونها خیلی خوب بود و در چندتا از سرزمینهای اسلامی ، دارالتجاره داشتند. اینا تا سالها بعد حتی تا زمان صفویه در تبریز هم نمایندگی داشتند و در خیلی از جنگها ، طرف مسلمونها را میگرفتند. واقعیت اینه که بیشتر به جیب خودشون فکر میکردند تا پیشرفت دینشون.
القصه ، ونیزیها پول جنگ را به صلیبیها قرض دادند. بعدش این پول فقط کفاف فتح چندتا شهر کوچیک و ساخت یه سری کشتی برای بحرپیمایی در مدیترانه را داد. تازه صلیبیها از عهده پرداخت این بدهی هم بر نیومدند. گفتند چکار کنیم چکار نکنیم ، تااینکه یه شاهزاده بیزانسی که تاجوتخت خودش را از دست دادهبود گفت بیایید کمک من کنید تا پادشاهی بیزانس را بدست بیارم در عوض ، بدهی ونیز بامن.
صلیبیها هم اورشلیم را رها کردند و رفتند بیزانس. به اون شاهزاده کمک کردند تا برتخت سلطنت بشینه و بعد که اون شاهزاده بدقولی کرد و بدهی ونیز را نداد، جنگ با بیزانسیها شروع شد و صلیبیها ، اینقدر از بیزانسها کشتند که در طول مدت جنگهای صلیبی ، از مسلمونها نکشته بودند.😳😳 بعدشم یه دولت صلیبی در بیزانس درست کردند که ۵۰ سال دوام آورد. از اون به بعد هم دیگه دولت بیزانس نتونست سربلند کنه و روز به روز ضعیفتر شد.
این جنگ بیزانسیهای اورتودکس و اروپاییهای کاتولیک ، مثل اختلافات شیعه و سنی بوده که تمومی نداشته و البته همیشه بیزانس ، قربانی مطامع اروپا بود و از این باب مظلوم واقع میشد😳 و در نهایت هم به خاطر خیانت کاتولیکها، دولت بیزانس از بین رفت و مسلمانهای عثمانی در سال ۱۴۵۳ میلادی با فتح قسطنطنیه ، به این دولت ۱۰۰۰ ساله پایان دادند.
خلاصه ، جنگ چهارم صلیبی ، بیشتر از اونکه برضد مسلمونها باشه، برضد اورتودکسها بود و این نتیجهء استغاثه بیزانس از کلیسای غرب برای کمک در مقابل مسلمونها بود.
البته یه دسته از صلیبیها ، بالاخره یه حرکتی زدند و به سمت اورشلیم رفتند و یه موفقیتهایی حاصل کردند که مثل جنگ قبلی ، ۵۰ ، ۵۰ بود . به قول معروف پیروزی اونها در فلسطین نه به خاطر قدرتشون ، بلکه به خاطر ضعف ایوبیان بود ولی در نهایت نتونستند اورشلیم را بگیرند.
القصه بعد از جنگ چهارم ، صلیبیها دیگه موفقیتی کسب نکردند و جنگهای ۵ و ۶ و.... ۹ روز بروز باعث عقبنشینی اونها شد.
مجموع جنگهای صلیبی ۲۰۰ سال طول کشید (از ۱۰۹۵ تا ۱۲۹۱ میلادی). اما این ۲۰۰ سال همیشه جنگ نبود و همونطور که عرض کردم یه جنگ دوسه ساله میشد و بعد مثلا ۳۰ سال صلح بود.
توی همین مدت صلح که روابط مسلمونها و مسیحیها خوب میشد ، مقدار زیادی از دانش مسلمین به مسیحیها منتقل شد و زمینههای انقلاب علمی و صنعتی در اروپا فراهم شد که خواهیم گفت.
خب، بحث تاریخ اروپا در قرون وسطی ، ما را وارد تاریخ جنگهای صلیبی کرد و حالا انشالله از فرداشب ادامه تاریخ قرون وسطی ، بعد از جنگهای صلیبی را خدمت شما عرض خواهم کرد.
@tarikhbekhanim
باسلام
خدمت شما عرض کردم که جنگهای صلیبی علیرغم اینکه نکبت و بدبختی و ضعف اقتصادی برای مردم اروپا به ارمغان آورد ، اما از نظر علمی و فرهنگی و صنعتی و تجاری،نتایج خیلی خوبی داشت که به طور خلاصه به ذکر اونها میپردازیم. چرا که ادامه مبحث ما که منتهی به رنسانس میشود مربوط به این نتایج است. برخی از این نتایج عبارتند از :
زوال فئودالیسم، انحطاط قدرت کلیسا،
سر برآوردن حکومتهای مطلقهء پادشاهی، رشد تجارت با مسلمانان ، ظهور یک طبقه جدید سرمایهدار و تاجر و بورژواز ، و شاید هم سقوط بیزانس .
در زمینههای مختلف دیگر هم از جمله
در زمینه علمی، فرهنگی، صنعتی، ادبی، سیاسی و اجتماعی، نتایجی به دست اومد که
جهان غرب را متحوّل کرد. در زمینه اقتصادی و کشاورزی ، در طی جنگهای صلیبی ، اروپاییها با تعداد زیادی از محصولات کشاورزی و گیاهی آشنا شدند و برخی از این محصولات توسّط
صلیبیها به اروپا برده شد.مردم اروپای قرون وسطی، از عسل برای شیرین کردن غذاها و نوشیدنیها استفاده میکردند. صلیبیان نیشکر را به خانه بردند. قند و شکر به عنوان اشیای گرانبها، در گنجینهها نگهداری شد و فقط در مناسبتهای مخصوص مورد استفاده قرار میگرفت. صلیبیان همچنین ادویهجاتی مثل فلفل سیاه، دانههای خشخاش (تخم خشخاش)، سیر و همچنین میوههای خشکشده و لیمو را با خود به اروپا بردند. دولت-شهر ونیز، در شمال ایتالیا، در زمینهٔ واردات مواد غذاییِ جالب توجه و جدید از خاورمیانه شکوفایی خاصی پیدا کرده بود.
از نظرعلمی و ادبی میتوان گفت که شاید یکی از درخشانترین نتایج جنگهای صلیبی جابجایی بعضی از علوم شرق به غرب بوده است.
گاهی نیز از غرب به شرق علوم مختلف سرایت میکردند. اروپائیان با آموختن زبان
عربی به منابع علمی سایر علوم دست یافتند. علومی که در یونان و رم به واسطه
مسائل تاریخی و سیاسی و اقتصادی به دست فراموشی سپرده شده بود و به جهان
اسلام و مشرق زمین رخنه کرده بود، این بار پس از پختگی و افزودگی مسلمانان به اون ،
به غرب رفت و خودش سبب ایجاد زمینههای مؤثّر در رشد و گسترش علوم گردید.
صنعت چاپ، باروت و اسطرلاب و قطب نما ازطریق مسلمانان و در طول جنگهای صلیبی به اروپا انتقال یافت.
از نظر سیاسی اقتدار سنّت ملوکالطوایفی و کاسته شدن نفوذ فئودالها بود و همچنین از بین رفتن روستاها و رشد شهرنشینی و ایجاد
شاهنشاهی جدید با امکانات فراگیر.
از نظر دینی ایجاد عقاید جدید در فلسفه، کلام و تغییر نگاه مردم نسبت به مذهب و جایگاه کلیسا بود که این خیلی مهمه و بعدها باهاش خیلی کار داریم.
تمام مراکز قدرت که شروع کننده جنگ بودند، قدرت و نفوذ خود را در پایان جنگ
از دست دادند و این سبب شد که نظامهای سیاسی و اجتماعی نوین جایگزین اونها
بشه. این مراکز قدرت به طور مشخّص عبارتند از:
کلیسای رم، کلیسای ارتدوکس قسطنطنیه، فئودالها و زمینداران سنّتی اروپا و
روستاهای قرون وسطایی، رواج شهرنشینی و زایش یک طبقهء جدید به نام بورژوازی
که ثروتمندان شهرنشین به حساب میآمدند از جمله نتایج غیر مستقیم جنگهای صلیبی به حساب میآید.
تقدّس مآبی و ادّعاهای انسان دوستانه مسیحیان در جنگها رنگ باخت و چهره واقعی خود را نشان داد. قشرها، گروهها، طبقهها و قدرتها بنابر منافع و چشم اندازهای آتی خود به مسأله جنگ برخورد کردند و نتیجههایی که به دست اومد بااهداف اولیه فرق داشت.
اینها را انشالله در بحث رنسانس و پروتستانتیسم کامل توضیح خواهیم داد و حالا در حد آشنایی و تقریب ذهن خدمت شما عرض کردم.
@tarikhbekhanim
باسلام
جنگهای صلیبی آثار خیلی زیادی بر جامعه اروپایی داشت. مخصوصا دوره قرون وسطای میانه و متاخر.
به طور کلی دوره قرون وسطی را به سه مرحلهء آغازین ، میانه و متاخر تقسیم میکنند. جنگهای صلیبی در دوره میانه بوده ، ولی عمده تاثیرات آن بر دوره متاخر بوده است.
اینکه میگویند قرون وسطی ، دوره تاریکی و جهالت اروپا بوده است ، کلّیت ندارد و قسمتهایی از قرون وسطی ، هست که پیشرفتهای خوبی مخصوصا در زمینه هنر و ادبیات و معماری و فلسفی و علمی بوجود آمد.
مثلا قرون وسطای متاخر که پس از جنگهای صلیبی شروع میشود یک دوره اوج در معماری و نقاشی و هنر و در ضمن نقطه شروع نهضت ترجمه است که در اروپا آغاز شد.
همانطور که در دولت اسلامی در قرون ۲ و ۳ هجری ، نهضت ترجمه آغاز شد و کتابهای زیادی از زبانهای سریانی و یونانی و ایرانی و هندی و ... به عربی ترجمه شد و بعدها مقدار زیادی به این علوم افزوده شد ، در سالهای سده ۱۳۰۰ تا ۱۵۰۰ میلادی که تقریبا همزمان با قرون ۷ تا ۹ هجری و اوج حملات مغولها به سرزمین اسلامی بوده است، نهضت ترجمه در اروپا آغاز شد و کتب علمی از عربی به لاتین ترجمه میشد.
در حقیقت باید گفت در حدود ۸ قرن ، علم در دست مسلمانان بود و علوم زیادی از روم و یونان و ایران باستان در اختیار مسلمانان قرار گرفت. مسلمانان در مورد این علوم ، تحقیقات زیادی کردند و خیلی مطلب بر این علوم افزودند و به شکل شسته رفته و طبقه بندی شده ، آنها را در اختیار اروپاییها قرار دادند. از آن زمان تا کنون ، این جریان برعکس شد و اروپاییها در حدود ۵ قرن است که نهضت علمی را در اختیار دارند و به پیشرفتهای زیادی رسیدهاند که قابل قیاس با پیشرفتهای مسلمانان نیست و البته این پیشرفتها اغلب منحصر به زندگی دنیوی بوده که علت آن را بعدا در مبحث رنسانس ذکر میکنیم .
القصه ، بعد از جنگهای صلیبی ، یک سری دولتها در اروپا ، کمکم خودشون رااز زیر یوغ کلیسا رها کردند و مستقل شدند. تا اون موقع روابط کلیسا و شاهان و فئودالها (اربابان یا اشراف) ، افت و خیزهای زیادی داشت. کلیسا ، شاهان را حمایت میکرد تا شاهان هم کلیسای رم را از خطر مسلمانان و دولت بیزانس حفظ کنند. در عوض شاهان هم کلیسا را حمایت میکردند تا کلیسا مانع از شورش مردم و کشاورزان یا به قول معروف 《 سِرفها 》بر علیه حکومت بشه. همین اقدامات کلیسا ، باعث شد که بعدها در دوره رنسانس ، تئوری《دین افیون ملتهاست》در مورد کلیسا داده بشه.
اما گاهی هم شاهان و کلیسا رقیب سرسخت یکدیگر میشدند و به اصطلاح تضاد منافع پیدا میکردند و کار به نزاع و تکفیر میکشید. خلاصه که همونجور که قبلا گفتم،در بحث تاریخ اروپای قرون وسطی ، کلیسا ، محور اصلی بحث هست و هر واقعه تاریخی یه جوری به کلیسا مربوط میشد و تمام تغییرات اروپا که منجر به رنسانس گردید از قیام در مقابل کلیسا آغاز شد که خواهیم گفت.
در این بین شورشهای زیادی رخ داد و جنگهای زیادی هم بین کشورهای مختلف اروپایی انجام شد که یکی از معروفترین اونها جنگ صدساله بین انگلیس و فرانسه بود که البته ۱۱۶ سال طول کشید ولی به جنگ صدساله معروفه و از سال ۱۳۳۷ شروع شد. این جنگها و این شورشها که یکی از مهمترین اونها شورش ژاکری در فرانسه است ، دال بر این بود که کشورهای اروپایی دارند خودشون را از زیر یک قدرت واحد بنام کلیسا و یک سیاست یکسان بنام امپراطوری مقدس روم خارج میکنند و هر کدوم میخوان مستقل بشن.
از سال ۱۳۱۵ میلادی هم یک سری تغییرات آب و هوایی شبیه به اونچه که امروز پدیده النینو مینامیم بوجود اومد. گرمای بیسابقه و سیلهای خارج از حد متعارف ، محصولات کشاورزی را از بین برد .این مسئله حدود ۲۵ سال طول کشید. بروز طاعون در سال ۱۳۴۷ هم کلّ بر موضوع شد و در نتیجه همه این مسائل ، جمعیت اروپا ۳۰درصد کم شد.
این مسئله دقیقا یکی از علل فروپاشی روم باستان هم بود که قبلا در مبحث تاریخ روم باستان خدمت شما گفتم.
همه اینها باعث شد مسئله فئودالیسم تحت تاثیر قرار بگیره. چرا که زمیندارها مشکلات عدیده پیدا کردند. گرمای زیاد ، خشکسالی و در عین حال سیلهای خانمان برانداز یکی از دلایلی بود که باعث گذار تاریخ اروپا از دوره فئودالیسم به کاپیتالیسم شد. این مطلب خیلی خیلی مهمه و بنده خواهش میکنم که این بحث گذار و دلایل مختلف اون را که در جلسات آینده میگم پیگیری بفرمایید . از اینجا به بعد ، بحث ما مجددا سیاسی میشه که انشالله خدمت شما خواهم گفت.
@tarikhbekhanim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالا که بحث مسیحیت و قرون وسطی داغه این برنامه از دکتر میثم مطیعی در مورد مادران ائمه را هم گوش بدید.
21 مهر روز عاشورای تاریخی/ از 5 صبح تا 7 غروب بر امام حسین(ع) چه گذشت؟
طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی 21 مهر سال 59 هجري شمسی می شود. تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می شود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ حرفهای مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند.
در این تحقیق علمی، اوقات شرعی روز 21 مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر 3-+ دقیق اختلاف می تواند داشته باشد) را استخراج کرده ایم و روایات مقتل نگارها را با این ساعتها تنظیم کرده ایم.
5:47 اذان صبح
امام (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»
طرف مقابل نيز نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.
حدود 6
امام حسین(ع) دستور داد تا اطراف خیمه ها خندق بکنند و آن را با خاربوته ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.
7:06 طلوع آفتاب
کمی بعد از طلوع آفتاب. امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشته اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده اند؟ آنها انکار کردند. امام نامه هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی رهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه ... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشده است.
حدود 8
بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن خوانهای) کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.
بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر. فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.
حدود 9
روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره ای جز پذیرش آن نیست. آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی دانیم . تعداد کشتگان تیر اندازی. با تعداد کشتگان حمله اول 50 نفر ذکر شده است.)
حدود 10
بعد از تیراندازی ،«یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.
بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین (ع) حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزهها حمله را دفع کردند.
همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد 500 تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیر باران و آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر 23 اسب لشکریان امام(ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را 50 نفر و این شهر آشوب 38 نفر ذکر کرده است.
اولین شهید، ابوالشعثا بود و 8 تیر انداخت که 5 نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند زهیر و 10 نفر به آنها حمله کردند.
حدود 11
بعد از این حملات، امام(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زندهاند نگذارند کسی از بنیهاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. بعضی «در مقابل نگاه امام(ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش میتوانستم وصیتهای تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».
یک بار هفت نفر از اصحاب امام(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.
۱۲:۵۰ اذان ظهر
حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشتهاند امام(ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمیشود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر میکنی نماز شما قبول میشود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمیشود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام(ع) از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو میگذارم.»
امام(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»
حدود ساعت ۱۳
۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر پسر امام حسین(ع) بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانهای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»
حدود ساعت ۱۴
عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. عباس(ع) اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمه ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست.»
حدود ساعت ۱۵
امام(ع) به طرف خیمهها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنهاش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره اش علی اصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد.
امام(ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان میشد. بعضی تیر میانداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب میکردند. شمر و ده نفر به مقابله امام(ع) آمدند. بعد از شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد.
در مقاتل نوشته اند زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمیکرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»
۱۶:۰۶ اذان عصر
وقت شهادت امام(ع) را وقت نماز عصر گفتهاند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایعنگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که میگفت «به خدا پس از من کس را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.»
گوید: آنگاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام(ع) فرو برد ...»
حدود ساعت ۱۷
بعد از شهادت امام(ع)، عدهای لباسهای آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرضهای لاعلاج دچار شدند.
غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمهها گذاشت.
یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بنمطاع بعد از شهادت امام به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد.
نزدیک غروب آفتاب است . سر امام را جدا میکنند و به خولی میدهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب میدوانند تا استخوانهایشان هم خرد شود.
۱۸:۴۹ اذان مغرب
داستان روز غم انگیز عاشورا اینطور تمام میشود که درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را میداده، سنان بن انس بین مردم میتاخته و رجز میخوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته ام!»
🌎اولین ضربه را بر پیکر حضرت علی اکبر (ع) شخصی به نام «مُرة بن منقذ» با نیزه خود زد !
🔹حالا ابنمنقذ کیه ؟!
از یاران امیرالمؤمنین و علمدارِ قبیله عبدالقیس در جنگ جمل
🔹تعجب کردید؟! مبهوت شدید ؟!
طرف در فتنه جمل، حق و باطل رو شناخته و در رکاب حق جنگیده ! اما در عاشورا، در سپاه عمربنسعد رفته. معیار بصیرت تا این حد واریانس داره.
👈ملاک حال فعلی افراد است.