آدام اسمیت فیلسوف اخلاق گرای اسکاتلندی در دوران روشنگری اسکاتلند است که از او به عنوان پیشگام در اقتصاد سیاسی و «پدر علم اقتصاد مدرن» یاد میشود. وی همچنین از نظریهپردازان اصلی نظام سرمایهداری مدرن بهشمار میرود. اسمیت ایدههای خود در زمینهٔ اقتصاد را در کتاب ثروت ملل خود به تفصیل شرح دادهاست. قبلا در مورد او و کتابش در ابتدای همین کانال مطالبی را عرض کردیم
دیوید هیوم از فلاسفهٔ دوران روشنگری اسکاتلند و نیز مورخ، اقتصاددان، نظریه پرداز و کتابدار اسکاتلندی است. هیوم به دلیل اختلاف نظر فلسفی با اکثر فیلسوفان و ذهنیت متفاوت خود در حوزههای فلسفی از قبیل تجربهگرایی، شکگرایی و طبیعتگرایی متافیزیکی مشهور است.
تمام افرادی که در اینجا ذکر کردیم ترویج کننده افکار فراماسونری بودند و در ضدیت با دین اشتراک نظر داشتند.
متاسفانه افکار این آقایان بدون نقد و اصلاح سالهاست که در دانشگاههای علوم انسانی ما در حال تدریس است و کتابها و اقوال آنها برای بسیاری از مدعیان کشور ما حکم وحی مُنزل دارد.
باسلام
بحث انقلاب فرانسه که به انقلاب کبیر فرانسه معروفه ، دارای چند مشخصه هست که من ابتدا این مشخصات را خدمت شما میگم و بعد داستان اون را به شکل خیلی ساده ، شروع میکنم و در پایان نتایج اون را عرض خواهم کرد.
۱.مبانی این انقلاب از سالها قبل شروع شده بود و بالاخره در دوره لویی شانزدهم که هم خودش و هم زنش بسیار بیلیاقت بودند ، غلیان کرد و منجر به برافتادن نظام سلطنتی و تشکیل نظام جمهوری شد.
۲.دوره مبارزات این انقلاب ۱۰ سال طول کشید که شامل سالهای ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۹ میلادی میشود.
۳.انقلاب خیلی زود از مسیر خودش منحرف شد و به اهداف مد نظر مردم نرسید و لذا مجددا در سال ۱۸۰۴ حکومت دیکتاتوری توسط ناپلئون تشکیل شد که بعدها با تبعید ناپلئون مجددا نظام سلطنت مشروطه راه افتاد. بعدها بازهم نظام عوض شد و در حال حاضر ، فرانسه در دوره جمهوری سوم خودش هست.
۴.این انقلاب یک نوع رقابت سیاسی بین انگلیس و فرانسه هم بود و انگلیس از اون حمایت میکرد و این مسئله بیشتر به حمایت لوئی ۱۶ از استقلالطلبان آمریکا برمیگشت.
۵.در طی این انقلاب ، لوئی ۱۶ خیلی سعی کرد باانقلابیون تعامل کنه اما نشد و در نهایت انقلابیون ، او و زنش ، ماریآنتوانت ، را دستگیر و اعدام کردند.
۶.لوئی ۱۶ دو برادر هم داشت که بعد از پشیمانی مردم از انقلاب ، سوار برکار شدند . یکی قبل از ناپلئون و یکی بعد از اون و سلطنت مشروطه راه انداختند تااینکه مجددا جمهوری بوجود اومد.
۷.بلافاصله بعد از انقلاب ، یکسری تسویه حسابهای شخصی آغاز شد و تعداد زیادی از انقلابیون اصیل ، به جوخه اعدام سپرده شدند. از جمله لاوازیه، شیمیدان معروف.
جملهء 《انقلاب فرزندان خود را میخورد 》در این مورد گفته شد که البته عمومیت نداره و معاندین ، این جمله را راجع به همه انقلابها از جمله انقلاب ایران بهکار میبرند.
۸.انقلاب فرانسه آغازگر استقلال سایر کشورهای اروپایی و پایان دهندهء نهایی دخالت دین در سیاست و شروع لیبرالیسم بود.
این مشخصات را در نظر داشته باشید تا انشالله قصهء اون را هم فرداشب خدمت شما میگم.
@tarikhbekhanim
باسلام
قصه انقلاب فرانسه ، یه قصهء خیلی عبرتآموزه که فکر میکنم هر دانشجوی علوم سیاسی و علوم اجتماعی و جامعه شناسی و روانشناسی سیاسی و تاریخ و .... نهتنها باید اون را عمیق بخونه بلکه باید سیر جریانات اون را حفظ باشه و بتونه فیالبداهه در مورد اون صحبت کنه .
نظام فئودالی، سوءمدیریت مالی و بسیاری عوامل دیگر که خواهیم گفت باعث شد که مردم برای انقلابِ پیش رو آماده بشن. انقلاب فرانسه اعتراضی به قدرت مطلق پادشاه و امتیازات اشرافزادگان بود و بر برابری و آزادی تأکید داشت. این انقلاب در نهایت با خشونت و قتل عام و بعد از آن، با جنگ های ناپلئون و روی کار آمدن دوبارهی سلطنت همراه شد.
تاریخدانها درمورد دلایل اقتصادی و سیاسی مؤثر در وقوع انقلاب فرانسه با یکدیگر اختلاف نظر دارند اما در مجموع میشه گفت که عوامل زیر در این موضوع نقش تاثیرگذاری داشتهاند:
۱.کشور بعد از جنگهای قرن ۱۸ میلادی و بدهیهای فوقالعاده سنگین ناشی از آن، شرایط وخیمی پیدا کرده بود. سوءمدیریت نظام پادشاهی شرایط را بدتر نیز کرد.
۲.علیرغم فشار اقتصادیای که عموم مردم تحمل میکردند، طبقهی اشراف، به خصوص لویی شانزدهم و همسرش ،ماری آنتوانت در کاخ ورسای ولخرجیهای زیادی میکردند.
اگر دوست دارید که در مورد این ولخرجیها بیشتر بدونید ، کتاب ماریانتوانت ترجمه ذبیحالله منصوری( که عرض کردم اصلا رفرنس حساب نمیشه و بیشتر جنبه سرگرمی و افزایش اطلاعات داره)کتاب خیلی خوبیه.
۳.بالا بودن نرخ بیکاری و افزایش قیمت نان باعث شد تا بیشتر هزینهها صرف غذا بشه و فرصتی برای هزینه کردن در سایر بخشهای اقتصادی نباشه. جملهء 《اگه مردم نون ندارند خُب بيسکوئيت بخورن》که ماری انتوانت گفته بود دال بر اوج بیخبری این خانم از مسائل بیرون از کاخ بود.
۴.قحطی و سوءتغذیه احتمال ابتلا به بیماریهای مختلف و مرگ را افزایش داده بود.
۵.تنفر از سلطنت مطلق پادشاه.
۶.نارضایتی روستاییان و کارگران از نظام ارباب رعیتی(فئودالی)
۷.خشم مردم از امتیازات ویژه برای بعضیها
۸.متمایل بودن مردم به سمت آزادی و جمهوریخواهی.
۹.نفرت از پادشاه به دلیل اخراج سیاستمدارانی مثل ژاک نِکِر که برای حق مردم میجنگید.
در نهایت ناتوانی لویی شانزدهم و مشاورانش در مرتفع کردن مشکلات نام برده شده.
خلاصه اینکه لوئی شانزدهم از چندین مشاور مالی درخواست کمک کرد. تمامی این افراد توصیهء یکسانی داشتند. اونها معتقد بودند که فرانسه به روش جدیدی برای تعیین مالیات احتیاج داره. یعنی چه؟ یعنی افزایش مالیات. یعنی فشار به قشر ضعیف جامعه. یعنی اینکه هی بیای بگی مردم خیلی مصرف میکنند و سرانه مصرفشان از میانگین دنیا بیشتره و باید قیمتها را ببریم بالا تا کمتر مصرف کنند اما اصلا به فکر افزایش بهرهوری و کاهش قیمت تمام شده و رفع مشکلات تولید کننده و .... نباشیم . این دقیقا معنای لیبرالیسم اقتصادی و نظام سرمایه داریه. هرجا کار خراب شد ، فشار بیار به مردم. توی همین نظام جمهوری اسلامی خودمون ، افزایش مالیات ، افزایش قیمتها، کاهش حمایتهای دولت ، چندبار جواب داده؟ چندبار باعث شده قشر مرفه کمتر مصرف کنند و قشر ضعیف به حق خودشون برسن؟ علتش اینه که این نظریات پوچ و بیارزش همیشه از طرف طرفداران اقتصاد سرمایهداری که در بدنه نظام نفوذ کردهاند داده میشه و در دانشگاهها هم تدریس میشه. مسئله اینجاست که حتی اگر شما مالیات را فقط برای قشر مرفه ، وضع کنید، اگر ساختار اقتصادی درست نباشه ، باز هم در نهایت فشارش به قشر ضعیف میاد. در مورد اصلاح ساختار هم قبلا در ابتدای این کانال مطالبی را عرض کردیم.
القصه ،پادشاه ابتدا این توصیه را نپذیرفت اما در نهایت وادار به پذیرش اون شد.
بنا بر سیستم مالیاتی جدید، اشرافزادگان مجبور به پرداخت مالیات میشدند. آنها این موضوع را نپذیرفتند و از آن جایی که روحانیون نیز قبلاً احتیاجی به پرداخت مالیات نداشتند، هرگونه تلاش برای پیدا کردن راه حل برای این موضوع به در بسته خورد و در نهایت فقط فشار روی عامه بیشتر شد.
کشور فرانسه به سه طبقهی اشرافزادگان، روحانیون و عموم مردم تقسیم میشد. با اینکه گروه سوم جمعیت بیشتری را بهخود اختصاص میداد، دو گروه اول از جهات مختلف نسبت به اونها برتری داشتند. این نابرابری به ایجاد اختلاف منجر شد و گروه سوم، مجمع ملی را تشکیل دادند. بعد از اعلان این خبر، برخی از اعضای گروه اول و دوم نیز تعلق خودشون را به طبقهشون کنار گذاشتند و به گروه انقلابی جدید پیوستند. نمایندگان منتخب در مجمع ملی با همدیگه عهد بستند تا زمان ایجاد اصلاحات در قانون، از هم جدا نشن.
بقیه قصه بماند برای فرداشب انشالله.
@tarikhbekhanim
خب ادامه قصه انقلاب فرانسه را خدمت شما عرض میکنم.
اولین اقدام با حمله به قلعه یا زندان باستیل شروع شد و خیلی از زندانیان آزاد شدند و مقدار زیادی سلاح به دست اونها افتاد.
روستاییانی که سالها استثمار شده بودند، قیام کردند و خانههای اربابها و مأموران جمعآوری مالیات را به آتش کشیدند. این شورشها به خروج اشرافزادگان از کشور سرعت بخشید و مجمع ملی را مصمم کرد تا در سال ۱۷۸۹ میلادی، برای همیشه به نظام فئودالی پایان دهد.
پادشاه و خانوادهاش بنا به درخواست و فشار مردم پاریس، از ورسای به پاریس اومدند. بعد از افزایش فشارهای انقلابیون و محدودتر شدن قدرت پادشاه، لویی شانزدهم به همراه ملکه ماری آنتوانت از ترسشون تصمیم گرفتند از شهر پاریس فرار کنند و برن اتریش و از اونجا یه نیرویی فراهم کنند و به فرانسه حمله کنند.
بنابراین خانوادهی سلطنتی در ۲۰ ژوئن سال ۱۷۹۱ میلادی، لباس خدمتکاران را به تن کردند و در مقابل، خدمتکاران آنها همچون اشرافزادگان لباس پوشیدند. اونها با این روش توانستند از کاخ تویلری فرار کنند. امروزه چیزی از آن کاخ باقی نمونده و صرفا باغ های تویلری که روزگاری پیش روی کاخ قرار داشتند، باقی ماندهاند. یک روز بعد، پادشاه در نزدیکی ورِن شناسایی و دستگیر شد. اون را به همراه خانوادهاش به پاریس بازگرداندند.
مجمع قانونگذاری تازه تاسیس در سال ۱۷۹۲ میلادی به اتریش و پروس اعلان جنگ کرد. اونها اعتقاد داشتند که پناهندگان فرانسوی در این کشورها در حال جمعآوری گروهی ضدانقلابی بودند. همچنین امید داشتند تا با این کار بتونند آرمانهای انقلاب خود را از طریق جنگ به سراسر اروپا منتقل کنند. در همین حال، گروهی از شورشیان در مرزهای داخلی فرانسه و به رهبری حزب افراطی ژاکوبنها به محل اقامت پادشاه حمله و او را در سال ۱۷۹۲ دستگیر کردند. شورشیان صدها نفر از کسانی را که به ضدانقلابی بودن متهم شده بودند، قتل عام کردند.
مجمع قانونگذاری در این دوره با کنوانسیون ملی فرانسه جایگزین شد که فروپاشی سلطنت و برقراری انقلاب فرانسه را وعده داده بود. در
نهایت لویی شانزدهم را به خاطر خیانت به کشور و جنایاتش در سال ۱۷۹۳ میلادی به مرگ با گیوتین محکوم کردند. همسر او یعنی ماری آنتوانت نیز ۹ ماه بعد به سرنوشت او دچار شد.
در طی این دوران هر فردی را که مشکوک به دشمنی با انقلاب میشد، با گیوتین اعدام میکردند و هرج و مرج زیادی راه افتاد و یه جورایی تسویه حسابهای شخصی. خیلی از مردم از کردهء خودشون پشیمون شدند . بیش از ۱۷،۰۰۰ نفر در دادگاه محاکمه و اعدام شدند. تعداد نامشخصی در زندانها جان باختند یا بدون محاکمه در دادگاه، حکمشون اجرا شد. بیشتر این مرگها به دستور روبِسپیر انجام میشد. با شورش مجدد مردم و اعدام روبِسپیر در ۱۷۹۴، دوران وحشت تمام و دورهی ترمیدور شروع شد. در واقع دوره ترمیدور از دل اعتراض مردم فرانسه به زیادهرویهای دوران وحشت برآمده بود.
در سال ۱۷۹۹ و با شدت گرفتن نارضایتیها، ناپلئون کودتایی ترتیب داد،رژیم دیرکتوار را سرنگون کرد و خود را اولین کنسول کشور فرانسه نامید. این اقدام، پایان انقلاب فرانسه و آغاز عصر ناپلئون به حساب میاد. در این دوران فرانسه تونست بیشتر بخشهای اروپا را تحت سلطهی خود دربیاوره.
ناپلئون بعد از به قدرت رسیدن، به مردم آزادی سیاسی نداد اما بسیاری از تغییرات مثبت دیگری که انقلاب به همراه داشت را به همان شکل حفظ کرد. برای مثال، تمامی مردم در مقابل قانون حقی یکسان داشتند. دیگر پیدا کردن شغلی مناسب بر اساس مقام و طبقه اجتماعی انجام نمیشد و مبتنی بر استعداد و مهارتهای هر فرد بود. روحانیون و اشرافزادگان دیگر مهمترین عضو جامعه به شمار نمیرفتند و طبقهی بورژوا یا همون تاجر که قبلا گفتم، جایگزین آنها شد.
اگه یادتون باشه ، قبلا عرض شد که این دوره ، دورهء گذار از فئودالیسم (ارباب رعیتی) به کاپیتالیسم(سرمایهداری) بود که این سیستم خودش از لوازم و مقدمات احداث کارخانجات بزرگ و تولیدات فزاینده و صادرات و در نهایت استعمار کشورهای دیگه بود.
انشالله ادامه عصر ناپلئون را در تاریخ معاصر اروپا خدمت شما میگم.
@tarikhbekhanim
جشنهای پرهزینه و متعدد و پایانناپذیر این خانم ، یکی از عوامل اصلی نارضایتی مردم فقیر فرانسه و در نهایت وقوع انقلاب فرانسه بود.
فکر نکنید که این ریختوپاشها بعد از انقلاب تمام شد. نه.
بلکه از دست خانواده سلطنتی گرفته شد و به دست جمهوریخواهان سپرده شد و هنوز که هنوز است در کل نظام سرمایهداری از جمله در فرانسه ، عدهای ارباب هستند و عدهای رعیت. این قانون کلی نظام دنیامحور و اومانیسم است.
دکتر جوزف گیوتین ، پزشک و مخترع گیوتین در دوره انقلاب
این آقا از دوستان لویی بود که به انقلابیون پیوست. برای اهداف خیرخواهانه و برای اینکه انقلابیون بلد نبودند اعدام کنند و اعدامیها را زجرکش میکردند و بعضا ، فرد اعدامی با گردن نیمه بریده ، بلند میشد و در بین جمعیت حرکت میکرد، این آقا دستگاه گیوتین را اختراع کرد. انقلابیون افراطی ، همین آقا را درنهایت با گیوتین اعدام کردند.😭😭😭
عصر ناپلئون
باسلام
تاریخ معاصر اروپا که گفتیم از سال ۱۸۰۰ تا کنون هست ، با یه دورهای به نام عصر ناپلئون شروع میشه که از سال ۱۷۹۹ تا ۱۸۱۵ هست.
علت اینکه اسم این دوره را عصر ناپلئون گذاشتند اینه که شخصی بنام ناپلئون در فرانسه روی کار اومد و کل اروپا را تحت تاثیر قرار داد.این آقا که ناپلئون بُناپارت نام داشت، در دوره انقلاب فرانسه یه فرد شاخص نظامی بود و وقتی که لوئی شانزدهم میخواست به اتریش فرار کنه و دستگیر شد، انقلابیون به پشتوانه داشتن یه نظامی لایق به نام ناپلئون ، به اتریش و پروس اعلام جنگ کردند. هرچند که جنگی رخ نداد.
القصه ، در طی انقلاب فرانسه هم چندبار جنبشهای سلطنتطلبی راه افتاد که ناپلئون از طرف انقلابیون ، این جنبشها را سرکوب کرد. بعدش که انقلاب به انحراف کشیده شد ، ناپلئون با یه حکومت نظامی ، به وضعیت دایرکتوار فرانسه خاتمه داد و خودش را یه جورایی امپراطور فرانسه نامید. حالا این دایرکتوار چی بود؟
یه روش حکومتداری که انقلابیون بناگذاشته بودند که حکومت را به شکل گروهی و جمعی اداره کنند و تعدادی حدود ۱۴ نفر با همدیگه ، جلسه تشکیل میدادند و تصمیم میگرفتند.
تصمیمات این دایرکتوار اینقدر مستبدانه و مسخره بود که مردم دیگه برای همیشه داغ پشت دستشون گذاشتند که انقلاب کنند. خلاصه اینکه جملهء 《بابا مملکت شاه میخواد》 از اون دوره گفته شد😂😂
حالا اینکه چرا ناپلئون که اصلیت ایتالیایی داشت و فرانسوی نبود خیلی راحت ادعای امپراطوری کرد و هیچکس واکنش و مخالفتی نشون نداد به چند دلیل بود:
۱.مردم فرانسه از وقایع دوره انقلاب بشدت ناراضی و افسرده شده بودند و دیگه قید هر مخالفتی را زده بودند و کاری با جایی نداشتند😳
۲.اندازه کل اروپا یه کم بیشتر از ایران فعلیه و کشورهای اروپایی در دوره وسطی و رنسانس ، استانهای اروپا حساب میشدند و همه اروپایی محسوب میشدند و خیلی وقتها شده بود که حاکمیت همدیگه را میپذیرفتند و مثلا ایرادی نداشت که یه انگلیسی پادشاه اسپانیا بشه و بالعکس. این مسئله حتی روسیه را هم شامل میشد چنانکه کاترین کبیر که آلمانی بود بمدت ۳۴ سال امپراطوریس روسیه شد.
۳.ناپلئون بلافاصله بعداز به قدرت رسیدن ، یه سری جنگهایی را شروع کرد که مردم و مخصوصا جوانهای فرانسوی توی اونها شرکت کردند و سرشون گرم شد و به خاطر نبوغ نظامی ناپلئون ، اغلب فاتح و خوشحال میشدند و دیگه کسی نمیپرسید این آقا یه مرتبه از کجا پیداش شد.
۴.شخصیت برجسته و اقدامات مثبت ناپلئون در طول دوره دهساله انقلاب ، مردم را مجاب به پذیرش حکومت این آقا کرد.
القصه ناپلئون، اولین بار ، در دوره انقلاب یعنی در سال ۱۷۹۶ یه لشکرکشی به اتریش کرد و دق و دل فرانسویها از فساد ماریآنتوانت اتریشی را درآورد. بعدش در ۱۷۹۷ حمله کرد به مصر. حالا چرا مصر؟
بخاطر اینکه مصر اون موقع قسمتی از عثمانی بود که انگلیس داشت تلاش میکرد عثمانی را گول بزنه و مصر را مستعمره خودش بکنه. این آقا هم اومد کلا مصر را تصرف کرد و به انگلیس گفت خر خودتی. در ضمن ناپلئون به دنبال ایجاد یه راه زمینی از مصر و عربستان و ایران به هندوستان بود که بعدها داستانش را خدمت شما میگم.
بعدش در جواب فتح مصر ، انگلیس اومد با روسیه و ایتالیا ، متحد شد که به فرانسه حمله کنند. ناپلئون هم با لشکر مجهز پیش دستی کرد و دمار از روزگار انگلیس درآورد. اگرچه، ناوگان سلطنتی بریتانیا به فرماندهی دریاسالار نلسون موفق شد در اکتبر ۱۸۰۵ میلادی، نیروی دریایی مشترک اسپانیا-فرانسه را در نبرد ترافالگار درهم بشکنه، ولی در نهایت ائتلاف فرانسه و اسپانیا ، پیروز شد . به این جنگ و این ائتلاف گفتند ائتلاف سوم. توی این جنگ، روسیه ،دور بود و فرانسه نتونست برضد اون کاری بکنه ولی بعدها همین روسیه ، مشکل بزرگی برای ناپلئون شد که میگیم.
سال بعدش یعنی در سال ۱۸۰۶ ، دولت پروس که تقریبا همین آلمان فعلی باشه با روسیه متحد شد، به ناپلئون ، اعلام جنگ کرد. به این گفتند ائتلاف چهارم. ناپلئون هم پدری از آلمانیها درآورد که نگو. بعدش رفت سراغ روسیه و روسیه را شکست داد و پیمان تیلسیت را بر اونا تحمیل کرد.
این پیمان تیلسیت همونه که در دورهٔ فتحعلیشاه خیلی از اون صحبت میشه و باعث شد که روابط روسیه و فرانسه خوب بشه و فرانسه سربازای خودش را از ایران خارج کنه.
داستانش را قبلا اینجا گفتم.
بعدش سال ۱۸۱۳ ، ناپلئون دوباره به روسیه حمله کرد. اسم این حمله نبرد لایپزیگ بود. این یکی از مصیبتبارترین اتفاقات جنگی دنیا بود و منجر به تبعید ناپلئون شد.
علت این شکست ، طبق معمول فاصله خیلی زیاد مسکو از اروپا بود.
خب حالا تا فرداشب همینجا باشید تا بقیه قصه را فرداشب میگم انشالله
@tarikhbekhanim
باسلام
امشب انشاءالله ادامه قصه ناپلئون را خدمت شما عرض میکنم.
ناپلئون به روسیه حمله کرد و وقتی به مسکو رسید ، دیگه زمستون شده بود . اونم زمستون مسکو. ناپلئون مرتب به سربازها قول میداد که وقتی به مسکو رسیدند ، مکان و غذای گرم و مشروب فراوان در اختیارشون قرار میگیره.چرا که مسکو ، شهر اعیان و ثروتمندانه . ولی وقتی فرانسویها به مسکو رسیدند، روسها شهر را تخلیه کرده بودند و کل شهر را آتش زده بودند و بعدش هم اومدند و عقبه ناپلئون را بستند و ارتباط ناپلئون با اروپا را قطع کردند.
از لشکر ۵۰۰ هزار نفری ناپلئون فقط ده نفر نجات پیدا کردند که یکیشون خود ناپلئون بود.اغلب اونها در مسیر بازگشت از مسکو تا اروپا ، یخ زدند. تجهیزات ارتش ،که ۷۰۰ عراده توپ را هم شامل میشد همگی نابود شدند. به این استراتژی که روسها در جنگ اجرا کردند ، سیاست زمین سوخته میگن. اگه یادتون باشه قبلا عرض کردیم که شاه اسماعیل و شاه طهماسب هم چندبار در جنگ با عثمانی این کار را کردند.بعدها در جنگ جهانی اول و دوم هم خواهیم دید که روسیه با همین روش ، چندبار تاریخ اروپا را عوض کرد.
القصه این دیگه از اون تو بمیریها نبود و ناپلئون وقتی برگشت فرانسه ، بسیار ضعیف و آسیبپذیر شده بود و دیگه ارتش و تجهیزات نداشت. لذا ائتلاف ضد ناپلئون به فرانسه حمله کرد و خیلی راحت پاریس را گرفت و تمام.
ناپلئون از سلطنت کنارهگیری کرد و با حکم ائتلاف ، به جزیره الب تبعید شد و برادر لوئی ۱۶ جای اون را گرفت. چندماه بعد از اونجا فرار کرد و دوباره یه گروه تشکیل داد. ائتلاف ضد ناپلئون متوجه شد و دوباره اون را در جنگ واترلو شکست داد و دستگیرش کرد و اینبار به جزیره سنت هلن که وسط اقیانوس اطلس بود تبعیدش کردند و سال ۱۸۲۱ هم همونجا فوت کرد .
ناپلئون در نخستین دههٔ سده ۱۹ میلادی ارتش فرانسه را علیه اکثر قدرتهای اروپایی هدایت کرد و بعد از یه سری پیروزیها، موقعیت فرانسه را به عنوان یکی از قدرتهای غالب قاره اروپا تثبیت کرد. در این دوره حوزه نفوذ فرانسه از طریق اتحادهای متعدد با سایر کشورها و انتصاب دوستان و اعضای خانواده ناپلئون به رهبری دیگر کشورهای تصرف شده توسط فرانسه، گسترش یافت. تاکتیکهای ابداعی و نبوغ خاص نظامی که داشت، باعث پیروزیهای بسیاری برای ارتش فرانسه در برابر ارتشهایی شد که حتی در بعضی موارد از لحاظ تعداد ، بر ارتش فرانسه برتری داشتند. به همین دلیل، وی به عنوان یکی از فرماندهان نظامی برترِ تاریخ شناخته شده.
ناپلئون تأثیر پررنگی بر دنیای مدرن گذاشت و اصلاحات لیبرالی را در سرزمینهایی که فتح کرد به اجرا گذاشت. اون بسیاری از سیاستهای لیبرالی را در فرانسه و اروپای غربی پیادهسازی کرد . ناپلئون شخصا آدم فیلسوف و باسوادی بود و جملات حکیمانه زیادی از اون باقی مونده و میشه اون را با تیمورلنگ مقایسه کرد که در عین داشتن علم و دانش و ادعای دینداری و زهد ، بیماری جهانگشایی و خونخواری دامنگیر اونها شده بود . مرضی که درمان اون بسیار سخت و تقریبا غیرممکنه.
اینم عصر ناپلئون که خدمت شما گفتم.
@tarikhbekhanim
http://www.philosociology.ir/daily-articles/1433-1391-07-13-05-39-10.html
نامه چاپلوسانه ناپلئون به فتحعلیشاه برای فریب او.
بعداز قرارداد تیلسیت ، ناپلئون زیرقولش زد
https://www.darioush-shahbazi.com/articles/%DA%98%D9%86%D8%B1%D8%A7%D9%84-%DA%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86
این مقاله در مورد روابط ایران و فرانسه در عصر ناپلئون ، بسیار عالیه.
حتما مطالعه کنید
الکساندر اول . تزار روس در عصر ناپلئون
این آقا خدمات زیادی به روسیه کرد. و هم اوست که سیاست زمین سوخته را پیش گرفت و ناپلئون را بیچاره کرد.
در زمان او ، فتحعلیشاه اراده کرد که سرزمینهای از دست رفته ایران را پس بگیرد. این اراده به خاطر تحریکات فرانسه بود.
در حالیکه اگر فتحعلیشاه میدونست که روسیه در غرب ، مشغول ناپلئون است و حتی الکساندر اول هم مسکو را تخلیه کرده و اوضاع روسیه افتضاح است ، به راحتی میتونست یه جبهه در جنوب ایجاد کنه و تمام سرزمینها را پس بگیره.
ولی از هیچکدوم از این مطالب اطلاع نداشت.
مهمترین ضعف ملل شرق نسبت به ملل غرب همین بیاطلاعی بوده.
ژنرال گاردان و سایر معلمین فرانسوی در دربار فتحعلیشاه
خدمات گاردان به ارتش ایران را اینجا گفتم
عصر ویکتوریا
باسلام
قبلا عرض شد که تاریخ معاصر اروپا که از سال ۱۸۰۰ میلادی هست، باعصر ناپلئون شروع میشه. علت اینکه اسم این دوره را عصر ناپلئون گذاشتند ، تاثیر خیلی زیاد ناپلئون بر کل اروپاست و اینکه تمام اروپا مشغول و تحت تاثیر این آقا قرار گرفت. با تبعید ناپلئون در ۱۸۱۵ م ، عصر ناپلئون تموم و در سال ۱۸۳۷ عصر ویکتوریا آغاز میشه که کار اروپا میفته دست ملکه انگلیس که ملکه ویکتوریا باشه.
خب حالا پس حدفاصل این دو یعنی از ۱۸۱۵ تا ۱۸۳۷ که ۲۲ سال میشه چی؟
توی این ۲۲ سال اتفاق خاصی نیفتاد و لذا اسم خاصی هم برای اون نگذاشتند به جز چند قرارداد تجاری و سیاسی و اتحاد یااستقلال چند کشور و جزیره و شورش بردهها و لغو بردهداری در بعضی کشورها و....
خلاصه ،در سال ۱۸۱۱ ، جورج چهارم در انگلیس به پادشاهی میرسه و یه سری اقدامات مثبت در زمینه رفاه مردم انگلیس و تولید ثروت و صنعتی شدن انگلیس انجام میده. سلطنت این آقا مقارن اواسط دوره فتحعلی شاه در ایران بود و قسمتی از خیانتهای انگلیس و سرگور اوزلی در جریان عهدنامه گلستان زیر سر همین جورج چهارم بود.
در ضمن کلمه جورج یا جورجیا ، از اسامی اصیل مسیحیت است که ایرانیها به اون گرگین میگفتند. اگه یادتون باشه یه گرگینخان ، حاکم گرجستان داشتیم که همدست روسیه شد و به جنگ ایران اومد. خود کشور گرجستان هم جورجیا نامیده میشه.
القصه، بعد از فوت جورج چهارم در سال ۱۸۳۰ ، ویلیام چهارم ، پادشاه انگلیس شد که فقط ۷ سال سلطنت کرد و این آقا قبلش از افسران شجاع و باتجربه نیروی دریایی انگلیس بود که توی چندجنگ از جمله جنگ با انقلابیون استقلالطلب آمریکا شرکت داشت. اگه یادتون باشه قبلا خدمت شما گفتم که یکی از افتخارات شاهزادهها و اروپاییها، شرکت در جنگها و دلاوری کردن و شوالیه شدن بوده.
القصه ویلیام چهارم هم در ۱۸۳۷ م فوت کرد و سلطنت به ملکه ویکتوریا رسید که از همین خاندان هانوفر بود ولی دختر ویلیام نبود.بلکه دختر برادرش میشد. ولی طوری شد که تمام عوامل دست به دست هم داد تا این خانم که دور از سلطنت و از خانوادهء دست چندم سلطنتی بود ، در سن ۱۸ سالگی برتخت بشینه .
ویکتوریا از سال ۱۸۳۷ تا ۱۹۰۱ یعنی به مدت ۶۴ سال سلطنت کرد و در دوره خودش رکورد شکست.
این خانم اینقدر بر اروپا و کلا جهان اونروز تاثیر گذاشت که اسم این دوره ۶۴ ساله را عصر ویکتوریا گذاشتند.
در قسمت بعدی انشالله شرح زندگی این خانم و خدمات و جنایتهایی که کرد را خدمت شما خواهم گفت.
@tarikhbekhanim
باسلام
عصر ویکتوریا ، یکی از دورههای درخشان اروپا و البته یکی از دورههای سیاه و تاریک برای آسیا و آفریقاست. در همین دورهاست که کشورهای اروپایی یکمرتبه از حضیض ذلت به اوج عزت رسیدند و کشورهای آسیایی از جمله ایران، عثمانی و هندوستان ، سیر قهقرایی طی کردن .
ولع ثروتاندوزی و استعمارگری در اروپا شعلهور شده بود و کار عمده بر عهده انگلیس بود که رهبری اون باهمین خانم ویکتوریا بود.
در دوره این خانم ، هندوستان با اون عظمت و اون تمدن بزرگ و قدیمی و اون فرمانروایان لایق از نسل بابِر (که امپراطوری مغول هندوستان نامیده میشدند)، مستعمره هندوستان شد و همین خانم الکساندرینا ویکتوریا به اصطلاح اون روز امپراطوریس هندوستان هم شد.
این خانم الکساندرینا ویکتوریا ، اصلاحات سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، بین المللی و صنعتی زیادی در انگلیس انجام داد. البته این اقدامات در کشورهای اروپایی دیگه مثل آلمان هم شروع شده بود ولی پیشرو این اصلاحات ، انگلیس بود.
عمده موفقیتهای انگلیس در دوره این خانم بواسطه نخستوزیرهای لایقی بود که انتخاب میکرد و البته بیشتر اونها یهودی بودند و یهودیها هرجا که باشند در اقتصاد و تولید ثروت و بانکداری و به تبع اون چپاول ثروت دیگران ، پیشرو هستند.
دوتا نکته جالب در مورد این خانم هست . یکی اینکه این خانم ژن هموفیلی داشت.
هموفیلی یه بیماری ارثی وابسته به جنس هست و خانمها این بیماری را نمیگیرند و فقط میتونند ناقل ژن اون باشند.ولی مردان مبتلا میشند.
از اونجایی که انگلیس در این دوره ، در اوج اقتدار بود ، شاهزادگان اروپایی و روسیه با دختران این خانم ازدواج کردند(و لذا به این خانم ، مادر بزرگِ اروپا گفته میشه) و بعدها چند شاهزاده مبتلا به هموفیلی توی اروپا به سلطنت رسیدند. توی داستان روسیه برای شما توضیح خواهم داد که این مسئله چه فجایعی به بار آورد و حتی در روسیه باعث انقراض تزارها و روی کار اومدن بلشویکها شد.
دیگه اینکه این خانم در اواسط عمرش دوبار با ناصرالدینشاه دیدار کرد . هم ناصرالدینشاه سلطنت طولانی داشت و هم ویکتوریا و فاصله دوتا ملاقات اینها ۱۶ سال بود . هر دو هم در خاطراتشون از ملاقات با همدیگه اظهار خوشحالی کردند.😂
تمام فجایع جدایی هرات و افغانستان از ایران ، امتیازات مختلفی که به انگلیس دادیم ، بانکهایی که برای ما زدند و اقتصاد ما را ویران کردند و هزار بلیه دیگه که اینجا گفتم در زمان همین خانم بود.
این خانم بالاخره در سال ۱۹۰۱ فوت کرد و بعد از اون ، اختلافات زیادی بین کشورهای اروپایی افتاد که در نهایت منجر به جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ شد.
ملکه الیزابت دوم که همین چندوقت پیش یعنی پارسال فوت کرد ، نبیرهء پسری این خانم بوده و البته از خود ویکتوریا بیشتر سلطنت کرد.(حدود ۷۱ سال)
اگر بخواهیم عصر ویکتوریا را فقط به انگلیس اختصاص بدیم خیلی طولانی میشه. چونکه در این عصر در سایر کشورهای اروپایی دیگه هم اتفاقات مهمی افتاد که انشالله در قسمت بعدی میگم.
@tarikhbekhanim