eitaa logo
تاریخ و سیاست
638 دنبال‌کننده
984 عکس
23 ویدیو
11 فایل
دور هم تاریخ بخوانیم.... در این کانال ، مطالب تاریخی با تم سیاسی به ساده ترین زبان ممکن و با پیش مایه ی طنز خدمت شما ارائه میگردد. کپی برداری از مطالب ، کاملا آزاد می باشد. آی دی پژوهشگر مطالب؛ @arefaneh53 ادمین ارتباط؛ @Youzarsif_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب گاهشماری در تاریخ ، از انتشارات سمت ، یکی از رفرنسهای بسیار خوب در زمینه محاسبات تقویمی. @tarikhbekhanim
مقبره حضرت خالد ، در گنبد کاووس @tarikhbekhanim
و باز هم مقبره حضرت خالد بن سنان @tarikhbekhanim
باسلام از امشب بحث تاریخ اسلام را به شکل رسمی آغاز میکنم. در قسمت تاریخ زندگی حضرت ابراهیم ع در اینجا ، خدمت شما عرض کردم که حضرت ابراهیم ع ماموریت یافت که فرزند خود اسماعیل ع و مادرش هاجر را به سرزمین حجاز منتقل کند. این مسئله باعث شد که یک نسل از حضرت ابراهیم ع ، از فرزندش اسماعیل ع بعلاوه آیین ابراهیمی که دین حنیفی‌گری باشد به عربستان منتقل گردد. نسل دیگر حضرت ابراهیم ع ، از حضرت اسحاق ع، در همان کنعان ماند و به بنی‌اسرائیل معروف شد . خدمت شما عرض کردم که از نظر بعضی مفسرین ، تمام این ادیان اسمشون اسلام هست و خود حضرت ابراهیم هم مسلمون بوده. دین سایر انبیاء از آدم تا خاتم هم اسلام بوده و این اسامی یهودیت و مسیحیت و .... را مردم اسم گذاشتند وگرنه دین در نزد خدا یکی است و اسم اون هم اسلامه. حالا استناد این دسته از مفسرین به چیه؟ یکی آیه ۶۷ سوره آل‌عمران که می‌فرماید مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَٰكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلكه یكتاپرست و حق‌گرایی تسلیم بود، و از مشركان نبود. آل عمران - 67 که کلمه مُسلما را دال بر مسلمان بودن حضرت ابراهیم دونستند و دیگه آیه ۱۳۳ سوره بقره که می‌فرماید أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَآءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَٰهَكَ وَإِلَٰهَ آبَآئِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَٰهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ آیا شما [یهودیان كه ادعا می‌كنید یعقوب پسرانش را به آیین شما سفارش كرد] هنگامی كه یعقوب را مرگ در رسید [كنار بستر او] حاضر بودید؟ [یقیناً حاضر نبودید] آن گاه كه به پسران خود گفت: پس از من چه چیزی را می‌پرستید؟ گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را كه خدای یگانه است می‌پرستیم، و ما تسلیم اوییم. بقره - 133 خلاصه اینکه ، خداوند از اول یه دونه دین بیشتر برای ما کنار نگذاشته بوده . اونم اسمش اسلامه. این اسامی مختلف را ما روی ادیان مختلف گذاشتیم. در ضمن، هربار مردم دین پیامبر خودشون تحریف می‌کردند و خدا ، دین را مجددا بر پیامبر بعدی نازل میکرد و مردم فکر می‌کردند این یه دین جدیده در حالیکه همون دین قبلی بود و البته کاملتر. خب ، گفتیم که اعراب عربستان به سه دسته تقسیم میشن. یه سری اعرابی بودند که از خیلی قدیم اونجا ساکن بودند و بعد در جریان عذاب قوم عاد و ثمود ، تعداد زیادی از اونها نابود شدند و معروف شدند به اعراب بائده. یعنی نابود شده. یه تعدادی از همین‌ها هم که به حضرت هود ع و حضرت صالح ع ایمان آورده و از عذاب الهی ، نجات یافته بودند، تولید نسل کردند و معروف شدند به عرب عاربه. یعنی عرب اصلی. اینها تا زمان حضرت اسماعیل ع در سرزمین حجاز بودند و اسماعیل ع از همین‌ها از یک قبیله‌ای بنام جُرهم ، زن گرفت و اسماعیل ع و نسل او را ، عرب مُستعربه نامیدند یعنی عرب شده . چرا که اینها عرب نبودند بلکه اصلیت بابِلی داشتند و از کنعان اومده بودند و به زبان عبری هم سخن می‌گفتند ولی به واسطه زندگی در بین عربها ، کم‌کم عرب شدند. پس به اینها می‌گفتند عرب‌شدگان یا مستعربه. اسماعیل ع دارای فرزندی بود بنام قیدار که گفتیم مورخین معتقدند ایشون پیامبر بوده و گفتیم که قبر ایشون هم در ایرانه. از این قیدار پیامبر نسلی بوجود اومد که یکی از اینها عدنان بود .یعنی عدنان یکی از نوادگان قیدار بود و این عدنان یکی از اجداد معروف پیامبر اسلام ص است. از عدنان هم نسلی بوجود اومد که یکی از اونها فِهر هست. این فهر معروف به قریش بود و قبیله قریش خودشون را منتسب به او ميدونند. نسل فهر به ترتیب تا پیامبر اسلام می‌شود: فهر ، غالب ، لُوَی ، کعب ، مُره ، کلاب ، قُصَی ، عبدمناف، هاشم ، عبدالمطلب ، عبدالله ، پیامبر ص. هاشم آدم بسیار معروف و مردم داری بوده و به اصطلاح روابط عمومی خوبی داشته و خدمات زیادی به قریش میکنه و روی همین اصل به او لقب 《سَید》ميدند و سید بودن از همینجا شروع میشه. بنابراین تمام بنی‌هاشم ، سید هستند. حتی بنی‌عباس که از نسل هاشم هستند و بعدها در مورد اونها میگیم ، اینها سید بودند. یه خصوصیت دیگهء هاشم این بوده که اولین شهید به دست یهود در راه پیامبر بوده. این داستان را ما قبلا در اینجا خدمت شما توضیح دادیم و گفتیم که یهودیها ، اجداد پیامبر را می‌شناختند و میدونستند که باید بیان در عربستان و مخصوصا در مدینه ساکن بشن تا بتونند جلو به دنیا اومدن پیامبر را بگیرن . مسئله اینجاست که یهودیها ، پیامبر و اجداد پیامبر را از فرزندان خودشون هم بهتر می‌شناختند و همیشه دنبال این بودند که نگذارن پیامبر به دنیا بیاد .
قرآن در این رابطه می‌فرماید الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَآءَهُمْ ۖ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ اهل كتاب، نسبت به هویّت پیامبر اسلام [بر اساس اوصافش كه در تورات و انجیل خوانده‌اند] به گونه‌ای كه پسران خود را می‌شناسند؛ شناخت دارند و مسلماً گروهی از آنان حق را در حالی كه می‌دانند، پنهان می‌دارند. بقره - 146 هاشم ، تاجر بود و در یکی از سفرها که به شام داشت تحت تعقیب قرار گرفت و بالاخره ایشون را در کنعان در شهر غزه که الان جنگ هست ، گیر میارن و به شهادت میرسونند و الان هم مدفن حضرت هاشم در غزه است. اما خب ، یهودیها ، وقتی هاشم را به شهادت میرسونند که عبدالمطلب به دنیا اومده بود. خب انشالله فرداشب باز هم در مورد هاشم صحبت خواهیم کرد. @tarikhbekhanim
قبر منسوب به قیدار نبی ، پسر حضرت اسماعیل ع و جد اعلای پیامبر اسلام در استان زنجان @tarikhbekhanim
شجره‌نامه پیامبر اسلام ص تا حضرت آدم ع . این شجرنامه تا حضرت ابراهیم ع کاملا دقیق هست ولی قبل از اون تا حضرت آدم ع ، تقریبی است @tarikhbekhanim
مسجد حضرت هاشم در غزه ، محل دفن هاشم. این مسجد در نزدیکی همین بیمارستان الشفا هست که اشغال شده و اگر تاحالا تخریب نشده باشه ، هاشم ، در همینجا دفنه. @tarikhbekhanim
باسلام و اما در ارتباط با هاشم بن عبدمناف ، جد اعلای پیامبر اسلام ص ، خدمت شما عرض کردم که ایشون نخستین فردی بوده که سفرهای تجاری زمستانی و تابستانی قریش را پایه گذاری کرد. به این سفرها می‌گفتند سفرهای صیف و شتا. داستان از این قرار بود که اعراب قریش ، شروع کردند به تجارت . راه ابریشم وقتی به ایران می‌رسید، دو بخش میشد . یه سری از کالاها از جنوب روسیه به اروپا میرفت که راهِ طولانی بود. یه سری از کالاها میومد در ساحل خلیج فارس و بار کشتی میشد و به ساحل عربستان می‌رسید. اونجا اعراب عربستان این بار را تحویل می‌گرفتند و به شام می‌بردند و در سواحل مدیترانه ، تحویل ونیزیها می‌دادند تا به اروپا ببرد. این کار یه منبع درآمد بسیار خوبی برای اعراب شد و این راه جنوب ، یعنی راه خلیج‌فارس را هاشم راه انداخت و این درآمد را نصیب اعراب کرد. این تجارت هربار حدود چهار ماه طول می‌کشید. یه بار در تابستان و یه بار هم در زمستان. ۴ ماه دیگه را هم استراحت می‌کردند و یا بازارهای داخلی داشتند. البته این کار بیشتر در انحصار قریشی‌ها بود و بقیه قبایل چندان دخالت نمی‌کردند. قرآن در این رابطه می‌فرماید إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَآءِ وَالصَّيْفِ [و نیز] به سفرهای [تجارتی‌] زمستانی و [سفرهای تجارتی‌] تابستانی پیوند و انس دهد [تا در آرامش و امنیت، امر معاششان را تأمین كنند.] قریش - 2 هاشم در ثبات و امنیت جامعه مکه از جمله مردم قریش هم نقش مهمی داشت، به گونه‌ای که وقتی درگذشت، آنان از چیره شدن دیگر قبایل عرب بر خود نگران شدند. اطعام در زمان قحطی مکه و همچنین وضع قانون تقسیم سود تجارت با فقراء، از جمله کارهایی است که موجب شهرت او شده است و مدیریت اون را بر جامعه عربی تثبیت کرد. یه خصوصیت دیگه هاشم هم این بود که مقام سقایت و رفادت و کلیدداری مسجدالحرام هم به اون تعلق گرفت. سقایت یعنی آب دادن به حجاج و رفادت یعنی غذا دادن به حجاج. این سه‌تا منصب شاید از نظر شما ، یه وبال و زحمت بوده ، در حالیکه اینجور نیست و منافع مادی زیادی داشته و جایگاه اون صاحب منصب را خیلی بالا می‌برده. در حقیقت انحصار فروش آب و غذا به حجاج در اختیار هاشم بوده. یه مطلبی که توی تاریخ اومده اینه که این‌ مناصب ، در اختیار عبدمناف بوده که پدر هاشم باشد. وقتی عبدمناف فوت میکنه ، این مناصب به پسر بزرگترش میرسه که عبدشمس بوده. این عبدشمس ، خیلی زود فوت میکنه و طبق قانون وراثت ، مناصب باید به پسر عبدشمس می‌رسیده که اسمش اُمیّه بوده. اما بدلیل یه سری مسائل که در ادامه خواهم گفت ، مردم مکه خواهان رسیدن مناصب به هاشم (پسر کوچکتر عبدمناف )بودند و لذا قرعه‌کشی صورت گرفت و هاشم برنده شد و مناصب در اختیار هاشم قرار گرفت. شرط این قرعه‌کشی هم این بود که برنده قرعه‌کشی ، صاحب مناصب بشود و بازنده ، بااهل و عیال خود به شام تبعید شود و ده سال در آنجا باشد. و لذا امیه با اهل و عیال خود که بنی امیه باشند به شام رفت و ده سال آنجا ماند و کینه بنی‌هاشم تا سالها در دل اینها بود که همین کینه بعدها مسائلی بوجود آورد که خواهیم گفت. خب حالا چرا مردم مکه از اُمیه بدشون میومد و دوست داشتند که مناصب به هاشم برسد؟ مورخین میگن علتش این بوده که عبدشمس اصلا فرزند نداشت و این امیه ، یه غلام بود که عبدشمس به پسرخواندگی گرفته بود و این آقا میخواست سوءاستفاده کند و بااینکه از نسل عبدشمس نبوده صاحب همه چیز بشود . حالا البته این یه روایت تاریخی ، منقول از بعضی مورخینه . این اُمیه جداعلای بنی امیه است و پسرش بنام حَرب ، پدر ابوسفیان میشه. هاشم به جز عبدشمس ، برادران دیگه ای هم داشت از جمله مُطلّب که خواهیم گفت. هاشم در سنین جوانی به شهادت رسید و گفتیم ، یهود وقتی او را به قتل رساند که عبدالمطلب به دنیا آمده بود. عبدالمطلب ، اسم اصلی‌ش ، شیبه بود. به سفارش خود هاشم ، وقتی شیبه به دنیا اومد بلافاصله اون را به مدینه فرستادند و صداش را هم درنیاوردند. وقتی ۶ یا ۷ ساله شد با عنوان اینکه این کودک ، غلام مُطلب است به مکه وارد شد و در این حال ، پدرش هاشم فوت کرده بود و لذا معروف شد به عبدالمطلب. بعدها که بزرگتر شد ، و قدرت دفاع از خود پیدا کرد ، عموهاش لو دادند که این آقا پسر هاشم است و نه غلام مطلب و اسمش هم شیبه است. حالا چرااینکارها را کردند؟ از ترس یهود. میدونستند که یهود به دنبال قتل اون هستند. همونطور که پدرش هاشم را شهید کردند. خلاصه اینکه یهود در قتل شیبه ، ناکام ماندند و شیبه ازدواج کرد و نسل او پا گرفت که دیگه اینها را انشالله فرداشب خدمت شما میگم. @tarikhbekhanim
باسلام عرض شد که شیبه ، پسر هاشم ، معروف به عبدالمطلّب ، وقتی پدرش در حدود ۴۰ سالگی به شهادت رسید ، کودک بود و لذا منصب کلیدداری کعبه و رفادت و سقایت حجاج به عموی شیبه یعنی مطلّب رسید. یکی از سوالاتی که خیلی‌ها می‌پرسند در مورد مراسم حج هست. مراسم حج از دیرباز بوده و آنچه که از تاریخ برمی‌آید، مناسکی است که خداوند به آدم ع ، آموزش داده بوده. اما احیاگر این مراسم ، ابراهیم ع بوده و بعد از ابراهیم ع ، همه انبیاء موظف به انجام اون بودند و اگه یادتون باشه در داستان زندگی حضرت موسی ع ، عرض کردم که موسی ع و برادرش هارون ، حج بجا آوردند و در همین سفر حج بود که هارون، در اطراف مدینه ، فوت کرد و او را در پای کوه احد در مدینه ، دفن کردند. سفر حضرت سلیمان ع به عربستان و مکالمه با مور و کشف سرزمین بلقیس و آشنایی با بلقیس هم همگی در سفر حج اتفاق افتاد. خلاصه اینکه اعراب عربستان به دین ابراهیم ع معتقد و در انجام مناسک ابراهیمی ، کوشا بودند اما مشکل اینها شرک بود. یعنی برای الله که میپرستیدند ، شریک قائل بودند. یعنی هم الله را قبول داشتند و اسم فرزندان خودشون را عبدالله و عبیدالله و... می‌گذاشتند و هم بتهایی مثل ودّ و هبل و یغوث و نسر و.... را و اسم فرزندان خود را عبدودّ و عبدیغوث و... می‌گذاشتند. تمام فرمایش پیامبر به اینها هم ، این بود که فقط خدا را بپرستید و نه بت‌ها را. برای خدا شریک قائل نشید. قولوا لا اله الاالله تفلحوا. خلاصه اینکه ، اعراب عربستان حتی مناسک حج را هم به هزار گناه ، آلوده بودند و تحریف کرده بودند و از همین مراسم حج هم خیلی منافع مادی کسب می‌کردند. القصه ، بعد از فوت مطّلب ، مناصب کعبه به شیبه یعنی عبدالمطلب رسید. عبدالمطلب ، همچون پدرش ، هاشم ، دارای یک مدیریت استثنایی بود و در دوره این آقا ، اوضاع قریش خیلی خوب شد و سطح رفاه ، ترقی کرد و مردم ، عبدالمطلب را خیلی دوست داشتند. نفوذ و جذبه و کاریزمای عبدالمطلب از پدرش هاشم هم بیشتر بود و جود و بخشش او در تمام عربستان معروف بود . در برخی منابع تاریخی ، عبدالمطلب را از دانشمندان عربستان عنوان کرده‌اند و حتی بعضی نسبت پیامبری به او داده‌اند که جای بحث دارد اما قطعا ، همچون اجدادش ، دین حنیف داشته و پیرو حضرت ابراهیم ع بوده و الله را میپرستیده. در دوره ریاست عبدالمطلب بر قریش و بر مسجدالحرام ، چندتا اتفاق افتاد که خدمت شما عرض میکنم. یکی ، احیای چاه زمزم. داستان از این قراره که در حدود ۱۰۰ سال قبل از عبدالمطلب ، یه جنگی میشه و حاکم وقت مکه ، تمام طلا و اشیاء گرانبهای کعبه را داخل چاه زمزم میریزه و چاه را پر میکنه و بعدشم فرار میکنه و شهر میفته دست حاکم جدید. چاه زمزم تا مدتها بسته بوده تااینکه در دوره عبدالمطلب ، این آقا میاد و زمزم را بازش میکنه و اشیاء گرانبها را درمیاره و با مقداری از طلاها هم مسجدالحرام و کعبه را مرمت میکنه. واقعه بعدی اینکه در جریان ، مرمت چاه زمزم ، یه سری از روسای قبایل قصد زورگویی به عبدالمطلب را داشتند و خواهان اشیای گرانبها بودند. عبدالمطلب ، پسر نداشت و فقط دختر داشت و همین مسئله باعث شده بود که قدرت خانواده او کمتر از بقیه قبایل باشه و یه مقداری جلو اونها کوتاه بیاد. این بود که نذر کرد اگه خداوند ۱۰ تا پسر به اون بده ، یکی را جلو کعبه ، ذبح کنه. دعای عبدالمطلب برآورده میشه و خدا ، ۱۰ پسر به این آقا میده و از این نظر ، مرد قدرتمندی میشه. بعدها وقتی پسرانش بزرگ میشن به فکر ذبح یکی از اونها میفته و قرعه بنام عبدالله ، پدر پیامبر درمیاد و در نهایت به جای ذبح عبدالله ۱۰۰ شتر ذبح میکنه تا به نذرش وفا کرده باشه. در صحت این داستان خیلی جای تردید هست. چرا که ذبح انسان در مقابل کعبه یا بت ، حرامه و از سنت‌های جاهلیته. بعد چجور یک دانشمند و حتی به قول برخی روایات ، یک پیامبر تصمیم به ذبح یه پسرش میگیره. اگه یادتون باشه گفتیم که در داستان ذبح اسماعیل ع هم ، چون بعیده که خدا دستور به ذبح انسان بده و لذا ابراهیم ع ، خوابهای خودش در این مورد را خواب شیطانی محسوب میکرد. خلاصه اینکه حالا این روایت تاریخی درست باشه یا نباشه ، عبدالمطلب صاحب ۱۰ فرزند پسر شد که عبارتند از حارث و عبدالله و زبیر و عمران (ابوطالب) و حمزه و مقوم و عباس و ضرار و ابولهب و غیداق . خب ، واما آخرین واقعه مهم دوره ریاست عبدالمطلب ، واقعه سپاه ابرهه است که در سال عام الفیل رخ داد . همون سالی که پیامبر اسلام ص به دنیا اومد. چونکه میخوام این داستان را از ریشه ، خدمت شما تعریف کنم ، انشالله فرداشب به طور کامل داستانش را عرض خواهم کرد. @tarikhbekhanim
باسلام داستان شیرین ابرهه (ابراهیم) یک واقعیت تاریخی دارد که دانستن اون ، به نظر من خیلی لازمه و این واقعیتی است که در رفرنس‌های معتبری مثل تاریخ تمدن ویل‌دورانت و مختصر تاریخ جهان ام.جی رابرتز هم با ذکر اسناد اومده. داستان از این قراره که در یمن ، یک یهودی بنام یوسف ذونواس ، قدرتی به‌هم زد و بر یمن که سال‌ها دست ایران بود و جزئی از ایران محسوب می‌شد، حاکم گردید. ایران هم که گرفتار جنگ با رومی‌ها بود ، فرصت فکر کردن به قضیه یمن را نداشت. یمنی‌ها در اون موقع به واسطه تبلیغات روحانیون مسیحی ، دین مسیحی داشتند. این آقای ذونواس شروع به تحمیل یهودیت به یمنی‌ها کرد و آزار و اذیت مسیحی‌ها شروع شد. این آزار و اذیتها به قدری زیاد بود که منجر به دادگاه‌های تفتیش عقاید و داغ و درفش و اینا گردید. تعداد زیادی مسیحی را مجبور به تغییر دین کرد و هرکس زیربار نمی‌رفت، آتشش میزد. توی قرآن، این مسیحی‌ها به اصحاب اُخدود معروف هستند و در سوره بروج میفرماید بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند رحمتگر مهربان وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ ﴿۱﴾ سوگند به آسمان آكنده ز برج (۱) وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ ﴿۲﴾ و به روز موعود (۲) وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ ﴿۳﴾ و به گواه و مورد گواهى (۳) قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ ﴿۴﴾ مرگ بر آدم‏سوزان خندق (۴) النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ ﴿۵﴾ همان آتش مايه‏ دار [و انبوه] (۵) إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ ﴿۶﴾ آنگاه كه آنان بالاى آن [خندق به تماشا] نشسته بودند (۶) وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ ﴿۷﴾ و خود بر آنچه بر [سر] مؤمنان مى ‏آوردند گواه بودند (۷) وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ ﴿۸﴾ خلاصه اینکه یکی از این مسیحی‌ها یه نامه به قباد اول ، پادشاه ایران نوشت و گفت که تو اونجا با زنها مشغول خوشگذرانی هستی و رعیت تو را اینجا به جرم مسیحی بودن جزغاله میکنند؟ این نامه ، وقتی به دست قباد رسید که روابط ایران و روم (روم شرقی که قبلا اینجا توضیح دادیم)، خوب شده بود و سفیر روم در دربار قباد حضور داشت. قباد به سفیر روم گفت : شما که ادعای مسیحیت میکنید ، غیرت ندارید که هم‌کیشهای شما قتل عام بشن؟ سفیر روم نامه را گرفت و برای قیصر روم فرستاد. قیصر روم هم یه نامه به پادشاه اتیوپی که اون موقع مرکز مسیحیت آسیا و آفریقا بود نوشت و گفت که بره پدر این یهودیها را دربیاره. دولت حبشه (اتیوپی فعلی) یه لشگر مسیحی فراهم کرد و به یمن لشکر کشید. یکی از فرماندهان این لشکر ، ابراهیم بن اصبح بود که در زبان حبشی بهش می‌گفتند ابرهه. این ابرهه بعد از جنگ و پیروزی حبشی‌ها خودش ، پادشاه یمن شد. حالا کار افتاده بود دست مسیحی‌ها. اینها شروع به تبلیغ مسیحیت کردند و دیگه مسیحیت ، دین رسمی یمنی‌ها شد. بعدش ابرهه یه کلیسای خیلی زیبا و بزرگ توی یمن ساخت و مردم یمن را که خیلی از اونها حتی مسیحی‌هاشون ، برای زیارت کعبه ، به مکه میرفتند را از رفتن به مکه ، منع کرد و گفت باید بیایید توی کلیسای من. مردم هم گوش نمی‌کردند تااینکه یه یمنی بت‌پرست ، جسارتی به کلیسا کرد و به اصطلاح اونجا را ملوّث نمود. ابرهه هم عصبانی شد و یه لشکر جرّار فراهم کرد که بره کعبه را خراب کنه. این لشکر ، خیلی قوی بود و در اون ، تعداد زیادی فیل هم وجود داشت. اون موقع‌ها در ایران و مناطق تحت نفوذ ایران ، فیل خیلی زیاد بود و در جنگها استفاده می‌شد. این لشکر معروف شد به اصحاب فیل که به فرمایش قرآن، تحت حمله ابابیل قرار گرفتند و از بین رفتند. البته در کتب رفرنس تاریخ خارجی که اسم بردم ، میگه که اصحاب فیل همگی مبتلا به آبله شدند و مردند اما قول قرآن برای ما حجت هست و چون قرآن صحبت از ابابیل و سجیل کرده ، ما معتقد به عذاب الهی برای اونها هستیم. قرآن می‌فرماید بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند رحمتگر مهربان أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ ﴿۱﴾ مگر نديدى پروردگارت با پيلداران چه كرد (۱) أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ ﴿۲﴾ آيا نيرنگشان را بر باد نداد (۲) وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ ﴿۳﴾ و بر سر آنها دسته دسته پرندگانى ا بابيل فرستاد (۳) تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ ﴿۴﴾ [كه] بر آنان سنگهايى از گل [سخت] مى‏ افكندند (۴) فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ ﴿۵﴾ و [سرانجام خدا] آنان را مانند كاه جويده‏ شده گردانيد (۵)
حالا دیگه توی ایران ، خسرو انوشیروان ، پادشاه شده بود و روابط با روم شرقی دوباره تیره شده و انوشیروان هم روی یمن حساس . و لذا انوشیروان از فرصت استفاده کرد و یه لشکر فرستاد و یمن را تصرف کرد و حاکمان اونجا دیگه ایرانی شدند. بسیاری از کسانی که در مکه ، شاهد ماجرای اصحاب فیل بودند ، در زمان نزول سوره فیل ، زنده بودند و حتی دختر ابرهه بنام ضریبه همراه با همسرش بعدها به پیامبر اسلام ، ایمان آورد. پیامبر اسلام ص در همین سال حملهء ابرهه به مکه ، متولد شد و این سال را عام‌الفیل گفتند که تا سالها ، مبدا شمارش سالها و تقویم‌ها بود. حالا نقش عبدالمطلب ، توی این جریان را انشالله فرداشب میگم. @tarikhbekhanim
باسلام در قسمت قبلی عرض شد که واقعه اصحاب فیل از جمله وقایع تاریخیه که در کتب معتبر و رفرنسهای تاریخ هم ذکر شده که نام بردیم. اما این منابع ، علت مرگ اصحاب فیل را ، ابتلا به یه نوع آبله فراگیر عنوان کردند در حالیکه قرآن کریم ، این مسئله را به علت حمله دسته‌ای از پرندگان به نام ابابیل ، ذکر کرده و عرض شد که قول قرآن برای ما حجت است و حجّیت قرآن را قبلا پذیرفته‌ایم و در این جور مواقع اگر عقل انسان ، مایل به پذیرش این مسئله نیست عیب از محدودیت‌های عقل بشره وگرنه ، معجزه ، یک امر پذیرفته شده است. اینکه بعضی‌ها میگن پس چرا الان معجزه رخ نمیده، مسئله اینجاست که همین الان هم روزانه هزاران معجزه رخ میده که ما مطلع نمیشیم. همین معجزه‌هایی هم که ما از زمانهای قدیم اطلاع داریم ، چون در کتب آسمانی ذکر شده ، اطلاع داریم وگرنه از همین‌ها هم بی‌خبر بودیم و می‌گفتیم تا حالا هیچ معجزه‌ای در جهان رخ نداده. گفتیم که وقتی سوره فیل که یه سوره مکی هست نازل شد ، بسیاری از افرادی که واقعه اصحاب فیل را دیده بودند هنوز زنده بودند و کسی منکر قول قرآن مبنی بر سنگباران اصحاب فیل نشد. همه کسانی که گفتند علت مرگ اونها ، آبله بوده ، بر اساس روایات تاریخی گفتند که بر روی توثیق منبع اونها کار نشده ولی منابع اسلامی که خیلی روی استناد اونها کار شده میگن که علت مرگ ، سجیل و ابابیل بوده. والله اعلم. و اما در مورد نقش عبدالمطلب در جریان اصحاب فیل ، احتمالا خیلی داستان اون را شنیدید و میدونید که عبدالمطلب ، نزد ابرهه اومد و از اون خواست شترانش را که لشکر ابرهه تصاحب کرده بودند ، به او پس بدهند و ابرهه که میدونست عبدالمطلب، رئیس مکه و بزرگ قریش است از این درخواست شخصی تعجب کرد و گفت که من فکر میکردم آمده‌ای اظهار اطاعت کنی و مرا از تخریب کعبه منصرف نمایی. عبدالمطلب هم گفت که من مالک شتران خودم هستم و برای آزادی اونها اومدم. کعبه خودش صاحب و مالک جدایی دارد و خودش از او محافظت خواهد کرد. ابرهه شتران او را پس داد و عبدالمطلب به مکه برگشت و از مردم خواست به کوههای اطراف مکه پناه ببرند و از آنجا نظاره‌گر کار ابرهه باشند و در نهایت ، عاقبت ابرهه همانطوری شد که گفتیم. عبدالمطلب تنها بازمانده هاشم است و منظور از بنی‌هاشم ، فرزندان عبدالمطلب هستند که گفتیم اینها همه سَید محسوب می‌شوند. پیامبراسلام که در همین سال عام‌الفیل به دنیا آمد تحت سرپرستی عبدالمطلب قرار گرفت و تا سن ۸ سالگی تحت سرپرستی ایشون بود و عبدالمطلب در سال ۸ عام‌الفیل وفات کرد. نقل شده که عبدالمطلب به هیچ عنوان پیامبر را از خودش جدا نمی‌کرد و سفرهای تجاری خودش را هم کنسل کرد و فقط از پیامبر مراقبت میکرد که انشالله در جلسه بعد خواهیم گفت. @tarikhbekhanim
باسلام عرض شد که عبدالمطلب دارای ده پسر شد که یکی از آنها عبدالله بوده و گفتیم که الله ، خدای ابراهیم ع بوده که اعراب به تاسی از حضرت اسماعیل ع ، میپرستیدند اما به مرور زمان ، برای الله ، شریک قائل شدند و همانطور که الله را قبول داشتند مثلا شمس و هبل و ودّ و یغوث و .... را هم میپرستیدند و لذا می‌بینیم که اسم عبدالله و عبیدالله در بین اعراب جاهلی هم زیاد بوده. خلاصه اینکه عبدالله ، پدر بزرگوار پیامبر اسلام ص بوده و در بین فرزندان عبدالمطلب جایگاه ویژه‌ای داشته. عبدالله و عمران (ابوطالب) از یک مادر بوده‌اند و از اول روابط برادری ویژه‌ای بین آنها بوده. عبدالله ، مثل بسیاری دیگر از اعراب اون دوره تاجر بوده و تجارت صیف و شتا انجام می‌داده و در یکی از سفرها که بلافاصله بعد از ازدواجش با آمنه ، صورت می‌گیرد در حال بازگشت از شام ، در مدینه فوت می‌کند و در همانجا دفن می‌شود. شهر مدینه که قبل از اسلام یثرب ، نام داشته در شمال مکه و در سر راه شام بوده و کاروان‌ها برای حرکت از مکه به شام دو راه بیشتر نداشتند. یا اینکه از کنار ساحل دریای سرخ حرکت کنند و یااینکه از مکه به مدینه و بعد به تبوک و بعد به شام بروند. القصه ، بعضی تواریخ معتقدند که عبدالله ، پدر پیامبر در مدینه مورد شناسایی یهودیان قرار میگیره و توسط اونها مسموم میشه. قبلا عرض کردم که یهودیها به شدت دنبال این بودند که از تولد پیامبر آخرالزمان جلوگیری کنند و برای اینکار علم‌الانساب یاد گرفته بودند و در قبایل عرب جستجو می‌کردند و اجداد پیامبر را شناسایی می‌کردند و عرض شد که هاشم را همین‌ها به شهادت رساندند که البته دیگه دیر شده بود و از هاشم ، عبدالمطلب بوجود اومده بود که جرات کشتن او را نداشتند. اما در قتل عبدالله جوان ، موفق شدند و عبدالله در مدینه که مرکز یهودیت بود به شهادت رسید و همانجا دفن شد ولی باز هم دیر شده بود و عبدالله وقتی فوت کرد که یک فرزند از او متولد شده بود و یا به قولی دو ماه بعد متولد شد. عبدالله با زنی به نام آمنه ازدواج کرد که این زن از قبیله‌ قریش بود و به اصطلاح از اقوام دور عبدالله حساب میشد. مادر آمنه از طوایف مدینه بود و شاید همین ازدواج عبدالله با آمنه باعث شناسایی او توسط یهود مدینه شد. آمنه در بین قریش ، زن بسیار محترمی بوده و به هوش زیاد و متانت و پاکدامنی مشهور. خود عبدالمطلب هم با دختر عموی آمنه ازدواج کرده بود که هاله نام داشت و حضرت حمزه از همین هاله بوده و همزمان با پیامبر اسلام به دنیا آمده و برادر رضاعی پیامبر بود. یعنی حمزه و پیامبر اسلام همسن بودند و هر دو متولد عام الفیل و البته برادر رضاعی(یعنی برادر شیری که هردو از یک زن شیر خورده‌اند) آمنه پس از تولد پیامبر تا ۶ سال به تنهایی عهده‌دار تربیت پیامبر بود و بعد از اون تصمیم به زیارت قبر عبدالله در مدینه گرفت که در همین سفر در اطراف مدینه بیمار و از دنیا رفت و در اطراف مدینه دفن شد. اینکه آیا پیامبر هم در این سفر همراه آمنه بوده یا نه ، اختلاف نظر هست . چونکه عبدالمطلب به هیچ عنوان اجازه نمی‌داد که پیامبر به جایی که یهودیان هستند برود. اما بعضی مورخین معتقدند اینجور نبوده و پیامبر هم در این سفر دنبال مادرش رفته و شاهد فوت مادرش هم بوده و بعدها خاطراتی از این سفر داشته. خلاصه اینکه پیامبر در این سفر مادر خودش را هم از دست میده و کاملا تنها میشه و تا ۸ سالگی تحت سرپرستی عبدالمطلب قرار میگیره. و اما آمنه ، یک کنیزی داشته که کودک بوده و در سفر مدینه همراه اونها میره و بعد از فوت آمنه ، پیامبر را به مکه میرسونه. این کنیز که ام‌ایمن نام داشته، بعدها هم به پیامبر اسلام ایمان میاره و در هجرت به حبشه هم حضور داشته و فوت او بعد از پیامبر اسلام بوده. مفسرین معتقدند اجداد پیامبر و عبدالمطلب و ابوطالب و آمنه ، همگی حنیف بوده‌اند و مشرک نبودند. اینها برای اثبات این مسئله ادلّه زیادی دارند و مثلا یکی از دلایل اونها اینه که قرآن می‌فرماید «ما‌کانَ لِلنَّبِیّ وَ الّذینَ ءامَنوا أن یَستَغفِروا لِلمُشرِکینَ وَ لو کانوا اُولی قُربی مِن بَعدِ ما تَبَیّنَ لَهُم أنّهُم أصحـبُ الجَحیمِ بر پیامبر و کسانی که ایمان آورده‌اند، سزاوار نیست که برای مشرکان ـ پس از آن‌که برایشان آشکار گردید که آنان اهل دوزخند ـ آمرزش بطلبند، هرچند خویشاوند آنان باشند» توبه ۱۱۳ خب وقتی پیامبر ، اینقدر از عبدالمطلب و ابوطالب و مادرش تجلیل کرده و در مدینه به زیارت قبر عبدالله و آمنه می‌رفته و گریه میکرده و برای اونها طلب آمرزش میکرده (طبق نقل مورخین) چگونه ممکنه که اینها مشرک بوده باشند؟ حالا البته دلایل زیاده و حتی کتابهایی در اثبات ایمان اینها با ادله کافی نوشته شده که جای بحثش اینجا نیست. انشالله جلسه بعد در مورد تولد پیامبر خدمت شما میگم. @tarikhbekhanim
باسلام عرض شد که پیامبر اسلام در سال عام‌الفیل که مطابق با سال ۵۷۰ میلادی باشد به دنیا آمد. نقل شده که در شب تولد ایشون اتفاقات خاصی در دنیای اون روز افتاد که البته سندیت این ادعاها در هاله‌ای از ابهامه. مثلا نقل شده که آتشکدهء فارس که یکی از آتشکده‌های معروف ایران بوده خاموش میشه و یا چهارده کنگره ازرایوان مدائن فرومیریزه و یا خسروانوشیروان که پادشاه ایران بوده در خواب از تخت خودش به زمین میفته. حالا گذشته از اینکه این روایت‌های اینچنینی سند معتبری نداره ، از نظر عقلی هم دلیلی نداشته که این اتفاقها بیفته. مثلا وقوع این اتفاقات چه مشکلی از بشریت حل کرده و یا چطور باعث مشهور شدن پیامبری شد که تا ۵۰ سالگی ، فقط مردم مکه اون را می‌شناختند؟ و یا اصلا پیامبری که روز تولد ایشون دقیقا مشخص نیست ، چطور محاسبه کردند که در روز تولد ایشون این اتفاقات افتاده؟ بنده یک نظریه‌ای دارم مبنی بر اینکه دین سخت‌افزاری ، دین نجات‌بخش و رستگار کننده‌ای نیست. دین باید نرم‌افزاری باشد. دین سخت‌افزاری که لازمه‌ء اون ، معجزه و خرق عادت باشه به درد ابوجهل و ابولهب میخوره. وگرنه برای عمارها و ابوذرها و سلمانها و مقدادها یک کلمه فرمود قولوا لااله‌الاالله تفلحوا . و اینها با همین یک جمله ، ایمان آوردند. اما برای ابوجهل‌ها و ابولهب‌ها ، کلی معجزه آورد و یکی از اونها هم ایمان نیاورد. از طرف دیگه هم بنده در مسائل تاریخی معتقدم که خیلی باید احتیاط کرد و طوری حرف زد که اگر دو روز دیگه مثلا ثابت شد که اصلا در اون موقع ایوان مدائن هنوز ساخته نشده بوده ، بعضی‌ها ،این مسئله را به سخره نگیرن. متاسفانه یه درصدی از مردم صبح که از خواب پا میشن بااین نیت پا میشن که از دین زده بشن . این بیچاره‌ها با هر حرکتی و هر حرفی از دین زده میشن😳😭 اینه که باید هوای اینها را هم داشت. چونکه اثبات این جور مسائل دردی از دین دوا نمیکنه. اما اگر اشتباه از آب دربیاد خیلی دردها را به دین اضافه میکنه. القصه، اسم پیامبر را محمد(ص) گذاشتند و این پیشنهاد عبدالمطلب بود. بعضی‌ها میگن که این اسم در بین اعراب سابقه نداشته و قبل از پیامبر ، کسی اسمش محمد نبوده. این ادعا کاملا اشتباهه و در زمان جاهلیت ، هم اسم محمد داشتیم و هم اسم علی و هم زینب و هم فاطمه. البته بعضی دیگه میگن که این اسم ، خیلی مرسوم نبوده و بیشتر ، اهل مدینه این اسم را می‌گذاشتند. مثل:محمد بن مسلمه الانصاری، محمد بن برّاء البکری، محمد بن سفیان و.... تنها اسامی که در اعراب جاهلی نبوده حسن و حسین بوده که این دو هم در بین کتاب‌های یهودیان به شکل شبر و شبیر ، موجود بوده. خلاصه اینکه پیامبر در ۱۷ ربیع‌الاول به دنیا اومدند و اهل سنت و تعداد زیادی از علمای شیعه از جمله شیخ کلینی معتقدند که ایشون در ۱۲ ربیع‌الاول به دنیا اومده. والله اعلم. بلافاصله بعد از تولد ، برای پیامبر دایه گرفتند . این دایه گرفتن در بین اشراف عرب ، رسم بوده. شاید هم آمنه به شکل موثر شیر نداشته ولی در کل این مسئلهء دایه گرفتن، رسم بوده و آمنه بیش از ۷ روز به پیامبر شیر نداد. دایه‌ای که برای پیامبر گرفتند ، ثوبیه، کنیز ابولهب بود. این خانم هم در حدود ۴ ماه به پیامبر شیر داد. در قسمت قبلی عرض شد که حضرت حمزه ، عموی پیامبر ، در همین روزها به دنیا اومد و حمزه هم از همین خانم شیر خورد و این دو باهم برادر رضاعی بودند. در نقل دیگه‌ای ، ابوسفیان ، که او هم همسن پیامبر ص بود از این زن شیر خورده و او هم برادر رضاعی اینها میشد. این ثوبیه بعدها خیلی مورد محبت پیامبر و خدیجه س بوده و پیامبر به ایشون رسیدگی می‌کرد و نقل شده که بعدها هم به پیامبر ایمان آورد ولی دوره فتح مکه را درک نکرد و در سال ۷ هجری وفات نمود. القصه، بعد از ۴ ماه پیامبر را به حليمه سعدیه سپردند که به بادیه ببرد. در مورد اینکه چرا اینکار را کردند و چرا در همان دوره حمزه و ابوسفیان و... را نبردند نقل‌های زیادی ذکر شده که انشالله فرداشب خدمت شما خواهم گفت. @tarikhbekhanim
باسلام یکی از مسائلی که بعضی مورخین ذکر می‌کنند در مورد علت به دایه سپردن پیامبر ص است. عرض شد که در اون دوره معمولا اشراف مکه ، کودکان خودشون را به دایه می‌دادند تا شیر بدهد. این مطلب و این نقل قول ، چندان هم سندیت نداره و به جز تاریخ طبری ، منابع قبل از اون ، این مطلب را نگفته اند. داستان آمدن تعداد زیادی زن برای بردن کودکان مکه هم از نظر برخی مورخین ساخته همین آقای طبری است. به قول یکی از اساتید ما ، می‌گفتند که در تاریخ اسلام یه مقداری دچار طبری‌زدگی شده‌ایم و این آقا که اولین تاریخ چندجلدی را از اول خلقت انسان تا زمان خودش نوشت ، خیلی خرافات را وارد تاریخ اسلام کرد که بعدها مشکل‌ساز شد. خلاصه اینکه خیلی از مورخین معتقدند کودکان و مخصوصا کودکان اشراف به دایه سپرده نمی‌شدند و فقط پیامبر را به دایه دادند که از مکه ببرد و در همون دوره ، حمزه و یا ابوسفیان که همسن پیامبر بودند را به دایه ندادند در حالیکه اینها هم از اشراف بودند. مضافا بر اینکه حليمه که دایهء پیامبر بود ، پیامبر را از خانواده‌اش گرفت و به دورترین نقطه عربستان برد. علت این مسئله چی بود؟ اینها میگن که علت این مسئله همین بود که دست یهود به پیامبر نرسد. يهوديها که در پیامبرکشی و قتل انبیا ، بسیار بدسابقه و معروف بودند ، به خاطر اینکه در علم‌الانساب خیلی قوی بودند و می‌دانستند که پیامبر آخرالزمان از کدام خانواده است در صدد قتل پیامبر برآمدند و علت فرستادن پیامبر به یک منطقه بسیار دور ، همین بوده. حتی نقل شده که در نهایت در سن ۴ سالگی پیامبر ، این مسئله لو رفت و يهوديها افرادی را برای قتل پیامبر به سمت طایفه حليمه سعدیه فرستادند که موفق به قتل پیامبر نشدند. این مطلب را در فیلم محمدرسول‌الله ساخته مجیدمجیدی هم به تصویر کشیده بود که البته به نظر من یه کم ناشیانه.☺️ القصه ، بعد از این واقعه ، عبدالمطلب خواستار پیامبر شد و حليمه او را به مکه آورد و تحویل داد و از این تاریخ به بعد پیامبر از عبدالمطلب جدا نمیشد. در سن ۶ سالگی هم مادرش ، آمنه را از دست داد که توضیح دادیم و در ۸ سالگی هم عبدالمطلب فوت کرد. عبدالمطلب را در قبرستان حجّون که بعدها به قبرستان ابوطالب مشهور شد به خاک سپردند. عبدالمطلب، قبل از فوت ، پیامبر را به ابوطالب سپرد که با عبدالله (پدر پیامبر) از یک مادر بودند. ابوطالب در این هنگام حدود ۴۳ سال سن داشت و همسرش ، فاطمه بنت اسد بن هاشم که نوه هاشم میشد ، هم حدود ۲۰ سال داشت. گفته شده که بیشترین سفارش عبدالمطلب به ابوطالب در مورد نگهداری از پیامبر و خصوصا دور نگهداشتن او از یهودیان بوده. ابوطالب که بعد از فوت عبدالمطلب ، رئیس قبیله بنی‌هاشم شده بود ، به خوبی به وصیت پدرش عمل کرد و تا پایان عمر از پیامبر جدا نشد. نقل شده که فاطمه بنت اسد ، همسر ابوطالب و مادر حضرت علی ع ، خیلی در حق پیامبر نیکی می‌کرد و بعدها هم دومین زنی بود که به پیامبر ایمان آورد و در سال ۴ هجری هم وفات کرد و پیامبر خیلی از او تجلیل کرده و در مراسم خاکسپاری او سنگ تمام گذاشت. او را در بقیع دفن کردند. پیامبر در منزل ابوطالب ، به نحو احسن نگهداری میشد . برخی معتقدند پیامبر دوبار با ابوطالب به شام سفر کرد. یکی در همان ۸ سالگی و یکی هم در ۱۲ سالگی. بعضی مورخین فقط یک سفر و آن هم در ۱۲ سالگی را ذکر کرده‌اند. این سفرها همان سفرهای تجاری صیف و شتا بود که قبلا توضیح دادم. ابوطالب بعد از کفالت پیامبر ، این سفرها و تجارتها را ترک کرد تا از پیامبر مراقبت کند اما بالاخره فشار زندگی ، او را مجبور به سفر تجاری کرد و پیامبر را هم با خود برد. در این سفر بود که با بحیرای مسیحی برخورد میکنند که داستان اون را انشالله فرداشب خدمت شما میگم. @tarikhbekhanim
باسلام عرض شد که در مورد سن پیامبر اسلام ص در سفر به شام ، در زمان کودکی اختلاف نظر هست و از ۸ سال گفته‌اند تا ۱۲ سال. برخی به دو سفر اشاره کرده‌اند و بعضی فقط به یک سفر. ابوطالب اصرار داشت که پیامبر را با خودش ببره و گفته شده که به طور کلی ابوطالب ، هیچگاه پیامبر را از خودش دور نمی‌کرد. نقل شده که در این سفر ، پیامبر با بُحیرای نصرانی دیدار داشته و بحیرا مطالبی را به ابوطالب و پیامبر اسلام گفته که این مطالب در کتاب‌ها اومده و در پایان هم سفارش کرد که ابوطالب ، پیامبر را از یهودیها حفظ کنه که اگه دست يهوديها به پیامبر برسه ، حتما پیامبر را به قتل می‌رسانند. این جریان هم مثل خیلی از مطالبی که شبهای گذشته ذکر شد ، به شدت مورد اختلاف است. این روایت ، یک خبر واحده و راوی آن یک آدم مجهوله که این مطلب را از ابوموسی اشعری نقل کرده. پس اولا رجال این روایت ، موثق نیستند ثانیا وجود کسی بنام بُحیرا هم در هاله‌ای از ابهامه. ثالثا اینکه مسیحی‌ها بخواهند پیامبر ما را تایید کنند برای پیامبر ما فضیلتی محسوب نمیشه اگر هم تایید نکنند بازهم مشکلی پیش نمیاد. رابعا بعدها که مورخین اروپایی شروع کردند تاریخ اسلام بنویسند خیلی روی این قضیه بحیرای نصرانی مانور دادند و یه جورایی می‌خواستند که بگند مطالبی که بعدها پیامبر اسلام عنوان میکرده از بحیرا یاد گرفته بوده. در حالیکه طبق همین روایت که در اصل اون تردید هست ، ملاقات این دو ، چنددقیقه یا حداکثر چندساعت بیشتر نبوده و چطور میشه در طول این مدت زمان کم ، آن‌همه معارف عمیق را به کسی القا کرد که بااین میزان معارف دنیا را عوض کند؟ چرا خود بحیرا ، انجام این ماموریت را به عهده نگرفته؟ بعدها به پیامبر اسلام ، همین اتهام را در رابطه با سلمان فارسی زدند و گفتند مطالبی که پیامبر عنوان میکنه ، از سلمان فارسی یادگرفته. این شبهه خنده‌دار هنوز که هنوز است در شبکه‌های اجتماعی دست به دست میشه در حالیکه همون موقع ، قرآن جواب این شبهه را داد و فرمود «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ مى‏ دانیم آنان مى‏ گویند: جز این نیست که بشرى او را تعلیم مى‏ دهد. [نه چنین نیست، زیرا] زبان کسى که این نسبت را به او مى‏ دهند عجمى است و این قرآن به زبان عربى روشن است.» نحل.. ۱۰۳ به طور کلی یک نکته را همیشه باید به یاد داشته باشیم که بدون استثناء ، تاکید می‌کنم، بدون استثناء ، تمام شبهاتی که توسط یک مشت جاهل یا معاند مطرح میشه در طول این ۱۴۰۰ سال در خود قرآن یا در روایات یا توسط علما و در کتاب‌های مختلف جواب داده شده و فقط کافیه یه سرچ بشه و جواب شبهه خوانده بشه. همین. نه اینکه قبل از خواندن جواب ، اصل شبهه را در همه شبکه‌های مجازی پخش کنیم تا به شکل تصاعدی ، حق‌الناس به گردنمون بیفته. اونم حق‌الناس اضلالی که سنگین‌ترین نوع حق‌الناسه. یعنی حق‌الناس به خاطر گمراه کردن یه سری از افراد که البته به هیچ طریق هم قابل جبران نیست. القصه ، ذکر شده که بعد از قضیه بحیرا و با سفارش بحیرا ، ابوطالب ، سفر تجاری را نیمه کاره رها کرد و همراه با پیامبر به مکه برگشت. یه روایت دیگه هم هست که میگه ابوطالب ، پیامبر را به بلال و ابوبکر سپرد که به مکه برگردانند که کاملا غلطه. بلال که از پیامبر کوچکتر بوده و ابوبکر هم اون موقع نوجوان بوده. خلاصه اینکه پیامبر بعد از بازگشت از این سفر ، مشغول به شبانی شده و تا ۴۰ سالگی که زمان بعثت ایشان بوده چند واقعه مهم برای ایشان رخ داده که عبارتند از شرکت در جنگهای فجار ، سفر تجاری به شام برای خدیجه س ، ازدواج با خدیجه ، پیمان حلف الفضول و نصب حجرالاسود که اینها را انشالله در شبهای بعد خواهیم گفت. @tarikhbekhanim
باسلام یکی از مسائلی که به پیامبر اسلام ص در دوره قبل از بعثت ، نسبت می‌دهند، شرکت ایشون در جنگهای فجار هست. جنگهای فِجار یک سری جنگ پشت سر هم هست که در طی ۴ سال بین اهالی مکه و یکی از قبایل اطراف مکه بنام هوازن صورت گرفت. شروع این جنگهای از سال ۲۰ عام‌الفیل بوده و لذا پیامبر اسلام در اون دوره ۲۰ ساله بودند. علت اینکه اینها را جنگهای فجار نامیدند ، برای اینه که جنگ به ماه‌های حرام هم کشیده شد و اینها جنگ را ترک نکردند و لذا به قول عربها ، مرتکب فسق و فجور شدند. حالا در مورد حضور پیامبر در این جنگهای بازهم طبق روال همه مباحث تاریخی ، اختلاف نظر هست. بعضی از مورخین که خودشون صاحب منابع معتبر هستند مثل یاقوت حموی و مسعودی ، گفتند که پیامبر در این جنگهای شرکت کرده ولی طبق روایتی که از خود پیامبر نقل کردند ، حضور مستقیم نداشته و نقش تدارکات داشته. یه سری دیگه گفتند که به طور کل ، ابوطالب ، بنی‌هاشم را از حضور در این جنگها، منع کرد و به تبع اون ، پیامبر هم در این جنگها شرکت نکرد. حالا اینجا یه بحث کلامی پیش میاد که اگر پیامبر معصوم از گناه و خطا و نسيان بوده آیا این عصمت شامل دوره قبل از بعثت هم میشده؟ بعدش باز دوباره اختلاف پیش میاد که اگر در این جنگها ، حق با قریش بوده و به اصطلاح جنبه دفاعی داشته ، آیا باز هم پیامبر نباید شرکت میکرده؟ برخی دیگه از علمای شیعه با ادلهء مختلف ، و البته بااختلاف ، معتقدند که پیامبر به شکل غیر موثر در این جنگها شرکت داشته ولی حرمت ماه‌های حرام را نگه‌میداشته و در این ماه‌ها از جنگ کناره‌گیری میکرده چرا که حفظ حرمت این ماه‌ها از سنّتهای حضرت ابراهیم بوده و رعایت اون برای پیامبر اسلام که حنیف بوده و دین حضرت ابراهیم را داشته الزامی بوده. بنده باز هم به همون اصل کلی که شبهای قبل هم اشاره کردم برمیگردم و معتقدم که پرداختن به حواشی چه در تاریخ و چه در مباحث کلامی ، تلف کردن عمر هست. اونچه که مسلّمه ،هر پیامبری معصوم بوده. اگر در زندان بوده ، گناه نکرده ، اگر در نزد زن نامحرمی مثل زلیخا بوده ، گناه نکرده ، اگر در جنگ بوده گناه نکرده ، اگر نابالغ بوده گناه نکرده چرا که خداوند مانع می‌شده و در نهایت گناه صورت نمیگرفته . خداوند در سوره یوسف می‌فرماید وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‌ بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ «24» و همانا (همسر عزيز مصر) قصد او (يوسف) را كرد و او نيز اگر برهان پروردگارش را نمى‌ديد (بر اساس غريزه) قصد او را مى‌كرد. اينگونه (ما او را با برهان كمك كرديم) تا بدى و فحشا را از او دور كنيم، چرا كه او از بندگانِ برگزيده ما است. یوسف_۲۴ خلاصه اینکه شرکت پیامبر ص در جنگهای فجار ، یکی از مبهمات است و قول‌های مختلفی برای اون ذکر شده که انشالله همه این مبهمات در زمان فرمانروایی قطب عالم امکان ، حضرت صاحب الامر ، مشخص خواهند شد. خب داستان بعدی که در تاریخ ذکر شده ، داستان تجارت پیامبر برای حضرت خدیجه س است. این داستان هم خودش در هاله‌ای از ابهام است. همانطور که قبلا عرض کردم ، قبل از ظهور اسلام ، اعراب هیچ علاقه‌ای به علم و سواد نداشتند و تواریخ خودشون را به شکل سینه به سینه و شفاهی منتقل می‌کردند و لذا بسیاری از وقایع ، یا در طول زمان ، گم میشد و یا تحریف. اما بعد از ظهور اسلام و تشویق مسلمانان به علم‌آموزی ، همه علوم از جمله ، علم تاریخ به سرعت شکوفا شد بطوریکه هیچ مردمانی به اندازه مسلمانها تاریخ دقیق ننوشتند. و لذا این طبیعیه که اطلاعات ما از احوال پیامبر قبل از اسلام ، کم باشد. در مورد سفر تجاری پیامبر برای خدیجه ، قول رایج و روایات صحیح ، این است که پیامبر اسلام در طول عمر خود ، اجیر هیچکس نشد که بخواهد کارگزار خدیجه شود و برای او تجارت کند. نطر خود بنده اینه که اگر ما بخواهیم هر کاری را که به پیامبر نسبت داده‌اند ، بگوییم این با شان پیامبر تناسب ندارد یا اینکه این از عصمت به دور است یا اینکه مخالف منزلت انبیاء است ، سنگ روی سنگ بنا نمی‌شود . مگر حضرت موسی ع اجیر حضرت شعیب ع نشد و برای او شبانی نکرد؟ مگر حضرت زکریا ع ، نجار نبود و برای مردم نجاری نمی‌کرد و در ازای آن پول نمیگرفت؟ مگر ادریس ع ، خیاط نبود و از این راه امرا معاش نمیکرد؟ پیامبر اسلام ص هم یک فرد عادی بوده و برای امرار معاش خود کار می‌کرده و تنها تفاوت ایشان با دیگران در قدرت دریافت وحی بوده که این را از منظر کلامی در شبهای آینده توضیح می‌دهیم.قرآن در این رابطه می‌فرماید قُلْ إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِٓ أَحَدًا
بگو: جز این نیست كه من هم بشری مانند شمایم كه به من وحی می‌شود: بر این كه معبود شما فقط خدای یكتاست؛ پس كسی كه لقاء پروردگارش را امید دارد، باید كاری شایسته انجام دهد و هیچ كس را در پرستش پروردگارش شریك نكند. كهف - 110 خب حالا اگر بپذیریم که پیامبر برای خدیجه س ، کارگزاری کرده ، انشالله داستان اون را فرداشب خدمت شما عرض خواهم کرد. @tarikhbekhanim
باسلام عرض شد که پیامبر اسلام در حدود سن ۲۵ سالگی به عنوان کارگزار خدیجه بنت خُوَیلد ، راهی یک سفر تجاری به شام گردید که این سفر هم ذیل همون سفرهای صیف و شتا بود که قبلا عرض کردم. خدیجه س یکی از زنان ثروتمند مکه بود که برای خودش کاروان تجاری داشت . اینکه در اون موقع سن خدیجه س چقدر بوده ، اختلاف نظر هست و از ۲۵ تا ۴۰ گفته‌اند و اینکه آیا قبلا هم ازدواج کرده بوده یا نه ، این هم محل اختلافه . برخی معتقدند خدیجه ، قبل از پیامبر دوبار ازدواج کرده و از یکی یک دختر و از دیگری دو دختر داشت. این قول البته بعید نیست و خیلی منابع ، این را ذکر کرده‌اند. شوهران قبلی خدیجه س ، زودهنگام فوت کردند. معدودی از مورخین هم ، خدیجه را در هنگام ازدواج با پیامبر اسلام ،باکره ذکر کرده‌اند. القصه ، سفر تجاری پیامبر برای خدیجه در نهایت باعث ازدواج آن دو شد. در این سفر تجاری ، خدیجه ، غلام خود(میسره) را هم به دنبال پیامبر فرستاد و سفارش کرد که در همه جا مطیع پیامبر باشد. ابوطالب بااین سفر به خاطر ترس از یهود چندان موافق نبود و در نهایت با سفارش اکید به سایر افراد کاروان ، راضی شد که پیامبر به سفر بره. در این سفر به خاطر امانتداری پیامبر ، حساب و کتاب دقیق او و همچنین برکت زیاد، بعلت وجود مقدس پیامبر ، سود سرشاری نصیب خدیجه شد. خدیجه سهم خوبی به پیامبر داد و مِیسره را هم به او بخشید. برخی مورخین برخورد با یک عالم نصرانی به نام بحیرا و یا نسطورا را به این سفر نسبت می‌دهند که قبلا توضیح دادیم. یک نکته دیگه که برخی مورخین ذکر کردند اینه که خدیجه س بعد از این سفر ، با مشورت پسر عموی خودش که ورقه‌بن‌نوفل نام داشت مشتاق ازدواج با پیامبر شد. در مورد این ورقه‌بن‌نوفل که مسیحی بوده در آینده به شکل مفصل توضیح میدیم. اما عجالتا باید عرض کنم ، ذکر شده که خدیجه اوصاف پیامبر را که از میسره شنیده بود برای ورقه‌بن‌نوفل ذکر کرد و ورقه با شنیدن این اوصاف گفت که گمان می‌کند پیامبر آخرالزمان که مسیح ع ، بشارت او را داده همین شخص باشد . اینجا بود که خدیجه مشتاق ازدواج با پیامبر شد و در نهایت همسر پیامبر کردید. در مورد این داستان البته اختلاف نظر زیاده و خیلی‌ها معتقدند که اصلا شخصی به نام ورقه وجود نداشته که بخواهد بشارت بدهد. برخی هم داستان ورقه را ساخته معاندین ميدونند که می‌خواستند بگن پیامبر اسلام مطالب خودش را از مسیحی‌ها یاد گرفته. بنده خودم معتقدم که اگر چه تایید یا عدم تایید مسیحیانی مثل ورقه ، هیچ تاثیری در تایید نبوت و رسالت پیامبر ندارد و در هر صورت ما ایشون را پیامبر خدا میدونیم ، اما به هرحال در اون موقعیت زمانی افراد زیادی معتقد بودند که عنقریب یک پیامبر از شهر مکه مبعوث میشه. قبلا عرض کردم که بشارت پیامبر آخرالزمان در بین مسیحیان شایع بوده و در انجیل برنابا ذکر شده است و لذا بعید نیست که مسیحیان دانشمندی مثل ورقه به این مسئله معتقد بوده‌اند‌. القصه ، تهیه جهیزیه و مهریه و ... همه با خود خدیجه بود و بعد از ازدواج هم اجازه تجارت را به پیامبر نداد و در حمایت و مراقبت از پیامبر سنگ تمام گذاشت. بعد از این ازدواج پیامبر مشغول به عبادت و سیر آفاق و انفس نمود تااینکه بالاخره در ۴۰ سالگی به نبوت مبعوث شد. وجود مبارک حضرت خدیجه خیلی باعث پیشرفت اسلام شد و بعد از بعثت اولین کسی که به پیامبر ایمان آورد همین‌ خدیجه بود. هزینه‌کرد خدیجه برای اسلام و مصائبی که در این راه متحمل شد یکی از شگفتیهای تاریخ است و مقام منزلت او خیلی بالاست. به طوریکه در کنار فاطمه س ، آسیه همسر فرعون ، و مریم مادر عیسی ع ، یکی از ۴ زن برگزيده جهانه. خلاصه اینکه خدیجه از پیامبر اسلام ، دو پسر و ۴ دختر آورد. اولین فرزند خدیجه، قاسم بود و لذا پیامبر ، به ابوالقاسم ، معروف شد. این قاسم در کودکی فوت کرد. بعد از قاسم، ۴ دختر به نام‌های زینب ، رقیه ، ام‌کلثوم و فاطمه س آورد. در نهایت عبدالله را آورد که او هم در کودکی فوت کرد. خدیجه س در ماه رمضان سال ۱۰ بعثت فوت کرد . انشالله فرداشب باز هم در مورد خدیجه صحبت خواهم کرد. @tarikhbekhanim
باسلام به طور کلی ، ازدواج در زندگی هرکس یک نقطه عطف است. نقطه عطف در ریاضیات به نقطه‌ای از منحنی میگن که از اون نقطه ، جهت حرکت منحنی عوض میشه و لذا ازدواج ، نقطه‌ای هست که زندگی از اونجا به بعد تغییرات اساسی میکنه. ازدواج حضرت خدیجه س با پیامبر اسلام ص ، نه تنها نقطهء عطفی در زندگی این دو بزرگوار بوده بلکه بعدها مشخص شد که نقطه عطفی در پیشرفت اسلام نیز بوده است. ثروتمندان معروف عربستان در مکه جای گرفته بودند و در بین اونها خدیجه س موقعیت ویزه‌ای داشت. همین خانم با هزینه‌کرد ثروتش برای خرید غلامان و برده‌ها و مسلمان کردن اونها و یا خرید آذوقه در طول ۳ سال تحریم در شعب ابیطالب و خیلی هزینه‌های دیگر ، کمک شایانی به پیشرفت اسلام کرد به‌ طوریکه در هنگام وفات ، هیچ از مال دنیا نداشت. زنی مؤمن و فداکار بود و محمد به شدت او را دوست می‌داشت چنان‌که پس از مرگش بسیار محزون شد و در فراق او بسیار گریست. خدیجه یکی از محترم‌ترین بانوان نزد تمامی مسلمانان است. این بانو در دهم رمضان سال دهم بعثت (سه سال قبل از هجرت) در مکه از دنیا رفت و این همان سالی بود که ابوطالب عموی محمد نیز در گذشت و مسلمانان آن را «سال اندوه (عام الحُزن)» نامیدند. گفتیم که خدیجه س برای پیامبر ۲ پسر و ۴ دختر آورد. تقدیر این بود که پسرها در کودکی فوت کنند. و اما دخترها: اولین اونها زینب بود که در ۳۰ سالگیِ پیامبر به دنیا اومد و در همان دوران قبل از اسلام به ازدواج پسرخاله خود ابوالعاص بن ربیع دراومد و در سال ۸ هجری هم فوت کرد. این ابوالعاص در جنگ بدر در حالیکه هنوز مشرک بود اسیر شد و پیامبر اون را آزاد کرد و بعدها ایمان آورد. زینب از او صاحب دختری به نام امامه شد. بنده ازدواج زینب با ابوالعاص ، قبل از اسلام را بعید میدونم چرا که اگه اینطور باشه در سن خیلی کم به ازدواج ابوالعاص دراومده که بعیده. دختر دوم پیامبر که یکسال کوچکتر از زینب بوده رقیه بود که در همان دوره قبل از اسلام به عقد عتبه ، پسر ابولهب دراومد. وقتی سوره مسد نازل شد خود عتبه به اصرار پدر و مادرش ، رقیه را طلاق داد. رقیه بعدا به عقد عثمان (خلیفه سوم) دراومد و در سال ۲ هجری هم فوت کرد. رقیه از عتبه صاحب بچه نشد اما از عثمان احتمالا فرزند آورده. دختر سوم هم یکسال بعد از رقیه به دنیا اومد و اسمش را ام‌کلثوم گذاشتند . یادتون باشه که کلثوم اسم مرد هست و اونی که اسم زن هست ام‌کلثومه. چونکه دیدم دخترانی که اسمشون کلثوم بوده. ام کلثوم هم سرنوشت رقیه را پیدا کرد. همسر عتیبه ، برادر عتبه شد و بعد از نزول سوره مسد، از عتیبه جدا شد و بعدها به ازدواج عثمان دراومد و در سال ۹ هجری هم فوت کرد و کلا فاقد بچه بود. و آخرین دختر پیامبر ، حضرت فاطمه س بود که در سال ۷ بعثت در مکه به دنیا اومد و نسل پیامبر از این دختر بزرگوار ادامه یافت. حضرت فاطمه س ، ویژگی‌های خاصی داشت که در بین فرزندان پیامبر ، ممتاز بود و اینها را انشالله در آینده خواهیم گفت. @tarikhbekhanim
باسلام و اما در ارتباط با فرزندان حضرت خدیجه س از پیامبر اسلام ، عرض شد که کوچکترین فرزند ایشون حضرت فاطمه س بوده که در سال تولد ایشون اختلاف نظر هست و از سال ۲ بعثت تا ۷ بعثت گفته شده. قول مشهور سال ۵ یا ۷ است. علاقه پیامبر به این فرزند ، علیحده و ممتاز بوده و برخی مورخین ایشون را تنها دختر پیامبر میدونند و سایر دخترانی که در قسمت قبلی ذکر شد را همون دختران حضرت خدیجه س از شوهر یا شوهران قبلی‌اش ميدونند. قبلا در داستان حضرت یحیی ع ، عرض شد که دخترانِ همسر را ربیبه می‌نامند. حتی بعصی منابع گفته‌اند که این سه دختر ، دختران خدیجه هم نبودند بلکه دخترخوانده‌های این زوج مقدس بوده‌اند و اونها را به فرزندی قبول کرده بودند که این مسئله در قدیم رایج بوده.بنابراین میشه گفت پیامبر از خدیجه س ، صاحب سه فرزند شد که قاسم و عبدالله در کودکی فوت کردند و تنها فاطمه س باقی ماند و نسل پیامبر از این فرزند ادامه یافت. شبهه دیگری که مطرح میشه اینه که برخی معتقدند نسل انسان ، از دختر منتقل نمیشه و این مسئله مخصوص فرزندان پسره. اسلام بااین مسئله موافق نیست . چرا که در قرآن ، عیسی ع را آل‌عمران نامیده در حالیکه عیسی ع از دختر عمران ع زاده شد و نوهء دختری عمرانه.البته دلایل دیگری هم برای این مسئله عنوان شده که شامل بحث ما نمیشه. گزارش‌های متعددی درباره جایگاه خاص خدیجه نزد پیامبر(ص) وجود دارد. در منابع آمده است که حضرت خدیجه(س) بهترین و صادق‌ترین وزیر، مشاور و مایه آرامش پیامبر(ص) بود. پیامبر(ص) سال‌ها پس از درگذشت خدیجه(س) به یاد او بود و بی‌نظیر بودنش را مطرح می‌نمود. هنگامی که عایشه به پیامبر(ص) گفت خدیجه(س) بیش از همسری مسن برای تو نبود، پیامبر بسیار ناراحت شد و با ردّ این سخن گفت: «خداوند هیچ‌گاه برایم همسری بهتر از او جایگزین نکرد، او مرا تصدیق نمود هنگامی که هیچ‌کس مرا تصدیق نکرد، یاری‌ام کرد در زمانی که هیچ‌کس مرا یاری نکرد، از اموالش در اختیارم قرار داد، زمانی که همه، اموالشان را از من دریغ کردند.» القصه ، خدیجه زنی مؤمن و فداکار بود و پیامبر به شدت او را دوست میداشت . خدیجه یکی از محترم‌ترین بانوان نزد تمامی مسلمانان است. این بانوی محترم در جریان تحریم اقتصادی مسلمانان در شعب ابیطالب در سال ۱۰ بعثت فوت کرد و ایشون را در قبرستان ابوطالب یا همان قبرستان حجون دفن کردند. @tarikhbekhanim
قبرستان ابیطالب یا قبرستان مَعلات یا قبرستان حجّون مدفن عبدالمطلب ، ابوطالب و خدیجه س
باسلام مطلب بعدی که در ارتباط با زندگی پیامبر اسلام ص در دوره قبل از بعثت خدمت شما میگم، داستان نصب حجرالاسوده که به نقلی در سال ۳۵ عام‌الفیل رخ داده و بنابراین در اون موقع پیامبر اسلام ص ، ۳۵ ساله بوده است. داستان از این قراره که سال قبلش بر اثر سیل ، کعبه ، آسیب جدی دید و تخریب شد و حجرالاسود از جا کنده شد و از کعبه فاصله نسبتا زیادی گرفت. این اتفاق در طول تاریخ چندبار افتاده و به طور کلی مکه به دلیل داشتن بارانهای موسمی سیلابی ، از این وقایع زیاد داشته. مخصوصا مسجدالحرام که توسط چند کوه احاطه شده و آب باران از این کوهها به درون مسجد هدایت میشه. در سال ۱۲۹۹ هجری قمری که عربستان جزئی از کشور عثمانی بود و خاندان حاکم بر حجاز ، خاندان شیعه مذهب شُرفای مکه بودند یک بازسازی در مسجدالحرام و مسجدالنبی صورت گرفت. اون موقع ، هم شیعیان در راس کار بودند و هم جمعیت شیعه در مکه و مدینه ، قابل توجه بود و لذا میبینیم که در مسجدالنبی ، اسامی ائمه شیعه علیهم‌السلام و حتی اسم حضرت مهدی عج به عنوان آخرین امام شیعه ، بر دیوار حیاط عثمانی ، نقش بسته. و یا پارچه سبزرنگی که روی مقبره پیامبر ص کشیده شده ، مزین به عبارت صدق‌الله العلی‌العظیم هست. خلاصه اینکه در دوره شریف حسین ، کار بازسازی مسجدالحرام و مسجدالنبی به یک مهندس عثمانی از ارتش عثمانی واگذارشد و خود این مهندس هم شیعه بود و الحق خیلی خوب بازسازی کرد و شاکله کلی این دو مسجد ، که الان میبینیم مال اون دوره هست. ولی متاسفانه برای مسئله سیلاب مسجدالحرام کاری نکرد و فیلم‌های قدیمی از مسجدالحرام ، نشون میده که آب حتی تا نصف ارتفاع کعبه را هم گرفته. تااینکه در زمان ملک فهد مجددا کار بازسازی صورت گرفت و اینکار به مهندسین ایتالیایی و اسپانیایی واگذار شد و الحق و الانصاف کار بسیار تمیز و زیبایی انجام دادند که هنوز هم هست و زیر مسجدالحرام را کلا زه‌کشی و کانال کشی کردند به طوری که زیر مسجد کاملا خالیه و آب باران به درون اون تخلیه میشه و احتمال آب‌گرفتگی خیلی کم شده. فکر کنم تنها نکته مثبت در زندگی این ملک فهد ، همین بازسازیها بوده وگرنه این آقا با کمک‌های سرشار به صدام و همچنین واقعه کشتار حجاج در سال ۶۶ ، لکه ننگ اسلام و مسلمین شد. القصه ، در زمان پیامبر اسلام هم کعبه خراب شد و حجرالاسود ، به گوشه‌ای افتاده بود. بعدها در تاریخ دولت‌های اسلامی ، خدمت شما خواهم گفت که تا کنون چه بلاهایی بر سر این حجر اومد و حتی در برهه‌ای قرامطهء بحرین اون را دزدیدند و به مدت ۱۵ سال ، کعبه فاقد حجرالاسود بود. خلاصه، بزرگان مکه در دارالندوه جمع شدند و مشورت کردند و تصمیم گرفتند کعبه را بازسازی کنند. همون موقع یه کشتی که از مصر به سواحل نزدیک مکه اومده بود ، به دلیل طوفان ، درهم شکست و صاحبان کشتی ، بقایای کشتی را به حراج گذاشتند. تجار مکه هم چوبهای کشتی را خریدند و سقف کعبه و قسمت‌هایی از مسجدالحرام را با اون چوب‌ها ساختند. نجار مربوطه هم بازدوباره مصری بود. در جریان این ساخت و ساز ، بحث پیش اومد که نصب حجرالاسود را چه کسی انجام بده؟ اختلاف پیش اومد و هرکسی میخواست که این افتخار نصیب خودش و طایفه‌ش بشه. کار بالا گرفت و احتمال جنگ و خونریزی شدید میرفت. تااینکه یه پیرمردی بنام ابوامیّه بن مغیره مخزومی، پیشنهاد داد که همگی به قضاوت اولین کسی که وارد مسجد میشه تن بدهند. همه قبول کردند. به خواست خدا اولین کسی که بعد از این تصمیم وارد مسجدالحرام شد پیامبر اسلام بود. همگی ، پیامبر را می‌شناختند و به امانت و درستکاری او ایمان داشتند و لذا خوشحال شدند و از پیامبر نظرخواهی کردند. پیامبر هم دستور داد، گلیمی آوردند و با دست خود «حجر الاسود» را برداشت و به نمایندگی از طرف قبائل عرب و مردم قریش ، حجر را در اون گذاشت، سپس دستور داد، سران قبائل اطراف پارچه را بگیرند و ببرند به محل نصب اون. همین که نزدیک آوردند، پیامبر، اون را گرفت و در جای خود کار گذاشت و بدین گونه غائله در میان هلهله و شادی عموم خاتمه یافت. در حقیقت محمد امین رؤسای بقیه قبائل را نیز در کار گذاشتن حجر ، سهیم کرد و همگی به عقل و فراست او آفرین گفتند. نقل شده که هربار ، حجرالاسود از جای خود کنده شده ، یه معصومی اون را سرجای خودش گذاشته. بعدها خواهم گفت که در زمان غیبت هم این مسئله مصداق داشته. این هم از داستان نصب حجرالاسود. انشالله تا فرداشب. @tarikhbekhanim
اسامی ائمه شیعه بر دیوار حیاط عثمانی در مسجدالنبیّ @tarikhbekhanim