باسلام
یکی از اتفاقاتی که در دوره امام باقر ع و بعد هم در دوره سایر ائمه افتاد ، ورود حجم زیادی از کتابها و متون علمی از یونان و روم و ایران و هند و مصر به داخل شبه جزیره عربستان بود که باعث شروع نهضت ترجمه شد.
قبلا خدمت شما عرض کردم که در تاریخ ذکر شده که اولین علاقمندی به ترجمه کتابها در خالدبن یزید بن معاویه بوجود آمد که پسر همان یزید ملعون بود. این آقا علاقه زیادی به نجوم و کیمیا و طب داشت و لذا تعدادی از افراد مصری که مسلط به زبان عربی هم بودند را واداشت تا کتابهایی در این زمینه ترجمه کنند. قبلا خدمت شما گفتم که دولت بطالسه در مصر ، زبان یونانی را در آنجا فراگیر کردند و مصریها به زبانهای یونانی و رومی صحبت میکردند و پس از فتح آنجا توسط مسلمانان کمکم زبانشان عربی شد که هنوز هم هست.
گفته میشود که این خالد بن یزید ، توقع منافع مادی از ترجمه و فهم این علوم داشت و قبلا هم گفتیم که برخی از مورخین اصلا وجود این فرد را انکار میکنند.
در اواخر عمر شریف امام باقر ع که اوایل قرن دوم هجری باشد ، ورود این کتابها خیلی زیاد شد. عدهای ایرانی ، مرتب کتابهای ادبیات فارسی را به عربی ترجمه میکردند و با اینکار پایهگذار نثر عربی شدند. عدهای هم کتابهای طب و نجوم ایرانی و هندی را ترجمه میکردند. اما مهمترین کتابها، کتابهای فلسفه بود که از یونان و مصر و روم شرقی میآمد. من قبلا در اینجا خدمت شما مطالبی در مورد فلسفه مسیحیت گفته بودم. به همان دلایلی که مسیحیت مجبور به استفاده از فلسفه و منطق یونان باستان شد مسلمانان هم کمکم به این نتیجه رسیدند که برای مناظره و محاجّه با دیگران و خصوصا غیر مسلمانان ، برای استنباط احکام از قرآن ، برای تشخیص روایات درست و نادرست و به هزار دلیل دیگر نیاز به یک سری قوانین از پیش تعیین شده است که اسم این علم ، علم منطق و استدلال بوده و باید آن را یاد گرفت. از همینجا اختلاف بین مسلمانان شروع شد .
عدهای به فراگیری علوم عقلی پرداختند و در این رابطه راه افراط پیمودند و حتی گفتند که عقل برای شناخت اسلام ، کافی است و نیازی به روایات و بعضا نیازی هم به قرآن نیست. عقل انسان حکم میکند که طهارت را رعایت کند ، در اقتصاد ، چنین عمل کند . در سیاست ، چنان باشد . در رعایت اخلاق ، اینطور باشد و.... اینها بیشتر در دوره عبدالملک مروان پیدا شدند و در دوره امام باقر ع به اوج شهرت خودشان رسیدند. پایهگذار این مکتب کسی بود بهنام واصلبن عطا و به این مکتب گفتند ، معتزله.
عدهای میگفتند هیچ نیازی به استفاده از علوم غربی و یا غیر اسلامی نیست. هرآنچه بخواهیم در قرآن و روایات آمده است. راه سعادت فقط از متون قرآن و روایات میگذرد. به عبارت دیگر ، حرف اینها این بود که نقل بر عقل ترجیح دارد. منظور از نقل ، قرآن و روایات است و منظور از عقل ، علوم عقلی مثل منطق و فلسفه است. اینها بعدها و خیلی سال بعد از معتزله بوجود آمدند. افراط معتزله در اتکاء به عقل و محو شدن در علوم غربی ، باعث شد که طرفداران نقل در مقابل آنها موضع بگیرند و مکتب اشاعره را درست کنند.
اشاعره یا اشعریگری در مقابل معتزله بود و بنیانگذار این مکتب یکی از نوادگان ابوموسی اشعری ، بهنام ابوالحسن اشعری است.
خب ، اگر بخواهیم وارد این مبحث و تاثیرات این دو مکتب فکری بر تاریخ اسلام بشویم بحثمان خیلی طولانی میشود و از موضوع اصلی دور میشویم. ولی انشالله بعدها در مبحث تاریخ علم ، مفصل خدمت شما خواهم گفت.
همین مقدار عرض کنم که شیعه از همه این اختلافات به دور بود. شیعه راه و روش خودش را داشت و تا وقتی ائمه ، در بین شیعیان حضور داشتند ، نیازی هم به این علوم غربی نبود و شیعیان هر سوالی داشتند یا در مورد هر موضوعی قصد تحقیق داشتند ، ائمه یا شاگردان ائمه در دسترس آنها بودند و از آنها راهنمایی میخواستند.
این راه و روش از دوره امام سجاد ع و با معارف عمیقی که ایشان در اختیار شیعیان گذاشت شروع شد و در دوره امام باقر ع و امام صادق ع به اوج خودش رسید. به طوریکه بسیاری از دانشمندان اهلسنت هم در مجالس درس این دو امام بزرگوار شرکت میکردند و تحصیلات خود را تکمیل میکردند.
دوره امام باقر ع و امام صادق اوج این مجادلات علمی بود. علاقه شدید مسلمانان مخصوصا در عراق و شام و ایران به علم و علمآموزی و ترجمه و تالیف به جایی رسید که بعدها در دوره عباسی ، از تمام دنیا برای تحصیل به بغداد و موصل و .... میآمدند.
القصه ، دوران امام باقر ع دوران شروع تدریس نظاممندِ فقه و عقاید شیعهٔ امامیه است. این دوران توسط فرزندش، امام صادق ع در اوج خود قرار گرفت. امام باقر ع شاگردان زیادی داشت و با اینکه در مدینه سکونت داشت، بیشترین شاگردانش کوفی بودند. بعد از کوفه از بصره و شام و مکه میتوان نام برد.
تفسیرُ الْباقر، «اَلْمناسِک»، اُمُّالْکتاب و «رسالهٔ جُعفی» بخشی از سخنان امام باقر ع است که توسط شاگردانش گردآوری شدهاست.
امام باقر ع در مدینه بسیار مورد احترام بود و جایگاه و نفوذ ویژهای در جامعه آن روز داشت و همین مسائل باعث شد که توسط خلفای اموی به شرحی که ذکر شد به شهادت برسد .
یکی از همسران امام باقر ع ، امّفَروَه نوه محمد بن ابیبکر است که این خانم ، مادر امام صادق ع میشود.
این محمدبن ابیبکر ، همان فرزند ابوبکر است که در خانه علی ع بزرگ شد و بسیار به علی ع علاقمند و از شیعیان خاص بود. علی ع دو خواهر را به امام حسین ع و محمدبن ابیبکر تزویج کرد که دختران یزدگرد بودند و شهربانو و جهانبانو یا کیهانبانو نام داشتند. این نقلها البته ضعیف است و شاید هم اینطور نبوده. از شهربانو ، امام سجاد ع بوجود آمد و از جهان بانو ، قاسم بن محمدبن ابیبکر.
از امام سجاد ع ، امام باقر ع بوجود آمد و از قاسم هم امّفروه.
امام باقر ع با امفروه ازدواج و ثمرهء آن شد امام صادق ع .
با توجه به این شجرنامه ، امام صادق ع هم از نظر پدری و هم از نظر مادری ، نژاد ایرانی داشته و لذا نقل شده که امام صادق ع چشمانی آبی و موهایی مجعّد داشته است . والله اعلم
انشالله فرداشب ، شروع دولت عباسی را خدمت شما خواهم گفت.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
عرض شد که بنیعباس با استفاده از دوره ضعف بنیامیه و اختلافات زیادی که در جامعه اسلامی ایجاد شده بود و همچنین با سوء استفاده از مظلومیت اهلبیت و سیاهپوشیدن برای عزای آنها و وعده دادن به مردم برای انتقام گرفتن از بنی امیه ، از مدتها قبل شروع به تبلیغ و دعوت مخفیانه کردند و بالاخره با مروان حمار جنگیدند و بنیامیه را ساقط کردند و خودشان حاکم شدند.
خب ، این بنیعباس چه کسانی بودند؟
اگر یادتان باشد ، عرض شد که اولین سادات که در بین عربها بوجود آمد و سَیّد نامیده شد ، هاشم ، پدر عبدالمطلب بود که نسل او به بنیهاشم معروف شدند. عباس عموی پیامبر هم پسر عبدالمطلب بود و لذا بنیعباس هم سید بودند . اما بنیامیه که فرزندان رقیب هاشم یعنی فرزندان امیه بودند جزو اینها نیستند و لذا از سادات هم نبودند.
عباس ، عموی پیامبر ، تعدادی پسر داشت که معروفترین آنها عبدالله بن عباس و عبیدالله بن عباس هستند. عبیدالله در همان قضیه خیانت به امام حسن ع ، در تاریخ گم شد و لذا معروفیت ندارد.
اما عبدالله ، همان مفسّر معروف ، از شاگردان و شیعیان خاص حضرت علی ع بود و در دوره امام حسن ع و امام حسین ع و حتی بعد از آن هم همیشه در کنار اهلبیت بود و به قولی بعد از شهادت امام حسین ع ، علیرغم کهولت سن ، اینقدر برضد بنیامیه روشنگری کرد تا اینکه عبدالملک دستور قتل او را صادر کرد.
این عبدالله به علت علاقه زیاد به علی ع ، اسم فرزند خودش را هم علی گذاشته بود. علی ، پدر محمد بود و محمد دارای سه فرزند به نامهای ابراهیم امام ، ابوالعباس جعفر و منصور بود که این سه برادر قیام برضد بنیامیه را با فریب سادات بنیالحسن ع و سادات زیدی شروع کردند. یعنی چه؟
اگر یادتان باشد قبلا عرض کردم که فرزندان امام حسن ع ، خیلی اهل قیام و شورش بوده و بعد از واقعه کربلا مرتب در حال تحریک مردم به قیام برضد بنیامیه بودند. از جمله حسن مثنی فرزند امام حسن ع.
حسن مثنی پسری بهنام عبدالله داشت که به او عبدالله محض میگفتند. چرا؟ چون مادرش دختر امام حسین ع بود و پدرش پسر امام حسن ع. لذا سید محض محسوب میشد😊
حالا تااینجا اگر گیج نشده اید تا ادامه بدیم.😁
نقل شده که این عبدالله محض در کربلا هم همراه پدرش بوده و اسیر هم شده.
خلاصه عبدالله محض پسری به نام محمد داشت که به محمد نفس زکیه معروف بود. از بس این آقا ، عابد و زاهد بود به اون نفس زکیه میگفتند.
بنیعباس ، یعنی همون سه تا برادر ، هی زیر پای این پدر و پسر نشستند که چرا قیام نمیکنید؟ مگر این محمد نفس زکیه همان مهدی موعود نیست؟ مگر پیامبر نفرموده که اسم مهدی موعود ، محمد است؟ خب مهدی موعود همینه دیگه . بابا قیام کنید و انتقام اهلبیت را از بنی امیه بگیرید. ما کمکتون میکنیم. رهبری قیام با شما . جنگیدن با ما.
این اتفاقات در زمان امام صادق ع افتاد.
هرچی امام صادق ع نصیحت کرد که فریب بنیعباس را نخورید فایده نداشت. هرچه برای آنها از مهدویت و مشخصات مهدی موعود و زمان قیام او که فرانرسیده و .... گفت فایده نداشت.
عبدالله محض به امام صادق ع گفت تو حسودی میکنی. پسر من همان مهدی موعود است و باید قیام کند. تو فکر میکنی ما میخواهیم رقیب تو بشویم. امام صادق ع فرمود روزی را میبینم که همین بنیعباس ، پسرت محمد را میکشند و خودشان خلیفه میشوند. عبدالله محض ناراحت شد و یه کم بد و بیراه گفت و رفت. در نهایت هم بنیعباس ، یعنی همون سهتا برادر رهبری قیام را به محمدنفس زکیه سپردند و به اسم او در کوفه قیام کردند و بعد که پیروز شدند ، محمد را در کوفه دار زدند.
این از فریب بنیالحسن.
حالا فریب زیدیه چطوری بود؟
قبلا عرض کردم که زید ، پسر امام سجاد ع یکی از دانشمندان و زاهدان عصر خودش بود که برعلیه بنیامیه قیام کرد و به شهادت رسید. این زید یک پسر داشت به نام یحیی که بعد از شهادت پدرش به خراسان فرار کرد و ساکن آنجا شد و چون حاکم خراسان هم اموی بود ، مجبور شد که مخفی شود. یحیی بن زید ، یک آدم بسیار زاهد و پرهیزکار و مردمداری بود و آوازه زهد او به همه ولایت بزرگ خراسان رسید و مردم خیلی علاقمند به او شدند خصوصا اینکه نواده پیامبر بود و مردم خراسان به اهلبیت خیلی علاقه داشتند. بالاخره یحیی در سال ۱۲۵ قیام کرد و قیامش بشدت سرکوب شد و یحیی هم به شهادت رسید. نقل شده که مردم خراسان تا یکسال سیاهپوش شدند و نام فرزندان پسر خود که به دنیا میآمدند را یحیی گذاشتند.
این سیاهپوش شدن بعدها شد عَلَم بنیعباس و بنیعباس برای فریب خراسانیان ، سیاهپوش شدند و به سیاهجامگان معروف گردیدند و تا قرنها این رسم را داشتند.
مردم خراسان برای اینکه انتقام یحیی را بگیرند با مردم ری متحد شدند و به فرماندهی شخصی به نام ابومسلم خراسانی ، به بنیعباس چراغ سبز نشان دادند و قیام کردند و حاکم اموی خراسان را برانداختند و خلاصه ایران را به دست گرفتند . بنی عباس به رهبری آن سه برادر از عراق و ایرانیان به رهبری ابومسلم خراسانی از ایران به سمت شام راه افتادند و در سال ۱۳۲ به شرحی که قبلا عرض شد در کنار رود زاب ، رودی که از دجله جدا میشد ، با مروان حمار جنگیدند و پیروز شدند.
مروان حمار هم به شرحی که گفتیم فرار کرد و در نهایت کشته شد.
بنی عباس پیروز شدند و تمام بنی امیه را قتل عام کردند. یکی از نوادگان عبدالملک به آندلس فرار کرد و در آنجا دولت امویان آندلس را پایهگذاری کرد که داستان آن را فرداشب خدمت شما عرض میکنم.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
قبلا در اینجا عرض کردم که سرتاسر شمال آفریقا و مغرب که همان مراکش امروزی باشد در زمان عبدالملک ، فتح شد. بعد از این مسئله حالا دیگر فقط یک تنگه بین مسلمانان و اروپا وجود داشت که این تنگه حدفاصل بین قاره آفریقا و اروپا است. این تنگه بعدها تنگهء جبلالطارق نامیده شد. چرا که فرمانده مسلمانان که از این تنگه عبور کرد و خودش را به آنطرف یعنی به اروپا رسانید ، شخصی به نام طارق بن زیاد بود. این آقا کوه آنطرف تنگه را به نام خودش ، جبلالطارق نامید و این تنگه هم شد تنگه جبلالطارق.
ورود مسلمانان به این دماغه بسیار باریک، مبدا فتوحات بعدی شد و این اتفاق در دوره ولید اول یا همان ولید بن عبدالملک و در سال ۹۷ انجام گرفت.
عمده موفقیت طارق بن زیاد بواسطه همکاری شخصی به نام ژولیان بود. این ژولیان در شمال آفریقا میزیست و از طرف روم شرقی ، حاکم قسمتی از آنجا بود و ضمن شرح اوضاع آشفته اسپانیا برای طارق ، او را تشویق به حمله به اسپانیا کرد و کشتیها و قایقهای لازم برای این کار را در اختیار او گذاشت.
طارق با این کار ، وارد اسپانیا شد و این اسپانیا بعدها توسط عربها اشبیلیه نامیده شد و خودش جزئی از سرزمین آندلوزیا بود که عربها میگفتند آندلس.
طارق کم کم پیشروی کرد و کل اندلوزیا را گرفت و بعدها مسلمانان فتوحات او را ادامه دادند و تا جنوب فرانسه هم آمدند و جنوب فرانسه را اشغال کردند. ای منطقه هنوز مسلمانان زیادی دارد .
در سال ۱۳۲ که مروان حمار کشته شد ، یکی از نوادگان عبدالملک به نام عبدالرحمن ، ابتدا به مغرب فرار کرد چرا که مادرش از بربرهای مغرب بود و در آنجا با امویان آندلس مکاتبه کرد و در نهایت و در تحت حمایت امویان ساکن در آنجا ، حکومت آندلس را در دست گرفت. عباسیان افرادی را به تعقیب او به آندلس فرستادند. امویان آندلس با آنها جنگیدند و آنها را برای همیشه از آندلس بیرون کردند و آندلس دیگر هیچگاه تحت حکومت عباسیان قرار نگرفت. از آنجا که عبدالرحمن با دعوت ، به آندلس داخل شده بود نام او را عبدالرحمن داخل گذاشتند😁 . عبدالرحمن پس از سالها حکومت در سال ۱۷۲ وفات کرد.
شخص عبدالرحمن و جانشینان او خیلی در آبادانی آندلس کوشیدند و آثار و ابنیه و کتابخانه و مسجد و حمام و.... ساختند بطوریکه بهشت اروپا و یک سرمشق زندگی سالم برای اروپاییها شد و دانشمندان زیادی از آندلس به پا خواست و شهرهای معروفی در آن درست شد . از این آثار هنوز هم تعداد زیادی در اسپانیا موجود است.
این تمدن تا حدود ۵۵۰ سال پیش ، پابرجا بود و اضمحلال دولتهای اسلامی موجود در آندلس توسط مسیحیان بوسیله رواج فساد و لهو و لعب ، ضربالمثل تاریخ است.
خب این هم در مورد امویان آندلس. در این مورد بعدا در تاریخ کشورهای اسلامی ، باز هم صحبت میکنم.
انشالله از فرداشب باز به تاریخ تشکیل و پایهگذاری دولت عباسی برمیگردیم.
#تاریخ
@tarikhbekhanim