باسلام
خدمت شما عرض شد که در حمله اسکندرخان مقدونی ، آخرین پادشاه هخامنشی ایران که داریوش سوم باشد به مقابله بااو رفت و در چندجنگ از جمله جنگ ایسوس و جنگ گوگمل (گوگامل) شکست خورد و مجبور به فرار گردید. داریوش مرتبا عقب نشینی میکرد تا به هگمتانه رسید و در آنجا به جمعآوری سپاه پرداخت تا به جنگ اسکندر برود. اسکندر که با سرعت و تقریبا بدون هیچ مقاومتی ، داریوش را تعقیب میکرد خیلی زود به هگمتانه رسید و لذا داریوش مجددا فرار کرد و به سمت دامغان و ری رفت.
یکی از همراهان داریوش در این عقبنشینیها ، برادرزادهاش ، بسوس بود که در همین دامغان ، داریوش را به قتل رسانید تا رضایت اسکندر را جلب کند و اسکندر به او پست و مقامی بدهد.
اسکندر درست هنگام جان کندن داریوش ، بالای سرش رسید و لذا دستور داد او را با تشریفات مناسب به خاک سپردند و برای او عزاداری کرد و آنگاه به تعقیب ایسوس نامرد پرداخت و اون را روانه دیار باقی کرد.این کار بعلاوهء حمایت و ترویج لباس و سنتهای ایرانی و همچنین ازدواج با زنان ایرانی برای جلب محبوبیت ایرانیها و مشروعیت بخشیدن به حکومتش بود. ایرانیها هم که دل خوشی از داریوش و دولت هخامنشی نداشتند ، از اسکندر حمایت کردند.
القصه ، قدیمها که بچه بودم و شاهنامه میخوندم برای من سوال بود که چرا فردوسی اصرارداره که داریوش سوم (که فردوسی بهش میگه دارا ) و اسکندر باهم برادر بودند . این ابوالقاسمخان فردوسی یه داستان طولانی سروده که ثابت کنه این دوتا برادر بودند و میگه که دارا پسر داراب بود.(در حالیکه اسم پدر داریوش سوم آرشام بود که نوه داریوش دوم میشد) بعدش میگه که قبل از دارا ، پدرش داراب ، پادشاه بوده. در حالیکه اینجور نبود و قبل از داریوش سوم، اردشیر چهارم ، پادشاه بود.
بعدش میگه داراب توی یکی از جنگها بر یونانیها(که فردوسی میگه رومیها ) پیروز میشه و دختر فیلیپ مقدونی که اسمش ناهید بوده را میگیره و این دختر خیلیخیلی زیبا بوده.
این فیلیپ همون پدر اسکندره که فردوسی اسمش را گذاشته فیلقوس😳😄😳😄
بعدش داراب یه شب پیش این دختره شبنشینی میکنه و فرداصبح اون را میفرسته پیش پدرش و میگه آقا این دختر شما بدنش بوی بد میده. مال بد بیخ ریش صاحبش.
حالا نگو این دختره حامله شده بوده و میره پیش فیلیپ و ۹ ماه بعد هم زایمان میکنه و اسمش را میگذارن اسکندر و فیلیپ هم اعلام میکنه که این پسر خودمه.
القصه اینجوری اسکندر و دارا هر دو برادر میشند یعنی هردو پسرای داراب.
این داستان ، ساختگیه و در هیچ منبع تاریخی نیومده. البته بعیده که فردوسی تاریخهای یونانی را نخونده باشه ولی احتمالا تعصب ایرانی مانع از این شده که بگه ایران از یونان شکست خورد. بلکه میگه اونی که ایران را شکست داد خودش ایرانی بود وگرنه اجنبی نمیتونه ایران را شکست بده.
در قضیه رستم و سهراب هم میگه فقط پهلوان ایران از پس سهراب براومد.
در قضیه قتل رستم هم میگه فقط برادرش شغاد تونست از پس رستم بربیاد.
خب. حالا یه چند بیت از اشعار فردوسی در این زمینه را هم باهم میخونیم.
فرستادهء روم را خواند شاه
بگفت آنچه بشنید از آن نیکخواه
بدو گفت رو پیش قیصر بگوی
اگر جُست خواهی همی آبروی
پس پردهء تو یکی دخترست
که بر تارک بانوان افسرست
نگاری که ناهید خوانی ورا
بر اورنگ زرین نشانی ورا
برمن فرستیش باباژ روم
چوخواهی که بیرنج مانی ببوم
بعدش که داراب از ناهید بدش میاد میگه:
دل پادشه سرد شد از عروس
فرستاد بازش سوی فیلقوس
همی بود ازو کودکی در نهان
نگفت این سخن با کسی در جهان
چو نُه ماه بگذشت از آن خوبچهر
یکی کودک آمد چو تابندهمهر
وبعدش میگه:
همی گفت قیصر به هر مهتری
که پیدا شد از تخم من قیصری
نیاورد کس نام داراب بر
سکندر پسر بود و قیصر پدر.
اینم داستان اسکندر در نظر ابوالقاسم خان فردوسی
@tarikhbekhanim
سخنی در باب اسکندرنامه
باسلام
مطالبی در مورد اسکندر ذکر کردیم. در اینجا لازم دونستم به یه سوال هم جواب بدم و اون جایگاه اسکندر در ادبیات فارسیه. چرا که در ادبیات فارسی چندین کتاب تحت عنوان اسکندرنامه نوشته شده که معروفترین اونها اسکندرنامه نظامی گنجوی هست.
آیا اسکندر فرد برجستهای بوده؟ یا رفتار او تاثیر زیادی بر ادبیات فارسی داشته؟ یا دانش خاص یا خارق العاده داشته که اینقدر معروف شده؟ چرا اسکندر را با ذوالقرنین یکی میدانند؟ چرا برخی مفسرین در فضایل اسکندر مطالبی تألیف کردهاند؟
آنچه که بنده تا کنون به اون رسیدم اینه که این اسکندرخان نه آدم مهمی بوده و نه دانشمند برجسته و نه پیامبر مرسَل.
مسئله اینجاست که اسکندر یک کافر و معتقد به الههها بوده و در طول عمر کوتاه خود فجایعی به بار آورد که در هیچ دین و آیینی پذیرفته نیست. از جمله آتش زدن چندین کتابخانه و همچنین آتش زدن تخت جمشید و قتل و اسارت انسانهای بیگناه .
رفتار اسکندر دقیقا مثل یک جهانگشای بیرحم بود و نه یک پیامبر مصلح.
اما از آنجا که در دورهٔ خودش ، آدم مهمی بوده و در مدت کم فتوحات زیادی کرد که پذیرش اون برای خیلیها ، سخت بود و همچنین شاگرد ارسطو بوده و ادعای دانش و فلسفه داشته و خصوصااینکه جوان و مجرد و زیبا بوده، لذا داستانهای حماسی و سیاسی و عاطفی و مخصوصا عاشقانه زیادی برای اون ساختند.
یه عامل دیگه هم برمیگرده به رفتار جانشینای اسکندر.بعد از مرگ اسکندر ، چندتا از سرداران و ملازمانش به انگیزه خوشامدگویی و چاپلوسی یا به دلیل عشق و تعصبی که به این جوان ناآرام و خارق العاده داشتند، از نبردها، گفتار و رفتار و اتفاقات شگفت آور زندگی او داستانها درست کردند و مبالغهها کردند و تاریخ زندگی اون را با افسانه درآمیختند. اسکندر اصولا مردی نامجو، بلندپرواز، خیال پرور و خرافه پرست بود که خودش را نخست نظرکرده خدایان میپنداشت و... بنابراین به نظر میرسه اسکندر خودش نخستین عامل در خلق افسانهها وگزارشهای غیرواقع درباره خویش بود. همین مسئله باعث شد، بعدیها هم هی بر این گزارشها بیفزایند و از اون بُت بسازند.
داستان زندگی اسکندر از انگشت شمار نوشتههاییه که با اقبال اقوام گوناگون روبرو شد و هر قومی که این داستان پرماجرا را اقتباس کرد اون را با عناصر فرهنگی و اعتقادات بومی و دینی خود درآمیخت و شاخ و برگهایی بهش افزود و به عبارتی اون را آب و رنگ محلی بخشید. طوری شد که حتی در متون مذهبی هم وارد شد و بعضیها کشورگشاییهای اون را با ذوالقرنین قرآن ، تطبیق دادند و گفتند این آقا همون ذوالقرنینه.
القصه ، احترام به اسکندر و گنده کردن و عشق ورزیدن به اون ، اینقدر پیشرفت کرد که هم در زمان حیات و هم بعد از مرگش ، شهرهای زیادی از قلمرو اون را ، اسکندریه نامیدند که بعضی از اونها هنوز هم هستند. مثل اسکندریهء مصر که قبلا شرح اون را دادیم.
@tarikhbekhanim
باسلام
بعداز فوت اسکندر در سال ۳۲۳ قبل از میلاد ، متصرفات اون به سه بخش اروپایی و آفریقایی و آسیایی تقسیم شد.
قبلا گفتیم که بخش آفریقایی ، بیشتر شامل مصر بود و در آنجا دولت بطالسه تشکیل شد. چرا که پادشاهان آن را به نام بطلمیوس مینامیدند. مثلا بطلمیوس دوازدهم.
منظور از بخش آسیایی ، غرب آسیا به مرکزیت ایران بود که دولت آن را دولت سلوکیان یا اسالکه مینامیدند چرا که نام اغلب پادشاهان آن سلوکوس بود و البته برخی هم آنتیخوس.
دولت سلوکیان رسما از سال ۳۰۵ قبل از میلاد آغاز شد و در سال ۶۴ قبل از میلاد به پایان رسید که جمعا ۲۴۱ سال میشود. از این ۲۴۱ سال ۶۵ سال بر کل ایران حکومت کردند و بعد به تدریج قسمتهایی از قلمرو آنها جدا شد و به دیگران رسید.
به فرهنگ یونانی که کم کم در ایران رواج پیدا کرد ، فرهنگ هلنی میگفتند.
یونانیها خیلی به گسترش و ترویج فرهنگ خودشون علاقه داشتند اماالبته ایرانیها هم خیلی در این مورد مقاومت کردند ولی در برخی زمینهها مخصوصا معماری و شهرسازی ، فرهنگ هلنی ،غالب بود و حتی تا مدتها در دولت اشکانیان هم ابنیه یونانی ساخته میشد.
در ایران ، تعداد زیادی سکه و تعدادی کتیبه به زبان یونانی از آن دوره پیدا شده . پیکره هرکول در بیستون کرمانشاه هم مربوط به اون دورهاس.
القصه در قسمتهای شمال شرقی ایران کمکم قبایلی از سکاها که اونا هم آریایی بودند پا گرفتند و ارشک ، رئیس این قبایل ، اونها را باهم متحد کرد و بر علیه سلوکیان قیام کرد. این آقاارشک اول رهبر یه قبیله کوچک به نام پَرنی بود و بعد کم کم قدرت گرفت و کل ساتراپ(استان) پارت در شمال شرقی ایران را گرفت و بعد با سلوکیان وارد جنگ شد و پیشروی کرد. ارشک فقط دوسال سلطنت کرد و بعدش ، برادرش تیرداد جانشین اون شد که ۳۷ سال سلطنت کرد و دولت اشکانی را استحکام بخشید. بعدش اردوان اومد.این ها را به ترتیب ، اشکهای اول و دوم و سوم و ..... مینامیدند و بر همین اساس این دولت به دولت اشکانیان معروف شد.
نخستین دشمنای اشکانیان، سلوکیان در غرب و سَکاها در شمال بودند. اما رفته رفته و با گسترش قدرت اونا به سوی غرب، این دولت وارد ستیز با پادشاهی ارمنستان و در نهایت یک رقابت طولانی با رومیان شد. جمهوری و سپس امپراتوری روم و اشکانیان بر سر مسائل متعددی، از جمله انتخاب پادشاه ارمنستان با یکدیگر به رقابت میپرداختند.اینکه چطور شد رومیها جای یونانیها را گرفتند و دیگه توی دنیا اسمی از یونان نیومد و به جاش روم بوجود اومد را بعدا میگم.
خلاصه ایرانیان در سال ۵۳ پیش از میلاد به طرز تحقیرآمیزی مارکوس کراسوس را در نبرد حران شکست دادند و در ۴۰–۳۹ پیش از میلاد، بخشهای وسیعی از قلمروی آسیایی رومیان را فتح کردند؛ اما با ضدحمله مارک آنتونی، این مناطق مجدداً به زیر فرمان روم درآمدند. زد و خورد میان ایران و روم در سدههای بعد و تا پایان دوران ساسانی ادامه پیدا کرد.
اینم یه خلاصه خیلی مختصر از دولت اشکانی .
@tarikhbekhanim
باسلام
دوره تسلط امرای یونانی بر ایران که داستان اون را برای شما عرض کردم یه دوره فترت بود . یعنی ایرانیها از خودشون حکومت نداشتند و زیر دست اجنبی زندگی میکردند. تلاش ایرانیها هم برای تزریق فرهنگ ایرانی به یونانیها خیلی موفق نبود اگر چه خیلی از امرای یونانی ،لباس ایرانی میپوشیدند و با زنان ایرانی هم ازدواج کردند و اعلام کردند که زئوس که خدای یونانیها بود همان اهورامزدای ایرانیان است اما ایرانیها کماکان آنها را خارجی میدانستند و اشغالگر.
القصه در دوره سلوکیان ساختمانها و شهرهای زیادی در ایران به سبک یونانی ساخته شد و قبلا خدمت شما عرض کردم که به مجموعه آداب و فرهنگ و تمدن یونانی ، فرهنگ هلنی میگفتند. این طرز معماری حتی تا ورود اسلام به ایران هم متداول بود.
در دورهای که یونانیها تقریبا همه دنیا را گرفتند، رومیها شروع به قدرت گرفتن کردند.
از اونجا که از شروع دولت اشکانیان در ایران ، برخوردها و جنگهای روم و ایران آغاز شد و این جنگها تا حدود ۷۲۰ سال ادامه داشت ، لازمه که یه توضیحی راجع به این امپراطوری روم خدمت شما بدم.
خدمت شما عرض کردم که هر تمدنی یک صعود و یک دوره تثبیت و یک فرود داره و بعد از اون ، نقش تاریخیش تقریبا از بین میره. حالا دولت مقدونی در یونان هم در زمان فیلیپ و اسکندر یک دوره صعود داشت و بعد در زمان جانشینان اسکندر (که در ایران به اونها سلوکیان و در مصر به اونها بطالسه و در یونان بهشون آنتیگونی میگفتند) ، دوره تثبیتش بود و در این اواخر هم دوره فرود.
اون سلسله آنتیگونه که در یونان بود از حدود سال ۲۰۰ قبل از میلاد ، مرتبا تحت فشار رومیها قرار گرفت تااینکه بالاخره آخرین پادشاه مقدونی بنام پرسئوس مقدونی در جنگ با رومیها در سال ۱۶۸ قبل از میلاد در نبرد پیدنا شکست خورد و کشور یونان ، بخشی از قلمرو روم شد و صدالبته تمام دانش و فلسفه یونان هم توسط رومیها تصاحب شد.
این مسئله دانش و فلسفه یونان را خیلی جدی بگیرید که بعدها خیلی باهاش کار داریم.
القصه، از این تاریخ به بعد دیگه ، یکهتاز اروپا ، دولت روم بود و طوری شد که از حدود سال ۱۰۰ قبل از میلاد یکی از دوقطب قدرتمند جهان شد که قطب دیگر اون ایران بود .
دولت روم ، اون اوائل به شکل پادشاهی اداره میشد و بعد تبدیل به جمهوری و دموکراسی شد تااینکه جمهوری روم در سال ۲۷ قبل از میلاد باقتل سزار رسما امپراطوری شد.
اولین امپراطور روم هم که در همین سال ۲۷ به امپراطوری رسید ،آگوستوس بود و این امپراطوری تا سال ۳۹۵ میلادی ادامه پیدا کرد تا اینکه به دلایلی در همین سال ۳۹۵ میلادی تجزیه شد و به دو بخش روم شرقی و روم غربی تبدیل شد که اینها را انشالله در تاریخ اروپا خدمت شما میگم.
حالا همه اینها را برای شما گفتم که داستان اشکانیان و جنگهای اونا با رومیها را شروع کنم و شما متوجه بشید که چجوری امپراطوری یونان جای خودش را به روم داد و دیگه خبری از یونان در تاریخ نشد😳
@tarikhbekhanim
شکل اصلی استادیوم به این ترتیب بازسازی شده.
استادیوم المپیا در شهر باستانی المپیا بود که اولین بار در سال ۷۷۶ قبل از میلاد ، بازیهای المپیک در آن اجرا شد. این بازیها هر ۴ سال یکبار و برای تقدیر از خدای زئوس برگزار میشد
این بازیها تا سال ۳۹۳ میلادی یعنی به مدت بیش از هزارسال برگزار میشد تا اینکه تئودیوسوس امپراطور روم ، پرستش زئوس را ممنوع و بازیهای المپیک را تعطیل کرد تا اینکه در سال ۱۸۹۶ دوباره آغاز شد.
باسلام
در ارتباط با دولت اشکانیان باید خدمت شما عرض کنم که اینها یه سری از اقوام آریایی بودند که در شمال شرق ایرانی زندگی میکردند و اروپاییها به اونا میگن پارتها و بر خلاف هخامنشیان که از اقوام پارس بودند ، عادات شهرنشینی اونها کمتر بود و در روش زندگی و ساختمان سازی و حتی جنگیدن ، اندکی خوی بیابانی داشتند. در قسمتهای قبلی خدمت شما گفتم که چندقرن بعد از اشکانیان ، اقوام ترک در این منطقه پا گرفتند و منطقه اشکانیان به ترکها به ارث رسید و شد ترکستان که هرآنچه ترک در دنیا داریم از همین ترکستان مهاجرت کردهاند.
حالا خود این ترکها از کجا اومدند و وارث سرزمین پارتها شدند؟
مورخین میگن که ریشه اصلی اینها از منطقه سینکیانگ چین هست. یعنی ترکها خودشون چینی هستند😂 و در اثر ترکیب نژادها ، یه کمی از شباهتهای اونا به چینیها کمتر شده ولی خب همین الان هم خیلی شبیه چینیها هستند.
از اون ترکستان بزرگ ، الان جمهوری ترکمنستان باقی مونده. این ترکها در تاریخ ایران بعد از اسلام نقش اصلی داشتهاند و گفتیم که اینها در قرن ۵ به روم شرقی حمله و مهاجرت کردند و دولت عثمانی را در شمال غرب ایران بوجود آوردندکه انشالله به موقع خودش توضیح میدم.
خب حالا اینها را گفتم که بگم اشکانیان ، ترک نبودند و آریایی بودند ولی خیلی از رفتارهای اونا مثل ترکها ، بدوی بود. اینا یه روش جنگیدن خاصی هم داشتند. اولا معتقد به جنگهای نامنظم و شبیخون زدن بودند که این روش بعدها در اروپا به روش جنگ پارتی یا همون پارتیزانی معروف شد که از اقوام پارت گرفته شده ثانیا اینها شبیخون میزدند و بعد فرار میکردند که در حین فرار هم از روی اسب به پشت سر خودشون تیر میزدند که به این روش قیقاج میگن.
القصه ، اینها در جنگیدن ، خوی درندگی بیشتری داشتند و با همین کار ۴۷۰ سال در مقابل رومیها مقاومت جانانهای کردند و چندین بار تا عمق خاک روم رفتند .
اسم اولین اونها و پایهگذار این دولت ارشک بود و لذا معروف شدند به اشکانیان .
آخرین اونها هم آرتاباز بود که میشود اشک سیاُم.
اشکانیان تقریبا همزمان با سلوکیان ، مبارزات خودشون را شروع کردند اما منطقه حکمرانی اونها ، وسیع نشد و در همان شمال شرق باقی موند. چندبار با سلوکوس دوم و آنتیخوس سوم وارد جنگ شدند و مدتها طول کشید تا سلوکیان را برانداختند یعنی از سال ۲۳۸ قبل از میلاد تا ۱۳۸ دقیقا صدسال . تازه از اون به بعدشم با رومیها جنگشون گرفت. بیشتر جنگها با رومیها در ارمنستان رخ میداد. در حقیقت ارمنستان حدفاصل و مرز مشترک ایران و روم بود و خیلی دست به دست میشد و حاکم ارمنستان گاهی ایرانی بود و گاهی رومی.
در بعضی از این جنگها هم رومیها پیروز میشدند مثلا در دوره بلاش چهارم ، رومیها حتی شهر تیسفون را هم اشغال کردند و بعدش بعلت شیوع طاعون در بین لشکر روم ، رومیها عقب نشینی کردند.
در اغلب جنگها ، ایرانیها فاتح بودند اما در این اواخر ، چندبار از رومیها شکست خوردیم. تااینکه در سال ۲۲۴ میلادی، اردشیر بابکان بر ضد اشکانیان قیام کرد و کمکم قلمرو خودش را گسترش داد . در سال ۲۲۸ میلادی هم بلاش ششم از اردشیر بابکان شکست سختی خورد و بعدش اردوان پنجم و آرتاواز یه دولتهای محدود و کوتاهی تشکیل دادند و دیگه تمام. یعنی از اینجا به بعدش این آقااردشیر بابکان دولت ساسانی را تشکیل داد که بشه سال ۲۲۴ میلادی.
اینم خلاصه ای از دولت اشکانیان. انشالله در قسمت بعدی تاریخ اجتماعی این دوره را هم خدمت شما میگم که خیلی جالبه.
@tarikhbekhanim
باسلام
دین مردم در دوره اشکانیان ، ملغمهای از اعتقادات کهن ایرانی و زرتشتی همراه با عقاید سلوکی و یونانی بود. چرا که به هرحال تسلط بیش از ۲۵۰ ساله یونانیان بر ایران تاثیراتی هم بر فرهنگ و تمدن این سرزمین داشت. تا قبل از ورود یونانیها به ایران اهورامزدا و اهریمن و یک سری خدایان متفرقه همچون آفرودیت ، مهر،آناهیتا ، شمش و....داشتیم که با ورود یونانیها خدایان دیگهای مثل زئوس و آپولون و هرمس و.... هم به اونا اضافه شد.
البته بافاصله گرفتن از دوره سلوکیان ، این خدایان هم کمکم به فراموشی سپرده شدند و مجددا خدایان ایرانی و تعدادی از خدایان بابلی و سومری و یهودی یکهتاز میدان شدند. یهوه خدای یهودیان که از دوره کوروش کبیر وارد ایران شده بود ، جایگاه ویژهای داشت که از نظر یکتاپرستی قابل ستایش بود.
تعدد زوجات و اصطلاحات دائم و موقت برای ازدواج در بین اشکانیان وجود داشته و مخصوصا توانگران و نجبا ، تعدد زوجات داشتند.
اختلاط بین زن و مرد ، ناپسند بود و زنان علاوه بر داشتن حجاب ، بعضا روبنده هم میزدند. کار زنان اغلب توی خانه بود و بیرون اومدن از خانه کار درستی قلمداد نمیشد.
اشکانیان ، در زمینه هنر خیلی تحت تاثیر آثار یونانی قرار نگرفتند و همان سبکهای شرقی را ترجیح میدادند.
اشکانیان در زمینههای علمی هم خیلی ذوق و شوقی از خودشون نشون نمیدادند و هخامنشیان در این زمینه از اونا جلوتر بودند. اگه یادتون باشه خدمت شما گفتم که اینها خوی بیابونگردی خودشون را تاآخر حفظ کردند و تغییر ندادند .البته آثار علمی و هنری زیادی از دوره اشکانیان باقی مونده ولی اینها از نظر کیفیت و کمیت به پای دوره هخامنشیان نمیرسه.
فرماندهی ارتش در دوره اشکانیان بین خانواده سورنا ، موروثی بود یعنی فرماندهان ارتشی ازبین خاندان سورنا انتخاب میشدند و این مسئله بعدها هم دربین خانوادههای دیگر رواج پیدا کرد و حتی بعد از اسلام هم مناصب خاصی ، موروثی بود مثلا منصب مستوفی ، که پدر و پسری بود.
مهمترین سلاح ارتش اشکانی ، تیرو کمان بود و اینها ابداعاتی هم در تولید انواع کمان داشتند و گفتیم که روش قیقاج از روشهای مختص به اونا بود.
اشکانیان به اقتصاد ایران اهمیت ویژهای میدادند. اگه یادتون باشه خدمت شما گفتم که سلوکیان ، راه ابریشم را امن و امان کردند و اون را رونق دادند. بااین کار در دوره اشکانیان اقتصاد و مراودات تجاری مخصوصا با چین ، گسترش پیدا کرد . میگن اولین کاروان تجاری که از چین به ایران اومد و از اونجا راهی اروپا شد در زمان مهرداد دوم اشکانی بود که احتمالا میشه سال ۱۱۴ قبل از میلاد.
مهمترین اجناسی که بین ایران و چین و اروپا ردوبدل میشد عبارت بودند از برده ، زیتون ، روغن زیتون ،پوست ، نمک ، مجسمههای طلا و نقره و برنز ، پارچه ، شراب ، سفال ، خشکبار ،آهن و مس و مهمتر ازهمه، ابریشم.
معماری در دوره اشکانیان ، همانند دوره هخامنشی پیشرفته نبود و این هم برمیگرده به خوی بیابانگردی اونا.
در دوره اشکانیان خط و زبان یونانی ، متداول بود و دیگه کسی به خط میخی چیزی نمی نوشت. حتی بعضی از پادشاهان اشکانی ، به زبان یونانی مسلط بودند. خط میخی از همین دوره ، کنار گذاشته شد و ابتدا خط آرامی متداول گردید و بعدها هم خط پهلوی که بعدا خدمت شما توضیح میدم. اصلا بعضی مورخین میگن که اصطلاح پهلوی از زمان اشکانیان متداول شد چرا که سرزمین اصلی و به اصطلاح خاستگاه اشکانیان ، سرزمین پارت یا پهله بود و لذا اسم دیگهء این اشکانیان ، پهلوی بود .
خلاصه اینکه در دوره تقریبا ۵۰۰ ساله اشکانیان ، اگر چه ایران از نظر نظامی ، بسیار قوی و مسلط ، ظاهر شد ولی از نظر فرهنگی و اجتماعی قابل مقایسه با قبل و بعد خودش نبود و در دوره هخامنشی و ساسانی ، پیشرفت فرهنگ و تمدن ایران بیشتر بود.
@tarikhbekhanim
عکسی کمیاب از بنای تخت جمشید در زمان قاجار و قبل از کاوشهای باستانشناسی، زمانی که هنوز بخش عمدهای از تختجمشید در زیر خاک، چشمانتظار حفاری و اکتشاف بود.
بنای تخت جمشید در دوره هخامنشیان و اختصاصا در زمان داریوش بزرگ ساخته شد و خشایارشاه و اردشیر اول هم قسمتهای زیادی بر اون افزودند.
اسم اون در ابتدا پارسه بود و کاخ اصلی هخامنشیان برای پذیرایی از سفرای خارجی محسوب میشد. یونانیها به اون پرسپولیس میگفتند یعنی شهر فارس یا ایرانشهر. چرا که پولیس به معنی شهر هست و پرس هم همون پارس خودمونه.
باسلام
خدمت شما عرض کردم که دولت اشکانی طبق سنت تاریخ ،دوره زوال خود را طی کرد و بعدش اردشیرخان بابکان با غلبه بر اردوان پنجم ، ختم سلسلهء اشکانیان را اعلام کرد. بعدش یه مدتی هم پسر این اردوان پنجم به نام آرتاباز مقاومت کرد و دیگه الفاتحه.
اینجوری بود که اردشیر بابکان سلسله ساسانیان را پایه گذاری کرد. حالا این ساسان کی بود؟
ساسان ، پدربزرگ اردشیر بابکان بوده که این اردشیرخان علاقه زیادی به اون داشت و در نتیجه اسم سلسله را ساسانیان گذاشت. مردم چه پدربزرگهای باکلاسی دارند😂
القصه این سلسله ، با هخامنشیان از یه نژاد بودند یعنی پارس بودند و در نیمه جنوبی ایران زندگی میکردند. و لذا عادات اونها را هم داشتند و به اصطلاح شهرنشینی و مدنیت اونا بیشتر از اشکانیان بود.
این سلسله ۴۲۷ سال بر ایران حکومت کرد و در این دوره چند اتفاق مهم افتاد.
یکی اینکه ایران از دوره باستانی بیرون اومد و وارد دورهء جدید شد که توی اروپا بهش میگفتند قرون وسطی.
خدمت شما قبلا گفتم که از ۵۰۰۰ سال پیش تا سال ۵۰۰ میلادی را دوره باستان میگن و از سال ۵۰۰ میلادی تا سال ۱۵۰۰ میلادی را قرون وسطی میگن و از ۱۵۰۰ تا ۱۸۰۰ را قرون جدید و از ۱۸۰۰ تا حالا را دوره معاصر.
القصه ، دولت ساسانیان سال ۲۲۴ میلادی تاسیس شد و تا سال ۶۵۱ ادامه پیدا کرد. در این دوره بود که دولت روم هم به مسیحیت گرایش پیدا کرد و به موجب فرمان میلان در سال ۳۱۳ میلادی ، گرایش به مسیحیت ، آزاد شد و بعدها هم دیگه دین رسمی روم (اروپا) شد که بعدا در تاریخ اروپا توضیح میدم.
اتفاق دیگهای که در این دوره افتاد ، تقسیم امپراطوری روم به دو بخش شرقی و غربی بود که یکی از دلایل آن اختلاف مذهبی ارتودکس و کاتولیک بود که بعدا توضیح میدیم.
یه اتفاق دیگه در دوره ساسانیان چندبار غلبهء ایران بر روم و حتی اسارت امپراطور روم بود که این بیسابقه بود که خواهیم گفت.
و آخرین اتفاق هم حمله اعراب مسلمان به ایران بود که تاثیرات بسیار بسیار زیادی بر دین و فرهنگ و زبان و تمدن و سیستم کشورداری و نظامیگری و پوشش و مراودات مالی و تجارت و ...گذاشت.
این یه خلاصه از دولت ساسانیان بود که خدمت شما گفتم و انشالله از فرداشب به توضیح جزئیات اون میپردازیم.
@tarikhbekhanim
باسلام
خدمت شما عرض شد که دولت اشکانی برافتاد و دولت ساسانی در سال ۲۲۴ میلادی روی کار اومد و تا سال ۶۵۱ ادامه پیدا کرد.
رقیب اینها همان دولت روم متحد بود که کماکان ،مرزهای غربی و شمالغرب و مخصوصا ارمنستان را تهدید و گاهی تصرف میکرد.
پایتخت دولت ساسانیان شهر ، تیسفون در نزدیکی بغداد فعلی بود که هنوز بقایایی از اون وجود داره.
بیشترین وسعت امپراطوری ساسانی در زمان خسروپرویز بود که وسعت کشور را به دوره هخامنشیان رسوند.
القصه ترتیب چندتا از شاهان سلسله ساسانیان به شرح زیر بود :
اردشیر بابکان ..شاپور اول..هرمز اول..بهرام اول .. بهرام دوم ..بهرام سوم .. نرسه..هرمز دوم ..آذرنرسی..شاپور دوم.. اردشیر دوم ..شاپور سوم ..بهرام چهارم و...... که ذکر همه اونها خیلی طولانیه.
در زمان این بهرام چهارم بود که دولت روم در سال ۳۹۵میلادی به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد و از اون به بعد رقیب ایران دولت روم شرقی یا همون بیزانس یا بیزانتیوم شد.
این روم شرقی شامل شمال آفریقا ،یونان ، آسیای صغیر و ترکیه فعلی و بالکان و شامات و سوریه و فلسطین میشد.ارمنستان هم بعضی مواقع مال ایران بود و بعضی مواقع مال روم شرقی😳
پایتخت روم شرقی شهر کنستانتینوپولیس بود که بعدها شد کنستانتینه یا به قول عربها قسطنطنیه. بعدا اسمش شد استانبول و بعد شد اسلامبول و حالا دوباره شده استانبول😄😄 البته داستان کاملش را توی تاریخ اروپا خدمت شما میگم.
در زمان اون شاپور اول یعنی در سال ۲۵۴ میلادی ، ایران یه شکست سختی به روم متحد داد و والریانوس امپراطور روم را اسیر کرد و گوردیانوس ، دیگر امپراطور روم را در جنگ به قتل رسوند و تقریبا ابرقدرت و یکهتاز دنیا شدیم و خودمون خبر نداشتیم.😄
در دوره همین شاپور اول هم یه شخصی در ایران ادعای پیامبری کرد به نام مانی و شاپورخان هم ازش دفاع کرد . این آقا پایهگذار کومونیسم در جهان بود. هم اون دینی که آورد ، ترکیبی از ادیان مختلف بود و هم اقتصادش ، اشتراکی بود و هم سیاست و قوانینش. این مانی آدم برجستهای بود . هم پزشک بود و هم نقاش و هم فیلسوف و هم شاعر و... دوتا کتاب نقاشی هم از خودش بجا گذاشت که مکتب نقاشی خودش را آموزش میداد به نام ارژنگ و ارتنگ. از این کتابها چیزی نمونده ولی از نقاشیهای مانی چندتا به دستمون رسیده. این آقا توسط جانشینهای شاپور اول اعدام شد.
خلاصه مقتدرترین شاه ساسانی که در سال ۵۳۱ به سلطنت رسید و حدود ۵۰ سال هم سلطنت کرد ، خسرو انوشه روان یا انوشیروان بود.
این آقا سلطنت طولانی داشت و در زمان ایشون بود که پیامبر اسلام در سال ۵۷۰ میلادی در مکه بدنیا اومدند.
این کلمه خسرو ، همونه که عربها بهش میگن کسرا و کلا شاهان ایرانی را کسرا مینامیدند همونطوری که سلاطین روم را قیصر میگفتند که همون سزار انگلیسی و کِیسَر آلمانی باشه.
القصه بعد از خسرو انوشیروان ، هرمز چهارم اومد و بعد خسرو پرویز که داستانش را گفتیم.
این خسروپرویز همون کسیه که شوهر شیرین بود و فرهاد عاشق اون شد و داستان خسرو و شیرین و شیرین و فرهاد ساخته شد.
متاسفانه اون موقعها هم عشقهای مثلثی وجود داشته. بووووووق
و خسروپرویز همونیه که نامه پیامبر اسلام را دریافت کرد و اون را پاره کرد و پیامبر نفرینش کرد و ....
بعد از خسروپرویز ،اوضاع پریشون شد و ۱۲ تا پادشاه طی مدت کوتاهی اومدند که دوتاشون زن بودند 😳😳😳😳😳😳 بنامهای پوراندخت و آذرمیدوخت و در نهایت یزدگرد سوم سرکار اومد که آخرین پادشاه ساسانی بود و دیگه تمام.
انشالله در قسمت بعدی یه مقداری تاریخ سیاسی اجتماعی ساسانیان را خدمت شما میگم.
@tarikhbekhanim