باسلام
آخرین مطلبی که در مورد حضرت نوح ع میخوام خدمت شما بگم ، بحث کشتی و کیفیت طوفانه.
در قدیم ، همه کشتیها را از چوب میساختند.
و بعد هم منافذ کشتی را قیراندود میکردند.
قیر یه ماده طبیعیه که از قدیم وجود داشته و با راهیابی نفت به سطح زمین و تبخیر مواد فرّار اون و باقی موندن مواد سنگین و غیرفرّار بدست میومد.
وقتی کشتی وارد آب دریا میشد، اولا آب از منافذ ، وارد کشتی میشد. ثانیا جانداران ریز دریایی ، در منافذ کوچک چوب کشتی لانهگزینی کرده و تخم میگذاشتند و به زودی چوب کشتی به اصطلاح خورده میشد و عمر اون خیلی کم میشد.
قیر اندود کردن کشتی هر دو مشکل را حل میکرد.
در داخل کشتی محلهایی برای نگهداری احشام و غذای اونها تعبیه شده بود . همانطور که در قسمت قبل عرض شد ، همه جانداران در کشتی نبودند که بخواهند برای هم مزاحمت ایجاد کنند بلکه فقط انعام چهارگانه و قابل استفاده ، سوار کشتی شدند.
این کشتی که در بین النهرین ساخته شد مورد تمسخر مردم زمان حضرت نوح قرار کرفت. چرا که کشتی بزرگی بود و صرفا مصرف دریایی داشت و نه شطّی.
معمولا کشتیهای بزرگ و به اصطلاح بحری را در کنار دریا میسازند و اقدام حضرت نوح ع باعث مسخره کردن ایشون شده بود.
القصه وقتی سیل و طوفان راه افتاد ، این کشتی به قولی به مدت ۷ شبانه روز ، روی آب بود ولی البته اعداد دیگری هم ذکر شده و تا یکسال هم گفتهاند. در پایان ، کشتی بر روی کوه جودی نشست و نوح ع و اصحابش از اون خارج شدند و با خیال راحت به عبادت خدا پرداختند.
وَقِيلَ يَآ أَرْضُ ابْلَعِي مَآءَكِ وَيَا سَمَآءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَآءُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ ۖ وَقِيلَ بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ
و [پس از هلاك شدن كافران] گفته شد: ای زمین! آب خود را فرو بر، و ای آسمان! [از ریختن باران] باز ایست، و آب كاستی گرفت و كار پایان یافت و كشتی بر [كوهِ] جودی قرار گرفت و گفته شد: دوری [از رحمت خدا] بر گروه ستمكاران باد.
هود - 44
در این آیه ، محل فرود کشتی ، بر روی کوه جودی ذکر شده . در تورات هم ، محل فرود کشتی ، کوه جودی ذکر شده.
اغلب مفسرین و مورخین ، کوه جودی را در موصل گفتهاند.
برخی مورخین در مرز بین ایران و ترکیه و عراق فعلی گفتهاند.
علامه طباطبایی ره ، میفرماید که جودی اسم کوه خاصی نیست و بر هر بلندی و زمین سختی ، جودی گفته میشه.
بعضی هم در مسجد کوفه عنوان کردند.
الان در جنوب شرق ترکیه ، کوهی با همین نام جودی هست که اتفاقا ، بقایای یه کشتی بزرگ هم در اونجا دیده شده. آقای آیتالله بیآزار شیرازی چندسال پیش یه تحقیقی روی این کشف بزرگ کرده بودند و بااطمینان کامل میگفتند که با توجه به پیدا شدن الوار و میخهای بزرگ که از بدنه کشتی به جا مونده ، این همون کشتی نوح هست. البته بعدها یه سری باستان شناس این نظریه را رد کردند. والله اعلم.
عکس این کوه و بقایای کشتی را میگذارم.
پیروان نوح ع که ۸۰ نفر بودند، به همراه حضرت نوح ، عبادتگاهی در این محل ساختند و در پایین کوه هم یک شهر ساخته و در اونجا ساکن شدند. این شهر را شهر هشتادنفر(سوق الثمانین) نامیدند که بقای اون تا زمان طبری (مورخ معروف) وجود داشته.
القصه، نوح ع بعد از این طوفان ، روزگاری هم زنده بود و سه پسر از خودش به جا گذاشت که حام و سام و یافث نامیده میشدند.
هر پیامبری یه وصیّ داره که وصی حضرت نوح هم پسرش سام بود و بعد از ایشون ، هدایت مردم به دست سام سپرده شد.
نسل بنی آدم بعد از حضرت نوح از همین سه فرزند ادامه یافت و نوح را به خاطر عمر طولانی ، شیخ الانبیا نامیدند.
@tarikhbekhanim
بتهای دوره نوح علیه السلام:
آنها دارای 5 بت بودند به نامهای: ودّ، سواع، یغوث، یعوق، نسر.
در این که این پنج بت از کجا پیدا شدند روایات گوناگونى وجود دارد:
1- اینها قبل از حضرت نوح ع ، نام پنج مرد صالح بوده که بعد از فوتشان، شیطان از علاقه مردم به آنها سوء استفاده نموده و اونها را به ساختن مجسمه آنها وسپس پرستش شان تشویق کرد.
2- اینها نام هاى پنج فرزند آدم است که بعد از فوت هر کدوم ، مردم مجسمه اونها را ساختند و احترام کردند و بعد کمکم اونها را پرستیدند و اصل موضوع فراموش شد.
نام این بتها در آیه 23 سوره «نوح» آمده است، خداوند مى فرماید: «وَ لا تَذَرُنَّ وَدّاً وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً».
از قرائن چنین استفاده مى شه که: این پنج بت امتیازات ویژه اى داشتند، و مورد توجه خاص آن قوم گمراه بودند، به همین دلیل، رهبران فرصت طلب آنان نیز روى عبادت آنها تکیه مى کردند.
اتفاقاً، این بت هاى پنجگانه به عرب جاهلى منتقل شد، و هر قبیله اى یکى از این بت ها را براى خود برگزیدند، البته بسیار بعیده که خود اون بت ها منتقل شده باشد، بلکه ظاهر این است که نام اونها منتقل شده و بت هائى به این نام ها ساختند.
ولى بعضى از مفسران از «ابن عباس» نقل کرده اند: این بت هاى پنجگانه در طوفان نوح، دفن شد و در عصر جاهلیت عرب، شیطان آنها را بیرون کشید و مردم را به پرستش آن دعوت نمود.
«واقدى» مورخ معروف مى گوید: بت «ود» به شکل «مرد» بود و «سواع» به صورت «زن» و «یغوث» به صورت «شیر» و «یعوق» به صورت «اسب» و «نسر» به صورت «باز» (پرنده معروف).
البته، عرب جاهلى مخصوصاً اهالى «مکّه» بت هاى دیگرى نیز داشتند که از جمله بت «هبل» بود که بزرگترین بت هاى آنان محسوب مى شد و در داخل خانه «کعبه» قرار داشت، و 18 ذراع طول اون بود!
و بت «اساف» در مقابل «حجر الاسود» و بت «نائله» در مقابل «رکن یمانى» (گوشه جنوبى خانه کعبه) و همچنین بت «لات» و «عزّى» بود.
اسامی عبدوَدّ ، عبدالعُزّی ، عبدیغوث و.... در کنار عبدالله و عبیدالله نشون میده که اعراب ، خداهای متعددی داشتند که یکی از اونها هم الله بوده. 😳😄
@tarikhbekhanim
باسلام
پیامبر بعدی که بعد از حضرت نوح ع ، پا به عرصه وجود گذاشت و از نوادگان حضرت نوح ع بود ، حضرت هود است.
ایشان در منطقه بسیار سرسبز و آبادی به نام سرزمین احقاف ، به رسالت مبعوث شد.
این سرزمین قبل از اینکه حضرت هود ع در آن منطقه به رسالت برسد ، سرزمین قوم عاد بود و بسیار آباد و سرسبز و بعد از نزول عذاب بر اونها ، تبدیل به یک بیابان لم یزرع گردید.
منطقه احقاف در جنوب عربستانه و آثار بناها و عمارات سربه فلک کشیده قوم عاد در اونجا توسط باستانشناسان پیدا شده.
حضرت هود حدود هزارسال بعد از حضرت نوح بوده و در طی این هزارسال ، مردم سرزمین احقاف که به قوم عاد مشهور بودند ، کمکم بتپرست شده بودند. اینها به قول قرآن دارای جثههای عظیم و جسیم و زیبا و پرزوری بودند.
در زمان هود ع ، مردم قوم عاد ، یک کشور و دولت و پادشاهی تشکیل داده بودند و پادشاه اونها ، شخصی بهنام شدّاد بود که باغ معروف اون بنام بهشت شداد ، یکی از عجایب هفتگانه جهان بوده که الان آثاری از اون باقی مونده. بقیه مردم هم در رفاه کامل و ناز و نعمت بودند. خانههای اونها بسیار تجملی و مثال زدنی بود . همین مسئله باعث طغیان و سرکشی و بتپرستی و انواع مفاسد در بینشون شده بود.
خدا در مورد اینها در سوره فجر میفرماید
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ
آیا ندانستهای كه پروردگارت با قوم عاد چه كرد؟ (۶)
إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ
و [با آن شهر] ارم كه دارای كاخهای باعظمت و ساختمانهای بلند بود؟ (۷)
الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ
همان كه مانندش در شهرها ساخته نشده بود؟ (۸)
حضرت هود خیلی در بین قومش تبلیغ کرد و چون قومش حرف اون را نپذیرفتند و به شدت در آزار و اذیت هود ع، تلاش کردند و هود را متهم به دیوانگی کردند لذا در نهایت حضرت هود، دست به نفرین برداشت و قوم عاد را نفرین کرد و اینها در زیر طوفان شن مدفون شدند.
حضرت هود و یاران باوفای ایشون از این عذاب مصون ماندند و بعد از این طوفان به جنوب شرق عربستان رفتند و در سرزمین حضرموت ساکن شدند . مدتی بعد حضرت هود ع ، وفات کرد و جسد ایشون را بنا به وصیت خودشون به سرزمین فعلی نجف اشرف آوردند و دفن کردند و الان جزئی از قبرستان وادی السلام است.
@tarikhbekhanim
باسلام
پیامبر بعد از حضرت هود ع که نامی از ایشون در تاریخ و تفاسیر هست و چندبار هم اسم ایشون در قرآن اومده حضرت صالح ع است.
حضرت صالح حدود ۵۰۰ سال بعد از حضرت هود اومده و ایشون هم از نسل حضرت نوح ع بوده است و پیامبر قوم ثمود بوده که در شمال عربستان زندگی میکردند.
اون زمان شمال عربستان بسیار سرسبز بود و همین وفور نعمت باعث طغیان و سرکشی اینها شده بود و این مسئله زمینه تسلط شیطان را فراهم کرده بود.
اصولا ، سرخوشی و وفور نعمت و موفقیتهای پی در پی ، زمینه فعالیت شیطان را فراهم میکنه و در این حالت مقابله با وساوس شیطانی کار سختی هست و ارزش انسانی که در این حال و هوا ، به وسوسههای شیطان پشت پا میزنه خیلی بیشتر از کسی هست که در حالت عادی یا در محرومیتها و محدودیتهای مالی و غیره ، تحت تاثیر شیطان قرار نمیگیره.
القصه ، حضرت صالح در ۱۶ سالگی به هدایت قوم ثمود پرداخت و اونها را از بتپرستی برحذر میداشت و این کار تا سالهای مدیدی ادامه داشت و در طی این سالها تعداد اندکی به او ایمان آوردند. مردم از حضرت صالح ع معجزات زیادی خواستند و حضرت صالح هم اجابت میکردند و بازهم ایمان نمیآوردند.
یکی از این معجزات ، خروج یک شتر به همراه فرزند شیرخوارش از دل کوه بود که به ناقهء صالح معروفه و ایشون با دعا و درخواست از خدا برای انجام این معجزه، حقانیت خودش را به مردم نشون داد.
شاهدین ماجرا به حضرت صالح ایمان آوردند و قرار شد به شهر بیان و شهادت بدن که این اتفاق افتاده.
در بین راه شیطان بر اونها ظاهر شد و رای اونها را زد و حاضر به شهادت دادن نشدند و خودشون هم دوباره بتپرست شدند و حضرت صالح تنها ماند.
دعوت صالح و انکار ثمود مدتى ادامه یافت تا آن که قوم ثمود طغیان را به این حد رسوندند که نقشه کشتن ناقه را طرح کرده و شقى ترین فرد خود را وادار کردند تا آن ناقه را به قتل برسونه.
《 و به صالح گفتند: حالا اگر از راستگویان هستى آن عذابى که ما را به آن تهدید مى کردى بیاور، صالح در پاسخشان فرمود: تنها سه روز مهلت دارید که در خانه هایتان از زندگى برخوردار باشید و این وعدهاى است که تکذیب پذیر نیست.》
بعد از این تهدید مردم شهر و قبائل آن نقشه از بین بردن صالح علیه السلام را طرح کردند و در بین خود سوگندها خوردند که ما شب هنگام، بر سر او و خانوادهاش مى تازیم و همه را به قتل مى رسونیم و آن گاه به صاحب خون او مىگیم ما هیچ اطلاعى از ماجراى کشته شدن او و خانواده اش نداریم و ما به یقین راستگویانیم. آرى این نقشه را طرح کردند و خداى تعالى نیز نقشه اى داشت که آنها از آن خبر نداشتند، چیزى نگذشت که رجفه (زلزله بسیار شدید) و صاعقهاى آمد و قوم ثمود در خانه هایشان هلاک شدند
《 پس از آن حضرت صالح روى از آنان برتافت و به آن جسدهاى بى جان خطاب کرد که اى قوم! چقدر به شما گفتم دست از این بت ها بردارید و چند بار رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ نموده، درباره شما خیرخواهى کردم ولیکن شما خیرخواهان خود را دوست نمى داشتید و خداى تعالى حضرت صالح و آنهایى که ایمان آورده و از عذاب خدا پروا داشتند را نجات داد》. و بعد از آن که همه از بین رفتند منادى الهى ندا در داد:
«أَلَا إِنَّ ثَمُودَ کفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِثَمُودَ» (سوره هود، آیه ۶۸) آگاه باشید که قوم ثمود به پروردگارشان کفر ورزیدند و از رحمت خدا دور گشتند".
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در فرازی از یکی از خطبه هایش می فرماید: «ناقه صالح را تنها یک نفر به هلاکت رسانید، ولی خداوند همه را مشمول عذاب ساخت چرا که همه آنها به این امر رضایت داشتند».
قوم ثمود هم مثل قوم عاد مردمی قوی هیکل و سالم بودند و خانههای خودشون را در کوهها و با تراشیدن کوه میساختند که خیلی هم مجلل و اشرافی بود و آثار اونها به وفور پیداشده.
حضرت صالح و اندکی از یاران ایشون در همون منطقه به زندگی خودشون ادامه دادند و به پرستش خدا مشغول شدند . حضرت صالح ع حدود ۱۵۰ سال عمر کرد و پس از فوت ، جسد او را به عراق منتقل کردند و در کنار پدرانش و در کنار حضرت هود ع به خاک سپردند.
@tarikhbekhanim
باسلام
پیامبر بعدی که تاریخ زندگی ایشون را بررسی میکنیم حضرت ابراهیم ع است.
ایشون به ابوالانبیا معروفه. چرا که تمام پیامبران بعدی که معرفی خواهم کرد از نسل حضرت ابراهیم ع بودهاند.
تاریخ تولد حضرت ابراهیم ع حدود ۴۰۰۰ سال پیش بوده و لذا میشه گفت ایشون در زمانی اومد که علم و دانش و کتابت به مراحل تکامل خودش نزدیک شده بود و شهرهای بزرگ و ساختمانهای سربه فلک کشیده ساخته میشد. سیستمهای حکومتی ، پیشرفته و راههای ارتباطی ، وسیع و هموار و سلاحهای جنگی ، جدید و پیشرفته بودند.
یکی از این تمدنهای پیشرفته که اون هم باز در عراق امروزی و به اصطلاح در بینالنهرین بوجود اومده بود ، تمدن بابِل بود که فرمانروایان اونها را نَمرود مینامیدند و حضرت ابراهیم ع در همین منطقه به دنیا اومد.
حضرت ابراهیم ، مشهور به خلیلالله است و دومین پیامبر اولوالعزم میباشد یعنی دارای شریعت مستقل بوده است. ادیان یهودیت و مسیحیت و اسلام همه از نسل ابراهیم مشتق شدهاند.
محل دفن ایشون شهری در فلسطین است که به همین مناسبت شهر 《 الخلیل 》نامیده شده.
اسم پدر ایشون بنابر روایات تارُخ بوده و آزر ، که ایشون را بزرگ کرده ، عموی اون بوده است و چون کفالت ابراهیم را به عهده داشته ، حضرت ابراهیم ، آزر را پدر صدا میزده.
بنابر روایات تورات ، حضرت ابراهیم ، دو برادر و یک خواهر هم داشته.
بر اساس گزارش منابع تاریخی، در سالی که ابراهیم(ع) به دنیا اومد، به دستور نمرود هر نوزادی را که به دنیا میآمد، به قتل میرسوندند. چرا که منجمان پیشبینی کرده بودند در این سال کودکی به دنیا خواهد آمد که بنای مخالفت با دین نمرود و پیروانش را میذاره و بتها را میشکنه. برای همین مادر حضرت ابراهیم، از ترس نمرودیان اون را داخل غاری در نزدیکی خانهاش گذاشت و بعد از پانزده ماه شبانه از غار بیرون آورد.
همسر اول حضرت ابراهیم ع ، ساره است و ابراهیم(ع) بنا به نقل تورات در اور کلدانیان با اون ازدواج کرد.براساس گزارش دهخدا در لغتنامه ، اور یا عور یا در تورات اورِکلدانیان ، شهر و ناحیه ٔ قدیم سومِر در جنوب بابل بوده است. این شهر در جنوب عراق نزدیک راه آهن فعلی بین بصره و بغداد واز مراکز مهم فرهنگ سومری و به گفته ٔ تورات محل تولد ابراهیم پیغمبر بوده . اسم این شهر بزرگ که تأسیسش از زمانهای بسیار قدیم است در قرن ۴ پیش از میلاد از تاریخ برافتاد یعنی دیگه خالی از سکنه شد و بعد از اون کم کم در زیر خاک و شن مدفون شد و فراموش گردید و محلش در قرن ۱۹م. کشف شد.
من خیلی اصرار دارم که راجع به کشف آثار انبیاء ، صحبت کنم. چونکه خیلیها وقتی به تاریخ انبیاء میرسند از پذیرش روایات تاریخی و مخصوصا تفسیری خودداری میکنند و فقط آثار عینی و باستانی را قبول دارند. این مسئله را انشالله در بحث فلسفه تاریخ به خوبی توضیح میدم.
القصه ،ابراهیم ع از ساره فرزنددار نمیشد، از این رو ساره، کنیز خودش یعنی هاجر را به اون بخشید و ابراهیم ع از اون صاحب فرزندی به نام اسماعیل ع شد. ابراهیم پس از چند سال از ساره هم صاحب فرزند شد که نام او را اسحاق گذاشتند. تولد اسحاق ۵ یا ۱۳ سال بعد از اسماعیل دانسته شده است. بنا به برخی نقلها، هنگام تولد اسحاق، ابراهیم(ع) بیش از ۱۰۰ سال داشته و ساره ۹۰ ساله بوده است که توی قرآن هم به مسن بودن اونها اشاره شده و طبق نقلی دیگر اسحاق سی سال بعد از اسماعیل متولد شد و ابراهیم(ع) در آن زمان ۱۲۰ سال داشت.
در قرآن ۶۹ مرتبه از ابراهیم ع یاد شده . سورهای هم بهجهت پرداختن به داستان زندگی ابراهیم ع ، به نام او نامگذاری شده است. قرآن درخصوص ابراهیم ازجمله به نبوت و دعوت او به توحید، امامت او، ذبح فرزند، معجزهٔ زندهشدن چهار پرنده پس از مردن و سردشدن آتش پرداخته است که انشالله اینها را در قسمت بعدی ، یکی یکی توضیح میدم.
@tarikhbekhanim
باسلام
در قسمت قبلی عرض کردم که ابراهیم علیهالسلام در بابل که الان هم یکی از استانهای عراق است زاده شد. اینکه ایشان در چندسالگی برای هدایت اقوام بابلی و کلدانی ، به پیامبری برگزیده شد ، دقیقا مشخص نیست . اما کتابی که بر ایشون نازل شده ، صحف ابراهیم نامیده میشه و به نقلی حدود ۱۰ صفحه ، یا صحیفه بوده که فعلا چیزی از آن موجود نیست. در تفاسیر نقل شده که سوره مبارکه اعلی در قرآن ، حاوی مطالبی از صحف ابراهیم است.
پس از اینکه حضرت ابراهیم ع به روشهای مختلف به هدایت قوم خود پرداخت ، در نهایت مجبور به شکستن بتهای شهر خودش یعنی شهر اوور شد و فردای اون روز دستگیر و به فرمان نمرود ، پادشاه بابلیان ، محکوم به سوزانده شدن گردید اما به اذن خدا آتش بر او گلستان شد و نجات یافت. بعد از اون ، حضرت ابراهیم ع ، مامور به مهاجرت شد و به همراه ساره (همسرش) و لوط(برادرزادهاش) از بین النهرین به سمت کنعان (فلسطین فعلی) حرکت کرد. نقل شده که ابراهیم ع در این موقع ۷۵ سال سن داشت. اینکه در این حالت حضرت لوط هم به پیامبری رسیده بود یا نه ، معلوم نیست.
مسیر حرکت ایشون به سمت کنعان ، مستقیم نبوده و به قولی از مصر به سمت فلسطین حرکت کرده و شاید مقصد ایشون ابتدا مصر بوده و بعد به فلسطین تغییر کرده.
القصه ،در طی مسیر ، داستانِ ایمان آوردن ظاهری ابراهیم ع به خورشید و ماه برای هدایتگری برخی اقوام در قرآن ذکر شده که در آیات ۷۶ تا ۷۹ سوره مبارکه انعام اومده.
داستان دست درازی حاکم مصر به ساره ، همسر ابراهیم ع و خشک شدن دست او و در نهایت توبهء حاکم ، یکی از داستانهای معروف در تاریخ انبیا است.
داستان زنده شدن ۴ پرنده که توسط ابراهیم ع ، ذبح شده بودند هم در آیه ۲۶۰ سوره بقره اومده که میفرماید
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَىٰ ۖ قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ ۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي ۖ قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا ۚ وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
و [یاد كنید] هنگامی كه ابراهیم گفت: ای پروردگار من! به من نشان ده كه مردگان را چگونه زنده میكنی؟ [خدا] فرمود: آیا [به قدرتم نسبت به زنده كردن مردگان] ایمان نیاوردهای؟! گفت: چرا، ولی [مشاهده كیفیت این حقیقت را خواستم] تا قلبم آرامش یابد. [خدا] فرمود: چهار پرنده بگیر و آنها را [برای دقت در آفرینش هر یك] به خود نزدیك كن، و [بعد از كشتن و ریز ریز كردن و مخلوط كردنشان به هم] بر هر كوهی [در این منطقه] بخشی از آنها را قرار ده، سپس آنها را بخوان كه شتابان به سویت میآیند؛ و بدان كه یقیناً خدا توانای شكستناپذیر و حكیم است.
بقره - 260
مفسرین از این داستانهایی که ما به اونها اشاره کردیم ، خیلی برداشتهای عرفانی ، کلامی و حتی فقهی داشتهاند که در جای خودش اومده اما چونکه بحث ما تاریخی است فقط به اونها اشاره میکنیم.
القصه ، در سرزمین فلسطین ، ساره که صاحب فرزند نمیشد ، کنیز خود یعنی هاجر را به ابراهیم ع بخشید تا با او ازدواج کند و صاحب فرزند شود و اینچنین بود که اسماعیل ع به دنیا اومد.
بعد از مدتی همین ساره ، از روی حسادت ، ابراهیم را مجبور کرد که هاجر و اسماعیل را به منطقه دوردستی بفرستد که داستان اون را انشالله در قسمت بعدی میگم.
اینکه ، درخواست ساره از روی حسادت بوده یااز روی مصلحت الهی ، محل اختلافه و حتی بعضی از مفسرین شیعه هم معتقدند از روی حسادت بوده که بخاطر احترام زیادی که ابراهیم برای ساره قائل بوده ، تن به این خواسته میده.والله اعلم.
@tarikhbekhanim
مسجد الخلیل در شهر الخلیل ، مقبره حضرت ابراهیم ع
این شهر از زیارتگاههای معتبر همه ادیان است.
@tarikhbekhanim
بقایای یکی از کاخهای شهر اوور ، همراه با زیگورات نزدیک اون.
اسفندماه سال ۹۹ ، پاپ فرانسیس به عراق سفر کرد و مهمترین دلیل سفر خودش را زیارت این منطقه اعلام نمود.😳
@tarikhbekhanim
ویرانههای کاخ نمرود در نزدیکی شهر حله عراق .
اینکه این کاخ متعلق به همان نمرود زمان حضرت ابراهیم بوده یا نه معلوم نیست. چونکه به تمام فرمانروایان بابلی نمرود میگفتند. مثل فرعونهای مصر و شاهنشاهان ایران.
@tarikhbekhanim
قسمت دیگری از بقایای کاخ نمرود.
در روایات ، محل پرتاب حضرت ابراهیم به سمت آتش ، همین کاخ نمرود ذکر شده.
در اطراف این منطقه تپههای سوختهای هست که میگویند همان محل روشنکردن آتش برای سوزاندن ابراهیم ع است. بزرگی و شدت آتشی که چندشبانه روز روشن بوده باعث سوختگی تپهها شده.
@tarikhbekhanim
باسلام
داستان هجرت حضرت ابراهیم ع همراه با هاجر و اسماعیل ع به عربستان از داستانهای معروف در بین ادیان ابراهیمی یعنی یهودیت ، مسیحیت و اسلام است و از اینجا به بعده که نسل انبیاء یهودی و مسلمان از همدیگه جدا میشه و انبیاء به ۳ دسته تقسیم میشن:
۱.انبیاء مسلمان از جمله حضرت اسماعیل ع و پیامبر اسلام در عربستان ظهور میکنند .
۲. انبیاء یهودی تا حضرت عیسی ع در کنعان .
۳.تعداد انگشت شماری هم از همان نسل حضرت نوح ع در عراق و بین النهرین.
عرض شد که حضرت ابراهیم ع به همراه هاجر و اسماعیل ع که در اون موقع طفل شیرخوار بوده راهی عربستان میگردد. اینکه چرا عربستان و مکه انتخاب میشود خودش یکی از موارد امتحان الهی است چرا که این منطقه از قدیم ، بسیار خشک و بیآب و علف بوده و مناسبتی با زندگی نداشته .
ابراهیم ع ، زن و فرزند خود را تک و تنها در بیابان مکه در همین محل فعلی مسجدالحرام رها میکنه و بلافاصله مامور به بازگشت میشه. اینکه انسان ، عزیزترین افراد خودش را بعد از یک سفر طولانی از کنعان به مکه، بدون هیچ آب و غذا و سرپناهی در بیابان رها کنه و بلافاصله برگرده ، خیلی امتحان بزرگیه و آدم باید به مقامات خاصی رسیده باشه تا این میزان توکل داشته باشه.
القصه داستان تشنگی هاجر و اسماعیل پیش میاد و هرولهء هاجر بین دو کوه صفا و مروه برای یافتن آب و در نهایت ظاهر شدن چشمهء آب زمزم. بعد از اون هم بلافاصله یه کاروان از اونجا رد میشه و در ازای استفاده از این آب ، کلی غذا و سرپناه برای اونها درست میکنه. بعدشم یه چندتا قبیله اطلاع پیدا میکنند که اینجا آب فراوان پیدا شده و میان و در اطراف این چشمه ساکن میشن و اون را تبدیل به یه چاه میکنن که به چاه زمزم معروفه و یکی از قدیمیترین چاههای زمینه که چند هزار ساله نخشکیده و خلاصه اینجا برای خودش شهری میشه.
تا اینجای داستان را همه ادیان قبول دارن و اسم چاه زمزم در تورات هم اومده و بئر شَبَع نامیده میشه. داستان ذبح حضرت اسماعیل را هم قبول دارند ولی اون چیزی را که اینها قبول ندارند، پیامبری حضرت اسماعیل است. چرا که معتقدند کنیززاده(هجین) نمیتونه پیامبر بشه و یکی از شروط نبوت ، تولد از یک مادر اصیل و آزاده. در حالیکه اسلام این را قبول نداره و این قانون ، ساختگیه و از نظر اسلام ، فرقی بین هجین و ولد نیست و برخی از ائمه ع از جمله امام سجاد ع هجین بودند.
یکی از مشکلات مهم یهودیها با پیامبر اسلام هم همین بوده که میگفتند چطور میشه که فرزندان اسماعیل ، پیامبر بشن؟ مگه میشه؟ مگه داریم؟😳
القصه ، این چاه زمزم در ۱۸ متری کعبه و سمت مقام ابراهیم قرار داره و در طول تاریخ خشک نشده و فقط چندبار اون را با خاک پر کردند و دیگران دوباره اون را احیا کردند که آخرین اونها ، احیا چاه زمزم توسط حضرت عبدالمطلب ، جد پیامبر است. خلفای بعد از پیامبر اسلام در نگهداری چاه زمزم اهتمام ویژه داشتند و برای اون سقف و قبة ساختند که هنوز هم هست.
حضرت ابراهیم ع گهگاهی به زن و فرزند خود در مکه سر میزد و هر سفر از کنعان به مکه حدود ۳۰ منزل (یکماه) راه بود و داستان ذبح اسماعیل ، رمی ابلیس و ساخت کعبه در همین رفت و آمدها بود که انشالله خواهیم گفت.
@tarikhbekhanim
سر در ورودی چاه زمزم در زیر مطاف.
گفته میشه که کلمه زمزم یک واژه ایرانی است.
زم در زبان اوستایی به معنای خُنک است و زمزم یعنی خنکِ خنک.
واژه زمین هم به معنای خُنکجای است.
به نظر شما این واژه از عبری وارد زبان اوستا شده و یا از اوستا وارد متون مذهبی عبری؟
@tarikhbekhanim