باسلام
عرض شد که شخصیت عمر یک شخصیت سختگیر و زاهد مسلک بود . عمر اولین کسی بود که شلاق به دست گرفت و در بازار و کوچههای مدینه ، حرکت میکرد و به قول خودش اجرای عدالت میکرد.
عمر از شخصیتهای بزرگ صحابه به عنوان کارگزار استفاده نمیکرد و بهانه او این بود که نمیخواست آنها را به کار اجرایی آلوده کند. این یکی از اشکالات عمده عمر بود که باعث انحرافات زیادی شد چرا که با این کار آدمهای دونپایه، به اصطلاح سوار بر کار شدند و برای خودشان حق حکومت بر دیگران قائل شدند و بعدها دیگه ولکن قضیه نبودند. این مسئله ، همیشه و در طول تاریخ بوده و واقعا جای عبرت گرفتن دارد . علاوه بر این ،نقل شده است که عمر از ترس فتنهانگیزی صحابهای که به راه دور بروند، اجازه خروج آنان از مدینه را نمیداد و میگفت بیشترین ترس من پراکنده شدن شما در شهرها است.
آقای رسول جعفریان از مورخین مشهور فعلی معتقد است این اقدام عمر دو دلیل داشت: یکی اینکه ممکن بود هر یک از آنها در هر شهر برای خود جایگاهی پیدا کند و در برابر خلیفه بایستد؛ دوم اینکه عمر نمیخواست احادیث پیامبر در شهرها منتشر شود و به طور کلی ، عمر ، نقل حدیث را ممنوع کرد و بهانه او هم این بود که میگفت میترسم با آیات قرآن مخلوط شود و کتب آسمانی ادیان قبلی به همین شکل تحریف شدند درحالیکه این مسئله در مورد قرآن صدق نمیکرد و متن قرآن طوری است که هر نوع دخل و تصرف در آن ، کاملا و سریع مشخص میشود.
همچنین نقل شده است که عمر بر وضع مالی کارگزاران خود نظارت داشت و اموال آنان را پیش از انتصاب به امارت ثبت میکرد و در وقت بازگشت، اموالشان را دو نیم میکرد و نیمی از آن را به بیتالمال بازمیگرداند😳😳،چون معتقد بود آنها این مال را به ناحق گردآوری کردهاند.با این حال برخی کارگزاران که زندگی مرفهی برای خود ساخته بودند، از سختگیری و بازخواست عمر در امان بودند،از جمله معاویه حاکم شامات. عمر با اینکه معاویه را کسرای عرب میخواند، با کمال تعجب ، هیچ ایرادی به او نمیگرفت و از همینجا بود که معاویه ، با اشرافیت کامل ، سوار بر کار شد و اساس اسلام را با انحراف قطعی ، مواجه کرد.
یکی دیگر از اقدامات بحثبرانگیز معاویه ، میدان دادن بیش از حد به برخی علمای تازه مسلمان شده یهودی از جمله کعب الاحبار بود که این هم باعث انحراف اساسی در اسلام و ورود تعداد زیادی از روایات با منشاء تورات به داخل روایات اسلامی شد. همین عمر که اجازه نقل حدیث نمیداد، در مقابل این افراد ، نهایت تسامح را داشت و به اینها آزادی تبلیغ داده بود. این قضیه تا جایی پیش رفت که حتی اعتراض صحابی بزرگی مثل علی ع و ابوذر ، به این مسئله را هم نادیده میگرفت.
عمر ، قضاوتهای اشتباه و خارج از عرف هم زیاد داشت که در بسیاری از موارد علی ع از اجرای احکام این قضاوتها جلوگیری میکرد و عمر که کمترین بهره را از سواد و فقه اسلامی داشت در این موارد در مقابل علی ع کوتاه میآمد و بسیار در کتب شیعه و سنی نقل شده که عمر بارها گفته است لولا علی لهلک عمر.
اگر علی ع نبود ، هرآینه عمر هلاک میشد.
حذف عبارت حی علی خیرالعمل از اذان و حکم به نخواندن نماز توسط فرد جنب که آب برای غسل پیدا نکرده از جمله بدعتهای عمر است که هنوز هم اهل سنت به آنها عمل میکنند.
فتوحات ، یکی از مهمترین منابع درآمد دوره عمر و عثمان بود و در طی این دو دوره وضعیت مالی مسلمانان بقدری خوب شده بود که برخی در خانه ، انبارهای طلا داشتند. خوی اشرافیگری از همین دوره در بین برخی صحابه ، رشد یافت و قُبح آن ریخت. در مقابل، به دلیل مصرفی شدن مردم مخصوصا مردم مدینه ، قیمتها بالا رفت و فقرا فقیرتر شدند.
اگر چه اهلبیت و برخی از اطرافیان علی ع مثل عمار و سلمان و ابوذر ، سهم خودشان از بیتالمال را بین فقرا تقسیم میکردند اما شکاف طبقاتی بیش از این بود که بااین چیزها پُر شود.
عمر در طول خلافت خود از مدینه خارج نشد و فقط یکبار آن هم به پیشنهاد علی ع و به همراهی ایشان ، راهی بیتالمقدس شد تا قرارداد صلح با اسقف اعظم بیتالمقدس را امضا کند.
عمر در ذیالحجه سال ۲۳ هجری توسط غلام مغیره بن شعبه در محراب عبادت به قتل رسید و این قاتل فیروز ابولوءلوء نام داشت.
انشالله فرداشب داستان قتل عمر را خدمت شما خواهم گفت.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
فتوحات مسلمانان در دو جبهه شمال غرب و شمال شرق یعنی در سرزمینهای روم و ایران در جریان بود و عرض شد که فتح ایران تا زمان فوت یزدگرد سوم در سال ۶۵۱ میلادی حدود ۱۶ سال طول کشید که تا ۱۹ سال هم گفتهاند(بسته به اینکه حد فتوحات را کجا حساب کنیم). مسلمانان وقتی به ایران حمله کردند که یزدگرد تازه به سلطنت رسیده بود و عملیات مسلمانان طی چند مرحله انجام شد که هرکدام اسمی دارد. از جمله جنگ نهاوند ، جنگ جسر ، جنگ جلولاء ، جنگ قادسیه.
معروفترین اونها نبرد قادسیه بود که به فرماندهی سعد ابیوقاص از طرف عربها و رستم فرخهرمز از طرف ایرانیها در نزدیکی حیره (کویت فعلی) انجام شد و ایرانیها شکست سختی خوردند و رستم کشته شد و مدتی بعد تیسفون هم به اشغال مسلمانان درآمد و یزدگرد عقب نشینی کرد و ده سال به همین منوال عقب نشینی میکرد تا به مرو در خراسان قدیم رسید و در آنجا توسط یک آسیابان به قتل رسید.
در طی این ۱۹ سال مرتبا اسراء و اموالی از ایرانیان به مدینه فرستاده میشد و بین مسلمانان حجاز تقسیم میگردید. ایرانیان معمولا صنعتگر و دارای حرفه بودند و دین آنها هم مجوسی (زرتشتی) بود که از نظر اسلام ، اهل کتاب محسوب میشدند.
اسرای ایرانی به اعتراف تمام مورخین مورد حمایت اهلبیت ع بودند و شخص علی ع در موارد زیادی به حمایت از آنها پرداخته بود که جای شرح و بسط آن اینجا نیست. اما اینکه در زمان عمر ، خانواده یزدگرد اسیر شده باشند و به مدینه آمده باشند و علی ع از آنها حمایت کرده باشد ، خیلی صحت ندارد. مورخین و از جمله شهید مطهری و دکتر سید جعفر شهیدی چند مطلب جالب در این رابطه گفتهاند که خدمت شما عرض میکنم.
یکی اینکه فوت یزدگرد در اوائل دوره خلافت عثمان بوده و مدتی کوتاهی قبل از فوتش ، خانوادهاش را هم از دست داده و تنها بوده. اگر این خانواده به دست مسلمانان اسیر شده باشند که نشدند ، پس در زمان عمر نبوده.
مطلب دیگر اینکه شاید افرادی از خانواده سلطنتی در طی ده سال عقبنشینی یزدگرد به دست مسلمانان اسیر شده باشند اما اینکه دختری به نام شهربانو در بین آنها باشد و مستقیما دختر یزدگرد باشد بشدت مورد تردید است.
اینکه مادر امام سجاد ع یک ایرانی بوده است در منابع شیعی ذکر شده اما اینکه آیا از خانواده سلطنتی و همان شهربانو بوده یا نه ، این هم خیلی مستند نیست.
علی ایحال ، تاریخ ، محل اختلاف روایات است و به طور قطع نمیتوان هیچ کدام از این روایات را تایید یا تکذیب کرد.
یکی از این اسراء که در اوائل دوره خلافت عمر ، اسیر شد ، شخصی بود به نام فیروز یا پیروز از اهالی نهاوند یا کاشان که در جنگ قادسیه به اسارت درآمد و به کوفه فرستاده شد و نصیب مُغَیره بن شعبه ، حاکم کوفه ، گردید.
این مغیره ، از آن آدمهای کثیف تاریخ است که در ماجرای حمله به خانه فاطمه زهرا س نقش اساسی داشت و به قولی محسن ، فرزند فاطمه س به دست او سِقط شد . این آقا بعدها هم در زمان علی ع با او بیعت نکرد و پیش معاویه رفت و بعدا از طرف معاویه دوباره حاکم کوفه شد و در همین سمت بود تا به درک واصل شد.
القصه ، فیروز ، در نزد این مغیره ، به اصطلاح غلام بود و کارهای منزل را انجام میداد. مغیره متوجه شد که این آقا ذوالفنون است و نقاشی و درودگر و آهنگری و ساخت آسیاب و معماری و .... بلد است و لذا اون را مجبور به انجام این کارها کرد و درآمدش را هم خودش بر میداشت. بعدها او را به مدینه فرستاد و برای اون کارگاه زد و باز هم درآمد متعلق به مغیره بود. فیروز در مدینه ازدواج کرد و صاحب دختری شد به نام مروارید که به عربی میشد لُوءلُوء و لذا کنیه او شد ابولولو.
بالاخره یک روز فیروز که اهل مدینه اسم اون را ابولولو گذاشته بودند پیش عمر اومد و شکایت کرد که من غلام منزل هستم نه اینکه من را به بیگاری بگیرند و درآمدم را بالا بکشند.
عمر ، اعتراض ابولولو را وارد ندانست و به اصطلاح گفت همینه که هست. غلامی . باید کار کنی. تازه برای ما هم باید کار کنی و یه آسیاب برای مدینه بسازی.
فیروز که عصبانی شده بود گفت که یه آسیاب برای تو بسازم که آوازه اون توی تمام ایران و روم بپیچه. و رفت.
میگن که عمر بعد از رفتن ابولولو به اطرافیانش گفت که حرف این یارو بوی خون میداد.
القصه ، مدتی بعد فیروز در حین نماز به عمر حمله کرد و با کارد اون را بشدت مجروح کرد و خودش را هم همانجا کشت.
به نقلی ، فیروز ، آسیاب را ساخت و در روز افتتاحِ آسیاب که عمر برای بازدید اومده بود ، به همراه چند ایرانی دیگه به عمر حمله کرد و اون را زخمی کرد و فرار نمود.
این روایتی که میگه فیروز نزد حضرت علی ع اومد و ایشان ، فیروز را با طیالارض فراری داد و به کاشان فرستاد کاملا جعلیه و فیروز به احتمال قوی در همان مسجد و یا اندکی بعد به قتل رسیده .
برخی منابع ذکر میکنند که فیروز توانست فرار کند و به نحوی خودش را به کاشان برساند و در آنجا بعدها فوت کرد و بعدها مقبرهای برای اون ساختند که به مقبره باباشجاعالدین معروف شد. این روایت با توجه به غیرممکن بودن سفر فردی در حجاز و اشراف کامل حکومت بر راهها و کاروانها، کاملا بعیده.
این مقبره جعلی ، چندسال پیش به دستور دولت تخریب شد.
عبیدالله بن عمر ، فرزند عمر که برخلاف برادرش عبدالله ، آدم کثیف و مشروبخواری بود ، قتل پدرش را بهانه کرد و با همکاری چند نفر ، در مدینه عجمکشان راه انداخت و همسر و دختر ابولولو ، و چند ایرانی دیگر از جمله پزشکی به نام هرمزان که مسلمان شده بود را به قتل رساند.
وقتی عثمان به خلافت رسید علی ع به شدت پیگیر قصاص عبیدالله بن عمر و همچنین حد شرابخواری برای اون شد که فایده نداشت.
وقتی علی ع به خلافت رسید این عبیدالله فرار کرد و در سلک یاران معاویه درآمد و در جنگ صفین به دست مبارک علی ع راهی دوزخ شد.
خب این هم داستان قتل عمر.
انشالله از فرداشب دوره خلافت عثمان را خواهیم گفت.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
یکی از خطاها و انحرافات مسلّم که عمر در واپسین روزهای عمر خود انجام داد ، دستور تشکیل شورای ۶ نفره برای تعیین خلیفه بعد از خودش بود.
وقتی ابولولو ، عمر را به طور جدی و باخشونت تمام ، چاقو زد ، عمر به شدت مجروح شد و سه روز بعد هم فوت کرد. در طی همین سه روز بلافاصله دستور تشکیل شورایی متشکل از بزرگان صحابه را داد تا اینها از بین خودشون یک خلیفه تعیین کنند. بعد هم یک سری شروطی گذاشت که کاملا خلاف عقل و شرع بود.
از جمله اینکه گفت روش انتخاب ابوبکر در سقیفه بنیساعده اشتباه بوده و این روش شورایی که با مشورت مردم باشد بهتر است.
شمارا به خدا ببینید چه اجتهادهایی از خودش کرد و کار اسلام را به کجا کشانید. اگر روش انتخاب ابوبکر اشتباه بوده پس چرا خودت اینقدر دم از سقیفه میزدی و نگذاشتی ابوبکر انصراف بدهد و آن همه المشنگه برای بیعت با ابوبکر راه انداختی؟
دیگر اینکه گفت وقتی رای این شورای ۶ نفره مشخص شد و یک نفر را برای خلافت انتخاب کردند ، هرکس که با این رأی مخالفت کرد گردن او را بزنید. حتی اگر دو نفر یا سه نفر از آنها با این رأی شورا مخالفت کردند هر دو نفر یا سه نفر را بکشید.
جلالخالق. کجای اسلام نوشته شده که میتوان گردن یک یا چند نفر را به دلیل مخالفت با رأی چند نفر دیگر زد؟ اگر مثلا علی ع با رأی شورا مخالفت میکرد باید کشته میشد؟ این چه حکم ظالمانه و مندرآوردی است؟
دیگر اینکه ترکیب شورا طوری بود که همه میدانستند، عثمان خلیفه میشود. افراد شورای ۶ نفره عمر عبارت بودند از علی ع و عثمان و طلحه و زبیر و عبدالرحمن بن عوف و سعد ابی وقاص.
بعد شرط گذاشت که اگر اینها دو گروه سه نفره شدند و یک گروه طرفدار آقای x بودند و یک گروه طرفدار آقای y شما بروید ببینید عبدالرحمن بن عوف در کدام گروه است ، رأی همان گروه را اجرا کنید.
حالا چرا این عبدالرحمن اینجا مهم شده بود؟
چونکه این آقا شوهرخواهر عثمان بود. از طرفی با سعد ابی وقاص هم دوست صمیمی بود و عمر مطمئن بود که سعد از عبدالرحمن حمایت کامل میکند.
اتفاقا در همون اول جلسه ، سعد ابی وقاص به نفع عبدالرحمن کنار رفت.
خب برادر من ، عُمرخان فاروقی ، از همون اول بگو من دلم میخواهد عثمان ، خلیفه باشد و این شامورتی بازیها هم فیلم است. نمایش است. دلم میخواهد تاریخ در مورد من قضاوت بدی نکند.
ابن ابیالحدید معتزلی در کتاب ارزشمند و چند جلدی خودش به نام شرح نهجالبلاغه (انشالله یک بار هم در مورد این دانشمند عزیز و بلندپایه سنیمذهب خدمت شما مطالبی خواهم گفت) جمله ای میگوید که حالا اصل این جمله را یادم نیست اما مضمون آن این استکه همه فتنهها و جنگها و فرقه سازیهای بعد از قتل عمر از این شورای ۶ نفره برخاست.
چرا که همه کسانی که توی این شورا شرکت کردند برای خودشون اهلیت خلافت حس کردند.
یعنی حس کردند که لایق خلافت هستند که از اونها در این شورا دعوت شده.
مثلا همین طلحه و زبیر که بعدها در جنگ جمل ، ادعای خلافت داشتند توی همین شورا بودند. خب حالا توی اون شورا ممکن بود زبیر خلیفه شود و لذا زبیر خودش را برای خلافت آماده کرده بود. به این میگن حس اهلیت و لیاقت خلافت داشتن.
القصه نتیجه این شورا شد انتخاب عثمان.
حالا این عثمان ، کی بود؟
رئیس و بزرگ قبیله بنی امیه که قبلا داستانش را عرض کردم و گفتم که اینها از قبل از اسلام رقیب سرسخت بنیهاشم بودند و تا آخر هم هیچکدامشون ایمان نیاوردند و از بین اونها فقط عثمان ایمان آورده بود. ابوسفیان و پسرانش هم از همین بنی امیه بودند.
علی ع بعدهادر خطبه شقشقیه خیلی از این شورا شکوِه کرد اما در اون لحظه مجبور به پذیرش رأی شورا بود و وقتی مردم آمدند در مسجد که با عثمان بیعت کنند ، علی ع فرمود لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنى أَحَقُّ بِها مِنْ غَيْرى، وَ وَاللهِ لَأُسَلِّمَنَّ ما سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمينَ، وَ لَمْ يَكُنْ فيها جَوْرٌ الَّا عَلَىَّ خاصَّةً.
ترجمه:خوب مىدانيد كه من از همه كس به خلافت شايستهترم، به خدا سوگند تا هنگامى كه اوضاع مسلمانان رو به راه باشد و در هم نريزد و به غير از من به ديگرى ستم نشود، همچنان خاموش خواهم ماند.
بعد از این جریانات عثمان رسما خلیفه شد و بنی امیه را سوار بر مسلمانان کرد و فساد ، گسترش پیدا کرد و همین عبدالرحمن عوف ، به خاطر کارهای عثمان با او قهر کرد و تا پایان عمر با او صحبت نکرد و در همین زمان عثمان هم ، عبدالرحمن ، فوت کرد.
بقیه اعضای شورا که طلحه و زبیر و علی ع و سعد ابی وقاص و خود عثمان بودند همگی با دسیسه معاویه کشته شدند که خواهیم گفت.
انشالله از فرداشب داستان دوره خلافت عثمان را خدمت شما میگویم.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
عمر در آخرین روزهای ماه ذیالحجه سال ۲۳ هجری و در سن ۶۳ سالگی فوت کرد و اون را در کنار قبر پیامبر و ابوبکر دفن کردند.
از فردای اون روز عثمان بن عفان خلیفه شد. عثمان در اون موقع ۷۰ سال سن داشت و از طایفه بنیامیه بود. قبلا خدمت شما عرض کردم که عبدمناف چندپسر داشت که معروفترین آنها هاشم و عبدالشمس بودند. هاشم همان جد پیامبر و ائمه اطهار ع است.
عبدالشمس پدر امیه است. برخی مورخین معتقدند که امیه ، فرزندخوانده عبدالشمس بوده و عبدالشمس اصلا پسر نداشت.
به هر حال بین امیه و هاشم بر سر مناصب کلیدداری کعبه و رهبری قریش اختلاف افتاد و در نهایت هاشم در این رقابت پیروز شد و امیه و خاندان امیه ، کینه هاشم و بنیهاشم را به دل گرفتند و این دشمنی و کینه را در شعرهای خودشون هم به زبان میآوردند.
امیه دارای دو پسر بود که از اینها دو شاخه بوجود آمد. یکی حرب بود که پدر ابوسفیان باشد.
یکی ابوالعاص که پدر عفان باشد و عفان هم پدر عثمان بود.
عثمان تنها فرد از بنیامیه بود که در همان ابتدای رسالت پیامبر ، مسلمان شد. بقیه بنیامیه خیلی سرسختی نشان دادند تا مسلمان بشوند.
این عثمان آدم ثروتمند و رفاهطلبی هم بود و تجارت نسبتا موفقی داشت.
عثمان در دوره قبل از هجرت ، مدتی هم به حبشه مهاجرت کرد . عثمان دو دختر از پیامبر به همسری گرفت که در حقیقت اینها دختران حضرت خدیجه س از شوهر قبلی بودند که قبلا عرض شد. همسر اول عثمان در جنگ بدر بیمار شد و از دنیا رفت و به همین دلیل عثمان در جنگ بدر شرکت نداشت. عثمان به طور کل ، یک مرد جنگی و رزمنده نبود و در جنگ احد هم به همراه ابوبکر و عمر جزو فراریان بود.
القصه ، این آقا به علت شخصیت نرمخویی که داشت محبوب قریش بود و عمر هم همیشه او را در کنار خود داشت. عمر بعد از فوت ابوبکر ، جذب عثمان شد و همه میدانستند که اگر قرار باشد عمر برای بعد از خودش خلیفه انتخاب کند ، عثمان است. در تاریخ ذکر شده که عثمان نرمخو و با روابط عمومی خوبی بوده اما همین آقا در اواخر عمر یکبار از دست عمار ناراحت شد و ضربهای به او زد که عمار معیوب شد. در موردی هم ذکر شده که با چوب به علی ع حمله کرد و ضربهای به سر مبارک حضرت زد. عثمان در عین حال خطیب خوبی هم نبود و معمولا از خطبهخوانی پرهیز میکرد.
دوره خلافت عثمان حدود ۱۲ سال طول کشید و عثمان بالاخره در سال ۳۵ هجری و در سن ۸۲ سالگی در کاخ خودش به قتل رسید .
در این دوره ۱۲ ساله چند اتفاق افتاد که خدمت شما ذکر خواهم کرد.
۱. عثمان در طول خلافتش از همان ابتدا شروع به برکنار کردن والیان و فرمانداران کرد و این مناصب را به اقوام خودش سپرد که همین مسئله عامل ایجاد فساد در خلافت گردید.
برخی از اقوام عثمان که از بنیامیه بودند نه تنها لیاقت حکمرانی را نداشتند بلکه اساسا آدمهای خلاف و بیدین بودند و سابقه دشمنی با اسلام داشتند.
۲. عفو و بخشش مرتدان و طُریدان. عثمان ، برخی از کسانی که سابقه ارتداد داشتند به مدینه آورد و به آنها منصب داد از جمله عبدالله بن عامر که او را مدتی حاکم بصره کرد و یا حَکَم بن ابیالعاص و پسرش مروان بن حکم.
حکم بن ابیالعاص طُرید پیامبر بود یعنی پیامبر اسلام به خاطر جرمی که این آقا مرتکب شده بود او و پسرش ، مروان ، را طرد کرد یا به عبارتی تبعید کرد.
ابوبکر و عمر هم به تاسی از پیامبر ، نگذاشتند که اینها به مکه یا مدینه بیایند.
عثمان ، مروان بن حکم را به مدینه آورد و دختر خودش را هم به او داد و داماد عثمان شد. آتش همه فتنههای زمان عثمان از گور همین مروان بود که خواهیم گفت. این مروان بعدها ، بعد از واقعه عاشورا ، خودش خلیفه شد که آن را هم خواهیم گفت.
عُقبه بن ابیمعیط یکی از خبیثان و دشمنان پیامبر بود و همان کسی است که یکبار وقتی پیامبر در مسجدالحرام نماز میخواند شکمبه شتر روی کمر پیامبر قرارداد. پسرش ، ولید بن عقبه ، همان کسی است که در قرآن در سوره حجرات به عنوان فاسق شناخته شده و قرآن میفرماید
يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوٓا إِنْ جَآءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوٓا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ
ای اهل ایمان! اگر بدكار بیتقوایی خبری برایتان آورد، خبرش را بررسی و تحقیق كنید تا مباد از روی ناآگاهی، گروهی را آسیب رسانید و بر كرده خود پشیمان شوید.
حجرات - 6
این فاسق بیتقوا که قرآن گفته همین ولید بن عقبه است که عثمان ، این آقا را والی کوفه کرد و همان کسی است که در کوفه ، عاشق قطام شد و علنا مشروبخواری میکرد و نماز صبح را ۸ رکعت خواند در حالیکه مست بود.
همه اینها را عثمان روی کار اورد و همگی از بنیامیه بودند و اساس حکومت اسلامی را با این کار با انحراف جدی مواجه کرد. حالا شما به همه اینها عمرو بن عاص و معاویه را هم اضافه کنید که خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
انشالله فرداشب بقیه اقدامات عثمان را ذکر خواهم کرد.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
۳. اقدام بعدی عثمان در زمان خلافتش ادامه فتوحات بود. در حقیقت عمده فتوحات در زمان عثمان اتفاق افتاد. قبلا عرض کردم که علی ع با این روش فتوحات موافق نبودند و شخص علی ع و فرزندانش در هیچکدام از این فتوحات شرکت نکردند. البته قول ضعیفی هست که یکبار علی ع ، حسنین را برای شرکت در جنگهای فتوحات فرستاد تا مراقبت کنند که اعراب به ایرانیها ظلم نکنند که این بزرگواران در نیمه راه با سعدابیوقاص بر سر همین مسئله اختلاف پیدا کردند و برگشتند.
قبلا خدمت شما عرض کردم که یزدگرد سوم پس از چندسال عقبنشینی مکرر بالاخره در مرو و به دست یک آسیابان کشته شد و این مسئله در زمان عثمان بوده.
در اون زمان ایران با چین همسایه بود.فرزندان یزدگرد به پادشاه چین پناهنده شدند و پادشاه چین منطقهای در اختیار اونها گذاشت و پادشاهی ساسانی را در اونجا دایر کردند. فرزند یزدگرد که فیروز سوم نام داشت در زمان خلافت علی ع ، حمله ای به منطقه سیستان و ایرانشهر فعلی کرد که ناموفق بود و فیروز به چین بازگشت بعد از فیروز پسرش نرسه یا نرسی به سلطنت رسید که خیلی زود سلطنت او متزلزل شد و بعد از مرگ او سفره پادشاهی ساسانی برای همیشه جمع شد.
القصه در زمان عثمان خیلی ثروت از فتوحات وارد مدینه شد. چندین انبار بیتالمال برای نگهداری اینها ساخته شد و عثمان مبالغ نجومی از اینها را به اقوام و خویشان خودش پرداخت. اختلاف طبقاتی روز به روز بیشتر میشد و به تبع اون ، اعتراضات هم بیشتر میشد. همین مسئله یکی از علل اعتراضات بر علیه عثمان بود که منجر به قتل عثمان گردید.
در زمان عثمان ، مسلمانان قسمتی از شمال آفریقا و چند جزیره در دریای مدیترانه را فتح کردند و فرماندهی برخی از این جنگها با معاویه بن ابوسفیان ، حاکم شام بود. این معاویه که با عثمان از یک تیره بودند در شام و در شهر دمشق برای خودش امپراطوری شبیه به امپراطوری روم شرقی راه انداخته بود و مردم آن منطقه هم که قبلا تحت تسلط امپراطوری روم شرقی بودند ، همین روش را میپسندید و معاویه را دوست داشتند . مردم شام که به دست همین معاویه و برادر بزرگترش یزیدبن ابوسفیان ، مسلمان شده بودند ، فکر میکردند که اسلام ، همین اسلام معاویه است و معاویه را نماینده اسلام میدانستند و هرچه که معاویه به عنوان اسلام به خورد اونها میداد قبول میکردند. عثمان هم در مدینه به وجود یک حاکم با لیاقت و محبوب در شام افتخار میکرد و هیچ شکایتی از معاویه را قبول نداشت و به عبارتی معاویه در شام برای خودش فعال ما یشاء شده بود. همین رفتار باعث شد که کمکم معاویه احساس اهلیت برای خلافت بکند و خواهیم دید که زمینههای اون را در همین دوره عثمان چید.
یکی از کارهای کثیف عثمان ، تبعید و ضرب و شتم برخی از صحابه پیامبر از جمله ابوذر بود. ابوذر که از یاران صدیق علی ع بود در امر و نهی خلیفه از هیچکس ابائی نداشت و بالاخره عثمان ، ابوذر را به تحریک دامادش ، مروان بن حکم به شام تبعید کرد.
ابوذر در شام هم دست از امر به معروف و نهی از منکر معاویه بر نداشت و معاویه دوباره ابوذر را به مدینه فرستاد. اینبار عثمان ابوذر را به سرزمین بیآب و علفی به نام ربذه تبعید کرد. پشت همه این ماجراها همان مروان بن حَکَم پلید و طُرید پیامبر بود که داماد عثمان شده بود و جریانش را دیشب برای شما گفتم.
مروان کثیف دستور داده بود که هیچکس حق ندارد ابوذر را در تبعید به ربذه مشایعت کند. اما علی ع به همراه حسنین و عمار یاسر ، ابوذر را مشایعت کردند و مروان هم هیچ غلطی نتوانست بکند و در جریان این مسئله کتک مفصلی هم از علی ع خورد.
ابوذر ، صحابی بزرگوار پیامبر و از یاران وفادار علی ع و یکی از پاکان روی زمین در ربذه در کمال فقر و گرسنگی فوت کرد و در همانجا دفن شد.
انشالله فرداشب اقدام بعدی عثمان که جمعآوری قرآن بود راخدمت شما توضیح
خواهم داد.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
۴. آخرین اقدام مهم از عملکرد ۱۲ ساله خلافت عثمان بن عفان ، جمعآوری قرآن بود. این عبارت جمعآوری را بنده خودم شخصا قبول ندارم و به جای اون از عبارت یکسانسازی قرآنها استفاده میکنم.
چرا که جمعآوری به معنای قراردادن آیات در کنار هم و تشکیل سورهها است که اینکار در دوره ابوبکر انجام شد و در دوره عمر هم اینقدر قرآنها حفظ و استنساخ شد که دیگر نیاز به جمعآوری و تدوین نداشت. مضافا بر اینکه یک جمعآوری قرآن در دوره عمر هم در تاریخ ذکر کردند که احتمالا در حد استنساخ و تدوین بوده. در دوره عمر دیگه سورههای این قرآنها اسمگذاری شده بود و تعداد سورهها و تعداد آیات هر سوره مشخص بود.
از انجا که این مبحث، تخصص خود بنده هست ،لازم میدونم که یه کمی این بحث را باز کنم و توضیح بیشتری راجع به اون بدم که دیگه مطلبی از این موضوع نگفته نماند.
در دوره عثمان قرآنهایی که دست مسلمانان بود و یا حافظان قرآن، حفظ بودند و به دیگران یاد میدادند مورد اختلاف واقع شد. علت اصلی این مسئله ، فتوحات بود که تعداد زیادی تازهمسلمان وارد جمع مسلمانان شدند که عربزبان نبودند. خواندن و حفظ قرآن برای اینها خیلی مشکل بود و لذا برخی آیات را اشتباه و یا جابجا میخواندند و کسی هم نبود که به اونها یاد بده و اشتباهاتشان را اصلاح کنه.
اینجا بود که بعضی از مسلمانانی که در فتوحات شرکت داشتند ، به مدینه اومدند و عثمان را از خطری که در کمین قرائت و کتابت قرآن هست آگاه کردند.
عثمان با مشورت صحابه کبار ، یک مجمع تشکیل داد و از قاریان و حافظان قدیمی که قرآن را از خود پیامبر یادگرفته و حفظ کرده بودند دعوت کرد که در این مجمع شرکت کنند از جمله اینها زیدبن ثابت و حضرت علی ع بودند. یک سری از صحیفهها که در زمان پیامبر و ابوبکر تدوین و مرتب شده بود را هم آوردند از جمله قرآن حفصه که در خانه حفصه بود .
اما قسمت جالب مسئله اینجاست که باز هم از قرآن علی ع که گفتیم مشتمل بر تفاسیر و شاننزولهای مروی از پیامبر بود ، استفاده نکردند.اگرچه ، علی ع خودش عضو این مجمع جمعآوری قرآن بود و بر اینکار نظارت میکرد.
خلاصه اینکه کار تدوین قرآن و نوشتن آن و قراردادن آن در بین دو جلد حدود ۵ سال طول کشید و از روی این قرآن ۵ نسخه استنساخ شد و یکی در مدینه نگهداری شد. یکی به مکه فرستاده شد یکی به کوفه یکی به بصره و یکی هم به شام فرستاده شد و قرار شد هرکس میخواهد در هر کدام از این مناطق ، قرآن استنساخ کند از روی اینها استنساخ کند و آموزش بدهد. به همراه هر قرآن هم یک قاری کارکشته به این مناطق فرستادند.
به این قرآنی که در زمان عثمان با این کیفیت ، تهیه شد ، قرآن امام یا قرآن عثمانی میگویند.
از این جهت به اون قرآن امام میگن که قرآن مبنا بود و الگوی نوشتن و آموزش دادن سایر قرآنها.
واز این جهت به اون قرآن عثمانی میگفتند که در زمان عثمان و به دستور عثمان تهیه شد وگرنه هیچ ارتباطی با دولت عثمانی و یا با عثمانطه ، خطاط معروف قرآن ندارد😳😁
خلاصه ، همین قرآنی که در زمان عثمان جمعآوری شد ، هم بعدها اختلافات کوچکی در روش خواندن اون ایجاد شد و تعداد قرائات حتی به ۵۰ روش قرائت هم رسید. یعنی مثلا قاری بصره ، للعالَمین میخوند ولی قاری کوفه للعالِمین میخوند. قاری شام مالک یومالدین میخوند ، قاری کوفه ملک یومالدین میخوند.
خب حالا علت این اختلافات جزئی ، چی بود؟
علت این اختلافات چند پارامتره که مورد بحث ما نیست اما فقدان اِعراب و نقطه یکی از این علل هست که باعث اختلاف شد. به این شکل که قرآنهای اولیه اعراب و نقطه نداشت و قاریان با سابقه ذهنی که داشتند و چون قرآن را حفظ بودند میدونستند که این کلمه یعلمون است یا تعلمون.
بعدها علی ع به ابوالاسود دوئلی دستور دادند که قرآن را اعرابگذاری کند و مشکل اِعراب حل شد که البته اعرابها خیلی هم ابتدایی بود و به شکل امروزی نبود ولی خب مشکلگشا بود.
بعدها هم نقطه اختراع شد ولی تا اینها بیاد عملی بشه و اعراب و نقطه ، عمومیت پیدا کنه ، اختلافات جزئی زیاد شد و از دل اینها قرائات سبعه و عشره بوجود آمد که حاوی روایات ۱۴ گانه هم بود و شد ۱۴ روایت قرآن که حافظ شیرازی در این رابطه میگوید:
عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی بر چارده روایت
قبلا خدمت شما عرض کردم که ۵ نفر از این ۷ قاری قرائات سبعه ، شیعه و ۴ نفر آنها ایرانی بودند.
القصه ، تاریخ تدوین و جمع قرآن خیلی مفصله و شامل کتابت و ابزار اون و انواع خط و قرائت و قاریان و حافظان و .... میشود که انشالله در بحث تاریخ قرآن خدمت شما خواهیم گفت.
انشالله از فرداشب دلایل شورش برعلیه عثمان را خدمت شما خواهم گفت.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
این کتاب ، یکی از کتابهایی است که هر علاقمند به تاریخ اسلام ، حتما باید بخواند.
جلد ۱ این کتاب در مورد زندگی رسول خدا و جلد دوم اون که همین کتاب هست در مورد تاریخ خلفا است.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
کتاب الفتوح ابناعثم کوفی یکی از منابع معتبر برای تاریخ فتوحات
#تاریخ
@tarikhbekhanim
این کتاب را حتما مطالعه فرمایید.
در مورد وقایع بعد از رحلت پیامبر بسیار مفید است.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
از هیچ کتابی به اندازه این کتاب مطلب یاد نگرفتم.
برای آشنایی با علوم قرانی ، تاریخ قرآن ، تاریخ قرائات و کتابت قرآن بسیار کاربردی و مفید است.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
این هم کتاب معروف شرح شعله ، در زمینه شرح شاطبیه است که برای یادگیری خود بحث اختلاف روایات و قرائات ، رفرنس است.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
قرآن در ابتدا نه نقطه داشت و نه اعراب.
ابوالاسود دوئلی به دستور علی ع ، برای قرآن اعراب گذاشت این اعرابها به صورت نقطههای رنگی بود که بالا یا پایین حروف میگذاشتند.
پنجاه سال بعد نقطه اختراع شد و قرار شد اعرابها را به شکل نقطه نگذارند و اعراب به شکل فعلی درآمد ولی نقطه برای حروف گذاشته شد.
همین الان هم قرآنهای نافع و حمزه و ... از نظر نوشتاری با قرآن عاصم متفاوت است.
مثلا در قرآن نافع ، ف ، نقطه ندارد و ق ، یک نقطه دارد😁
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
دلایل شورش مسلمانان برعلیه عثمان زیاد است و تعدادی از اینها را در ضمن مباحث قبلی عرض کردم. نکته مهم این مسئله ایناستکه این دلایل و زمینهها ، یک مرتبه بوجود نیامدند بلکه بتدریج و در طول دروه خلافت عثمان ایجاد شدند و در نهایت منجر به شورش برعلیه او شد.
برخی از این دلایل عبارتند از :
۱.قراردادن اقوام و خویشاوندان بیلیاقت و مسئلهدار ، در مناصب کلیدی و مهم و روش جاهلانه حکومت توسط آنها. این بند را قبلا به قدر کفایت توضیح دادم.
۲.بذل و بخششهای بیحساب به اقوام و خویشان ، توسعه فرهنگ اشرافیگری و به تبع آن افزایش قیمتها و فاصله طبقاتی.
۳.مخالفتهای علنی عثمان با صحابه بزرگ و کتکزدن برخی از آنها در جلو چشم سایرین .
۴.برخی بدعتها و تغییر احکام از جمله بدعت وضو که از زمان عثمان متداول شد و این روشی که الان ، اهل سنت وضو میگیرند ، روشی بود که خود عثمان بدعت نهاد.
۵. مسامحه بیشاز حد در مورد جنایات عمّال خود و باز گذاشتن دست آنها در ظلم به مردم.
از جمله این افراد ، همان ولید بن عقبه ،حاکم کوفه است که دست بر بیتالمال کوفه گذاشت و از بیتالمال دزدی کرد. مشروب خورد و در نماز صبح ، امام جماعت شد و نماز را ۸ رکعت خواند و در نماز به نام قطام قسم یاد میکرد.
همه اینها یک طرف ، گوش نکردن به توصیههای دلسوزانی همچون علی ع ، عمار یاسر و ابوذر و برخورد قهری با آنها و علیالخصوص تبعید و شهادت ابوذر رحمهالله علیه ، از جمله عواملی بود که باعث تجمع مردم از سراسر کشور اسلامی در مدینه شد. گروهی از کوفه و گروهی از بصره و گروهی از مصر آمدند و به معترضین مدینه اضافه شدند. مکیها معمولا اعتراض نداشتند و بعدا خواهیم دید که اینها اغلب، عافیتطلب بودند.
القصه تعدادی از خناسان که تمام تلاششان ، افزایش التهاب و ایجاد بحران بود ، مرتب بر طبل آشوبها دمیدند و مسئله را بحرانیتر کردند. از جمله اینها عمروعاص بود که اگر چه از اقوام عثمان و گماشته او بود اما این اواخر با عثمان ، درافتاده و عثمان حکومت مصر را از او گرفته بود.
در این بین فعالیت خصمانه عایشه ، همسر پیامبر هم قوزبالاقوز شد. مورخین علت دشمنی عایشه با عثمان را ، کاهش سهم عایشه از بیتالمال ذکر کردهاند. اما بنده علاوه بر تایید این مسئله ، این دشمنی را بیشتر ناشی از روحیه خاص عایشه میدانم که دوست داشت در امور سیاسی دخالت کند و خلیفه جابجا کند و در اجتماع نقش برجسته داشته باشد. دلیل بنده برای این ادعا ، عملکرد عایشه بعد از عثمان است.
عایشه دوست داشت که عثمان ، برکنار شود یا به قتل برسد و به جای او ، طلحه خلیفه شود.
و لذا با تحریک مردم و نشان دادن کفشهای پیامبر در مسجدالنبی و اینکه هنوز کفش و لباس پیامبر از بین نرفته که سنت او فراموش شده و بکشید این نعثل را که کافر شده است ، کار خودش را کرد و به بهانه حج ، راهی مکه شد.
این خانم بعدها که عثمان کشته شد و علی ع جای او را گرفت و طلحه خلیفه نشد ، خونخواه عثمان شد و بنای مخالفت با علی ع را گذاشت و عامل جنگ جمل شد.
القصه ، علی ع ، به کرات به نزد شورشیانی که کاخ عثمان را محاصره کرده بودند رفت و با آنها صحبت کرد و از آن طرف به نزد عثمان رفت و او را نصیحت کرد و وادارش کرد توبه کند و دست از حمایت بنیامیه بردارد و به عدالت رفتار کند.
عثمان توبه گرد و قول داد به عدالت رفتار کند . اما اتفاقی افتاد که در نهایت منجر به قتل عثمان شد و انشالله فرداشب به توضیح آن خواهم پرداخت.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
یکی از اشتباهات عثمان که باعث عصبانیت مسلمانان از او شد و بنده فراموش کردم خدمت شما عرض کنم ، سوزاندن قرآنهای در دست مردم بود.
در مبحث یکسانسازی قرآنها ، عرض کردم که عثمان دستور داد ، تمام افرادی که قرآنهای کامل یا ناقص در نزد آنها موجود است بیاورند و تحویل دهند و بعد که ۵ قرآن کامل و مجلّد تهیه شد قرار شد فقط از روی این قرآنها استنساخ شود.
قرانهایی که توسط مردم به دارالخلافه ، تحویل شد به دستور عثمان سوزانده شد تا دیگر قرآنی به جز قرآنهای امام وجود نداشته باشد. این مسئله قرآنسوزی به شدت مورد انتقاد واقع شد و حرف معترضین این بود که درست است که کار یکسانسازی مصاحف، یک کار بسیار لازم و خوب بود اما قرآنهای قبلی نباید سوزانده میشد و میتوانستید آنها را مثلا دفن کنید یا در آب حل نمایید. مورخین ذکر میکنند که پیشنهاد این کار از طرف همان داماد نابکار عثمان یعنی مروان بن حکم بود و عثمان این پیشنهاد را به اطلاع هیات جمعآوری مصاحف نرسانده بود و مروان به آرزوی دیرینه خودش و پدرش رسید و تعدادی قرآن را به آتش کشید.
خلاصه که این مسئله خیلی باعث عصبانیت مسلمانان شد و همین دستاویز قیام گردید.
خب حالا برمیگردیم به بحث توبه عثمان به دست علی ع.
عثمان توبه کرد و قول داد رویه قبلی را تکرار نکند و خویشاوندان خودش را از مناصب کلیدی برکنار کند و در مقابل ظلم حاکمان هم ساکت ننشیند.
شورشیان مجاب شدند و به سرزمینهای خودشان بازگشتند . مصریها هنوز چندان از مدینه فاصله نگرفته بودند که پیک معاویه به چنگ آنها افتاد. مکاتبات بین مروان بن حکم ، داماد عثمان ، و معاویه در جریان بود. مروان از معاویه خواسته بود لشکری را به مدینه بفرستد و شورشیان را تار و مار کند. معاویه جواب داده بود منتطر باش که همکنون لشکری را میفرستم. این نامه معاویه به چنگ مصریها افتاد و دوباره به مدینه برگشتند.
دوباره قصر دارالخلافه را محاصره کردند. آب را بر روی عثمان بستند. علی ع دوباره مشغول وساطت شد. برای خانواده عثمان آب فرستاد و امام حسن ع و امام حسین ع را برای حفاظت از عثمان به داخل قصر فرستاد. این در حالی بود که معاویه اصلا لشکری ارسال نکرده بود و فقط حرفش را زده بود و اصلا این آقا منتطر بود که عثمان کشته بشود و بعد ، از این غائله برای خورش ردای خلافت بدوزد.
ببینید کار اسلام به کجا کشیده بود که دشمنترین فرد نسبت به پیامبر و اسلام و قرآن و کسی که مادرش جگر حمزه را به نیش کشید و از اندام بریده حمزه برای خودش گردنبند درست کرد، طمع خلافت کرد و اراده کرد که بر منبر پیامبر بنشیند و اسلام را رهبری کند.
اینها همه از همان جلسه نحس و شیطانی شروع شد که سقیفهاش مینامیدند.
القصه ، امام حسن ع که به محافظت عثمان رفته بود در این بین تیر خورد. او را به منزل بردند که مداوا کنند . شورشیان حدس زدند که حالا که امام حسن ع تیر خورده ، حتما بنیهاشم عصبانی میشوند و به شورشیان حمله میکنند. لذا گفتند باید هرچه سریعتر عثمان را بکشیم و کار را یکسره کنیم تا کار به جاهای باریکتر نکشد.
از آنطرف عایشه هم پیغام پسغام میکرد که پس چه شد؟ چرا این نعثل را نمیکشید؟
خلاصه اینکه مردم بالاخره به کاخ حمله کردند و نگهبانان را کشتند و به اتاق عثمان رسیدند و با ضربهای به سر عثمان ، او را به قتل رساندند.
فردای آن روز علی ع ، جمعی را فرستاد و جسد را جمعآوری کردند و خواستند در بقیع دفن کنند . شورشیان نگذاشتند و مجبور شدند او را در قبرستان یهودیان دفن کنند که در نزدیکی بقیع بود. بعدها این قبرستان به بقیع متصل شد و اکنون قبر عثمان جزو بقیع است.
علی ع از قتل عثمان خیلی ناراحت شد و خیلی گریه کرد. نه اینکه طرفدار عثمان باشد . نه اینکه از عثمان خوشش بیاید که عثمان واقعا عملکرد شرمآوری داشت و مورد تایید علی ع نبود. همین عثمان اگر در شورای شش نفره عمر ، زبان باز کرده بود و میگفت من لیاقت خلافت را ندارم و تا علی بین شماست مرا رها کنید ، مسیر تاریخ عوض میشد. اما این کار را نکرد و خودش را برتر از علی دید و قول داد به سیره شیخین (ابوبکر و عمر ) عمل کند و شد آنچه که دیدیم.
علی ع میدانست که از همین ساعت فتنهها شروع میشود و جنگ و خونریزی و تفرقه بین مسلمین با این کار الیالابد ادامه میابد.
مورخین معتقدند بعد از قتل عثمان دو مرحله فتنه به بهانه قتل او آغاز شد.
مرحله اول از شروع خلافت علی ع تا صلح امام حسن ع که شروع خلافت معاویه باشد.
مرحله دوم از شروع خلافت یزید و واقعه عاشورا و شهادت امام حسین ع تا سالها که شورشهای علویان به خونخواهی امام حسین ع برپا بود.
در حمله شورشیان به کاخ عثمان ، مروان هم از ناحیه گردن زخمی شد و به نزد معاویه در شام فرار کرد و تا آخر عمر با گردن کج زندگی میکرد.
قاتلین عثمان و کسانی که مستقیما به سر عثمان ضربه زدند دقیقا مشخص نیستند اما طلحه و زبیر و عبدالله بن زبیر و برخی منابع ، محمدبن ابوبکر را هم در این بین ذکر کردهاند.
انشالله از فرداشب جریان خلافت علی ع را خدمت شما عرض خواهم کرد.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
فردای روزی که عثمان کشته شد ، مردم به منزل علی ع هجوم بردند و خواستار قبول مسئولیت خلافت از سوی او شدند.
این مردم چه کسانی بودند؟
اینها تعدادی از مردم مدینه بعلاوه شورشیانی بودند که خب قاعدتا و بنابر اتفاقاتی که افتاده بود ، قاتل عثمان محسوب میشدند. گفتیم که قاتل عثمان دقیقا مشخص نشد که چه کسانی هستند و لذا تمام شورشیان که زمینه قتل عثمان را فراهم کردند متهم به قتل بودند و این نوع قضاوت ، یک امر بدیهی است که حکومت خلیفه آینده ، هرکسی که باشد ، را تهدید میکرد.
اینها هم مدنی بودند و هم افرادی از مصر و کوفه و بصره. به عبارت دیگر تقریبا تمام بزرگان اسلام و صحابه کبار در آن لحظه در منزل علی ع جمع شدند و بر خلافت علی ع اصرار داشتند. برخی از صحابه بزرگ و بابصیرت مثل عمار و مالک، خود را تابع نظر علی ع میدانستند و منتظر بودند که واکنش علی ع را ببینند و بعد اظهار نظر کنند. ولایتمدار واقعی هیچگاه جلوتر از ولی خود اظهار نظر نمیکند.
خب حالا شما ببینید اگر علی ع ، بااین اوصاف ، خلافت را قبول میکرد چه میشد؟ آیا در عمل متهم به قتل عثمان نمیشد؟ آیا وقتی کسانی علی ع را به خلافت انتخاب میکنند که همگی متهم به قتل عثمان هستند، بعدها به علی ع برچسب قتل عثمان نمیزنند؟ همین علی که تمام تلاش خودش را کرد که عثمان کشته نشود و آب و غذا به آنها رسانده بود و حسنین ع را به مراقبت از کاخش فرستاده بود ، همین علی ع از فردای خلافت متهم به قتل عثمان میشد و همین هم شد.
علی ع همه اینها را میدانست. افق دید معاویه را هم میدید. میدانست که یک لاشخور ضددین و ضد اسلام که خودش و مادرش و پدرش و برادرش یک لحظه دست از دشمنی با اسلام نکشیدهاند منتظر هستند تا علی ع خلیفه بشود و بزنند زیر میز خلافت و اسلام را واژگونه کنند و در نهایت میوهء خلافت را خودشان بچینند.
علی ع میدانست که اینها که ریختهاند در خانهاش و علی علی میکنند و خواستار خلافت او هستند ، دلشان نه برای اسلام و قرآن سوخته و نه برای علی.
اینها دنبال کار خودشان بودند. حرفشان این بود که چرا عثمان ، بیتالمال را برای اقوام و خویشانش خرج میکند و چرا برای ما خرج نمیکند؟
یادتان باشد اغلب فریادهای عوام مبنی بر اینکه فساد زیاد است و چرا اینقدر اختلاس میشود نه بخاطر این استکه دلشان برای بیتالمال سوخته بلکه برای این استکه چرا فلانی اختلاس میکند و ما نمیتوانیم اختلاس کنیم؟ باز هم یادتان باشد نفوذ مکر شیطان اینقدر آرام و بیصدا است که شاید خود من هم که اینجا نشستهام و اینها را برای شما مینویسم همین الان تحت القاء شیطانم و گاهی بر اساس وسوسه او چیزی مینویسم و هزار اما و اگر دیگر. خلاصه که هیچکس از دست این موجود نحس در امان نیست.
القصه ، علی ع خیلی در مقابل این سیل جمعیت مقاومت کرد و چندین بار اعلام کرد که بروید به کس دیگری مراجعه کنید که من اگر وزیر و مشاور شما باشم بهتر از این استکه خلیفه باشم.
در تاریخ ذکر شده که حضرت ، حتی مردم را به سمت طلحه و زبیر سوق میداد که آنها را انتخاب کنند.
۲۵ سال پیش و آن روزی که علی ع همراه با فاطمه س به درب خانه صحابه میرفتند و طلب حق خلافت و بیعتی که در غدیر کرده بودند را میکردند و آن صحابه با ترشرویی و اخم و تخم آنها را از درب خانه خود میراندند، اگر به وسوسه شیطان گوش نمیدادند و از علی ع حمایت میکردند این همه مصائب درست نمیشد و شاید اصلا مسیر تاریخ عوض میشد. اما اینها از علی کینه داشتند . حتی از خود پیامبر هم کینه داشتند و قبلا چندبار خدمت شما عرض کردم که از سال ۵ هجری به بعد کمکم مخالفت با فرامین پیامبر آغاز شد.
خلاصه اینکه مردم خیلی به علی ع اصرار کردند و هرلحظه هم بر تعداد آنها افزوده میشد و خلافت کس دیگری را هم نمیخواستند. در نهایت علی ع فرمود ، اگر همگی فردا در مسجدالنبی حاضر شدید و در حضور همه بیعت کردید ، حجت بر من تمام میشود و مجبورم که قبول کنم.
فردا همه آمدند. علی ع باز هم خطبه خواند و باز هم خلافت را به دیگران حواله داد.
قبول نکردند و گفتند ما نَختار غیرَک؛ جز تو را نمیخواهیم.
ذکر شده که سخنان علی ع در رد خلافت، با جدیت و از روی اعتقاد بود و قصدش عذرآوردن و بازارگرمی نبود.
فرمود که اگر من خلیفه شدم چنین و چنان میکنم.
گفتند قبول. هرچه تو بگویی.
سرانجام بیعت با علی(ع) در مسجد با حضور مردم و با شرط عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر انجام شد.
بعضی از صحابه حاضر در مدینه با علی ع بیعت نکردند اینها بعدها هم با علی ع مخالفتی نکردند و به اصطلاح به قاعدین معروف شدند. حالا توجیه اینها چه بود؟
علی ع را لایق خلافت نمیدانستند. ببینید یک انسان چقدر باید پست باشد که بعد از این همه سال و چشیدن طعم خلافت طاغوت ، بیاید و بگوید من هنوز هم از علی ع کینه دارم. من با علی بیعت نمیکنم. من در گناه خلافت علی شریک نمیشوم. اگر علی خلیفه شود اساس اسلام به خطر میافتد.
از جمله این افراد سعدابیوقاص ، همان سردار قادسیه و پدر عمرسعد است که این عمرسعد در کربلا جلو امام حسین ایستاد و در نهایت امام را شهید کرد.
یکی دیگر عبدالله بن عمر ، پسر بزرگ عمر بود که آدم ظاهرالصلاح و به قول خودش زاهد و عابدی بود که از سیاست بدش میآمد و نمیخواست در انتخابات شرکت کند.
همین آقا بعدها ، ان زمان که فاجعه کربلا تمام شد و مختار هم کشته شد و حجاج بن یوسف ثقفی ، حاکم کوفه شد ، در کوفه بود و با توسری مجبورش کردند تا به نیابت از خلیفهء شام با حجاج بیعت کند. نیمه شب با ترس و لرز به دارالخلافه کوفه آمد و حجاج را بيدار کردند تا پسر عمر با او بیعت کند. حجاج که خواب بود گفت پایم از پتو بیرون است با پایم بیعت کن. پسر عمر با پای حجاج بیعت کرد و بوسهای هم به کف پای او زد. این است عاقبت کسی که با عزت و افتخار با دست علی بیعت نکند.
یکی دیگر هم اسامه بن زید بود که پسر زیدبن حارثه همان پسرخوانده پیامبر بود و جیش اسامه به فرماندهی همین آقا تشکیل شد.
این آقا که همه زندگی خودش را مدیون پیامبر و اهلبيت بود هم از بیعت با علی ع سرباز زد.
یکی دیگر هم حسّان بن ثابت است. این آقا همان کسی است که در روز عید غدیر ، در وصف انتصاب علی ع به خلافت اشعار غرّایی سرود و مورد دعای پیامبر واقع شد. حسان از شعرای بسیار معروف و پرشعر عرب است و به اصطلاح شاعر مُخَضرَم محسوب میشود یعنی شاعری که هم در جاهلیت شعر زیادی گفت و هم پس از اسلام.
این آقا از اصحاب مذهّبات هم هست یعنی کسی که شعرش را با آب طلا مینوشتند. حسان در هیچ جنگ و غزوهای شرکت نکرد و به اصطلاح ترسو بود اما در اشعار خود خیلی دم از شجاعت میزد . همین دال بر دورویی اوست که باعث شد در نهایت با علی ع بیعت نکند.
هنوز که هنوز است شیعیان در مورد قضیه غدیر خم به اشعار این آقا استناد میکنند ولی امان از عاقبت به خیری که نداشت.
خب انشالله از فرداشب ، بقیه داستان خلافت علی ع را ذکر خواهم کرد.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
از فردای آن روز که مردم با علی ع بیعت کردند ، یعنی ۲۰ ذیالحجه سال ۳۵ هجری ، دوره خلافت علی ع آغاز شد.
فکر کنم این جمله را از ابن ابیالحدید معتزلی در کتاب وزین شرح نهجالبلاغهاش خواندم که میگوید خلافت برای علی ع هیچ فضیلتی نبود بلکه این علی ع بود که به خلافت ، شرافت بخشید و کرسی خلافت به علی ع افتخار میکرد.
یعنی این آقا میخواهد بگوید ای مردم فکر نکنید که علی ع به دنبال خلافت بود بلکه از آن فرار میکرد. به دنبال پست و مقام دنیوی نبود و این کرسی خلافت بود که ۲۵ سال در به در دنبال علی میگشت تا خودش را به او عرضه کند. علی ع در مذمت دنیا ، جملات حیرتآوری در نهجالبلاغه دارد که هنوز که هنوز است شیعه و سنی در بلاغت و رسائی و بهجایی اون ماندهاند.
از نظر امام علی(ع) حق زمامدار بر مردم و حق مردم بر زمامدار بزرگترین حقی است که خداوند قرار داده و کاملاً دو سویه است یعنی رعایت حقوق متقابل زمامدار و مردم ثمرات فراوانی دارد؛ ازجمله عزت یافتن حق، استوار شدن پایههای دین، آشکار شدن نشانههای عدالت و اجرا شدن سنتهای پیامبر اسلام ص. اینها را علی ع خودش همه را فرموده و سید رضی در نهجالبلاغه گردآوری کرده.
امام علی(ع) برای شخصیت و حقوق مردم ارزش بسیاری قائل بود و این مسئله در بخشنامههایی که به مأموران دولتی فرستاده کاملاً آشکار است. در بخشنامهای که برای مأمورین جمعآوری خراج نوشته است، آنان را به رفتار عادلانه و منصفانه و صبر و حوصله در برخورد با مردم سفارش کرده است.
همچنین هنگامی که امام علی(ع) مالک اشتر را به استانداری مصر منصوب کرد، او را به مهربانی و خوشرفتاری با همه مردم (چه مسلمان و چه غیر مسلمان) و برخورد انسانی با آنان دعوت نمود.
امام علی(ع) در نخستین روزهای خلافتش، در برابر سنت غلط خلفا ، که بیتالمال را بر اساس سوابق افراد در جنگهای صدر اسلام و یا سبقت در ایمان و مانند آن تقسیم میکردند، ایستاد و این عدم مساوات در تقسیم بیتالمال را خلاف دستور قرآن برشمرد.
عمار یاسر و ابوالهیثم بن تیهان را مسئول بیتالمال کرد و به آنها کتباً دستور داد که عرب و عجم و هر مسلمان از هر تیره و تبار که باشد در سهم بیتالمال یکساناند.
همچنین امام(ع) وقتی خلافت را به دست گرفت، تمام زمینهایی را که عثمان به این و آن واگذار نموده بود، مال خدا خواند و دستور بازگرداندن آنها به بیتالمال را صادر نمود.
خب حالا به نظر شما فردی که خلافتش را بااین اقدامات شروع میکند، آن هم در جامعهای که همه آنها به حرامخواری عادت کردهاند و نمیتونند دست از اون درآمدهای بادآوردهء حرام بکشد ، با چه واکنشی مواجه میشود؟
علی ع در طول این ۲۵ سال همه اینها را میدید و نمیتوانست جلوگیری کند. هروقت به او نیاز پیدا میکردند از او مشاوره میگرفتند و هروقت نظرات او به ضررشان بود با جنگ روانی علی ع را مغضوب جامعه میکردند. در جریان امر به معروف و نهی از منکر که علی ع در مورد عثمان انجام داد ، در تاریخ ذکر شده که عثمان، با چوبی که در دست داشت ضربهای به سر علی ع زد در حالیکه علی ع رفته بود که دست عثمان را بگیرد که دچار این عقوبت سخت نشود.
علی ع حالا ۵۷ سال سن داشت و از نظر جسمی اندکی فربه شده و موهای جلو سرش ریخته بود اما ذرهای از شجاعت و صراحت لهجه او کم نشده بود . رعایت تقوا و حقوق الهی به حد اکمل رسیده و رسیدگی به اوضاع فقرا و تربیت شاگردانی همچون عمار و کمیل و ابنعباس و ابوالاسود و .... از وظایف روزمره او شده بود. در این سالها، یارانی همچون ابوذر و سلمان را هم از دست داده و همسرانی اختیار کرده و از آنها صاحب فرزندانی شده بود. محمد بن حنفیه و عباسبن علی ع از جمله فرزندان علی ع از این همسران بودند که بعدا در مورد آنها بیشتر صحبت خواهم کرد.
ابن ابی الحدید منش لطیف و چهره بشّاش علی ع را عاملی برای سوء استفاده مخالفانش میداند که آن را نوعی عیب به حساب میآوردند. عمر از این منش علی ع با عنوان دُعَابَة (شوخطبعی یا بازیگوشی متمایل به سبکسری) یاد میکند که بعدها توسط معاویه و مخصوصاً عمروعاص تکرار و تقویت میشد و در کارزار تبلیغاتی علیه او به کار رفت تا اعتبار او به عنوان رهبر مسلمین زیر سؤال ببرند. لعنتالله علیهم اجمعین.
علی ع از لحاظ جسمانی بسیار نیرومند بود و در میان دشمنان خود به شجاعت و بیباکی شناخته میشد. او هیچگاه در مقابل دشمنانش ضعف و سستی بروز نداد. علی ع علاوه بر تسلط به قرآن و سنت، در فن خطابه نیز یگانه دوران خود و آتیهء بشری بود که تا کنون کسی روی دست او بلند نشده.