بقره - 10
به قول یکی از اساتید ، میفرمودند که ظهور امام زمان عج ، صرفا برای مبارزه با نفاق است. چرا که سفره جبهه باطل تا قبل از ظهور برچیده میشود و دیگر جبهه باطلی وجود ندارد که امام ، بخواهد با آن بجنگد. اما سفره نفاق باز است و تنها را درمان آن، اجرای عدالت به دست مبارک امام زمان عج است و در این رابطه ، استناد میکرد به دعای افتتاح که میفرماید:
اللهم إنا نرغب إليك في دولة كريمة تعز بها الإسلام وأهله وتذل بها النفاق وأهله .
خلاصه که جبهه نفاق الان هم بشدت فعال است و خصوصیت آن ایناستکه همیشه دستاوردها و پیروزیهای جبهه حق را به شکست تبدیل میکند. به قول یکی از دوستان میگفت اگر من جای لیبرالها و نئولیبرالهای خائن و منافق ، بودم چهار سال دیگه هم
مینشستم کنار تا یه دولت انقلابی شروع به ساخت و ساز کنه بعد میومدم مثل دهه نود همه ش رو می چابیدم به اسم خصوصی سازی!
خب انشالله تا فرداشب....
@tarikhbekhanim
👤
باسلام
خب ، بعد از ذکر زندگینامه ننگین دو تن از لشکریان عمرسعد ، به بقیه داستان کربلا میپردازیم.
عرض شد که امام بعد از نمازصبح ، در مقابل لشکر عمرسعد قرار گرفت و خطبه معروفی خواند. بعد از آن دو تن از یاران حسین ع ، در کنار امام قرار گرفتند و آنها هم خطبه خواندند و ضمن سرزنش کوفیان ، آنها را به یاری حسین ع فراخواندند. این دونفر ، یکی زهیربن قین بود و دیگر همان بُریر که قبلا ذکر او آمد.
بعد از خطبه این دونفر ، امام حسین ع چندبار فریاد هلمن ناصر ینصرنی ، سرداد و با این کار چند نفر از لشکر عمر سعد به امام ع ، لبیک گفتند و به او پیوستند و در رکاب او هم شهید شدند.
یکی از اینها یزید بن زیاد ، معروف به ابوالشعثاء بود که به همراه دونفر دیگر به سپاه امام پیوستند و دیگری ، حرّ بن یزید ریاحی که همراه با تعدادی از دوستانش به لشکر امام پیوست.
این حُر بن یزید ریاحی ، از فرماندهان لشکر عمرسعد و همان بود که جلو امام را گرفت و مانع از این شد که امام به راه خودش ادامه دهد و سپاه امام را به سمت کربلا منحرف کرد.
حرّ از همان ابتدا ، نسبت به امام حسین ع ، ادب و احترام بهجا آورد اما مجبور به اطاعت از امر عبیدالله بود. در نهایت ، این آقا با خطبه امام حسین ع ، تائب شد و به بهانه آب دادن اسبش ، از لشکر عمرسعد ، جداشد و نزد حسین ع آمده و اظهار ندامت کرد و اجازه خواست اولین نفری باشد که در دفاع از اهلبیت به شهادت میرسد.
حرّ ، آدم شجاع و جنگاوری بود و پس از اجازه گرفتن از امام حسین ع ، به سمت لشکر کوفه حمله کرد و در چند نوبت ، تعداد زیادی از کفار را راهی دوزخ کرد. گفته شده که حُر ۴۵ نفر از کوفیان را کشت تا اینکه او را از اسب پیاده کردند و جمعی از پیادهنظام لشکر کوفه ، او را احاطه کرده و به شهادت رساندند. رحمت خدا بر او باد. همراه با حر ، افراد دیگری از دوستان او هم به لشکر امام پیوستند که تعداد آنها را تا ۳۰ نفر هم گفتهاند. برخی گفتهاند که ، حُر ، اولین شهید کربلا نبود بلکه در اواسط روز ، در معیت زهیر بن قین به شهادت رسید. والله اعلم.
بعداز واقعه عاشورا ، افرادی از قبیلهء حر ، جسد او را به منطقه خودشان منتقل کرده و به خاک سپردند که الان در ۹ کیلومتری کربلا قرار دارد. به نقل دیگری ، قبر حر در کنار قبر بقیه شهدای کربلاست. از نسل حر ، بعدها چندین دانشمند ظهور کرد که یکی از آنها حمدالله مستوفی قزوینی ، مورخ معروف قرن ۸ و ۹ است. در لبنان هم از خاندان حُر ، زیاد داریم که معروفترین آنها، شیخ حر عاملی ، صاحب وسائلالشیعه است.
و اما ابوالشعثاء از قبیله کِنده بود و چند نقل در مورد پیوستن او به سپاه امام گفته شده. یکی اینکه ابوالشعثا در روز هفتم محرم که حُرّ ، امام را در کربلا متوقف کرد به امام پیوست. دیگر اینکه نقل شده ابوالشعثا از همان اول ، برای پیوستن به سپاه امام حسین ع از کوفه خارج شد و خودش را در لشکر عمرسعد ، جا زد تا به حسین ع بپیوندد.
و نقل آخر هم این استکه پس از فریاد هلمن ناصر امام حسین ع ، تحت تاثیر قرار گرفت و به امام پیوست.
ابوالشعثا ، تیرانداز ماهری بود و پس از اینکه امام به او اجازه جنگ داد ، در مقابل امام زانو زد و سپاه عمرسعد را به تیر بست. بعد از آنکه تیرهایش تمام شد ، شمشیر کشید و به سپاه عمرسعد حمله کرد و تعدادی را به درک واصل کرد. نقل شده که ابوالشعثا جمعا حدود ۳۰ نفر از لشکر کفر را به دوزخ فرستاد. بعد از آن، سپاه عمرسعد ، او را پیاده کرده و اسبش را پی کردند و سپس بر سر او ریخته و او را آسمانی نمودند. رحمت خدا براو باد.
و اما آن دو نفری که با ابوالشعثا آمده بودند ، نقل شده که اینها از خوارج بوده و برای جنگ با حسین ع به لشکر عمرسعد پیوسته بودند. اما با سخنرانی امام ، تحت تاثیر قرار گرفته و به سپاه امام پیوستند و در نهایت شهید و عاقبت به خیر شدند.
بعد از خطبه امام حسین ع ، حالا با احتساب اینکه ، حر ، اولین شهید نبوده ، عمر سعد دستور حمله داد و لشکریانش ، اهلبیت را تیرباران کردند و در این عملیات که مرحله اول حمله نامیده میشود حدود ۵۰ نفر از یاران امام به شهادت رسیدند. بعد از آن ، جنگ تن به تن شروع شد که شرح آن انشالله بماند برای فرداشب.
@tarikhbekhanim
باسلام
عرض شد که حمله اول باعث شهادت حدود ۵۰ نفر از یاران امام شد. بعد از آن دو نفر از لشکر کوفه به میدان آمده و مبارز طلبیدند. از سپاه امام حسین ع فقط یک نفر به نام عبدالله بن عُمیر از امام اجازه خواست و به میدان رفت و هر دو را به درک واصل کرد. جنگ تن به تن متوقف شد و سواره نظام کوفه به سمت چادرها حمله کرد.
یکی از روشهای دفع سوارهنظام ، استفاده از نیزههای بلند است. چرا که اگر پیادگان بخواهند با شمشیر با آنها بجنگند ، چندان فایده ندارد و اسبها که سرعت انتقال زیادی دارند و به سرعت از این طرف میدان به آنطرف میروند ممکن است پیادگان را خرمان کنند و چون سواره ، مسلط بر پیاده است ، با شمشیر و گرز ، به جنگ پیادگان میرود. مخصوصا اینکه اگر در هنگام فرود آوردن شمشیر یا گرز ، اسب را مجبور به سردست زدن بکنی و در هنگام فرود آمدن اسب ، شمشیر یا گرز را حواله کنی ، مرگ پیادهنظام قطعی است.
خب، بر همین اساس وقتی سوارهنظام لشکر کوفه ، حمله کرد ، پیاده نظام سپاه امام که حالا تعدادشان خیلی کم شده بود ، در مقابل چادرها زانو زده و با نیزههای بلند ، تعدادی از اسبها و افراد را ناکار نمودند و پس از چند حمله ، سوارهنظام کوفه مجبور به برگشت شد. در این حمله ، شمر هم شرکت داشت و زخمی شد.
سوارهنظام ، از مقابل چادرها دور شد و سپس به زاویه شرقی حمله کرد . زُهیر و تعدادی به مبارزه با آنها شتافته ، دلیرانه دفع حمله نمودند. سوارهنظام ، حمله را بیفایده دید و
برگشت. حالا حدود ساعت ۱۰ صبح شده بود.
به دستور عمرسعد ، مجددا سپاه امام را تیرباران کردند. به این حمله ، حمله دوم میگویند. آنهایی که تعداد لشکریان امام را ۱۲۰ نفر ذکر کردهاند ، تعداد شهدای این حمله دوم را هم ۳۸ نفر عنوان کردهاند. تعدادی از اسبهای سپاه امام هم در این تیرباران کشته شدند.
حالا که دیگر ساعت حدود ۱۱ شده بود ، امام دستور داد که هریک از افراد به جنگ گروهی از لشکر کوفه بروند. یعنی یک نوع جنگ تن به تن نابرابر. این به خاطر کثرت لشکر کوفه و قلّت سپاه امام بود. اصحاب با هم قرار گذاشتند که تا زندهاند نگذارند کسی از بنیهاشم به جنگ برود.
بُریر و مسلم بن عوسجه از اولین شهدا در این مرحله بودند. در مورد این دو بزرگوار قبلا توضیح دادم. مسلم از صحابی پیامبر و مسنّ بود و دلیرانه جنگید و پس از قتل تعدادی از کفار لشکر کوفه به شهادت رسید.
بریر از شیعیان خاص علی ع و حسنین ع بود و در میان جمعی از لشکر کوفه گیر افتاد و مردانه جنگید و تعدادی را راهی دوزخ کرد و در نهایت شهید شد.
هرکدام از اصحاب امام ، در بین گروهی از کوفیان میجنگیدند و چندین بار اتفاق افتاد که کار هر یک به جاهای باریک میکشید و نزدیک بود که اسیر شوند. هر بار حضرت ابالفضل ع با حمله جانانه خود آنها را از اسارت نجات میداد و به جنگ ادامه میدادند. اما در نهایت یکی یکی به شهادت میرسیدند.
حبیب بن مظاهر وقت اذان ظهر شهید شد. چونکه نوشتهاند امام ع خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره کند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمیشود.» حبیب به او گفت «ای حمار! فکر میکنی نماز شما قبول میشود و نماز پسر پیامبر ص قبول نمیشود؟» به جنگ او رفت اما دوستانش به کمکش آمدند و حبیب ، این پیرمرد روشنضمیر و صحابی پیامبر، کشته شد. امام (ع) از شهادت حبیب متأثر شده و برای اولین بار در روز عاشورا گریست.
بعد از آن ، اذان گفته شد و قرار شد نماز بخوانند که شرح آن را انشالله فرداشب خواهم گفت.
@tarikhbekhanim
باسلام
نماز ظهر عاشورا به اذان یکی از اصحاب امام حسین ع ، شروع شد. البته مؤذن رسمی امام حسین ع در کربلا حجاج بن مسروق بوده است. اما در ظهر عاشورا ، احتمالا این آقا شهید شده بود و در برخی منابع آمده که حجاج بن مسروق ، قبل از ظهر به شهادت رسید و لذا در منابع ، ذکر شده که اذان ظهر عاشورا را ابوثمامه صائدی گفته است. قرار شد که جنگ برای مدت کوتاهی متارکه شود تا نماز برگزار گردد اما همینکه تکبیره الاحرام گفته شد ، پسر نحس عمرسعد که یک نوجوان به نام حَفص بود ، پدرش را تشویق کرد که در حین نماز به اصحاب امام حسین ع ، تیراندازی کنند. این فرزند نحس که این سنت زشت را پایهگذاری کرد بعدها که بزرگتر شده بود توسط مختار دستیگر شد و اعدام گردید. مختار سرهای عمرسعد و پسرش را برای محمدحنفیه فرستاد و بدنهای آنها را آتش زد.
تا قبل از اینکه نماز ظهر عاشورا برگزار شود ، به جز اهلبیت، حدود ۳۰ نفر از اصحاب امام حسین ع زنده بودند. تعدادی از آنها به همراه اهلبیت ، در نماز شرکت کردند و برخی با شروع تیراندازی از امام و دیگران محافظت کردند که برخی به شهادت رسیدند.
بعد از نماز اولین کسی که به میدان رفت زُهیربن قین بود. در مورد زُهیر قبلا در اینجا به تفصیل سخن گفتم.
نقل شده که زهیر ، قبل از نماز هم یک جنگی به همراه حُر داشته و یا اینکه به کمک چند نفر از صحابی رفته. اما بعد از نماز به تنهایی به میدان رفت و جنگ نمایانی کرد. رسم بوده که در جنگها هرکس برای خودش رجزی میخوانده و بعد حمله میکرده. خیلیها میپرسند که چرا در روز عاشورا اینقدر شعر خوانده میشده و مگر در آن بحبوحه ، وقت خواندن شعر بوده؟
بنده قبلا در این رابطه مطالبی گفتهام و عرض کردم که اصلا حرف زدن عادی اعراب هم شعر بوده و اعراب در شعر خیلی قوی بودهاند و مخصوصا قبل از جنگ ، رسم بوده که شعر بخوانند و بر همین اساس ، معجزه پیامبر اسلام هم ، از نوع کلامی بوده است و البته عالیترین کلام. اعراب در نثر هم قوی بودهاند ولی نه مثل شعر و همیشه در مواقع مقتضی و هیجانی و احساسی از شعر استفاده میکردهاند.
در عوض ایرانیها در نثر قویتر بودند و شعر آنها مثل عربها پیشرفته نبود و به همین دلیل بود که بعدها در زمان حکومت عباسیان ، عبدالله بن مقفع ، که یک ایرانی بود با ترجمه چند کتاب ایران باستان ، به عربی ، مثل کلیله و دمنه و خداینامه ، پایهگذار نثر عربی شد. در این رابطه بعدها در بحث تاریخ تمدن ، بازهم صحبت خواهم کرد.
خلاصه اینکه زُهیر به میدان رفت و این رجز را خواند :
انَا زُهَیْرٌ وَانَا ابْنُ الْقَیْنِ • اذُودُکُمْ بِالسّیْفِ عَنْ حُسَیْنِ .
من زهیرم، فرزند قین؛ شما را با شمشیر از حسین (علیهالسلام) دور میکنم.
برخى منابع، دو بیت دیگر نیز در ادامه رجز زهیر نقل كردهاند:
« انَّ حُسَيناً احَدُ السِّبْطَينِ • مِنْ عِتْرَةِ البَرِّ التَقِىّ الزِّيْنِ
ذَاكَ رَسُولُ اللَّهِ غَيْر المَيْنِ • اضْرِبُكُمْ وَلا ارى مِنْ شَيْنِ»
زهیر ابتدا ، خیلی برای لشکر کوفه ، خطابه خواند و آنها را سرزنش کرد بعد از آن مبارز طلبیدند و کسی جرات نکرد که جلو بیاید. زهیر از پهلوانان عرب بود و هیکل درشتی داشت. شمر ، جمعی را وادار کرد که گروهی به زهیر حمله کنند. این کار را کردند و زهیر جنگ جانانهای کرد و ۱۲۰ نفر از سپاه کوفه را به دوزخ فرستاد. به نظر میرسد این آمار که در مناقب ابنشهرآشوب آمده ، اغراق باشد و در امالی شیخ صدوق ، عدد ۱۹ ذکر شده است که به واقعیت نزدیکتر است. دست آخر که زهیر، زخمهای زیادی برداشته و خسته شده بود ، دو نفر از عقب و جلو با نیزه به او حمله کرده و او را به شهادت رساندند. رحمت خدا بر او باد.
بعد از زهیر ، افراد دیگری به میدان رفته و شهید شدند. یکی از اینها نافع بن هلال بجلی است که تیرانداز ماهری بود و ۱۲ نفر از کوفیان را به تیر بست. یکی از کوفیان با شمشیر دستش را قطع کرد. نافع به زمین افتاد و اسیر شد. او را پیش شمر آوردند و شمر گردنش را با شمشیر زد و بهشتی شد.
رجز معروف : أنا الجملي أنا علي دينعلي که در تعزیهها میخوانند از همین نافع بن هلال است.
یکی دیگر عابس بن ابیشبیب شاکری است که رزم او خیلی معروف است.
نقل شده ، وقتي عابس به ميدان رفت، دشمنان گفتند: شير شيرها آمد. كسي به تنهايي به مقابله با او نرود.
عمر سعد گفت: او را سنگباران كنيد. عابس كهچنين ديد، زره و كلاهخودش را درآورد و به سوي دشمن تاخت.
راوي ميگويد: گاه دستههاي دويست نفري از برابرش ميگريختند. آنگاه از هر چند سو بر او يورش آوردند و او را كشتند، به گونهاي كه وقتي كشته شد، سرش ميان دستان چندين نفر بود و هر یک ادعا ميكرد، وي او را كشته است.
عابس از شجاعان و پهلوانان عرب بود . اینکه بعضی جنگجویان ، بدون زره و کلاهخود به میدان میرفتهاند به این دلیل است که حمل اینها مشکل بوده و خود زره و کلاهخود ، مانع مانورهای مناسب هستند. شگرد این افراد این بوده که دست چپ خود را برای گرفتن سپر و یا شمشیر زنی ، قویتر میکردند و لذا دیگر نیاز به زره و کلاهخود نمیدیدند. یعنی گاهی با هر دو دست شمشیر میزدهاند و یا با یکدست شمشیر و با دست دیگر گرز یا تبر میزدهاند. کارشناسان جنگ ، معتقدند کسانی که در استفاده از دست چپ ، مهارت داشتهاند ،جنگاوران قهاری بودهاند.
خلاصه اینکه بعد از عابس هم افراد دیگری به شهادت رسیدند. یکی از اینها وهب بن عبدالله کلبی بود که این آقا مسیحی بود و تازه به دست امام حسین ع ، مسلمان شده بود و در کربلا مردانه جنگید تا به علت خستگی و زخمهای زیاد ، اسیر شد و گردنش را زدند. سر او را به سمت چادر اهلبیت پرتاب کردند. مادر وهب که در بین اهلبیت بود سر را برداشت و به سمت کوفیان پرتاب کرد و گفت چیزی را که در راه خدا داده ، پس نمیگیرد.
در مورد شخصیت وهب ، در روایات تاریخی ، خیلی اختلاف نظر هست و چند نفر با اسم وهب در تاریخ کربلا ذکر شدهاند که ممکن است داستان آنها باهم مخلوط شده باشد.
حدودا دوساعت از نماز ظهر گذشته بود که تمام یاران امام به شهادت رسیدند و دیگر نوبت جوانان بنیهاشم رسید که شرح آن را انشالله فرداشب خواهم گفت.
@tarikhbekhanim
باسلام
عرض شد که جنگهای روز عاشورا ، متنوع بود. گاهی تن به تن ، گاهی گروهی و گاهی سوارهنظام و گاهی تیرباران بود.
اما در نهایت در حدود ساعت ۲ بعدازظهر روز عاشورا ، دیگر کسی از اصحاب باقی نمانده و همگی شهید شده بودند و نوبت به اهلبیت پیامبر رسید.
اولین کسی که از اهلبیت ، اعلام آمادگی کرد ، حضرت علی اکبر ع بود.
اینکه حضرت علی اکبر ع ، اولین فرزند امام حسین ع بوده ، و آیا از امام سجاد ع بزرگتر بوده یا نه خیلی محل اختلاف است. مادر او ، لیلی یا لیلا نام داشته و در مورد حضور این خانم در کربلا هم خیلی اختلاف نظر هست. برخی منابع نام او را امّلیلا گفتهاند . والله اعلم.
علی اکبر ع در سال ۳۳ در زمان عثمان متولد شده اما روز تولد ایشان دقیقا مشخص نیست و برخی منابع ۱۱ شعبان گفتهاند که در تقویم ما ، روز جوان نامگذاری شده است.
با این حساب ، علی اکبر ع در روز عاشورا ۲۸ سال سن داشته است و بعید است که همسر نداشته باشد. اما در مورد داشتن فرزند ، خیلی اختلاف نطر هست. در کامل الزیارات ابن قولویه ، بر فرزندان علی اکبر ع سلام فرستاده شده است اما بر اساس تحقیقات مورخین تاریخ اسلام ، نسل امام حسین ع ، صرفا از طریق امام سجاد ع ادامه یافته و بعید است که از علی اکبر ع ، فرزندی باقی مانده باشد. شاید فرزندانی داشته که فوت کردهاند.
خلاصه اینکه علی اکبر ع ، شبیهترین افراد دوره خود به پیامبر اسلام ص بوده است و جمله معروف اشبهالناس خَلقا و خُلقا و منطقا برسولالله در مورد ایشان است.
به نقلی ، تمام فرزندان امام حسین ع ، علی نام داشتهاند و منظور از علی اکبر ع ، همایشان بوده و منظور از علی اصغر ع ، حضرت امام سجاد است و آن طفل رضیع و شیرخوار که به اسم علی اصغر میشناسیم، فرزند یکی دیگر از اهلبیت بوده که امام حسین ع در لحظات آخر بر سر دست گرفت و به تیر حرمله ، گلویش شکافته شد.
به نقل دیگری علی اکبر ع هم ایشان بوده و امام سجاد ع را علیاوسط مینامیدند و آن طفل شیرخوار ، علی اصغر بوده است.
خلاصه اینکه علی اکبر ع ، به نزد امام حسین ع آمد و اجازه نبرد خواست. امام به ایشان اجازه داد . علی اکبر ع به شکل سواره به میدان آمد و رزم نمایانی کرد. گفته شده که حتی تا ۲۰۰ نفر را هم راهی دوزخ کرد .
رجز علی اکبر ع در میدان جنگ این بوده
اَنا عَلِیُّ بْنُ الحُسَیْنِ بْنِ عَلی
نَحْنُ وَ بَیْتِ اللهِ اَولیٰ بِالنَّبِی
تَاللهِ لایَحْکمُ فینا ابْنُ الدَّعِی
اَضْرِبُ بِالسَّیْفِ اُحامی عَنْ اَبی
ضَرْبَ غُلامٍ هاشِمیٍّ قُرَشی
من علی فرزند حسین بن علی هستم، به خانه خدا (کعبه) قسم، ما به پیامبر(ص) سزاوارتریم؛ سوگند به خداوند این حرامزاده نمیتواند بر ما حکم راند، من شمشیر میزنم و از پدرم حمایت میکنم؛ آن هم شمشیر زدن نوجوانی از تبار هاشم و قریش.
بعد از مدتی جنگیدن ، به نزد پدر برگشت و طلب آب نمود که امام او را به سیراب شدن به دست پیامبر نوید داد.
علی اکبر ع مجددا به میدان برگشت . در حال نبرد بود که مُره بن منقذ ، از فرصت استفاده کرد و شمشیری بر فرق او زد که بیحال شد و خون از فرق مبارکش جاری گردید.
به نقلی ، کنترل اسب را از دست داد و اسب ، او را به وسط لشکر برد و لشکریان کوفه بر سر او ریخته و او را قطعه قطعه کردند. رحمت خدا بر او باد.
در مقاتل، آمده است که : فقطعوه بأسْیافهم إرْباً إرْباً؛ با شمشیرهایشان او را قطعه قطعه کردند.
امام حسین(ع) پس از شهادت علیاکبر بر بالای جنازه او آمد، صورت به صورت او گذاشت و کشندگان او را نفرین کرد: «قَتَلَ الله قَوْماً قَتَلوک» و فرمود: «عَلَی الدُّنیا بَعْدَک الْعَفا؛ پس از تو افّ بر این دنیا باد.»
سپس از جوانان اهل بیت خواست که جنازه علیاکبر را به کنار خیمهها منتقل کنند.
بعد از واقعه عاشورا که لشکریان عمر سعد ، سرها را جدا نمودند ، سر ایشان هم به همراه سایر سرهای اهلبیت به شام رفت و در آنجا دفن شد.
اما بدن مبارک او در کربلا و در پایین پای امام ع دفن شده و به همین علت ضریح امام حسین ع ، زاویه دارد و به اصطلاح ، شش گوشه است.
در زیارت عاشورا ، بلافاصله بعد از سلام دادن به امام حسین ع ، به علی بن الحسین ع هم سلام داده میشود که منظور ، حضرت علی اکبر ع است.
بعد از شهادت علی اکبر ع ، تعدادی از برادران امام حسین ع به میدان رفته و یکی یکی به شهادت رسیدند از جمله جعفر بن علی ع فرزند امالبنین و عبدالله بن علی ع فرزند امالبنین و عثمان بن علی ع فرزند امالبنین و ابوبکر بن علی ع فرزند لیلی بنت مسعود و محمد اصغر بن علی ع .
پس از آن به قولی فرزندان امام حسن ع به میدان رفتند که شرح آن انشالله بماند برای فرداشب.
@tarikhbekhanim
باسلام
نقل شده که ۴ نفر از فرزندان ذکور امام حسن مجتبی ع در کربلا حضور داشتهاند که از این ۴ نفر سه نفرشان به شهادت رسیدند.
حسن مُثنی ، عمر ، قاسم و عبدالله. اینها فرزندان امام حسن ع بودند که در روز عاشورا جنگیدند. حسن مثنی داماد امام حسین ع بود یعنی با دخترعموی خودش به نام فاطمه ازدواج کرده بود. حسن مثنی احتمالا بزرگترین فرزند امام حسن ع بوده است و ذکر شده آدم دانشمند ، شجاع ، جنگاور و باسخاوتی بوده. در زمان علی ع این آقا مسئول موقوفات علی ع بود چرا که علی ع خیلی چاه و زمین کشاورزی و نخلستان ، وقف کرد و اینها نیاز به یک اداره کننده داشت که حسن مثنی بود.
این آقا در روز عاشورا جنگ نمایانی کرد و به شدت زخمی شد و از اسب به روی زمین افتاد و فکر کردند که به شهادت رسیده.
وقتی در پایان روز ، برای قطع رووس آمدند، دیدند که او زنده است و لذا او را اسیر کردند و همراه با سایر اسرا به کوفه بردند.
در کوفه شخصی بنام اسماء ابن خارجه ، شفاعت او را کرد و او آزاد شد. اسماء او را به منزلش برد و تحت درمان قرارداد و بعدها به مدینه فرستاد. من نمیدانم که چرا اسم این آقا اسماء است. چونکه اسماء ، اسم زن است . شاید اسم مرد هم باشد که بنده خبر ندارم. اما این آقا از بزرگان و ثروتمندان کوفه بود و البته از دوستان نزدیک ابنزیاد و پدرش.
در مبارزه با قیام مسلم نقش اساسی داشت و در همراهی با عمرسعد هم سنگ تمام گذاشت و خودش هم قاتل برخی از شهدای کربلا است. اما چونکه با مادر حسن مثنی که خوله نام داشت، قوم و خویش میشدند، خیلی از حسن مثنی حمایت کرد و در نهایت باعث آزادی او شد.
حسن مثنی به مدینه رفت و بعدها در آنجا هم چندبار بر علیه بنیامیه قیام کرد و تحت تعقیب قرار گرفت تا بالاخره به فرمان ولیدبن عبدالملک در سال ۸۷ یعنی ۲۵ سال بعد از قیام عاشورا دستگیر شد و به شهادت رسید.
حسن مثنی بعد از قیام عاشورا ، همسرش را از دست داد و با خانمی به نام ام داوود ازدواج کرد که این خانم مادر رضاعی امام صادق ع میشود و اعمال امّداوود منسوب به اوست.
اگر یادتان باشد قبلا عرض کردم که تقریبا تمام قیامهای سادات ، بعد از عاشورا توسط سادات حسنی ، انجام شده است و اولین آنها همین قیام حسن مثنی است. به گفته برخی مورخین ، نسل امام حسن ع صرفا از حسن مثنی پا گرفت و بقیه در کربلا شهید شدند. از حسن مثنی چند پسر باقی ماند که عبارتند از عبدالله محض ، ابراهیم غِمَر ، حسن مثلث و داوود که از امّداوود بوجود آمد. در مورد هریک از اینها بعدها در تاریخ سادات ، مفصل صحبت خواهیم کرد.
و اما سایر فرزندان امام حسن ع ، همگی در کربلا شهید شدند . به عبارت دیگر نسل پیامبر در کربلا در شُرف انقراض بود. از امام حسین ع تنها امام سجاد ع باقی ماند و از امام حسن ع تنها حسن مثنی .
این همان قسمی بود که معاویه لع خورده بود که نسل بنیهاشم را براندازد. لعنت خدا بر این حرامزادگان که تنها دلیلشان برای زندکی مخالفت با امر خدا بود. این کافران و دشمنان خدا ، الان هم متاسفانه مورد احترام اهلسنت هستند و تمام کارهای آنها توسط فریبخوردگان سنّی به شکلی توجیه میشود که بعدها خواهیم گفت. خلاصه اینکه تلاشهای معاویه لع برای براندازی نسل پیامبر ، به اینجا رسید که الان در دنیا یکی نیست که مدعی باشد از نسل بنیامیه است. اما تا دلتان بخواهد در کل دنیا ، از غرب و مراکش گرفته تا شرق و مالزی و سنگاپور ، سادات داریم که تعداد آنها بیشمار است.
خب ، و اما سایر فرزندان امام حسن ع یکی عمر بود که نوجوان بود و جنگید تا به شهادت رسید. برخی منابع معتقدند او هم اسیر شد و بعدها با کاروان اسرا به مدینه بازگشت.
دیگری قاسم بود که داستان شهادت او خیلی معروف است و در تعزیهها ، جایگاه خاصی دارد. حضرت قاسم ع ، نوجوان ۱۳ سالهای بود که از امام ، اجازه خواست و به میدان رفت و رزم نمایانی کرد. شجاعت او را ستودهاند اما به نظر میرسد که به خاطر سنّ کم و جثه کوچک موفق به کشتن دشمن نشد. ابن نُفیل ازدی شمشیری حواله او کرد و او به شهادت رسید. امام حسین ع که شاهد معرکه بود به سرعت خود را به بالین او رساند و با ضربه شمشیری ابن نفیل را راهی دوزخ کرد و نعش قاسم را به سوی خیمهها برد.
داستان عروسی قاسم در روز عاشورا ، یک داستان کاملا ساختگی و بیپایه است که در کتابهای غیرمعتبر خیلی روی آن مانور داده شده.
و اما عبدالله ، کوچکترین فرزند امام حسن ع بوده که در کربلا در دفاع از عموی خود به شهادت رسید. منابع از او بعنوان آخرین شهید اهلبیت یاد کردهاند که وقتی امام حسین ع در گودال قتلگاه افتاد به سمت امام دوید و با ضربه یکی از اشقیا به شهادت رسید. البته در روز عاشورا بعد از شهادت امام حسین ع هم شهید داشتیم اما از اهلبیت نبوده که بعدا خواهم گفت.
سن عبدالله را در موقع شهادت ۸ سال گفتهاند که بعید است. چرا که امام حسن ع ، ۱۰ سال قبل از آن به شهادت رسیده بوده و عبدالله حداقل باید ۱۰ ساله میبوده.
برای امام حسن ع در برخی منابع، فرزند دیگری هم بنام زید ذکر شده که جوان برومندی بوده و در کربلا به شهادت رسیده است.
این هم شرح شهادت فرزندان امام حسن ع که ذکر شد. حالا به ذکر چند شبهه در این مورد میپردازم.
یکی اینکه چرا نام فرزند امام حسن هم ، باز حسن بوده که همان حسن مثنی یا حسن دوم باشد. جواب این استکه در بین اعراب مشکلی نبوده و خیلی از مواقع در حیات پدر هم اسم پدر و پسر یکی بوده و رسم اینچنینی در بین اعراب اشکالی نداشته است. همین حسن مثنی هم بعدها پسری داشته که حسن سوم یا حسن مثلث نامیده میشده .
دیگر اینکه چرا نام برخی از فرزندان ائمه ع ، ابوبکر و عمر و عثمان بوده؟
جواب این استکه این اسامی ، نامهای متداول در بین اعراب بوده و اگر افرادی با علی ع و یا با اسلام دشمنی کردند دلیل نمیشود که نام آنها از ادبیات عرب حذف بشود. نام خیلی از یاران نزدیک ائمه و شیعیان راستین هم یزید و معاویه بوده است. اگر شما با همسایهتان که مثلا اکبر نام دارد دعوا کنید ، دلیل نمیشود که اسم اکبر ، منفور خاندان شما بشود😳
سوال بعدی این استکه آیا این حرکت امام حسین ع که نزدیک بود منجر به قطع نسل پیامبر بشود آیا معقول بود؟
جوابهای زیاد و مفصلی از جهات گوناگون به این سوال داده شده که در بحث حکمتهای عاشورا در مورد آن بحث میشود اما به طور خیلی خلاصه و در یک خط باید عرض کنم ، آن کس که به امام حسین ع دستور قیام داده بود فکر همهجایش را هم کرده بود و الان هیچ نسلی در دنیا به اندازه سادات حسنی و حسینی ، محترم و معتبر و شناخته شده و متکثر نیست.
بقیه انشالله بماند برای فرداشب.
@tarikhbekhanim
باسلام
بعد از شهادت فرزندان امام حسن ع در کربلا ، نوبت به رزم فرزندان حضرت زینب س رسید.
حضرت زینب س خواهر امام حسین ع و فرزند بعد از او بود. اینکه کلمه زینب از چه ریشهای است ، بنده دو روایت خواندهام. یکی اینکه به معنای زین اب است یعنی زینت پدر.
یکی هم اینکه زینب ، یکی از اسامی رومی است که به داخل زبان عربی وارد شده و برای عربها خیلی متداول بوده. اصل ابن کلمه زنوبیا ، یکی از خدایان روم باستان بوده. قبلا خدمت شما عرض کردم که دو کشور ایران و روم در شمال عربستان بودند. یکی در شمال شرق و یکی ور شمالغرب و به همین میزان زبان و فرهنگ ایرانی و رومی در بین آنها نفوذ داشت و خیلی از کلمات آنها، ایرانی و رومی بود که حتی این کلمات به داخل قرآن هم وارد شده. مثل کلمه فردوس که واژهای پارسی و گرفته شده از پردیس است.
خلاصه اینکه برخی معتقدند ، زینب از زنوبیا گرفته شده است . والله اعلم
ایشان با پسرعمویش ، عبدالله بن جعفر طیار ازدواج کرد.
جعفر طیار برادر علی ع بود که در ضمن، سرپرست مهاجرین به حبشه در زمان پیامبر هم بوده . یعنی وقتی در دوران مکه ،پیامبر ص تعدادی از مسلمانان را به حبشه فرستاد این آقا سرپرست آنها در حبشه بود و با نجاشی ، گفتگوی خیلی معروفی دارد که در تاریخ ثبت شده. عبدالله ، اولین فرزندی از مسلمانان حبشه بود که در حبشه بدنیا آمد.
جعفر طیار همراه با خانوادهاش در سال ۷ هجری به عربستان بازگشت و مستقیم به مدینه آمد. پیامبر از باب هدیه به جعفر طیار ، نماز جعفر طیار را به او آموخت که خیلی معروف است. پیامبر اسلام که خیلی به جعفر علافه داشت ، سال ۸ هجری ، سپاهی را به فرماندهی جعفر برای جنگ موته فرستاد که جعفر در ابن جنگ شهید شد و پیامبر در مورد او فرمود که جعفر را در بهشت میبینم که خداوند دو بال به او برای پرواز داده است و اینطور بود که به جعفر طیار معروف شد.
عبدالله که فرزند جعفر بود با حضرت زینب ازدواج کرد. این آقا به قولی در فتوحات شرکت داشت و زمینهایی در مصر خریده بود و جهت کشاورزی در اختیار کشاورزان مصری گذاشت و سهم او را میفرستادند.
این مسئله ، خیلی مهم است و به بحث ما ربط دارد که بعدا خواهم گفت.
القصه ، ذکر شده که حضرت زینب س ، در هنگام ازدواج شرط گذاشت که همه جا همراه با امام حسین ع حضور داشته باشد و لذا در هنگام سفر امام حسین ع به سمت کوفه ، خودش و فرزندانش به همراه امام ، از مدینه و مکه خارج شدند.
به روایتی ، زینب س دارای ۴ فرزند ذکور بوده که علی عون محمد و عباس بودهاند.
عون و محمد در کربلا حضور داشتند و به شهادت رسیدند.
خب اینکه چرا ، عبدالله بن جعفر ، شوهر حضرت زینب به کاروان امام حسین ع ، ملحق نشد و با آنها نیامد بحثی استکه انشالله فرداشب خواهم گفت.
@tarikhbekhanim
باسلام
قبلا یکبار در ارتباط با کسانی از اهلبیت که در قیام عاشورا شرکت نکردند ، صحبت کردم.
مورخین در ارتباط با اینها نظرات مختلفی دارند.برخی از مورخین معتقدند هیچ عذری برای عدم همراهی با امام حسین ع پذیرفته نیست. اگر محمدبن حنفیه و یا عبدالله بن جعفر در قیام ، شرکت نکردند اشتباه کردند.
عبدالله بن جعفر به قولی نابینا و مریض بود و کهولت سناش مانع از یاری امام حسین ع شد. آیا پیرتر از عبدالله بن جعفر در سپاه امام حسین ع نبود؟ مگر مسلم بن عوسجه و حبیببن مظاهر ، که از صحابی پیامبر هم بودند پیرتر از عبدالله بن جعفر نبودند؟ آیا نابینا بودن او مانع از دفاع لسانی میشد؟ چرا عبدالله با زبانش به یاری امام برنخواست؟
چرا فردی مثل محمدبن حنفیه که پیر هم نبود و فقط اندکی میلنگید به دفاع از امام زمانهء خود بر نخاست؟ مگر فریاد هل من ناصر امام حسین ع را نشنیدند ؟ چرا لبیک نگفتند؟ اینها همه اشتباه کردند و از حوزه ایمان خارج شدند.
این نظریه برخی از مورخین است.
و اما دسته دیگری از مورخین معتقدند که اشخاصی مثل محمدبن حنفیه که امامزاده هستند خودشان بهتر میدانند که چه کاری خوب است و چه کاری بد و لذا در حیطه عقل ما نیست که راجع به آنها قضاوت کنیم.
این نظریه ، علمی نیست و در حقیقت به جای پاسخ دادن به سوال ، قصد دارد منکر اصل سوال بشود یعنی پاک کردن صورت مسئله. مضافا بر اینکه ، امامزادگان ، معصوم نیستند و بعضی از انها بودند که خطا کردند و در مقابل برادران خود ایستادند و ادعای امامت کردند مثل جعفر کذاب پسر امام هادی ع و عموی امام زمان عج که شد عامل لو دادن مخفیگاه امام زمان عج.
دسته دیگری از مورخین معتقدند که اینکه اینها ، امام زمانهء خود را یاری نکردند و ندای او را لبیک نگفتند ، قطعا خطا بوده ، اما ما پیرو ائمه معصوم شیعه هستیم و با توجه به تجلیلی که ائمه بعدی از جمله امام صادق ع از افرادی مثل محمد حنفیه و عبدالله بن جعفر بعمل اوردهاند ، مجاز به تخریب جایگاه این بزرگواران نیستیم. مضافا بر اینکه محمد حنفیه خودش بعد از عاشورا ، قیامهایی را برعلیه بنیامیه رهبری کرد و هدایتگر مختار در انتقام گرفتن از قاتلین اهلبیت شد.
خب این هم پاسخ به شبههای در زمینه عبدالله بن جعفر.
در مورد حضرت زینب س باید عرض کنم که وجود مقدس ایشان به عنوان یک زن در آن خفقان بنیامیه و در فقدان همه مردان اهلبیت به جز امام سجاد ع که ایشان هم در آن موقعیت بیمار بود ، واقعا یک وجود مغتنم و اساسی برای شیعه بوده و به قول معروف کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود. مضافا بر اینکه خطبههای متعدد و سخنان کوبنده ایشان باعث شد که عبیدالله از قتل امام سجاد ع منصرف بشود و اگر سخنان ایشان نبود شاید رشته امامت قطع میشد. اینها را انشالله بعدا به تفصیل خواهیم گفت.
به هر حال ، حضرت زینب س ، بعد از واقعه کربلا و برگشت از اسارت ، در مدینه شروع به برگزاری مراسم عزاداری برای اهلبیت و روشنگری کرد و قیام جدیدی در مدینه راه انداخت . همین مسئله باعث کوچ اجباری ایشان به مصر یا شام شد. به قولی ایشان همراه با شوهرشان به مصر تبعید شدند و در زمینهای کشاورزی که عبدالله بن جعفر در آنجا داشت ، ساکن شدند و حضرت زینب س در همانجا فوت کرد و قبر ایشان الان در مسجد سیده زینب در قاهره است که زیارتگاه اهل سنت میباشد.
قول دیگری معتقد است که ایشان به همراه شوهرشان مجبور به مهاجرت به شام شدند و در همانجا هم فوت کردند و اکنون مزار ایشان در محله زینبیه دمشق ، زیارتگاه شیعیان و اهل تسنن است.
القصه ، بعد از شهادت فرزندان حضرت زینب س در کربلا ، تعدادی دیگر از اهلبیت به میدان رفتند و شهید شدند از جمله تعدادی از فرزندان و نوادگان عقیل ، برادر علی ع و برخی از نوادگان عموهای علی ع و حتی یکی از نوههای ابولهب که نامش در تاریخ ذکر نشده.
در پایان فقط امام حسین ع و حضرت ابالفضل ع باقی ماندند که شرح شهادت آنها را انشالله فرداشب خواهم گفت.
@tarikhbekhanim
باسلام
رزم بسیاری از اصحاب و اهلبیت ع تا ساعت حدودا ۲ بعدازظهر تمام شد و از این ساعت به بعد فقط امام ع و حضرت ابالفضل ع باقی ماندند. بر اساس نقل مورخین، رزم این دو بزرگوار حدود ۲ ساعت و نیم طول کشید تا به شهادت رسیدند.
حضرت ابالفضل ع ، پسر علی ع و اولین فرزند امالبنین بود که از نظر زیبایی و هیکل درشت و تنومند در روزگار خودش بینظیر بود. نقل شده که در جنگ صفین هم در حالیکه ۱۲ یا ۱۳ سال داشت شرکت داشته است که البته برخی منابع میگویند که عباس ع در جنگهای زمان علی ع ، فقط شرکت داشت اما سن او اقتضای جنگیدن نمیکرد.
فاطمه بنت حزام ، یا امالبنین یکی از زنان برجسته و باتقوای دوره خود بود که با علی ع ازدواج کرد. اینکه این ازدواج مبارک در چه سالی بوده ، خیلی اختلاف نظر هست. برخی مورخین میگویند در سال ۱۶ هجری بوده و برخی مورخین معتقدند در سال ۲۳ یا ۲۵ بوده است. آنچه مسلم است در هر کدام از این سالها که بوده باشد ، امام حسن ع و امام حسین ع ، جوانان رشیدی بوده و کودک نبودهاند. بنابراین داستانهایی که در مورد نگهداری از کودکان حضرت فاطمه س توسط امالبنین ساختهاند کاملا دروغ است. اینکه امالبنین به علی ع عرض کرده که در خانه ، مرا فاطمه صدا نکن که دل بچههایت بسوزد این هم سندیت ندارد. چرا که در آن موقع فرزندان حضرت فاطمه و حتی حضرت زینب س ، کودک نبودهاند و شاید همسر هم داشتهاند.
یک نکته هم که باید در مورد فرزندان فاطمه زهرا س عرض کنم در مورد امکلثوم است. قبلا خدمت شما عرض کردم که کلثوم اسم مرد است و آنچه که اسم زن است ، امکلثوم است. بسیاری از مورخین معتقدند که امکلثوم ، کنیه حضرت زینب بوده و علی ع دختری بنام امکلثوم از حضرت فاطمه س نداشته است. برخی هم معتقدند که یک امکلثوم در خانه علی ع بوده اما دختر علی ع نبوده بلکه دختر ابوبکر بوده که بعد از وفات ابوبکر ، به همراه برادرش محمدبن ابیبکر ، تحت تربیت علی ع قرار گرفتند و قبلا در این رابطه صحبت کردهام.
این ام کلثوم که دختر ابوبکر بود ، مدتی بعد با عمر ازدواج کرد. و لذا این شبهه که میگویند چطور دختر فاطمه س ، با قاتل مادرش که عمر بوده ازدواج کرده ، شبهه درستی نیست و آن امکلثوم که با عمر ازدواج کرده ، دختر ابوبکر بوده است.
خلاصه اینکه امالبنین به خانه علی ع آمد. یک نقلی هست که میگوید امالبنین در سال ۱۶ وارد خانه علی ع شد ولی تا ۱۰ سال بچهدار نشد و حضرت ابالفضل در سال ۲۶ متولد شد.
یک نقل دیگر هم میگوید امالبنین در سال ۲۵ وارد خانه علی ع شد و حضرت ابالفضل سال بعدش به دنیا آمد.
بعد از حضرت ابالفضل ع هم عبدالله ، جعفر و عثمان به دنیا آمدند که همگی در کربلا شهید شدند.
خود حضرت ابالفضل ع با لُبابه ، دختر عبیدالله بن عباس ازدواج کرد و از او صاحب دو پسر به نامهای فضل و عبیدالله شد.
فضل همراه پدر به کربلا آمد و در کربلا شهید شد. اما عبیدالله ، کودک بود و به کربلا نیامد و در مدینه نزد امالبنین ماند و بعد از واقعه کربلا ، عمر طولانی کرد و امام صادق ع را هم درک نمود. عبیدالله از مردان شجاع و باسخاوت عرب بود و نسل حضرت عباس ع که به سادات علوی مشهور هستند از او پا گرفت. از این سادات علوی ، دانشمندان زیادی به پا خواستهاند و نسل ایشان هنوز هم هست.
خب این هم توضیحاتی در مورد حضرت ابالفضل ع. انشالله بقیه بماند برای فرداشب.
@tarikhbekhanim
باسلام
به دلیل اینکه در مدت تحریم آب ، حضرت ابالفضل ع چندبار برای اهل حرم آب آورد به سقای کربلا معروف شد.
قبلا عرض شد که چون روز عاشورا به نام امام حسین ع است، روز تاسوعا را به نام حضرت عباس ع نامگذاری کردهاند وگرنه ایشان در روز تاسوعا شهید نشده بلکه درست قبل از امام حسین ع به شهادت رسید.
برخی منابع میگویند که حضرت عباس ع ، ابتدا همراه با امام حسین ع به دو سمت مختلف رفتند و هرکدام ، با کوفیان جنگهای برجستهای کردند و تعدادی از آنها را روانه دوزخ کردند به طوریکه دیگر کسی جرات نکرد جلو بیاید. بعد به سمت خیمهها برگشتند و امام به ابالفضل ع فرمود که برود و برای اهل حرم ، کمی آب بیاورد. عباس ع به سمت همان نهر علقمه که قبلا گفتم رفت و مدافعینِ نهر را پس زد و در کمال شجاعت و بیتوجهی به انها ، مشک را پر کرد و خواست برگردد که او را دوره کردند و از هر طرف ضربهای به او وارد نمودند. یکی از این ملعونین با ضربهای دست راست او را قطع کرد و دیگری دست چپش را . در نهایت ، ایشان مشک را به دندان گرفت و سواره ، ادامه مسیر داد. در اینجا یکی از کوفیان ، گرزی حواله سر مبارک آن حضرت کرد که سر ایشان شکافته شد و از اسب به زمین افتاد و چون دست در پیکر نداشت نتوانست از اصابت صورت به زمین جلوگیری کند. کوفیان بر سر او ریخته و ضربات مهلکی بر او وارد کرده و ایشان را به شهادت رساندند. بدن ایشان هم مثل حضرت علی اکبر ع ، اربا اربا شده بود و چون امام حسین ع تنها بود نتوانست ایشان را به خیمهها ببرد و لذا بعدا در همانجا دفن شد. الان فاصله بین مزار امام ع و مزار حضرت ابالفضل ع را بینالحرمین مینامند. دو بقعه در نزدیک حرم ایشان هم هست که میگویند محل قطع دستهای حضرت ابالفضل است و به این دو بقعه کفّالعباس میگویند. این شرح شهادت حضرت ابالفضل بود که با اختلافات جزئی در مصادر و مقاتل ذکر شده است.
و اما دستهای از مقاتل هم میگویند که حضرت عباس ع ، جنگ نکرد و همینکه از امام ع ، اجازه میدان گرفت ، امام به او فرمود که برای اطفال ، آب بیاورد و لذا اطاعت امر کرده و به سمت علقمه ، روانه شد. یعنی اینها معتقدند که به جز چندبار که ابالفضل ع برای شکستن محاصره برخی اصحاب ، به میدان رفت ، جنگ دیگری نکرد.
حضرت عباس ع ، جایگاه ویژهای بین شهدای کربلا دارد و تمام عظمت و جایگاه ویژه ایشان به خاطر بصیرت ، شناخت و وفاداری بالای ایشان نسبت به مقام امامت و ولایت بوده است.
ایشان یکی از علمای بزرگ اسلام هستند که محضر ۴ امام را درک کرده است. علی ع ، امام حسن ع ، امام حسین ع و امام سجاد ع .
حضرت ابالفضل ع ، تنها غیرمعصومی است که از طرف معصوم برای او ، زیارتنامه صادر شده و ائمه ما مخصوصا امام صادق ع خیلی از ایشان تمجید کردهاند.
نقل شده که بعدها وقتی خبر شهادت عباس ع و سایر فرزندان امالبنین ع به مادرشان رسید ، عصرها به بقیع میرفت و عزاداری میکرد. امالبنین که خودش از شاعران عصر خود بود اشعاری سروده بود که میخواند که حاکم مدینه هم از این اشعار گریه میکرد. بعضی از این اشعار عبارتند از
یا مَنْ رَأَی العباس کَرَّ علی جماهیر النَّقَدْ
وَ وَرَاهُ مِنْ ابناءِ حَیْدَرِ کلٌّ لَیْثَ ذی لُبَدْ
اُنْبِئْتُ اَنَّ اْبنی اُصِیبَ بِرَأْسِه مقطوعُ یَدْ
وَیْلی علی شِبْلی اَمالَ بَرَأْسِهِ ضَرْبُ العَمد
لَوْ کَانَ سَیْفُهُ فِی یَدَیْهِ لما دَنَا مِنْهُ اَحَدْ
ای کسانی که حمله جانانه عباس را بر گله های گوسفند دیدید و نیز در پی او، فرزندان حیدر را که هر کدام شیری هستند که دست از یاری اش بر نمی دارند. آه! به من خبر داده اند که بر سر فرزندم عباس، عمود آهنین زدند، در حالی که دست در بدن نداشته است. وای بر من! که بر سر فرزندم عمود فرود آمد. اگر فرزندم عباس، دست در تن و شمشیر در کف داشت، چه کسی را یارای آن بود که به او نزدیک شود؟
@tarikhbekhanim
مقبره دسته جمعی شهدای کربلا
نام این شهدا در کتیبه بالای آن هست.
این مقبره هم در نزدیکی مقبره امام حسین ع است.
@tarikhbekhanim
باسلام
پس از شهادت حضرت ابالفضل ع ، نوبت به رزم امام حسین ع رسید.
خب چند نکته را خدمت شما عرض کنم.
یکی اینکه از صبح روز عاشورا ، شخص امام حسین ع چند بار بر لشکر دشمن حمله کرد و چند بار یاران خودش را از محاصره نجات داد . دیگر اینکه چند بار به دشمن حمله کرد و خودش را بالای سر یارانش که در حال شهادت بودند رسانید از جمله بر بالای سر حبیب بن مظاهر و علی اکبر ع و قاسم بن حسن و حضرت عباس ع.
دیگر اینکه قبلا عرض شد به نقلی امام ع و حضرت ابالفضل ، با هم وارد میدان جنگ شدند و بعد دشمن بین آن دو فاصله انداخت و حضرت ابالفضل ع به شهادت رسید و بعد نوبت به امام حسین ع رسید.
و در پایان اینکه بر طبق نقل راویان در مقاتل معتبر ، آخرین وداع امام با اهلبیت برای حضور در میدان حدود ساعت ۳ بعداز ظهر بوده و ساعت شهادت ایشان ساعت ۵ .
خب حالا اگر بپذیریم که امام ع و حضرت ابالفضل ع ، با هم وارد میدان کارزار شده باشند ، پس امام بعد از شهادت حضرت ابالفضل و آخرین وداع با ایشان ، به خیمهها بازگشت و به اهلبیت خودش و خصوصا حضرت زینب س ، آخرین سفارشات و توصیهها را کردند و پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنهاش نکنند.
سپس آماده رفتن به میدان شد و برای آخرین اتمام حجت ، طفل شیرخوار که علیاصغر باشد را به دست گرفت و جلو لشکریان کوفه رفت و برای او طلب آب کرد که این طفل رضیع به تیر حرمله ، به شهادت رسید.
در مورد این طفل رضیع ، چند نقل قول هست. یکی اینکه آخرین فرزند امام از رباب و نامش عبدالله و یا علی اصغر بوده و یا اینکه نامش عبدالله ، مشهور به علی اصغر بوده.
دیگر اینکه فرزند یکی دیگر از اهلبیت بوده و نامش عبدالله.
در زیارت ناحیه مقدسه فقط به طفل رضیع اشاره شده و میفرماید
أَلسَّلامُ عَلَی الرَّضیعِ الصَّغیرِ؛ سلام بر آن شیرخوار کوچک»
و به اینکه این طفل از چه کسی بوده اشاره نشده است.
در مورد اینکه حضرت علی اصغر توسط چه کسی به شهادت رسیده هم اختلافنظر هست. اما اغلب مورخین معتقدند که به تیر حرمله بن کاهل اسدی.
این حرمله ، برای خودش داستانی دارد بطوریکه در بین مورخین شیعه و سنی ، آدم منفوری است و حتی در بین اهل تسنن هم ، مَثَل شده و آدم بیرحم را به حرمله تشبیه میکنند.
این سگ کافر ، در شهادت حضرت عباس ع هم نقش داشت و در زمانی که همه روی جسد او ریخته بودند و اربا اربا میکردند ،او هم ضربات کاری به ایشان وارد میکرد.
حرمله ، تیرانداز ماهری بود و به درخواست عمرسعد ، تیر سه شعبهای به سمت علی اصغر پرتاب کرد بطوریکه گلوی او پاره شد و صدایش خاموش گردید.
در اینکه این تیر سهشعبه هم چه شکلی بوده اختلاف نظر هست.
به هر حال بعدها که مختار بر این کلب نجس دست یافت ، او را دستگیر نمود و دست و پایش را قطع کرد و سرش را به مدینه فرستاد و جسدش را آتش زد.
برخی از دوستان میپرسیدند که در مورد مجازات قتله کربلا توسط مختار ، در فیلم مختارنامه ، چیزهای دیگری نشان میدهد در حالیکه در مقاتل چیزهای دیگری نوشته شده.
باید عرض کنم که اولا در بین مورخین در این مورد اختلاف هست. مخصوصا اینکه خیلی از مورخین چه شیعه و چه سنی ، دوست داشتند که نهایت غیظ و خشم خود را نسبت به قتله کربلا نشان دهند و لذا به اصطلاح ، نمک و فلفل قضیه را زیاد کردند.
ثانیا اگر هم ، اینچنین باشد آیا به نظر شما درست است که در یک فیلم که قرار است جهانی بشود ، اینهمه خشونت به تصویر کشیده بشود که مثلا شمر را بگیرند و در دیگ روغن در حال جوش بیندازند تا سقط شود ؟
خلاصه اینکه قتل و مجازات حرمله ، خیلی باعث تسلی خاطر اهلبیت شد و به گفته منهال بن عمرو در سفری که به حج داشت و در مدینه با امام سجاد(ع) دیدار کرد ، آن حضرت ضمن پرسش از وقایع قیام مختار و کشتن قاتلان کربلا از وضع حرمله نیز پرسید. هنگامی که از زنده بودن حرمله باخبر شد، او را نفرین کرد و سه مرتبه فرمود: خداوندا، حرارتِ آهن را به او بچشان!
منهال وقتی از سفر حج به کوفه برگشت و صحنه مرگ حرمله را از نزدیک مشاهده کرد، ماجرای ملاقاتش با امام سجاد (ع) و نفرین آن حضرت در حق حرمله را برای مختار تعریف کرد. مختار، از این که دعای امام سجاد (ع) به دست او تحقق یافته است، سجده شکر به جای آورد.
حضرت علی اصغر ع ، فرزند رباب بوده. این خانم ، مادر سکینه هم بوده است و از اعراب شامی بوده که نصرانی بودند و مسلمان شدند.
رباب در کربلا حضور داشت و جزو اسیران ، به شام رفت. نقل شده که در بازگشت از شام ، به کوفه و سپس کربلا رفت و در همانجا ساکن شد و تا یکسال عزاداری کرد تا اینکه در همانجا از شدت غم و غصه ، وفات کرد.
این قول البته خیلی ضعیف است و اغلب مورخین معتقدند که با اسرا به مدینه رفت و در سال ۶۲ در همانجا وفات کرد.
بنده معتقدم که ذکر این وقایع و نشر فضائل اهلبیت و همین کاری که ما داریم میکنیم ، ثواب بزرگی دارد . اما اگر خدای ناکرده مطالبی را خلاف واقع بیان کنیم ، این ثواب ، هباء منثورا و یا حتی گناه خواهد بود و لذا اقوال مختلف را با احتیاط و با اما و اگر زیاد مطرح میکنم تا ذهن خواننده مغشوش نگردد.
علی ایحال امام بعد از شهادت علی اصغر و دفن ایشان در پشت خیمهها ، باز هم بسوی میدان جنگ حرکت کرد و وارد معرکه شد که شرح آن را انشالله فرداشب خواهم گفت.
@tarikhbekhanim
باسلام
پس از شهادت حضرت ابالفضل ع ، امام حسین ع کاملا تنها شد . برخی منابع از شخصی بهنام ضحاک بن عبدالله نام بردهاند که تا آخرین لحظه در کنار امام بود ولی در نهایت امام را رها کرد و فرار نمود. به قولی این آقا در حین نماز ظهر فرار کرد و به قول دیگری در لحظات آخر که عباس ع هم به شهادت رسیده بود ، فرار کرد.
ضحاک از صبح عاشورا با امام ، قرار گذاشت که تا جایی که برای امام ، فرد مفیدی است امام را یاری کند. اتفاقا از همان صبح چندین بار به دشمن حمله کرد و تعدادی از کوفیان را هم به قتل رسانید اما در نهایت فرار کرد. این مسئله ، میرساند که ضحاک از مرگ نمیترسیده ، چرا که صرف حضور در معرکه و جنگیدن در میان دشمنان ، شجاعت زیادی میخواهد. اما اینکه چرا در نهایت ، امام را ترک کرد ، این شاید برمیگردد به دنیاطلبی و علاقه به زن و فرزند. چرا که گاهی انسان به خاطر علاقه به زن و فرزند ، از خیلی چیزها میگذرد.
ماجرای «ضحاک بن عبدالله » در نوع خود بی نظیر است، او که تا دقایق پایانی حماسه عاشورا در کنار امام شمشیر زد و شماری از لشکریان خصم را از پای درآورد و از نزدیک شاهد صحنه مظلومیت خاندان رسالت بود، چگونه بر عاقبت نیکوی خود پشت پا زد و خود را از فیض شهادت در رکاب سالار شهیدان محروم ساخت!
او به دنیا دل بسته بود و اسبش نیز وسیله پیوند مجدد او به این زندگی ناپایدار و گذرا گردید :
«ذلک بانهم استحبوا الحیوة الدنیا علی الآخرة.»
القصه ، امام در حدود ساعت ۱۵ به میدان رفت . اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان میشد. بعضی تیر میانداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب میکردند. شمر و ده نفر به مقابله امام(ع) آمدند. بعد از شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد.
در مقاتل نوشته اند زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمیکرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان یعنی ذوالجناح متوجه قضیه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف گودال قتلگاه آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»
به نقلی ، زمان شهادت امام حسین ع موقع اذان نماز عصر بوده است که حدود ساعت ۱۶ و نیم میشده.
منظور از این گودال قتلگاه که شماها خیلی شنیدهاید ، یک حفره در صحرای کربلا بوده که ذوالجناح امام را در آن انداخت. ذوالجناح نام اسب امام حسین ع بوده که میگویند از پیامبر ص به امام حسین ع به ارث رسیده بود. من خودم شخصا این نقل قول را قبول ندارم. چرا که پیامبر در سال ۱۱ هجری فوت کرد. چگونه اسب او در سال ۶۱ هجری زنده بوده و در میدان جنگ اینقدر شهامت به خرج داده؟
البته نقل قولهای دیگر هم هست . اما همه این نقل قولها ، معتقدند که ذوالجناح اسب خیلی چابک و باهوشی بوده و وقتی امام خیلی تیر و سنگ و نیزه و شمشیر خورد و خون زیادی از او رفت و بیحال شد ، امام را به داخل یک فرورفتگی انداخت تا از تیر و سنگ در امان باشد. به این حفره ، گودال قتلگاه میگویند. امام یکبار هم برای نوشیدن آب ، خودش را به نهر علقمه رسانده بود که دشمن فریاد زد که ای حسین ، چگونه آب میخوری در حالیکه چادرهای اهلبیت در حال غارت است؟ امام هم زود برگشته و آب نخورده بود.
خلاصه اینکه امام مدتی در این گودال بود و کسی جرات نمیکرد کار امام را یکسره کند. امام در این مدت مرتب ، استرجاع میکرد. دعا میخواند. امر به معروف و نهی از منکر میکرد و در نهایت شمر و یا سنان بن انس وارد گودال شده و سر مبارک امام را از قفا یعنی از پشت سر ، جدا کردند.
بعد از این واقعه ، یکی از اصحاب امام ع به نام سُوید بن عمرو که از شدت خونریزی ناشی از جنگ ، بیحال شده و روی زمین افتاده بود و همه فکر میکردند که به شهادت رسیده ، شنید که همه فریاد میزنند که حسین کشته شد. لذا خنجر خود را درآورد و به سمت کوفیان حمله کرد. کوفیان ، او را دوره کرده و به شهادت رساندند و این آقا آخرین صحابی امام بود که به شهادت رسید.
بعد از شهادت امام(ع)، عدهای لباسهای آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرضهای لاعلاج دچار شدند.
غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمهها گذاشت.
نزدیک غروب آفتاب ، سر امام را به خولی میدهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب میدوانند تا استخوانهایشان هم خرد شود.
داستان روز غم انگیز عاشورا اینطور تمام میشود که درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را میداده، سنان بن انس بین مردم میتاخته و رجز میخوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته ام!»
@tarikhbekhanim