باسلام
بعد از شهادت فرزندان امام حسن ع در کربلا ، نوبت به رزم فرزندان حضرت زینب س رسید.
حضرت زینب س خواهر امام حسین ع و فرزند بعد از او بود. اینکه کلمه زینب از چه ریشهای است ، بنده دو روایت خواندهام. یکی اینکه به معنای زین اب است یعنی زینت پدر.
یکی هم اینکه زینب ، یکی از اسامی رومی است که به داخل زبان عربی وارد شده و برای عربها خیلی متداول بوده. اصل ابن کلمه زنوبیا ، یکی از خدایان روم باستان بوده. قبلا خدمت شما عرض کردم که دو کشور ایران و روم در شمال عربستان بودند. یکی در شمال شرق و یکی ور شمالغرب و به همین میزان زبان و فرهنگ ایرانی و رومی در بین آنها نفوذ داشت و خیلی از کلمات آنها، ایرانی و رومی بود که حتی این کلمات به داخل قرآن هم وارد شده. مثل کلمه فردوس که واژهای پارسی و گرفته شده از پردیس است.
خلاصه اینکه برخی معتقدند ، زینب از زنوبیا گرفته شده است . والله اعلم
ایشان با پسرعمویش ، عبدالله بن جعفر طیار ازدواج کرد.
جعفر طیار برادر علی ع بود که در ضمن، سرپرست مهاجرین به حبشه در زمان پیامبر هم بوده . یعنی وقتی در دوران مکه ،پیامبر ص تعدادی از مسلمانان را به حبشه فرستاد این آقا سرپرست آنها در حبشه بود و با نجاشی ، گفتگوی خیلی معروفی دارد که در تاریخ ثبت شده. عبدالله ، اولین فرزندی از مسلمانان حبشه بود که در حبشه بدنیا آمد.
جعفر طیار همراه با خانوادهاش در سال ۷ هجری به عربستان بازگشت و مستقیم به مدینه آمد. پیامبر از باب هدیه به جعفر طیار ، نماز جعفر طیار را به او آموخت که خیلی معروف است. پیامبر اسلام که خیلی به جعفر علافه داشت ، سال ۸ هجری ، سپاهی را به فرماندهی جعفر برای جنگ موته فرستاد که جعفر در ابن جنگ شهید شد و پیامبر در مورد او فرمود که جعفر را در بهشت میبینم که خداوند دو بال به او برای پرواز داده است و اینطور بود که به جعفر طیار معروف شد.
عبدالله که فرزند جعفر بود با حضرت زینب ازدواج کرد. این آقا به قولی در فتوحات شرکت داشت و زمینهایی در مصر خریده بود و جهت کشاورزی در اختیار کشاورزان مصری گذاشت و سهم او را میفرستادند.
این مسئله ، خیلی مهم است و به بحث ما ربط دارد که بعدا خواهم گفت.
القصه ، ذکر شده که حضرت زینب س ، در هنگام ازدواج شرط گذاشت که همه جا همراه با امام حسین ع حضور داشته باشد و لذا در هنگام سفر امام حسین ع به سمت کوفه ، خودش و فرزندانش به همراه امام ، از مدینه و مکه خارج شدند.
به روایتی ، زینب س دارای ۴ فرزند ذکور بوده که علی عون محمد و عباس بودهاند.
عون و محمد در کربلا حضور داشتند و به شهادت رسیدند.
خب اینکه چرا ، عبدالله بن جعفر ، شوهر حضرت زینب به کاروان امام حسین ع ، ملحق نشد و با آنها نیامد بحثی استکه انشالله فرداشب خواهم گفت.
@tarikhbekhanim
باسلام
قبلا یکبار در ارتباط با کسانی از اهلبیت که در قیام عاشورا شرکت نکردند ، صحبت کردم.
مورخین در ارتباط با اینها نظرات مختلفی دارند.برخی از مورخین معتقدند هیچ عذری برای عدم همراهی با امام حسین ع پذیرفته نیست. اگر محمدبن حنفیه و یا عبدالله بن جعفر در قیام ، شرکت نکردند اشتباه کردند.
عبدالله بن جعفر به قولی نابینا و مریض بود و کهولت سناش مانع از یاری امام حسین ع شد. آیا پیرتر از عبدالله بن جعفر در سپاه امام حسین ع نبود؟ مگر مسلم بن عوسجه و حبیببن مظاهر ، که از صحابی پیامبر هم بودند پیرتر از عبدالله بن جعفر نبودند؟ آیا نابینا بودن او مانع از دفاع لسانی میشد؟ چرا عبدالله با زبانش به یاری امام برنخواست؟
چرا فردی مثل محمدبن حنفیه که پیر هم نبود و فقط اندکی میلنگید به دفاع از امام زمانهء خود بر نخاست؟ مگر فریاد هل من ناصر امام حسین ع را نشنیدند ؟ چرا لبیک نگفتند؟ اینها همه اشتباه کردند و از حوزه ایمان خارج شدند.
این نظریه برخی از مورخین است.
و اما دسته دیگری از مورخین معتقدند که اشخاصی مثل محمدبن حنفیه که امامزاده هستند خودشان بهتر میدانند که چه کاری خوب است و چه کاری بد و لذا در حیطه عقل ما نیست که راجع به آنها قضاوت کنیم.
این نظریه ، علمی نیست و در حقیقت به جای پاسخ دادن به سوال ، قصد دارد منکر اصل سوال بشود یعنی پاک کردن صورت مسئله. مضافا بر اینکه ، امامزادگان ، معصوم نیستند و بعضی از انها بودند که خطا کردند و در مقابل برادران خود ایستادند و ادعای امامت کردند مثل جعفر کذاب پسر امام هادی ع و عموی امام زمان عج که شد عامل لو دادن مخفیگاه امام زمان عج.
دسته دیگری از مورخین معتقدند که اینکه اینها ، امام زمانهء خود را یاری نکردند و ندای او را لبیک نگفتند ، قطعا خطا بوده ، اما ما پیرو ائمه معصوم شیعه هستیم و با توجه به تجلیلی که ائمه بعدی از جمله امام صادق ع از افرادی مثل محمد حنفیه و عبدالله بن جعفر بعمل اوردهاند ، مجاز به تخریب جایگاه این بزرگواران نیستیم. مضافا بر اینکه محمد حنفیه خودش بعد از عاشورا ، قیامهایی را برعلیه بنیامیه رهبری کرد و هدایتگر مختار در انتقام گرفتن از قاتلین اهلبیت شد.
خب این هم پاسخ به شبههای در زمینه عبدالله بن جعفر.
در مورد حضرت زینب س باید عرض کنم که وجود مقدس ایشان به عنوان یک زن در آن خفقان بنیامیه و در فقدان همه مردان اهلبیت به جز امام سجاد ع که ایشان هم در آن موقعیت بیمار بود ، واقعا یک وجود مغتنم و اساسی برای شیعه بوده و به قول معروف کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود. مضافا بر اینکه خطبههای متعدد و سخنان کوبنده ایشان باعث شد که عبیدالله از قتل امام سجاد ع منصرف بشود و اگر سخنان ایشان نبود شاید رشته امامت قطع میشد. اینها را انشالله بعدا به تفصیل خواهیم گفت.
به هر حال ، حضرت زینب س ، بعد از واقعه کربلا و برگشت از اسارت ، در مدینه شروع به برگزاری مراسم عزاداری برای اهلبیت و روشنگری کرد و قیام جدیدی در مدینه راه انداخت . همین مسئله باعث کوچ اجباری ایشان به مصر یا شام شد. به قولی ایشان همراه با شوهرشان به مصر تبعید شدند و در زمینهای کشاورزی که عبدالله بن جعفر در آنجا داشت ، ساکن شدند و حضرت زینب س در همانجا فوت کرد و قبر ایشان الان در مسجد سیده زینب در قاهره است که زیارتگاه اهل سنت میباشد.
قول دیگری معتقد است که ایشان به همراه شوهرشان مجبور به مهاجرت به شام شدند و در همانجا هم فوت کردند و اکنون مزار ایشان در محله زینبیه دمشق ، زیارتگاه شیعیان و اهل تسنن است.
القصه ، بعد از شهادت فرزندان حضرت زینب س در کربلا ، تعدادی دیگر از اهلبیت به میدان رفتند و شهید شدند از جمله تعدادی از فرزندان و نوادگان عقیل ، برادر علی ع و برخی از نوادگان عموهای علی ع و حتی یکی از نوههای ابولهب که نامش در تاریخ ذکر نشده.
در پایان فقط امام حسین ع و حضرت ابالفضل ع باقی ماندند که شرح شهادت آنها را انشالله فرداشب خواهم گفت.
@tarikhbekhanim
باسلام
رزم بسیاری از اصحاب و اهلبیت ع تا ساعت حدودا ۲ بعدازظهر تمام شد و از این ساعت به بعد فقط امام ع و حضرت ابالفضل ع باقی ماندند. بر اساس نقل مورخین، رزم این دو بزرگوار حدود ۲ ساعت و نیم طول کشید تا به شهادت رسیدند.
حضرت ابالفضل ع ، پسر علی ع و اولین فرزند امالبنین بود که از نظر زیبایی و هیکل درشت و تنومند در روزگار خودش بینظیر بود. نقل شده که در جنگ صفین هم در حالیکه ۱۲ یا ۱۳ سال داشت شرکت داشته است که البته برخی منابع میگویند که عباس ع در جنگهای زمان علی ع ، فقط شرکت داشت اما سن او اقتضای جنگیدن نمیکرد.
فاطمه بنت حزام ، یا امالبنین یکی از زنان برجسته و باتقوای دوره خود بود که با علی ع ازدواج کرد. اینکه این ازدواج مبارک در چه سالی بوده ، خیلی اختلاف نظر هست. برخی مورخین میگویند در سال ۱۶ هجری بوده و برخی مورخین معتقدند در سال ۲۳ یا ۲۵ بوده است. آنچه مسلم است در هر کدام از این سالها که بوده باشد ، امام حسن ع و امام حسین ع ، جوانان رشیدی بوده و کودک نبودهاند. بنابراین داستانهایی که در مورد نگهداری از کودکان حضرت فاطمه س توسط امالبنین ساختهاند کاملا دروغ است. اینکه امالبنین به علی ع عرض کرده که در خانه ، مرا فاطمه صدا نکن که دل بچههایت بسوزد این هم سندیت ندارد. چرا که در آن موقع فرزندان حضرت فاطمه و حتی حضرت زینب س ، کودک نبودهاند و شاید همسر هم داشتهاند.
یک نکته هم که باید در مورد فرزندان فاطمه زهرا س عرض کنم در مورد امکلثوم است. قبلا خدمت شما عرض کردم که کلثوم اسم مرد است و آنچه که اسم زن است ، امکلثوم است. بسیاری از مورخین معتقدند که امکلثوم ، کنیه حضرت زینب بوده و علی ع دختری بنام امکلثوم از حضرت فاطمه س نداشته است. برخی هم معتقدند که یک امکلثوم در خانه علی ع بوده اما دختر علی ع نبوده بلکه دختر ابوبکر بوده که بعد از وفات ابوبکر ، به همراه برادرش محمدبن ابیبکر ، تحت تربیت علی ع قرار گرفتند و قبلا در این رابطه صحبت کردهام.
این ام کلثوم که دختر ابوبکر بود ، مدتی بعد با عمر ازدواج کرد. و لذا این شبهه که میگویند چطور دختر فاطمه س ، با قاتل مادرش که عمر بوده ازدواج کرده ، شبهه درستی نیست و آن امکلثوم که با عمر ازدواج کرده ، دختر ابوبکر بوده است.
خلاصه اینکه امالبنین به خانه علی ع آمد. یک نقلی هست که میگوید امالبنین در سال ۱۶ وارد خانه علی ع شد ولی تا ۱۰ سال بچهدار نشد و حضرت ابالفضل در سال ۲۶ متولد شد.
یک نقل دیگر هم میگوید امالبنین در سال ۲۵ وارد خانه علی ع شد و حضرت ابالفضل سال بعدش به دنیا آمد.
بعد از حضرت ابالفضل ع هم عبدالله ، جعفر و عثمان به دنیا آمدند که همگی در کربلا شهید شدند.
خود حضرت ابالفضل ع با لُبابه ، دختر عبیدالله بن عباس ازدواج کرد و از او صاحب دو پسر به نامهای فضل و عبیدالله شد.
فضل همراه پدر به کربلا آمد و در کربلا شهید شد. اما عبیدالله ، کودک بود و به کربلا نیامد و در مدینه نزد امالبنین ماند و بعد از واقعه کربلا ، عمر طولانی کرد و امام صادق ع را هم درک نمود. عبیدالله از مردان شجاع و باسخاوت عرب بود و نسل حضرت عباس ع که به سادات علوی مشهور هستند از او پا گرفت. از این سادات علوی ، دانشمندان زیادی به پا خواستهاند و نسل ایشان هنوز هم هست.
خب این هم توضیحاتی در مورد حضرت ابالفضل ع. انشالله بقیه بماند برای فرداشب.
@tarikhbekhanim
باسلام
به دلیل اینکه در مدت تحریم آب ، حضرت ابالفضل ع چندبار برای اهل حرم آب آورد به سقای کربلا معروف شد.
قبلا عرض شد که چون روز عاشورا به نام امام حسین ع است، روز تاسوعا را به نام حضرت عباس ع نامگذاری کردهاند وگرنه ایشان در روز تاسوعا شهید نشده بلکه درست قبل از امام حسین ع به شهادت رسید.
برخی منابع میگویند که حضرت عباس ع ، ابتدا همراه با امام حسین ع به دو سمت مختلف رفتند و هرکدام ، با کوفیان جنگهای برجستهای کردند و تعدادی از آنها را روانه دوزخ کردند به طوریکه دیگر کسی جرات نکرد جلو بیاید. بعد به سمت خیمهها برگشتند و امام به ابالفضل ع فرمود که برود و برای اهل حرم ، کمی آب بیاورد. عباس ع به سمت همان نهر علقمه که قبلا گفتم رفت و مدافعینِ نهر را پس زد و در کمال شجاعت و بیتوجهی به انها ، مشک را پر کرد و خواست برگردد که او را دوره کردند و از هر طرف ضربهای به او وارد نمودند. یکی از این ملعونین با ضربهای دست راست او را قطع کرد و دیگری دست چپش را . در نهایت ، ایشان مشک را به دندان گرفت و سواره ، ادامه مسیر داد. در اینجا یکی از کوفیان ، گرزی حواله سر مبارک آن حضرت کرد که سر ایشان شکافته شد و از اسب به زمین افتاد و چون دست در پیکر نداشت نتوانست از اصابت صورت به زمین جلوگیری کند. کوفیان بر سر او ریخته و ضربات مهلکی بر او وارد کرده و ایشان را به شهادت رساندند. بدن ایشان هم مثل حضرت علی اکبر ع ، اربا اربا شده بود و چون امام حسین ع تنها بود نتوانست ایشان را به خیمهها ببرد و لذا بعدا در همانجا دفن شد. الان فاصله بین مزار امام ع و مزار حضرت ابالفضل ع را بینالحرمین مینامند. دو بقعه در نزدیک حرم ایشان هم هست که میگویند محل قطع دستهای حضرت ابالفضل است و به این دو بقعه کفّالعباس میگویند. این شرح شهادت حضرت ابالفضل بود که با اختلافات جزئی در مصادر و مقاتل ذکر شده است.
و اما دستهای از مقاتل هم میگویند که حضرت عباس ع ، جنگ نکرد و همینکه از امام ع ، اجازه میدان گرفت ، امام به او فرمود که برای اطفال ، آب بیاورد و لذا اطاعت امر کرده و به سمت علقمه ، روانه شد. یعنی اینها معتقدند که به جز چندبار که ابالفضل ع برای شکستن محاصره برخی اصحاب ، به میدان رفت ، جنگ دیگری نکرد.
حضرت عباس ع ، جایگاه ویژهای بین شهدای کربلا دارد و تمام عظمت و جایگاه ویژه ایشان به خاطر بصیرت ، شناخت و وفاداری بالای ایشان نسبت به مقام امامت و ولایت بوده است.
ایشان یکی از علمای بزرگ اسلام هستند که محضر ۴ امام را درک کرده است. علی ع ، امام حسن ع ، امام حسین ع و امام سجاد ع .
حضرت ابالفضل ع ، تنها غیرمعصومی است که از طرف معصوم برای او ، زیارتنامه صادر شده و ائمه ما مخصوصا امام صادق ع خیلی از ایشان تمجید کردهاند.
نقل شده که بعدها وقتی خبر شهادت عباس ع و سایر فرزندان امالبنین ع به مادرشان رسید ، عصرها به بقیع میرفت و عزاداری میکرد. امالبنین که خودش از شاعران عصر خود بود اشعاری سروده بود که میخواند که حاکم مدینه هم از این اشعار گریه میکرد. بعضی از این اشعار عبارتند از
یا مَنْ رَأَی العباس کَرَّ علی جماهیر النَّقَدْ
وَ وَرَاهُ مِنْ ابناءِ حَیْدَرِ کلٌّ لَیْثَ ذی لُبَدْ
اُنْبِئْتُ اَنَّ اْبنی اُصِیبَ بِرَأْسِه مقطوعُ یَدْ
وَیْلی علی شِبْلی اَمالَ بَرَأْسِهِ ضَرْبُ العَمد
لَوْ کَانَ سَیْفُهُ فِی یَدَیْهِ لما دَنَا مِنْهُ اَحَدْ
ای کسانی که حمله جانانه عباس را بر گله های گوسفند دیدید و نیز در پی او، فرزندان حیدر را که هر کدام شیری هستند که دست از یاری اش بر نمی دارند. آه! به من خبر داده اند که بر سر فرزندم عباس، عمود آهنین زدند، در حالی که دست در بدن نداشته است. وای بر من! که بر سر فرزندم عمود فرود آمد. اگر فرزندم عباس، دست در تن و شمشیر در کف داشت، چه کسی را یارای آن بود که به او نزدیک شود؟
@tarikhbekhanim
مقبره دسته جمعی شهدای کربلا
نام این شهدا در کتیبه بالای آن هست.
این مقبره هم در نزدیکی مقبره امام حسین ع است.
@tarikhbekhanim
باسلام
پس از شهادت حضرت ابالفضل ع ، نوبت به رزم امام حسین ع رسید.
خب چند نکته را خدمت شما عرض کنم.
یکی اینکه از صبح روز عاشورا ، شخص امام حسین ع چند بار بر لشکر دشمن حمله کرد و چند بار یاران خودش را از محاصره نجات داد . دیگر اینکه چند بار به دشمن حمله کرد و خودش را بالای سر یارانش که در حال شهادت بودند رسانید از جمله بر بالای سر حبیب بن مظاهر و علی اکبر ع و قاسم بن حسن و حضرت عباس ع.
دیگر اینکه قبلا عرض شد به نقلی امام ع و حضرت ابالفضل ، با هم وارد میدان جنگ شدند و بعد دشمن بین آن دو فاصله انداخت و حضرت ابالفضل ع به شهادت رسید و بعد نوبت به امام حسین ع رسید.
و در پایان اینکه بر طبق نقل راویان در مقاتل معتبر ، آخرین وداع امام با اهلبیت برای حضور در میدان حدود ساعت ۳ بعداز ظهر بوده و ساعت شهادت ایشان ساعت ۵ .
خب حالا اگر بپذیریم که امام ع و حضرت ابالفضل ع ، با هم وارد میدان کارزار شده باشند ، پس امام بعد از شهادت حضرت ابالفضل و آخرین وداع با ایشان ، به خیمهها بازگشت و به اهلبیت خودش و خصوصا حضرت زینب س ، آخرین سفارشات و توصیهها را کردند و پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنهاش نکنند.
سپس آماده رفتن به میدان شد و برای آخرین اتمام حجت ، طفل شیرخوار که علیاصغر باشد را به دست گرفت و جلو لشکریان کوفه رفت و برای او طلب آب کرد که این طفل رضیع به تیر حرمله ، به شهادت رسید.
در مورد این طفل رضیع ، چند نقل قول هست. یکی اینکه آخرین فرزند امام از رباب و نامش عبدالله و یا علی اصغر بوده و یا اینکه نامش عبدالله ، مشهور به علی اصغر بوده.
دیگر اینکه فرزند یکی دیگر از اهلبیت بوده و نامش عبدالله.
در زیارت ناحیه مقدسه فقط به طفل رضیع اشاره شده و میفرماید
أَلسَّلامُ عَلَی الرَّضیعِ الصَّغیرِ؛ سلام بر آن شیرخوار کوچک»
و به اینکه این طفل از چه کسی بوده اشاره نشده است.
در مورد اینکه حضرت علی اصغر توسط چه کسی به شهادت رسیده هم اختلافنظر هست. اما اغلب مورخین معتقدند که به تیر حرمله بن کاهل اسدی.
این حرمله ، برای خودش داستانی دارد بطوریکه در بین مورخین شیعه و سنی ، آدم منفوری است و حتی در بین اهل تسنن هم ، مَثَل شده و آدم بیرحم را به حرمله تشبیه میکنند.
این سگ کافر ، در شهادت حضرت عباس ع هم نقش داشت و در زمانی که همه روی جسد او ریخته بودند و اربا اربا میکردند ،او هم ضربات کاری به ایشان وارد میکرد.
حرمله ، تیرانداز ماهری بود و به درخواست عمرسعد ، تیر سه شعبهای به سمت علی اصغر پرتاب کرد بطوریکه گلوی او پاره شد و صدایش خاموش گردید.
در اینکه این تیر سهشعبه هم چه شکلی بوده اختلاف نظر هست.
به هر حال بعدها که مختار بر این کلب نجس دست یافت ، او را دستگیر نمود و دست و پایش را قطع کرد و سرش را به مدینه فرستاد و جسدش را آتش زد.
برخی از دوستان میپرسیدند که در مورد مجازات قتله کربلا توسط مختار ، در فیلم مختارنامه ، چیزهای دیگری نشان میدهد در حالیکه در مقاتل چیزهای دیگری نوشته شده.
باید عرض کنم که اولا در بین مورخین در این مورد اختلاف هست. مخصوصا اینکه خیلی از مورخین چه شیعه و چه سنی ، دوست داشتند که نهایت غیظ و خشم خود را نسبت به قتله کربلا نشان دهند و لذا به اصطلاح ، نمک و فلفل قضیه را زیاد کردند.
ثانیا اگر هم ، اینچنین باشد آیا به نظر شما درست است که در یک فیلم که قرار است جهانی بشود ، اینهمه خشونت به تصویر کشیده بشود که مثلا شمر را بگیرند و در دیگ روغن در حال جوش بیندازند تا سقط شود ؟
خلاصه اینکه قتل و مجازات حرمله ، خیلی باعث تسلی خاطر اهلبیت شد و به گفته منهال بن عمرو در سفری که به حج داشت و در مدینه با امام سجاد(ع) دیدار کرد ، آن حضرت ضمن پرسش از وقایع قیام مختار و کشتن قاتلان کربلا از وضع حرمله نیز پرسید. هنگامی که از زنده بودن حرمله باخبر شد، او را نفرین کرد و سه مرتبه فرمود: خداوندا، حرارتِ آهن را به او بچشان!
منهال وقتی از سفر حج به کوفه برگشت و صحنه مرگ حرمله را از نزدیک مشاهده کرد، ماجرای ملاقاتش با امام سجاد (ع) و نفرین آن حضرت در حق حرمله را برای مختار تعریف کرد. مختار، از این که دعای امام سجاد (ع) به دست او تحقق یافته است، سجده شکر به جای آورد.
حضرت علی اصغر ع ، فرزند رباب بوده. این خانم ، مادر سکینه هم بوده است و از اعراب شامی بوده که نصرانی بودند و مسلمان شدند.
رباب در کربلا حضور داشت و جزو اسیران ، به شام رفت. نقل شده که در بازگشت از شام ، به کوفه و سپس کربلا رفت و در همانجا ساکن شد و تا یکسال عزاداری کرد تا اینکه در همانجا از شدت غم و غصه ، وفات کرد.
این قول البته خیلی ضعیف است و اغلب مورخین معتقدند که با اسرا به مدینه رفت و در سال ۶۲ در همانجا وفات کرد.
بنده معتقدم که ذکر این وقایع و نشر فضائل اهلبیت و همین کاری که ما داریم میکنیم ، ثواب بزرگی دارد . اما اگر خدای ناکرده مطالبی را خلاف واقع بیان کنیم ، این ثواب ، هباء منثورا و یا حتی گناه خواهد بود و لذا اقوال مختلف را با احتیاط و با اما و اگر زیاد مطرح میکنم تا ذهن خواننده مغشوش نگردد.
علی ایحال امام بعد از شهادت علی اصغر و دفن ایشان در پشت خیمهها ، باز هم بسوی میدان جنگ حرکت کرد و وارد معرکه شد که شرح آن را انشالله فرداشب خواهم گفت.
@tarikhbekhanim
باسلام
پس از شهادت حضرت ابالفضل ع ، امام حسین ع کاملا تنها شد . برخی منابع از شخصی بهنام ضحاک بن عبدالله نام بردهاند که تا آخرین لحظه در کنار امام بود ولی در نهایت امام را رها کرد و فرار نمود. به قولی این آقا در حین نماز ظهر فرار کرد و به قول دیگری در لحظات آخر که عباس ع هم به شهادت رسیده بود ، فرار کرد.
ضحاک از صبح عاشورا با امام ، قرار گذاشت که تا جایی که برای امام ، فرد مفیدی است امام را یاری کند. اتفاقا از همان صبح چندین بار به دشمن حمله کرد و تعدادی از کوفیان را هم به قتل رسانید اما در نهایت فرار کرد. این مسئله ، میرساند که ضحاک از مرگ نمیترسیده ، چرا که صرف حضور در معرکه و جنگیدن در میان دشمنان ، شجاعت زیادی میخواهد. اما اینکه چرا در نهایت ، امام را ترک کرد ، این شاید برمیگردد به دنیاطلبی و علاقه به زن و فرزند. چرا که گاهی انسان به خاطر علاقه به زن و فرزند ، از خیلی چیزها میگذرد.
ماجرای «ضحاک بن عبدالله » در نوع خود بی نظیر است، او که تا دقایق پایانی حماسه عاشورا در کنار امام شمشیر زد و شماری از لشکریان خصم را از پای درآورد و از نزدیک شاهد صحنه مظلومیت خاندان رسالت بود، چگونه بر عاقبت نیکوی خود پشت پا زد و خود را از فیض شهادت در رکاب سالار شهیدان محروم ساخت!
او به دنیا دل بسته بود و اسبش نیز وسیله پیوند مجدد او به این زندگی ناپایدار و گذرا گردید :
«ذلک بانهم استحبوا الحیوة الدنیا علی الآخرة.»
القصه ، امام در حدود ساعت ۱۵ به میدان رفت . اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان میشد. بعضی تیر میانداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب میکردند. شمر و ده نفر به مقابله امام(ع) آمدند. بعد از شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد.
در مقاتل نوشته اند زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمیکرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان یعنی ذوالجناح متوجه قضیه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف گودال قتلگاه آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»
به نقلی ، زمان شهادت امام حسین ع موقع اذان نماز عصر بوده است که حدود ساعت ۱۶ و نیم میشده.
منظور از این گودال قتلگاه که شماها خیلی شنیدهاید ، یک حفره در صحرای کربلا بوده که ذوالجناح امام را در آن انداخت. ذوالجناح نام اسب امام حسین ع بوده که میگویند از پیامبر ص به امام حسین ع به ارث رسیده بود. من خودم شخصا این نقل قول را قبول ندارم. چرا که پیامبر در سال ۱۱ هجری فوت کرد. چگونه اسب او در سال ۶۱ هجری زنده بوده و در میدان جنگ اینقدر شهامت به خرج داده؟
البته نقل قولهای دیگر هم هست . اما همه این نقل قولها ، معتقدند که ذوالجناح اسب خیلی چابک و باهوشی بوده و وقتی امام خیلی تیر و سنگ و نیزه و شمشیر خورد و خون زیادی از او رفت و بیحال شد ، امام را به داخل یک فرورفتگی انداخت تا از تیر و سنگ در امان باشد. به این حفره ، گودال قتلگاه میگویند. امام یکبار هم برای نوشیدن آب ، خودش را به نهر علقمه رسانده بود که دشمن فریاد زد که ای حسین ، چگونه آب میخوری در حالیکه چادرهای اهلبیت در حال غارت است؟ امام هم زود برگشته و آب نخورده بود.
خلاصه اینکه امام مدتی در این گودال بود و کسی جرات نمیکرد کار امام را یکسره کند. امام در این مدت مرتب ، استرجاع میکرد. دعا میخواند. امر به معروف و نهی از منکر میکرد و در نهایت شمر و یا سنان بن انس وارد گودال شده و سر مبارک امام را از قفا یعنی از پشت سر ، جدا کردند.
بعد از این واقعه ، یکی از اصحاب امام ع به نام سُوید بن عمرو که از شدت خونریزی ناشی از جنگ ، بیحال شده و روی زمین افتاده بود و همه فکر میکردند که به شهادت رسیده ، شنید که همه فریاد میزنند که حسین کشته شد. لذا خنجر خود را درآورد و به سمت کوفیان حمله کرد. کوفیان ، او را دوره کرده و به شهادت رساندند و این آقا آخرین صحابی امام بود که به شهادت رسید.
بعد از شهادت امام(ع)، عدهای لباسهای آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرضهای لاعلاج دچار شدند.
غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمهها گذاشت.
نزدیک غروب آفتاب ، سر امام را به خولی میدهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب میدوانند تا استخوانهایشان هم خرد شود.
داستان روز غم انگیز عاشورا اینطور تمام میشود که درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را میداده، سنان بن انس بین مردم میتاخته و رجز میخوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته ام!»
@tarikhbekhanim
باسلام
یکی از مسائلی که ذکر آن در اینجا لازم است ، مسئله بیماری امام سجاد ع در روز عاشورا است.
قبلا خدمت شما عرض کردم که در واقعه عاشورا تقریبا تمام فرزندان حضرت فاطمه س به شهادت رسیدند و هدف اصلی هم از اول همین بود و در این بین فقط حسن مثنی و امام سجاد ع باقی ماندند که حسن مثنی هم چندسال بعد ، به نقلی ، مسموم شد و به شهادت رسید.
اگر بپذیریم که امام باقر ع هم در سن طفولیت در کربلا حضور داشته ، میتوان گفت که ایشان هم جزو بازماندگان نسل فاطمه س است.
خلاصه اینکه تقریبا تمام مصادر و منابع ، معتقدند که امام سجاد ع ، کوچکتر از حضرت علی اکبر ع بوده است. اما مقام امامت از اول برای ایشان پیشبینی شده بود و در حدیث جابر که از طرف پیامبر ص ، صادر شده و نام ائمه ع در آن آمده و جزو احادیث معتبر شیعه و حتی سنی است ، نام امام سجاد ع به عنوان چهارمین امام ، آمده است و خصوصا اینکه به نام حضرت باقر ع ، اختصاصا اشاره شده که فرزند امام سجاد ع بوده و نه فرزند علیاکبر ع.
اینکه اصلا آیا حضرت علی اکبر ع ، زن و فرزند داشته یا نه ، خیلی محل اختلاف است و تنها سند مورخین در این رابطه ، سلام بر فرزندان علیاکبر ع در برخی زیارتنامهها است.
خلاصه اینکه امامت همیشه متعلق به فرزند ارشد نیست و شان و منزلتی است که خدا در اختیار هرکس خواست قرار خواهد داد.
خب حالا حضرت زینالعابدین ع در سفر کربلا همراه امام بوده و در منازل مختلف فرود آمده و شاهد ریز و درشت ماجرا بوده و باید حامل مقام امامت برای آینده هم باشد . چه عاملی باید ایشان را از شهادت نجات بدهد تا نسل فاطمه زهرا س ، قطع نگردد و سلسله امامت ادامه یابد؟ قطعا بهترین گزینه ، بیماری در روز عاشورا است. آن هم بیماری سختی که باعث چشمپوشی دشمن از او گردد و در هنگام غارت چادرها از قتل او هم صرفنظر کنند.
در روایات تاریخی داریم که حضرت سجاد ع تا روز تاسوعا سالم بوده اما امام حسین ع در اختفای او میکوشیده تا دشمن به وجود او پی نبرد. امام سجاد ع در شجاعت و جنگاوری ، هیچ از بقیه کم نداشته ، اما خواست خدا این بوده که به میدان نرود و بشود ذخیرهای برای آینده. چنان که در نقلهای بسیاری آوردهاند که : سپاه کوفه ، چندین بار قصد جان امام را کردند، اما همین شدت بیماری مانع آنها شد.
امام بعد از عاشورا ، سلامت خود را بازیافت و از همان لحظه شهادت امام حسین ع ، مقام سنگین امامت به دوش او گذاشته شد و روایات کلامی ، فقهی و تاریخی از او صادر گشت و همانطور که قبلا عرض کردم ، پایه و اساس علوم شیعه از ایشان آغاز شد. همان علومی که ما به عنوان شیعه به راحتی از آنها استفاده میکنیم و به آنها استناد و اقتدا و اجتهاد میکنیم و اهل سنت از آنها محرومند.
همین امام بزرگوار که خیلیها متاسفانه از لفظ زینالعابدین بیمار از او یاد میکنند و فکر میکنند در طول عمرش در بستر بیماری بوده ، در حملات لشکر شام به مدینه ، لباس رزم پوشید و شمشیر به دست گرفت و در مقابل شامیان از خانه و خانوادهاش حفاظت کرد که شرح آن را جداگانه خواهم گفت.
خلاصه اینکه عمر سعد ، بعد از غارت چادرها ، دستور به جمعآوری اسرا کرد. خیلی از کودکان به خاطر حمله دشمن به چادرها ، در بیابان متواری شدند و برخی به شهادت رسیدند. به زنان بیحرمتی شد و اهلبیت پیامبر به بدترین وضع ممکن به اسارت گرفته شدند . اسرا را شبانه جمعآوری کردند و در قسمتی از صحرای کربلا جادادند و همان شب ، سر امام حسین ع را به همراه برخی سرها به شتاب به کوفه و نزد عبیدالله فرستادند.
از صبح زود روز یازدهم محرم ، عمر سعد دستور داد که کشتههای کوفیان را به خاک بسپارند و البته شهدای کربلا در صحرا رها شدند و در زیر آفتاب ماندند.
بعداز ظهر روز یازدهم ، سپاه کوفه و عمر سعد و شمر و سنان بن انس و سایرین ، همراه اسرای اهلبیت، راهی کوفه شدند . تعداد اسرا در حدود ۴ مرد و حدود ۱۰ زن و تعدادی کودک بوده است. مردان عبارت بودهاند از امام سجاد ع ، امام باقر ع ، حسن مثنی و یکی از نوههای امام حسن ع.
در برخی منابع ذکر شده که چند مرد دیگر هم بودهاند که جزو اهلبیت نیستند و غلام بودهاند.
زنان هم تعدادی از زنان اهلبیت ع و دختران امام حسین ع و تعدادی از زنان و دخترانِ اصحاب امام بودهاند. رباب ، همسر امام حسین ع هم جزو اینها بوده است.
سکینه ، رقیه ، فاطمه و زینب دختران امام حسین هستند که نام آنها جزو اسیران کربلا آمده است.
ابن ابیالحدید در شرح نهج البلاغه نوشته است که اسیران کربلا، سوار بر مرکبهایی بدون جهاز، به کوفه برده شده و مردم به تماشای آنها پرداختند و در همین حال زنان کوفی از دیدن اسرا گریه میکردهاند. این احمقهای مذبذب ، همان مرد و زنهایی بودند که امام و اهلبیت را به کوفه دعوت کردند. ورود اسرای کربلا به کوفه را دوازدهم محرم گفتهاند ولی بنده خودم این نقل قول را بعید میدانم.
چرا که مسیر کربلا تا کوفه با آن شرایط اسارت ، حداقل دو روز با سواره و با سرعت پیاده است. اگر اسرا ظهر روز ۱۱ راه افتاده باشند ، زودتر از عصر روز ۱۳ به کوفه نرسیدهاند. روز ۱۴ هم ماموران عمر بن سعد، پس از گذر دادن اسیران از کوچههای کوفه، آنان را وارد قصر عبیدالله بن زیاد کردند. گفتگوهای تندی بین حضرت زینب(س) و عبیدالله گزارش شده است. جمله معروف «ما رَأیْتُ اِلّا جَمیلاً؛ جز زیبایی چیزی ندیدم» از حضرت زینب(س) مربوط به همین مجلس است. همچنین عبیدالله دستور کشتن امام سجاد(ع) را صادر کرد، اما پس از اعتراض حضرت زینب(س) و نیز سخنان تند امام سجاد(ع)، ابن زیاد از کشتن وی صرفنظر کرد.
یک نقلی هست که میگوید عبیدالله قبل از ورود اسرا به کوفه ، سر امام حسین ع و حضرت عباس ع و سایر سرها را با یک فتحنامه پُر آب و تاب به شام فرستاد. یک نقل دیگر میگوید که سرها چندروز بعد همراه با اسرا به شام فرستاده شدند. بنده خودم نقل اول را صحیحتر میدانم که دلیل آن را انشالله فرداشب ذکر خواهم کرد.
@tarikhbekhanim
باسلام و تبریک اعیاد ماه دیالحجه
به طور کلی بنده معتقدم ، هر آنچه که الان در زندگی روزمره و شخصی میبینیم در قدیم هم بوده ولی به طریق دیگری.
یکی از مسائلی که در قدیم خیلی مبتلابه بوده ، حمل جسد و یا قسمتهایی از بدن به جاهای دیگر بوده است. احتمالا خیلی شنیدهاید که مثلا جسد امیرکبیر و یا خیلی از علما و بزرگان و حتی سلاطین مثل محمدعلی شاه و احمدشاه قاجار به کربلا منتقل شده و در آنجا دفن شده است . خب در قدیم چکار میکردهاند که اجساد در هنگام حمل و نقل ، فاسد نشوند؟
برای اینکار چند روش وجود داشته. برای جسد کامل معمولا از روش مومیایی کردن استفاده میشده. یعنی جسد را مومیایی میکرده و منتقل میکردهاند. مومیایی کردن جسد هم به این راحتی نبوده و چندماه طول میکشیده و روش آن را در اینجا عرض کردهام.
یک روش دیگر هم نگهداری جسد در ظروف مسی بزرگ پُر از آب نمک بوده که این مسئله برای مسیرهای کوتاه استفاده میشده.
برای انتقال اجزای جسد ، مثل سر ، معمولا از ظرف پر از عسل و یا طرف پر از آب نمک استفاده میشده . البته در مسیرهای طولانی ، عسل لازم بوده.
آنچه مسلم است این استکه انتقال سرهای مبارک شهدای کربلا از کوفه تا شام ، یک مسیر طولانی بوده و اولا بعید است که همراه با اسرا فرستاده شده باشد (اگر چه برخی مورخین با استناد به روایاتی از امام سجاد ع ، معتقد به این روش هستند ) ثانیا فرستادن آنها بر سر نیزه نبوده است . چرا که سر باید در نمک اشباع یا قند اشباع ، نگهداری شود که همان آب نمک و یا عسل بوده است.
خلاصه اینکه انتقال سرهای مبارک شهدا از کربلا به کوفه و چرخاندن آنها در کوچههای کوفه بر سر نی (نیزه)و خواندن آیاتی از سوره کهف توسط سر مبارک امام حسین ع ، در کوچههای کوفه همگی روایات متواتری هستند اما در روش انتقال سرها از کوفه به شام خیلی اختلاف نطر هست و همانطور که عرض شد عبیدالله برای اینکه مژده فتح و ظفر خود را زودتر به عرض یزید لع برساند ، سرها را زودتر و با پیک سریعالسیر فرستاد.
دیگر اینکه در مورد ماندن اسرا در کوفه هم اختلاف نظر هست و از دو روز تا ۲۰ روز گفتهاند. آنها که میگویند دو روز ، معتقدند که عبیدالله ، اسرا را سریع به شام فرستاد. آنها که میگویند ۲۰ روز معتقدند که عبیدالله با پیک جداگانهای از یزید کسب تکلیف کرد که اسرا را چه کند؟
این رفتن پیک به دمشق و بازگشت او و آماده کردن اسرا برای سفر به شام حداقل ۲۰ روز طول کشیده.
فاصله کوفه تا دمشق هم حدود ۲۰ منزل است و ما قبلا معنای منزل را توضیح دادیم که ۲۰ منزل حدود ۲۰ روز راه میشود.
روی همین اصل ، شهید مطهری مخالف این نظریه است که اسرای کربلا در اربعین امام حسین ع در کربلا حضور داشتهاند.
یعنی اسرا از کوفه به دمشق رفته باشند و مدتی در آنجا باشند و بعد از آنجا به سمت مدینه بیایند و درخواست کنند که ما را از کربلا عبور دهید و در اربعین به کربلا برسند و با جابر بن عبدالله انصاری دیدار کنند.
شهید مطهری میفرماید که این را فقط در لهوف سیدبن طاووس دیده و در سایر کتابها چنین چیزی نیامده.
خب ، بنده میگویم یک احتمال ضعیف هم وجود دارد و آن اینکه اسرا مدتی حدود ۳۵ روز در زندان کوفه ماندهاند و بعد به دمشق منتقل شدهاند و در مسیر خود در روز اربعین به کربلا رسیده و با جابر دیدار کردهاند. والله اعلم.
و اما در مورد دفن شهدای کربلا ، نقل شده که روز ۱۲ محرم افرادی از قبیله بنی اسد آمدند و شهدا را دفن کردند. بدنهای مطهر امام ع و حضرت عباس ع را در همانجا که افتاده بود دفن کردند. علی اکبر ع را در پایین پای امام و علی اصغر را در آغوش امام دفن کردند.
علمای شیعه معتقدند که غسل و کفن هر امامی به عهده امام بعدی است و لذا امام سجاد ع به اذن خدا در کربلا حاضر شد و با کمک بنیاسد امام را غسل داد و کفن کرد.
برخی مورخین دیگر با استناد به اینکه ، شهید معرکه نیاز به غسل و کفن ندارد ، حضور امام سجاد ع را انکار میکنند. والله اعلم.
خیلی از مورخین ، اینکه اجساد شهدا سه روز زیر آفتاب بوده را قبول ندارند.
بنده میگویم اگر سه روز نبوده حداقل دو روزش ، قطعی است یعنی از ظهر عاشورا تا ظهر ۱۲ محرم.
یک نکته دیگر حضور شیر بر سر اجساد است که این از آن دسته خرافات کتاب روضهالشهدا است. اگر خدا میخواست به واسطه حضور شيرها، مانع آسیب زدن سایر حیوانات به اجساد شهدا بشود ، مستقیما مانع خود حیوانات میشد.
در برخی روایات دیگر ، شیر برای کمک به امام حسین ع در جنگ آمده که آن هم خرافات است. حتی الان هم در کربلا یک مقام شیر و فضه موجود است که مربوط به همین قضیه میباشد.
در برخی روایات دیگر، ماجرای شیر تعزیه به داستان «سلطان قیس» مربوط می شود. جریان سلطان قیس هندی در برخی کتب که حدود ۲۰۰ سال پیش تالیف شدهاند آمده است و سند معتبری ندارد. خلاصه این داستان این است که سلطان قیس در مملکتی از ممالک هندوستان سلطنت داشت، روز عاشورا دلش گرفت و غمگین شد، برای رفع غم به شکار رفت، آهویی دید. دنبال آهو رفت. شیری به او حمله کرد، او متوسل به امام حسین (ع) شد. امام از کربلا با حال تشنگی و بدن زخمی به کمک او آمد. شیر صورت بر قدم حضرت گذاشت و گریه کرد و رفت و آسیبی به سلطان قیس ، نرساند.
اینها همه خرافات است که متاسفانه برای عوام خیلی جذاب و دهانپرکن میباشد اما در نزد علما و مورخین هیچ اعتباری ندارد.
خلاصه اینکه کاروان اسرای اهلبیت در نهایت سختی و شقاوت به دمشق رسید که شرح آن را انشالله فرداشب عرض خواهم کرد.
@tarikhbekhanim
باسلام
اینکه واقعه کربلا ، یک اتفاق بینظیر و منحصر به فرد در کل تاریخ است ، به دلایل مختلفی است و از جهات زیادی قابل بحث است.
یکی اینکه تمام رفاه و شرافتی که نصیب اعراب شده بود ، همه از وجود مقدس پیامبر اسلام ص بوده است. عربها، قبل از اسلام ، مشتی آدم بیفرهنگ و بیسواد و بیرحم و خونریز بودند که اغلب در چادر و در بیابان زندگی بدوی داشتند. پیامبر اسلام ، برای اینها رفاه آورد. ثروت آورد. فرهنگ و برتری آورد. کتابی آورد که اعراب و امتهای دیگر با خواندن آن محو کلام آن میشدند. اعراب ، باسواد شدند. علوم یونانی را ترجمه و منتشر کردند. مراسم حج آنها بینالمللی شد لباس آنها جهانی شد. زبان آنها عامل فخرفروشی شد و....
همه اینها وعده خدا بود که میفرماید
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰٓ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَآءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ
و اگر اهل شهرها و آبادیها ایمان میآوردند و پرهیزكاری پیشه میكردند، یقیناً [درهایِ] بركاتی از آسمان و زمین را بر آنان میگشودیم، ولی [آیات الهی و پیامبران را] تكذیب كردند، ما هم آنان را به كیفر اعمالی كه همواره مرتكب میشدند [به عذابی سخت] گرفتیم.
اعراف - 96
اینها همه از برکت ایمان به اسلام بود که باعث ارتقای آنهاشد.
حالا همین اعراب با اهلبیت پیامبر ، اینچنین کردند که امام سجاد ع به مردم کوفه فرمود اگر پیامبر اسلام به جای توصیه به رعایت حال ما ، دستور به دشمنی با ما میداد ، شما بدتر از این نمیتوانستید انجام دهید.
در هیچ گزارش تاریخی نیامده که قومی با ولنعمتان خودشان و با عوامل سعادت و خوشبختی و رفاه خودشان اینچنین رفتار کنند. واقعه کربلا از این منظر ، بینظیر بود.
و اما از منظر مبارزه با اهلبیت ، مردم کوفه و بنیامیه ، اهلبیت پیامبر را بدتر و خطرناکتر از مشرکین جا زدند و اینها اگر مثلا به جنگ مشرکین ترکستان و هندوستان میرفتند اینقدر خشونت و درندهخویی به خرج نمیدادند که مثلا بعد از جنگ هم بر روی اجساد شهدا ، اسبدوانی کنند ، آنها را خارج از دین بنامند و زنان آنها را به قصد کنیزی ببرند. به دختران خردسال حمله کنند و گوش آنها را به خاطر گوشواره ، پاره کنند.
اینها در طول تاریخ بینظیر بوده و حتی مغولهای مشرک و بیدین و بیفرهنگ که بعدها در قرن ۷ به ملل اسلامی حمله کردند ، به این میزان خشونت به خرج ندادند.
یکی از مسائلی که در تاریخ جنگها ، عنوان شده این استکه وقتی افرادی را به اسارت میگرفتند ، این اسیر دارای ارزش مالی بود. یعنی بعدا او را میفروختند و از بابت آن کسب درآمد میکردند و لذا در طول سفر ، مراعات حال او را میکردند و غذای خوب به او میدادند که چاق و فربه شود . مخصوصا به زنهای اسیر ، رسیدگی بیشتری میکردند. او را از آفتاب به دور نگه میداشتند تا مبادا تیره شود و ارزش مادی او کم شود. اینها قوانینی بود که در طول تاریخ در همه ملل رعایت میشد.
اما این سنگدلهای کوفی و شامی به دستور بنیامیه تا توانستند به این اسرا سختگیری کردند و در طول مسیر کوفه تا شام ، برایشان مهم نبود که اینها بمیرند یا زنده بمانند. تشنگی و گرسنگی بکشند یانه. افسرده و مصیبتدیده بمانند یا نه. اینها چیزهایی است که ندیدم در تاریخ کربلا به آن توجه بشود.
حسابش را بکنید که تعدادی زن و دختر خردسال را در یک مسیر طولانی در صحرا و زیر آفتاب و با لباسهای پاره و سوار بر شتران بیجهاز ، با حداکثر تشنگی و گرسنگی ، حرکت بدهی و در طول مسیر هم آنها را تازیانه بزنی و سرهای پدران و برادران آنها را هم در جلو چشمشان بر روی نیزه به نمایش بگذاری.
این است که عرض کردم که واقعه کربلا از جهات مختلف ، بینظیر و بیبدیل بود.
این استکه ائمه ما اینقدر به بزرگداشت عاشورا اهمیت دادهاند.
این استکه ۱۴۰۰ سال است که برای این اتفاق در کل جهان ، عزا به پا میشود.
این استکه قرآن کریم ، از این حادثه به ذبح عظیم یاد کرده و وقتی دستور آزادی اسماعیل را به ابراهیم ع میدهد، میفرماید که خب حالا اسماعیل را آزاد کن اما فدایی او یک ذبح عظیم از نسل خودت خواهد بود.
وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ
ما اسماعیل را در برابر قربانی بزرگی [از ذبح شدن] رهانیدیم.
صافات - 107
القصه ، کاروان اسرا که عرض شد در حدود ۵ مرد و ۲۵ زن و دختر بوده ، از کوفه حرکت کرد و با مشقت خیلی زیاد به شام رسید. قبل از ورود آنها به دمشق ، شهر را چراغانی و آذینبندی کردند. انگار که یزید فتحالفتوح کرده و انتقام تمام گذشتگان کافر و مشرک و جگرخوار خودش را از پیامبر و خاندان او گرفته بود .
برای مردم دمشق ، پولپاشی زیادی کردند و آنها را به همراه تعدادی رقاصه به خیابانها آوردند تا بزنند و برقصند و خوشباشند.
نقل شده که عدهای از اراذل و اوباش دمشق را پول دادند تا به زنان و دختران اهلبیت جسارت کنند.آنها را با نواختن ساز و دهل از کوچهها عبور میدادند و به سمت آنها سنگ و زباله پرتاب میکردند تا به بازار بزرگ دمشق رسیدند. بازار را تعطیل و آذینبندی کرده بودند و مردم همه برای تماشا و هورا کشیدن و دست زدن و رقصیدن ، دو طرف بازار ایستاده بودند. اسرا را تا آخر بازار بردند و بعد آنها را در مسجد اموی در جایی که گداها مینشستند و گدایی میکردند جا دادند. دو روزی آنجا بودند تا اینکه یزید اجازه ملاقات داد. در همین دو روز ، حضرت زینب س و امام سجاد ع ، برای مردم دمشق صحبت کردند و خودشان را معرفی کردند و رفتار بنیامیه با اهلبیت را به باد انتقاد گرفتند و برخی متنبّه شدند.
بعد از دو روز اینها را به کاخ یزید بردند. حالا یزید ملعون ، نوه هند جگرخوار با نوههای پیامبر روبرو شده بود. باید ذات پلید خودش را اثبات کند تا چیزی از هند جگرخوار کم نداشته باشد.
سرها را در ظرفهایی در اطراف بارگاهش قرار داده بود. سر مبارک امام حسین ع را در یک تشت طلا قرار داده و یک میز خوراکی و مشروب هم روی آن گذاشته بود و با تکبر و تبختر کامل ، غذا و مشروب میخورد و با اهلبیت صحبت میکرد. گاهی هم با چوب دستیاش ضرباتی به صورت امام حسین ع میزد و تهمانده مشروب را کنار تشت میریخت.
اینها همه مصیبت است. مصیبت بزرگی هم هست . گاهی رفتار زشت یک بیهمهچیز از قتل و شکنجه ، دردآورتر است. این استکه وقتی از امام سجاد ع ، پرسیدند کدام قسمت از واقعه سفر کربلا دردآورتر بود ، فرمودند ، الشام الشام الشام.
یزید که شاعر توانمندی بود با ورود اسرا ، این شعر را خواند که برخی ابیاتش ، سروده خودش است و برخی ، از اشعار دوره جاهلیت است:
لَیْتَ اَشْیاخی بِبَدْر شَهِدُوا
جَزِعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَْسَلْ
فَاَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً
ثُمَّ قالُوا یایَزیدُ لاتَشَلْ
لَسْتُ مِنْ خِنْدَفَ اِنْ لَمْ اَنْتَقِمْ
مِنْ بَنی اَحْمَدَ، ما کـانَ فَعَلْ
کاش بزرگان من که در جنگ بدر، کشته شده بودند، امروز می دیدند که قبیله خزرج چگونه از ضربات نیزه به زاری آمده است.
در آن حال، از شادی فریاد می زدند و می گفتند: ای یزید! دستت درد نکند!
من از فرزندان «خندف» نیستم، اگر از فرزندان احمد[رسول خدا ص ] انتقام نگیرم
اینجا بود که حضرت زینب س ، بلند شد و آن خطبه غرا را خواند که انشالله فردا شب به ذکر آن میپردازیم.
@tarikhbekhanim
باسلام
حضرت زینب در کاخ یزید در دمشق ، خطبه غرّایی خواند و به سرزنش یزید و بنیامیه و تجلیل از مقام امام و شهدای کربلا پرداخت.
قبلا خدمت شما عرض کردم که اهالی شام به وسیله معاویه مسلمان شده بودند و قبل از آن ، کشور شام ، بخشی از امپراطوری روم شرقی یا همان بیزانس بود و مذهب آنها هم مسیحیت ارتودکس و بعضا نسطوری. هرآنچه که اینها از اسلام میدانستند، معاویه به آنها یاد داده بود و اینها ، معاویه را مظهر اسلام میدانستند و بعد هم پسرش یزید را جانشین خلف معاویه میدانستند.
خلاصه اینکه با همین روش ، معاویه و یزید ، مردم شام را تحمیق کرده بودند و هرچه میگفتند اینها باور میکردند. وقتی در شام ، شایع کردند که یک سری خارجی یعنی از دین خارج شده ، که خیلی با اسلام دشمن بودند و اینها برای شما مردم هم خطرناک بودهاند و وجود اینها برای بقای اسلام مضر بوده و الحمدلله ما بر آنها غلبه کردیم و مردانشان را کشتیم و زنانشان را به اسارت کشیدیم ، بدیهی است که این فریبخوردگان شادی کنند و خدا را شکر کنند که دشمنان اسلام شکست خوردند و خطر آنها از سر دین و خلافت اسلامی رفع شد.
این مصداق بارز عوض کردن جای جلاد و شهید بود که معاویه هم قبلا به کرّات از این حیله استفاده کرده بود.
خب حالا پس اولین وظیفه اهلبیت، مخصوصا امام سجاد ع و حضرت زینب س ، روشنگری و توجیه مردم شام بود. باید به آنها میفهماند که ای مردم ، والله که اهل بیت پیامبر ص ، ما هستیم. بنیانگذار اسلام ما هستیم . وحی در خانههای ما نازل شد. ما وارث علم پیامبر ص هستیم . خلیفه و جانشین پیامبر ص ، ما هستیم. والله اینها گندمنمایی کردهاند و به شما جو فروختهاند. این اذانی که شما روزی ۵ بار میگویید از ماست. نام اجداد ما در آن است و نه اجداد یزید.
این صلواتی که در تشهدتان میفرستید، صلوات بر ماست.
اینها مضمون و فحوای کلام حضرت زینب س و امام سجاد ع است که هم در بین مردم و هم در کاخ یزید ایراد میشد. این خطبهها طولانی هستند و برای مطالعه کامل آنها اینجا را کلیک کنید.
و اما میگویند که یزید با این حملاتی که متوجه او شد ، متنبّه گردید و دلش به حال اهلبیت سوخت و دستور داد که بر آنها آسان بگیرند و بعد مقدمات آزادی آنها و برگرداندن آنها به مدینه را فراهم کرد.
بنده میگویم این استنباط ، درست نیست. یزید از کار خود پشیمان نشده بود. بلکه همه اینکارها از روی ترس بود . از ترس شورش شامیان بود. بالاخره اهل دمشق آدمهای با سواد و صاحب فرهنگ و تمدن بالایی بودند و خیلی زود حقیقت را متوجه شدند. این بود که یزید ترسید و دستور داد به آنها رسیدگی کنند . اگر اهلبیت مدت بیشتری در دمشق میماندند ، شاید اوضاع عوض میشد و خلافت یزید با خطر مواجه میشد. این استکه میگویم یزید از این خطبههای غرّاء با صدای آسمانی حضرت زینب س و امام سجاد ع ترسید.
دلیل بنده بر این مدعا ، رفتار زشتی است که یزید در سالهای بعد با مدینه و مکه کرد. عامل شورشهای مدینه ، اهلبیت بودند و یزید با آنها کاری کرد که در تاریخ اسلام بیسابقه بود. در مکه ، عامل شورش ، زبیریان بودند و باز هم یزید ، کفر و بیدینی خودش را آنجا نشان داد و دستور داد کعبه را به آتش بکشند و مکه را به منجنیق ببندند. اگر یزید توبه کرده و متنبه شده بود چرا دوباره این جنایات را تکرار کرد.
خب حالا از بُعد تاریخی سه مطلب، قابل ذکر است. یکی داستان حضرت رقیه س است که از نظر تاریخی خیلی در آن اختلاف نظر وجود دارد. برخی ایشان را دختر امام حسین ع میدانند و گفته شده است دختری سه یا چهار ساله همراه اسیران کربلا در شام بوده است. او شبی پدر را در خواب دید هنگامی که از خواب بیدار شد، بسیار گریه و بیتابی میکرد و پدرش را میخواست. یزید با شنیدن صدای گریه او، دستور داد سر امام حسین را نزد او ببرند. این دختر با دیدن این منظره ناراحتیاش بیشتر شد و به سبب همین ناراحتی درگذشت.
نقل دیگری میگوید که او کوچک نبوده و یک خانم حدود ۲۵ سال و دختر علی ع بوده است که به واسطه مشقات اسارت در شام درگذشت. و نقل دیگری هم هست که میگوید کودکی از صحابه امام حسین بوده است. الله اعلم.
و مورد دیگر در مورد توبه یزید لع نزد امام سجاد ع است. نقل شده که یزید لع پیش امام سجاد ع آمد و اظهار ندامت کرد و از امام خواست ذکری را به او یاد بدهد تا توبه کند. امام سجاد ع هم این ذکر را به او یاد داد. حضرت زینب س به این کار امام سجاد ع اعتراض کرد و امام سجاد ع فرمود که مطمئن باش یزید موفق به توبه نمیشود و خدا این ذکر را از ذهن او پاک میکند. اگر این روایت ، صحت داشته باشد یک بحث کلامی مهمی از او استنباط میگردد که به نام مبحث توفیق نامیده میشود. انجام بعضی گناهان ، آن هم در این حدی که یزید انجام داد باعث سلب توفیق از انسان میشود و حتی اگر انسان اقدام به توبه هم بکند ، موفق به توبه نمیشود.
نکته بعدی در مورد ملاقات معاویه دوم با اهلبیت است.
معاویه دوم ، فرزند یزید بود که بعد از مرگ یزید در سال ۶۴ به خلافت رسید و بلافاصله از خلافت دست کشید و خانهنشینی اختیار کرد که داستان آن را بعدا خدمت شما عرض میکنم. نقل شده که این معاویه دوم در کودکی ، معلمی داشت که عشق اهلبیت را در دل او کاشت و بعدها که این آقا به خلافت رسید در یک سخنرانی به شدت به پدران خود اعتراض کرد و امام سجاد ع را سزاوارتر به خلافت دانست و از خلافت کنارهگیری کرد و لذا مروان بن حکم به خلافت رسید.
@tarikhbekhanim