❁﷽❁
⁉️شما تابحال شده از خودتون بپرسین، عامل محبوبیت خانم x یا آقای y چیه؟
ما انسانها در عین حالی که در برخی ویژگیها با یکدیگر مشترکایم اما در یکسری ویژگیها با همدیگر تفاوت داریم زیرا هر کدامِ از ما روحیات و ویژگیهای خاص و منحصر به فرد خودش را دارد و همین تمایزات موجب عدم یکنواختی و کسالتآوری زندگی میشود و برعکس زندگی را جذاب و هیجانانگیز میکند.
آری درست است که همهی ما در انسان بودن مشترکایم اما همین ویژگیهای تک تک ماست که موجب تمایزمان از یکدیگر میشود درست همانند اینکه همهی انسانها دست داریم، انگشت داریم اما اثر انگشت ما با یکدیگر متفاوت است.
بنابراین ما انسانها نمیتوانیم عیناً شبیهِ همدیگر باشیم و یا دیگری را شبیهِ به خود کنیم اما اگر تفاوتهای همدیگر را درک و با همدیگر مدارا کنیم، به درک متقابلی نسبت به هم میرسیم و روابطِ بهتری را در کنار هم تجربه خواهیمکرد
بگذار در گوشی بگویم رمزِ محبوبیتِ آدمها قبولِ تفاوتهاست، هر چند سخت است و صبر ایوب میخواهد اما باید این مطلب را بپذیریم که ما انسانها علیرغم برخی مشترکاتی که با هم داریم با هم متفاوتایم.
اما با وجود این تفاوتها میتوانیم هنر همزیستی مسالمتآمیز را در خود تقویت کنیم و در کنارِ هم شاد باشیم.
اگر موفق به چنین امر مهمی شدیم باید به خود تبریک بگوئیم چون به بخشِ مهمی از هوش و نبوغِ اجتماعی دست یافتهایم.
✍️ به قلم : سرکارخانم مرضیه رمضانقاسم(رها)
#حال_خوب
#محبوبیت
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️
•┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈•
بیست سالی می شد تاریخ که به نیمه ی شهریور می رسید، قلب خانه از حس اشتیاق و انتظار رسیدن مهمان می تپید.
گلهای شمعدانی با طراوت بیشتری به آفتاب سلام می دادند و ماهی های درون حوض از دلبری آسمان آبی جانی تازه می گرفتند.
در لحظه ای که نسیم اول صبح بوی اسپند و خاک نم خورده ی باغچه را درهم می پیچاند و خیابان را از بوی خوشش لبریز می کرد، پیرزن چادر گلدارش را به سر می کرد و لَنگ لَنگان سینی اسپند به دست روی سکوی جلو خانه می نشست و با نگاه بی فروغش به امتداد خیابان زل می زد تا مبادا لحظه ی رسیدن مهمان از پرده مه آلود چشمهایش پنهان بماند.
در طی این سالها همه چیز تغییر کرده بود.آدمها، خانه ها، خیابانها و حتی نگاهها، جز انتظار پیرزن.
درست در همین روز، تنها جوان رعنایش را با آب دیدگانش به سفر آن روزهای جان دادن ها و دوباره جوانه زدن ها،بدرقه کرده بود و اکنون هم که این چشمه به خشکی می گرایید، امید داشت به بازگشت مسافرش.
گاهی این انتظار ساعتها به درازا می کشید و چیزی نمی ماند جز خاکستر اسپند و سکوت خیابان و بی رنگی آفتاب .
دیگر همه حتی همسایه های ناآشنا هم می دانستند این پیرزن فرتوت جوانی اش را در این سالهای انتظار، به چهره تکیده و دستهای لرزان و قامت خمیده اش امانت داده بود و امید به شکفتن دوباره در دلش سوسو می زد اماهیچ کس از راز لالایی های شبانه و خلوتها و قرارهای عاشقانه این مادر با فرزندش، خبر نداشت.
این بار هم هرچه بیشتر می گذشت در افق نگاهش خیابان طویلتر می شد و وعده آمدن مهمان به آخر می رسید و اینگونه بود که باخاموشی خورشید و برآمدن ماه، قصه انتظار به سال بعد رسید و کسی جز خدا خبر نداشت که عمر این مادر به آمدن شهریوری که شاهد قصه ی انتظارش بود، نمی رسد.
✍️ به قلم : سرکارخانم فاطمه شفیعی
#داستانک
#شهدا
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
•┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈•
💭 دکتری که بالاسر یک بیمار یا مصدوم میرسد ابتدا علائم حیات بیمار را معاینه و چک میکند اگر قلب یا مغز مصدوم آسیب جدّی دیده باشد برای دکتر رسیدگی به این اعضاء از شکستگی انگشت و یا پارگی برخی اعضا ارجحیّت دارد. قرار نیست دغدغه پزشک در این وضعیت، تمیز کردن صورت یا لباس بیمار از خون و آلودگی باشد.
💠 گلایه بسیاری از همسران در مشاورهها این است چرا با اینکه به همسرم رسیدگی میکنم باز اختلاف زیاد و جنگ اعصاب داریم و شاهد بدخُلقی همسرم میباشم.
♻️یکی از دلایل مهم این قضیه، عدم رعایت اولویت در رسیدگی به نیازهای همسر است. بطور مثال بچّهای که زیاد گرسنه است اگر ابتدا به فکر گرفتن ناخن او و یا پوشاندن لباس تمیز به او باشید با اینکه دارید به او رسیدگی میکنید ولی فقط از او بدخُلقی میبینید!
💠 هنر شما باید این باشد که نیازهای اصلی و فوری همسرتان را در شرایط عادی و غیر عادی تشخیص دهید. مثلاً اگر شوهرتان نیاز شدید به رابطه دارد طبق روایات باید بدون درنگ ابتدا به این نیاز رسیدگی کنید و یا اگر خانم شما نیاز به گفتگو و همدردی دارد خرید نان و میوه و یا شستشوی ظروف قرار نیست او را آرام کند.
💠 راه شناخت نیازهای فوری و اصلی همسر، مطالعه پیرامون روانشناسی زن و مرد، مشاوره گرفتن، سوال از همسر و توجّه به گلایهها و توقّعات پرتکرار و منطقی اوست.
#همسرانه
#معاینه_قلب_همسر
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
✨﷽✨
#نکته_ناب
#کلام_نور
#عکس_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈•
💍اون کسی که باهاش ازدواج میکنی، همونطور که بهت آرامش میده گاهی باهات دعوا هم میکنه.
🍫فرزندی که شیرینی زندگیِ گاهی موجب اوقات تلخی میشه.
🚗ماشینی که داری، همونطور که تو رو به مقصد میرسونه گاهی خراب میشه و خرج هم رو دستت میگذاره.
👨🔧شغلی که داری همونطور که مخارجت رو تامین میکنه بهت استرس هم میده.
هرچیزی تو این دنیا حالمونو خوب میکنه، نقصهایی هم داره پس لازمه نقصهاشو هم بپذیریم.
همهی ما هم کچلی داریم هم آواز
بیاین کچلی همو بذاریم کم آواز هم
✍️ به قلم : سرکارخانم مرضیه رمضانقاسم (رها)
#حال_خوب
#نقص_کمال
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
✨﷽✨
#نکته_ناب
#بحران
#عکس_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧚♂️﷽🧚♂️
💭 وقتی کودکتان شما را میزند چه باید بکنید؟
#کلیپ_تصویری
#تربیت_فرزند
#زدن_فرزند
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
❁﷽❁
▪️ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:
ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺷﻮﺍﺭﺗﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ
ﭼﯿﺴﺖ؟
ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﺪ!
💭ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:
ﺁﺳﺎﻧﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ
ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﻨﻨﺪ.
#تلنگر
#انسان_شناسی
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
•┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈•
🔰حرفهایی که گفتنشون سخته، ولی باید قدرت گفتنشون رو پیدا کنیم تا دچار شکست های بیشتر در زندگی نشویم🔸
👈 اشتباه کردم
👈 تقصیر من بود
👈 معذرت میخوام
👈 راستش نمیدونم
👈 متاسفانه بلد نیستم
👈 نمیتونم اینکارو براتون بکنم
#حال_خوب
#حرف_زدن
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🧚♂️﷽🧚♂️
🔰چهار خطا در فرزندپروری که باید از آن اجتناب کرد:
❌خطای اول:والدين از پاداش دادن رفتار خوب، غفلت ميكنند.
❌خطای دوم:والدين «ناخواسته» رفتار خوب را با تنبيه پاسخ می دهند.
❌خطای سوم:والدين «ناخواسته» رفتار بد راپاداش می دهند.
❌خطای چهارم:والدين از برخورد كودک به دليل رفتار_بد غفلت ميكنند زمانی كه برخورد_ملايم، ضرورت دارد.
#مشاوره
#تربیت_فرزند
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
❁﷽❁
اعتیاد اصلا در این دور و زمانه خوب نیست
چون که دیگر جنس ناب و خالص و مرغوب نیست
از پِهن تا خاک و گچ را داخل آن می کنند
ای برادر رحم کن چون معده خرمنکوب نیست
لختهی خون و لواشک بین آن ها دیده شد
خب چنین جنسی برای هیچکس محبوب نیست
کارتن خوابت کند این لعنتی بیدار باش
چون برای خواب، حتی جا میان جوب نیست
جنس بیخود را به ما ساقی گران انداخته
آنچه در توییتر آمد، توی یو تی یوب نیست
پیشترها گل برای هدیه دادن بود و بس
پس چرا گل میکشی مغزت اگر معیوب نیست
قیمتش آخر چرا هرروز بالا می رود؟
این که دیگر دامن کوتاه و مینی ژوب نیست
در موال خانهی خود در فضا بودیم که
یک ندایی گفت پرواز از خلا مطلوب نیست
پُک زدم، پر ریختم، عریان شدم از هرچه هست
گشت آمد گفت این قِرتی چرا محجوب نیست
دستبندی از طلا بر دستهایم کرد و برد
سوی یک قصر فلزی که چنان مرغوب نیست
اشکهایم قهقهه سر داد و بغضم خنده شد
مملکت آزادی محض است که، آشوب نیست
آخرش دیدی که جنس بد به قلبم ایست داد
من که گفتم جنس ناب و خالص و مرغوب نیست.
📜شاعر : سرکارخانم ملوک عابدی
#شعر_طنز
#اعتیاد
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
❁﷽❁
🔸هیچ وقت برای شروع دیر نیست
هرزمان که تصمیم گرفتی زندگیتو
تغییر بدی از همون جا شروع کن
امروز وفردا نکن...
🎞️تولیدگر : سرکارخانم زهرا اسحاقیان
#نکته_ناب
#شروع
#عکس_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🚦🚥🚦🚥🚦🚥🚦🚥🚦🚥
•┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈•
«چراغ قرمز»
بارش برف آنقدر زیاد بود که درست نمی شد مسیر و چراغ قرمز سر چهارراه را دید.
تمام ماشین ها ایستاده بودند.
بخارِ داخل ماشین، اشک شیشه ی جلویی را در آورده بود.
ناگهان صدایی چشم های راننده ی جوان و شیک پوش را به سمت چپش کشاند.
پسربچهای با کلاه کاموایی خاکستری، دستهای قرمز و یخ زده و با چهره ای معصوم بیرون ماشین ایستاده بود.
چند فال را محکم در دستش گرفته بود و برای اینکه خیس نشود به سینه اش چسبانده بود. فقط یک لباس معمولی با دم آستین های پاره به تن داشت.
پسر جوان شیشه را پایین کشید نگاهی به پسرک انداخت : چه مرگته؟
پسرک آرام دستش را جلو آورد و به کف دستش نگاه کرد. گویی میخواست بگوید :دستم خالیست.
پسر جوان دست در داشبورد ماشین برد چیزی از آنجا در آورد و در دست پسر گذاشت و آن را محکم بست.
پسرک دست مشت شده اش را سریع کنار کشید : امروز هرچی از خدا میخوای بهت بده، هر گره ای در کارت هس خدا باز کنه.
بعد هم لبخند زیبایی بر لبهایش نشاند و از میان ماشین ها دوان دوان عبور کرد تا برود و مشتش را در گوشه ای خلوت باز کند.
صدای بوق ماشین ها بلند شد.
پسرجوان با بی حوصلگی به آینه و ماشین پشت سرش نگاه کرد : مرتیکه مزخرف بی ام و سواره، فکر کرده کیه... سر آوورده.
سپس با عصبانیت پایش را روی گاز گذاشت.
دنبال آدرس میگشت. مدام چشمهایش چرخ میزد. نیم ساعتی دور زد تا توانست جلوی در شرکت «حُسنا» بایستد.
به ساعت مچی اش نگاه کرد: دیرم شد.
پله ها را دو تا یکی بالا رفت.
با وجود سردی هوا تمام بدنش از استرس خیس عرق شده بود.
کت و شلوارش را جلوی در مرتب کرد.
یک دفعه صدای ضمختی او را تکان داد: کاری دارید؟
مِن مِن کنان گفت : بَ بَله
_ پس بفرمایید....
پسرجوان متوجه شد او از کارمندان شرکت است.
خودش را پشتِ سر او پنهان کرد و داخل شد. بودن او برایش دلگرمی بود و اضطرابش را کم میکرد.
به محض ورود همه روی پا ایستادند منشی به سمت آنها نگاه کرد: آقای رئیس، سلام، روز بخیر، مهمان ها در دفتر تون منتظرن.
پسر جوان خشکش زد: اون رئیس شرکته. کاش باهاش حرف زده بودم و خواهش می کردم یه کار آبرومند بهم بده.
این توبیخ های ذهنی زیاد دوام نداشت. رئیس شرکت به عقب برگشت، به او اشاره کرد : ایشون کاری دارن، ببینید کارشون چیه.
پسر جوان بی درنگ جواب داد : ببخشید برای استخدام خدمت رسیدم.
رییس شرکت در حالی که به سمت اتاقش میرفت گفت: کسی که پشت چراغ قرمز، تو هوای سرد، دست یه پسر بچه ی بیچاره رو پر می کنه، مگه میشه از شرکت من دست خالی بره؟ ایشون بی چون و چرا استخدامه.
پسر جوان دست هایش را مشت کرد و به هم فشرد : این همون بی ام و سواره.
آرام روی صندلی قهوهای رنگ نشست.
او تنها کسی بود که می دانست آن چیزی که در دستان پسرک گذاشت پول نبود بلکه کاغذ پارههای مصاحبه دیروزش بود.
✍️به قلم : سرکارخانم آمنه خلیلی
#داستانک
#چراغ_قرمز
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🚦🚥🚦🚥🚦🚥🚦🚥🚦