◽️چگونه اعتماد به نفس همسرم را بالا ببرم؟
▪️از همسر خود تعریف و تمجید کنید.
▫️اگر در اوایل ازدواج خود متوجه شدید شریک زندگیتان ذهنیت خوب و مثبتی نسبت به خود و تواناییهایش ندارد، این هنر شماست تا ذهن او را تغییر دهید. همه دوست دارند مورد ستایش قرار بگیرند و همسر شما هم از این قاعده مستثنا نیست. بهتر است بدانید کلمات بسیار از آنچه فکر میکنید قدرتمندتر هستند؛ از این رو تعریف و تمجید از شریک زندگی خود را چه در خلوت و چه میان جمع فراموش نکنید.
▫️کلمات دلگرمکننده شما قدرت التیام ناامیدیها یا آرام کردن وضعیتهای آشفته را دارند. برخی افراد اعتقاد دارند که اگر عشق و علاقه در قلب زن و شوهرها باشد، کافی و نیازی به بیان آن نیست؛ اما بدون ابراز عشق در کلام و نشان دادن حس قدردانی خود، هیچگاه نمیتوان کمبود اعتماد به نفس در زندگی زناشویی را از بین برد. انجام این کار علاوه بر بهبود مشکلات اعتماد به نفس، باعث دلگرم شدن طرفین به رابطه و افزایش صمیمیت هم میشود.
#مشاوره
#اعتماد_به_نفس
ــــــــــــــــ
#تارینو(تارینو_نوایینو_ مسیرینو)
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
@tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️ کتک زدن کودک 😔😔
#تربیت_فرزند
#کتک_زدن
ــــــــــــــــ
#تارینو(تارینو_نوایینو_ مسیرینو)
┏━━━━━━┓
⠀ @tarino
┗━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗯کاردستی پنکه درست کن😮💨
#حال_خوب
#کاردستی
ــــــــــــــــ
#تارینو(تارینو_نوایینو_ مسیرینو)
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/joinchat/1481703603C5cfc0c80a6
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🔰به شوهرت نشون بده که نظرش برات مهمه 😊
👈 وقتی شوهرتون خونست و دوست و فامیل میگن بریم بیرون. بگید: شوهرم از سرکار اومده یا خونس، نمیتونم بیام.
❣اگه شوهرتون گفت: برید. بهش بگید: دلم نمیاد تو خونه ای جایی برم. میخوام پیشت باشم.
👈 بعدا اگه اصرار کرد برید. اینطوری حسابی تو دل همسرتون عزیز میشید ☺️
#همسرانه
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
@tarino
⚫▪️⚫▪️⚫▪️⚫▪️⚫▪️⚫▪️
« زحمت»
دستهایش را به کمرش گذاشت.
به شدت خسته و تشنه شده بود.
عرق از سر و رویش می ریخت.
خیلی سریع از بدن مردی که موهای بلندی و کوله پشتی پری داشت بالا رفت.
دستش را سایه بان صورتش قرار داد و خوب نگاه کرد. تا چشم کار میکرد، جمعیت دیده می شود.
بارگاه امام حسین با جلال و شکوه، کمی آن طرفتر دیده میشد.
تا گنبد را دید، دیوانه وار شاد شد.
بی مقدمه به سر مرد به نشانه ی سپاسگزاری بوسه زد و تند و تیز از بدن او پایین آمد و به سمت پیرزن رفت.
پیرزن هنوز داشت گریه میکرد.
رگ های برآمده ی دست زن، توجه اش را جلب کرد.
نگاهی به دست او کرد و نگاهی به دمش.
فقط برایش دیدن این همه رگ بیرون زده جالب بود.
یک دفعه ویلچر به حرکت درآمد. پیرزن با صدای گرفته صدا زد : ممنون پسرم.
رو سیام که زحمت بردن من به دوش شما افتاد.
سفید دست تا سخن زن را شنید گفت: پیرزن چی میگی آخه!
رسوندن مهمون دست میزبان که زحمت نیس.
من که یه مارمولکم اینو میفهمم این جوون که حتماً خیلی بیش از من میفهمه. خوبی که شاخ و دم نداره، مادرمن
باید خوب بود و خوبی کرد. دروغ میگم؟
ولی پاسخی نشنید. چند لحظه سکوت کرد.
بعد هم دستانش را محکم به هم زد.
آب دهان بر کف دستش انداخت تا دستش سر نخوره و دوباره شروع به هل دادن ویلچر کرد.
✍️ به قلم: سرکار خانم آمنه خلیلی
#داستانک
#اربعین
┏━━━━━━┓
⠀ @tarino
┗━━━━━━┛