eitaa logo
تارینو
674 دنبال‌کننده
2هزار عکس
771 ویدیو
1 فایل
☀️در این کانال نکات کلیدی برای خوشبختی رو پیدا کنید. نکته ناب، تلنگر، همسرانه، تربیت فرزند، حال خوب، داستانک و... 🤩 همراه ما باشید❤️ https://zil.ink/tarino ارتباط با مدیر : @farghelit29
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حتما بخوانید !!! 💕بعضی از آدم ها ترجمه شده اند؛ بعضی از آدمها فتوکپی آدمهای دیگرند؛ بعضی از آدمها با چند درصد تخفیف به فروش میرسند؛ بعضی از آدمها فقط جدول و سرگرمی دارند؛ بعضی از آدمها خط خوردگی دارند؛ بعضی از آدمها راچند بار باید بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم و بعضی از آدمها را باید نخوانده کنار گذاشت . از روی بعضی از آدمها باید مشق نوشت و از بعضی از آدمها جریمه! ــــــــــــــــ (تاری‌نو_نوایی‌نو_ مسیری‌نو) ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/joinchat/1481703603C5cfc0c80a6 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لقمان حكيم فرزندش را گفت‌: دوست حسود را سه نشانه است، پشت سرت غیبت میکند، رو به رو تملق میکند، و از گرفتاری تو شاد میشود. ــــــــــــــــ https://eitaa.com/joinchat/1481703603C5cfc0c80a6
زندگی کوتاه است؛ نه غمش می‌ارزد! و نه شادی ماندن دارد... بهترین راه برایت این است، که بخندی و بخندی و بخندی.... به غمش، به کَمش، و زیادی، و همش.... ➿️➿️➿️➿️➿️➿️➿️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از وقتی که متولد شدم و چشم باز کردم در این نمایشگاه بودم. یک نمایشگاه سنگ فروشی راستش دیگه از اینجا خسته شده بودم اما با خودم فکر می کردم که برای همیشه که نباید اینجا بمونم، من هم مثل بقیه باید یک زندگی جدید برای خودم داشته باشم اما همیشه از خدا می خواسم که یه جوری برام رقم نزنه که قسمتم بشه برم تو یه خونه که کسی سر به مهر نمیگذاره و اهل نماز و عبادت نیس همینطور نرم تو خونه ای که سگ بازن و با سگ هم سفرن و یا لب به شراب می زنن... خلاصه خیلی نگران آیندم بودم و انتظار می کشیدم ببینم خدا چی برام می خواد. تا اینکه یه روز عصر یه ماشین سنگین اومد تو فروشگاه سنگای زیادی بار زد منم سوار کردن و رفتن نمی دونستم قراره کجا برم ولی دندون رو جیگر گذاشتم و به خدا توکل کردم. نزدیک اذان صبح وارد یک شهر شدیم نمی دونستم کجاست فقط جای خیلی قشنگی از دور پیدا بود که خیلی چراغونی بود. تا رسیدیم جایی که معلوم بود کارگرا اونجا کار می کنن اونجا پیادمون کردن یواش یواش هوا داشت روشن می شد.، مادر و پسری از جلومون رد شدند، بچه به مامانش گفت؛ «مامان میشه بریم یه جایی که صدای نقاره خونه بیاد» ؟ تازه فهمیدم اومدم مشهد، به به چه جای خوبی! از خوشحالی نزدیک بود از وسط دو تا بشم. تو دلم از امام رضا خواستم که اینجا موندگار بشم. چند روزی اونجا منتظر بودم تا اینکه یک روز صبح یکی از کارگرا اومد من را برد به یکی از ورودی ها و اونجا نصبم کرد. بالاخره دعاهام مستجاب شد و من برا همیشه تا آخر عمرم اینجا موندگار شدم. قربون امام رضا برم خیلی مهربونه. هر روز صبح خادمای حرم گلاب بدست میان و در و دیوار حرم رو گلاب می زنن، گلابی هم به صورت من می زنن و بوی عطر بهشت همه جا را پر می کنه هر زائری که از این در وارد می شه به امام رضا سلام می ده و با عشق بوسه ای از من بر می داره و منم به اون سلام می دم و زیارت قبول میگم خدا رو شکر خیلی خوش به حالم شده. امیدوارم رزق شمام بشه😊 ✍️ به قلم: سرکار خانم مریم رضایت ‌‌‌‌‌‎‌‌‌╔══❖•°💙 °•❖══╗      @tarino   ╚══❖•°💙 °•❖══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش درست کردن پاکت کادو😻 🛍 🛍 ــــــــــــــــ (تاری‌نو_نوایی‌نو_ مسیری‌نو) ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/joinchat/1481703603C5cfc0c80a6 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎀عدم تمرکز در نوجوانان 🎀 ☀محیط بی‌نظم و شلوغ از مهم‌ترین عوامل عدم تمرکز است و سبک زندگی نیز تاثیر بسیار زیادی در عدم تمرکز فرد دارد. ☀سبک زندگی شامل میزان خواب، ورزش و نوع تغذیه است که هر کدام از این عوامل تاثیر زیادی در عدم تمرکز فرد دارد. اگر بخواهیم عدم تمرکز نوجوانان را مورد بررسی قرار دهیم باید این راهکارها را به‌دقت اجرایی کنیم. اولین درمان عدم تمرکز نوجوانان، کاهش عوامل حواس‌پرتی و دوری از تلویزیون، کامپیوتر و موبایل در حین انجام کار یا مطالعه است. 🪷دومین راهکار تقسیم کارهای بزرگ به کارهای کوچک‌تر و داشتن زمان‌بندی و اولویت‌بندی است. انجام دادن یک کار بزرگ موجب خستگی فرد نوجوان عدم تمرکز نوجوانان می‌شود. وقتی کار یا مطالعه برای یک نوجوانان به قسمت‌های کوچک‌تری تبدیل شود و او بتواند آن‌ها را اولویت‌بندی کند و در زمان خود به انجام رساند، کمتر با مشکل عدم تمرکز روبه‌رو می‌شود. باید در نظر داشت که تبدیل تکلیف به یک عادت برای نوجوانان می‌تواند کاهش عدم تمرکز هنگام مطالعه و خیال‌پردازی را به همراه داشته باشد. فعالیت بدنی در کنار تغذیه سالم می‌تواند یکی از راه‌های درمان حواس‌پرتی و عدم تمرکز باشد؛ زیرا فعالیت بدنی به همراه تغذیه سالم به‌صورت مداوم سبب کاهش استرس و اضطراب می‌شود و کاهش استرس و اضطراب خود دلیلی بر کاهش عدم تمرکز است. استراحت کافی نیز یکی از راه‌های کاهش عدم تمرکز است. استراحت کافی خستگی نوجوان را کاهش می‌دهد و خستگی کمتر تمرکز بیشتر را به همراه دارد. ☑️استراحت در میان کارها یا مطالعه نیز از عواملی است که هم سبب می‌شود مغز استراحت کند و آماده انجام فعالیت جدید شود و هم سبب می‌شود خستگی فرد یا نوجوان کمتر شده و تمرکز روی کار یا مطالعه بیشتر شود. 🔮یکی دیگر از درمان‌های عدم تمرکز نوجوانان این است که عادت کنند تا در برابر حرکات و صداهای کوچک حساس نباشند و تمرکز خود را حفظ کنند. این تمرین و عادت سبب می‌شود تا در ادامه زندگی خود از تمرکز بالایی بهره‌مند شوند. لازم به ذکر است که انجام بازی‌های فکری تاثیر بسیار مثبتی در افزایش تمرکز جوانان دارد و می‌تواند میزان حواس‌پرتی را در آن‌ها کاهش دهد ــــــــــــــــ (تاری‌نو_نوایی‌نو_ مسیری‌نو) ┏━━━━━━┓ ⠀ @tarino ┗━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔چقدر ساده میشه دل کسی رو شکست!؟!!!.... ✍️مراسم تشیع جنازه یکی از آشنایان در یک روز سرد پاییزی در گورستان بودم. نوه متوفی اصلا گریه نمی‌کرد و محزون هم نبود. سال‌ها این موضوع برای من جای سوال بود با این‌که او سنگ‌دل هم نبود. بعدها از او علت را جویا شدم، گفت: پدر بزرگ من هر چند انسان بدی نبود ولی روزی یاد دارم، عید نوروز بود و به نوه‌های خود عیدی می‌داد و ما کودک بودیم، ما نوه دختری او بودیم و او به نوه های پسری‌اش 1000 تومنی عیدی داد ولی به ما 200 تومنی داد و در پیش آن‌ها گفت: پدربزرگ اصلی شما فلانی است و بروید و از او شما 1000 تومنی عیدی بگیرید. این حرکت او برای همیشه یاد من ماند و من تا زنده‌ام او را پدربزرگ و خودم را نوه او هرگز نمی‌دانم. برای نفوذ در دل‌ها شاید صد کار نیک کم باشد ولی برای ایجاد نفرت ابدی، یک حرکت احمقانه کافی است. و بدانیم کودکان هرچند در مقابل محبت ما توان تشکر ندارند و خجالت می‌کشند و در برابر تندی و بی‌احترامی ما، از ترس ما توان عکس‌العمل ندارند و سکوت می‌کنند، ولی آن‌ها تمام رفتار ما را می‌فهمند و محبت‌ها و بدی‌های ما را می‌بینند و می‌دانند و برای همیشه در ذهن خود حفظ می‌کنند و زمانی که بزرگ شدند، تلافی می‌کنند. ➿️➿️➿️➿️➿️➿️➿️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 زن وشوهری بیش از ۶۰ سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد. یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند. پیرمرد با اجازه‌ی همسرش جعبه کفش را آورد. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ ۵۰۰ هزار تومان دید. پیرمرد گفت اینها چیست؟ پیرزن گفت: اوّل زندگی، مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی شما این است که هیچ وقت مشاجره نکنید و هر وقت از دست شوهرت عصبانی شدی ساکت بمان و یک عروسک بباف. پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشکهایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دوبار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود و از این بابت شادمان شد. سپس پرسید: این همه پول چطور؟ پس اینها از کجا آمده؟ پیرزن در پاسخ گفت: آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک‌ها به دست آورده‌ام. ‌ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ @tarino
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻مهم ترین عامل لجاجت نوجوان و تقویت انگیزه او در رسیدن به خواسته غیر منطقی، این است که حق انتخاب را از او بگیرید. ــــــــــــــــ (تاری‌نو_نوایی‌نو_ مسیری‌نو) ┏━━━━━━┓ ⠀ @tarino ┗━━━━━━┛
تارینو
•┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈• صبح زود با صدای خروس بی محلمون بیدار شدم خیس بودن رختخوابمو حس می‌کردم ای داد ب
ننم خندید: سلام فلورا گف جاتو خیس نکردی. باریکلا خجالت کشیدم که به همه دروغ گفته بودم. از خجالتِ خودم گفتم: من صبحونه نخوردماااا 😥 ما تو خونمون کَله ی صبح سفره پهن میشد. ۱۲ تا لیوان پلاستیکی سبز از ماشینی که میومد تو کوچمون اسباب اثاثیه میفروخت خریده بودیم، ننم چایی شیرین برامون میریخت و ماها با خوشحالی با پنیر سنتی میخوردیم. پنیرا رو خود ننم درست میکرد اول توی قابلمه یه عالمه شیر میریخت و وقتی میجوشید از رو اجاق برش میداشت و بهش مایه پنیر میزد. خیلی قشنگ بود اخه زود دلمه میشد. بعدم ننم میریختش توی یه پارچه و زیر یه سنگ میگذاشتش. وقتی صاف و سفت میشد روش نمک میریخت و با چاقو ۸ یا ۱٠ تکش میکرد. آروم و طبقه ای توی آب جوش خنک شده و نمک و پونه مینداخت. صبحونه ی خیلی خوشمزه ای بود. ولی امروز من دیر بیدار شدم.حتی نفهمیدم کی صبحونه خوردن. ننم کنارش یه کاسه ی مسی با یه کم پنیر بود و یه چیزی تو پارچه گذاشته بود. از پارچه یه ساق بی بی( نانی که خیلی ضخیم بود و ته تنور انداخته میشد) بیرون آورد و برام روش پنیر مالید و بهم داد. بوی عطر پونه ی داخلش آدم رو بیهوش میکرد. من که عجیب عجول بودم، بدون اینکه منتظر چایی شیرین بشم به طرف صحرا دویدن. گوسفندم تازه زاییده بود یه دوقلو اون سفیده رو خیلی دوست داشتم گفته بودم اونو آقام بهم بده. صحرا پر از گوسفند بود. صدای زنگوله ها، هی هی چوپونا، صدای قور قور قورباغه‌ها و صدای جیرجیر جیرجیرک‌ها به گوش میرسید. هوا آفتابی بود وقتی نفس می‌کشیدی تا ته ریه هات رو هوای تازه قلقلک میداد بهرام رو بین تموم آدما شناختم. زیاد با من فاصله نداشت. همینطور که نون و پنیرم رو به دندون می‌گرفتم و گاز می‌زدم و می‌خوردم به سمت بهرام می‌دویدم. یک روز خوب رو قرار بود شروع کنم مثل همه روزها با بهرام و با یه عالمه گوسفند که خیلی دوست داشتنی بودن بهرام به طرفم برگشت و برام دست بلند کرد. چهره ی آفتاب سوخته ای داشت. دستها و صورتمون همش ترک میخورد. چون هوای روستامون خیلی خشک بود. توی زمستون روی چراغ دمبه گرم میکردیم و روی ترکها میگذاشتیم. بهرام لباشم خیلی ترک میخورد. وسط غذا یه دفعه خون میومد و لقمش نجس میشد وضع دست و پای ننم از هممون بدتر بود پاشنه پاش اونقد ترک ترک می‌شد که نمی‌تونست قشنگ راه بره. شبا اونم کنار چراغ علا الدین مینشست و با دمبه ترکها رو چرب می‌کرد و با پلاستیک می‌بست تا یه کم دردش کم بشه. دستاشم بخاطر شستن زیاد لباسای ما توی قنات تکه تکه شده بود. بهرام یه شاخه ی درخت رو تراشیده بود و یه چوب چوپونی خوب درست کرده بود. اونو برداشت و بهم گفت بدو بریم سراغ کِمچیز گِلیا ( در زبان محلی به بچه قورباغه ها میگفتند ) منم باهاش دویدم لب آب. کمچیز گلیا خیلی زیاد بودن. دختر داییم یه بار فکر کرده بود اینا ماهین. به قول خودش صیدشون کرده بود و تو ماهی تابه سرخش کرده بود. ماهام کلی مسخرش کردیم گفتیم دیگه باید بهش بگید قورباغه تابه😂 اونم چون یه کم چهرش قشنگ بود خیلی لوس بود. شهریم حرف میزد میگفت: مامان به اینا بگو منو مسخره نکنن. بی تربیتااااا😫😫 ما هم دلمون رو میگرفتیم و غش غش میخندیدیم من یه سنگ تخت برداشتم و پرت کردم وسط جلسه ی غیبت کردن کمچیز گلیا ، همه فرار میکردن. دوتایی داشتیم شیطونی میکردیم که یهو یه نفر صدا زد... ✍️ به قلم: سرکار خانم آمنه خلیــــــــلی قسمت دوم ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‎‌‌‌╔══❖•°💙 °•❖══╗      @tarino   ╚══❖•°💙 °•❖══╝
تارینو
ننم خندید: سلام فلورا گف جاتو خیس نکردی. باریکلا خجالت کشیدم که به همه دروغ گفته بودم. از خجالت
اینم قسمت دوم داستانی که قرار بود شما برامون بنویسید. 😊 ولی ننوشتید😕 👆👆👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی به من آموخت هر چیز قیمتی دارد ، پنیر مجانی فقط در تله موش یافت می شود. ــــــــــــــــ https://eitaa.com/joinchat/1481703603C5cfc0c80a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به سه مکان برویم: ١. بیمارستان💉 ٢. زندان⛓ ٣. قبرستان⚰ • در بیمارستان می‌فهمید که، هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست. • در زندان می‌بینید که آزادی، گرانبهاترین دارایی شماست 🙋‍♂ • در قبرستان درمی‌یابید که زندگی دنیا هیچ ارزشی ندارد، جز بندگی خدا. زمینی که امروز روی آن قدم می‌زنیم فردا سقف‌مان خواهد بود، پس چه بهتر كه برای نعمتهایی که داریم عملا سپاسگزار باشیم و با استفاده در مسیر الهی قدردان.... ➿️➿️➿️➿️➿️➿️➿️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈