💔چقدر ساده میشه دل کسی رو شکست!؟!!!....
✍️مراسم تشیع جنازه یکی از آشنایان در یک روز سرد پاییزی در گورستان بودم. نوه متوفی اصلا گریه نمیکرد و محزون هم نبود. سالها این موضوع برای من جای سوال بود با اینکه او سنگدل هم نبود.
بعدها از او علت را جویا شدم، گفت: پدر بزرگ من هر چند انسان بدی نبود ولی روزی یاد دارم، عید نوروز بود و به نوههای خود عیدی میداد و ما کودک بودیم، ما نوه دختری او بودیم و او به نوه های پسریاش 1000 تومنی عیدی داد ولی به ما 200 تومنی داد و در پیش آنها گفت: پدربزرگ اصلی شما فلانی است و بروید و از او شما 1000 تومنی عیدی بگیرید. این حرکت او برای همیشه یاد من ماند و من تا زندهام او را پدربزرگ و خودم را نوه او هرگز نمیدانم.
برای نفوذ در دلها شاید صد کار نیک کم باشد ولی برای ایجاد نفرت ابدی، یک حرکت احمقانه کافی است. و بدانیم کودکان هرچند در مقابل محبت ما توان تشکر ندارند و خجالت میکشند و در برابر تندی و بیاحترامی ما، از ترس ما توان عکسالعمل ندارند و سکوت میکنند، ولی آنها تمام رفتار ما را میفهمند و محبتها و بدیهای ما را میبینند و میدانند و برای همیشه در ذهن خود حفظ میکنند و زمانی که بزرگ شدند، تلافی میکنند.
#تلنگر
➿️➿️➿️➿️➿️➿️➿️
#تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💠 زن وشوهری بیش از ۶۰ سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد. یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند. پیرمرد با اجازهی همسرش جعبه کفش را آورد. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ ۵۰۰ هزار تومان دید. پیرمرد گفت اینها چیست؟ پیرزن گفت: اوّل زندگی، مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی شما این است که هیچ وقت مشاجره نکنید و هر وقت از دست شوهرت عصبانی شدی ساکت بمان و یک عروسک بباف. پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشکهایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دوبار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود و از این بابت شادمان شد. سپس پرسید: این همه پول چطور؟ پس اینها از کجا آمده؟ پیرزن در پاسخ گفت: آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسکها به دست آوردهام.
#همسرانه
#فروش_عصبانیتها
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
@tarino
🔻مهم ترین عامل لجاجت نوجوان و تقویت انگیزه او در رسیدن به خواسته غیر منطقی، این است که حق انتخاب را از او بگیرید.
#تربیت_فرزند
#لجاجت_نوجوان
ــــــــــــــــ
#تارینو(تارینو_نوایینو_ مسیرینو)
┏━━━━━━┓
⠀ @tarino
┗━━━━━━┛
تارینو
•┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈• صبح زود با صدای خروس بی محلمون بیدار شدم خیس بودن رختخوابمو حس میکردم ای داد ب
ننم خندید: سلام
فلورا گف جاتو خیس نکردی. باریکلا
خجالت کشیدم که به همه دروغ گفته بودم. از خجالتِ خودم گفتم: من صبحونه نخوردماااا 😥
ما تو خونمون کَله ی صبح سفره پهن میشد. ۱۲ تا لیوان پلاستیکی سبز از ماشینی که میومد تو کوچمون اسباب اثاثیه میفروخت خریده بودیم، ننم چایی شیرین برامون میریخت و ماها با خوشحالی با پنیر سنتی میخوردیم.
پنیرا رو خود ننم درست میکرد اول توی قابلمه یه عالمه شیر میریخت و وقتی میجوشید از رو اجاق برش میداشت و بهش مایه پنیر میزد. خیلی قشنگ بود اخه زود دلمه میشد. بعدم ننم میریختش توی یه پارچه و زیر یه سنگ میگذاشتش. وقتی صاف و سفت میشد روش نمک میریخت و با چاقو ۸ یا ۱٠ تکش میکرد. آروم و طبقه ای توی آب جوش خنک شده و نمک و پونه مینداخت. صبحونه ی خیلی خوشمزه ای بود.
ولی امروز من دیر بیدار شدم.حتی نفهمیدم کی صبحونه خوردن.
ننم کنارش یه کاسه ی مسی با یه کم پنیر بود و یه چیزی تو پارچه گذاشته بود. از پارچه یه ساق بی بی( نانی که خیلی ضخیم بود و ته تنور انداخته میشد) بیرون آورد و برام روش پنیر مالید و بهم داد. بوی عطر پونه ی داخلش آدم رو بیهوش میکرد.
من که عجیب عجول بودم، بدون اینکه منتظر چایی شیرین بشم به طرف صحرا دویدن.
گوسفندم تازه زاییده بود یه دوقلو
اون سفیده رو خیلی دوست داشتم گفته بودم اونو آقام بهم بده.
صحرا پر از گوسفند بود. صدای زنگوله ها، هی هی چوپونا، صدای قور قور قورباغهها و صدای جیرجیر جیرجیرکها به گوش میرسید.
هوا آفتابی بود وقتی نفس میکشیدی تا ته ریه هات رو هوای تازه قلقلک میداد
بهرام رو بین تموم آدما شناختم. زیاد با من فاصله نداشت.
همینطور که نون و پنیرم رو به دندون میگرفتم و گاز میزدم و میخوردم به سمت بهرام میدویدم.
یک روز خوب رو قرار بود شروع کنم مثل همه روزها با بهرام و با یه عالمه گوسفند که خیلی دوست داشتنی بودن
بهرام به طرفم برگشت و برام دست بلند کرد. چهره ی آفتاب سوخته ای داشت.
دستها و صورتمون همش ترک میخورد. چون هوای روستامون خیلی خشک بود. توی زمستون روی چراغ دمبه گرم میکردیم و روی ترکها میگذاشتیم.
بهرام لباشم خیلی ترک میخورد. وسط غذا یه دفعه خون میومد و لقمش نجس میشد
وضع دست و پای ننم از هممون بدتر بود
پاشنه پاش اونقد ترک ترک میشد که نمیتونست قشنگ راه بره. شبا اونم کنار چراغ علا الدین مینشست و با دمبه ترکها رو چرب میکرد و با پلاستیک میبست تا یه کم دردش کم بشه.
دستاشم بخاطر شستن زیاد لباسای ما توی قنات تکه تکه شده بود.
بهرام یه شاخه ی درخت رو تراشیده بود و یه چوب چوپونی خوب درست کرده بود. اونو برداشت و بهم گفت بدو بریم سراغ کِمچیز گِلیا ( در زبان محلی به بچه قورباغه ها میگفتند ) منم باهاش دویدم لب آب. کمچیز گلیا خیلی زیاد بودن. دختر داییم یه بار فکر کرده بود اینا ماهین. به قول خودش صیدشون کرده بود و تو ماهی تابه سرخش کرده بود. ماهام کلی مسخرش کردیم گفتیم دیگه باید بهش بگید قورباغه تابه😂 اونم چون یه کم چهرش قشنگ بود خیلی لوس بود. شهریم حرف میزد میگفت: مامان به اینا بگو منو مسخره نکنن. بی تربیتااااا😫😫
ما هم دلمون رو میگرفتیم و غش غش میخندیدیم
من یه سنگ تخت برداشتم و پرت کردم وسط جلسه ی غیبت کردن کمچیز گلیا ، همه فرار میکردن. دوتایی داشتیم شیطونی میکردیم که یهو یه نفر صدا زد...
✍️ به قلم: سرکار خانم آمنه خلیــــــــلی
قسمت دوم
ادامه دارد....
#داستانک
#شادیهایی_بی_بازگذشت
╔══❖•°💙 °•❖══╗
@tarino
╚══❖•°💙 °•❖══╝
تارینو
ننم خندید: سلام فلورا گف جاتو خیس نکردی. باریکلا خجالت کشیدم که به همه دروغ گفته بودم. از خجالت
اینم قسمت دوم داستانی که قرار بود شما برامون بنویسید. 😊
ولی ننوشتید😕
👆👆👆👆👆
May 11
زندگی به من آموخت هر چیز
قیمتی دارد ،
پنیر مجانی فقط در تله موش
یافت می شود.
#نکته_ناب
ــــــــــــــــ
#تارینو
https://eitaa.com/joinchat/1481703603C5cfc0c80a6
🔸برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم
باید به سه مکان برویم:
١. بیمارستان💉
٢. زندان⛓
٣. قبرستان⚰
• در بیمارستان میفهمید که، هیچ چیز
زیباتر از تندرستی نیست.
• در زندان میبینید که آزادی، گرانبهاترین
دارایی شماست 🙋♂
• در قبرستان درمییابید که زندگی دنیا
هیچ ارزشی ندارد، جز بندگی خدا.
زمینی که امروز روی آن قدم میزنیم
فردا سقفمان خواهد بود،
پس چه بهتر كه برای نعمتهایی که داریم
عملا سپاسگزار باشیم و با استفاده در
مسیر الهی قدردان....
#تلنگر
➿️➿️➿️➿️➿️➿️➿️
#تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞تولیدگر: جناب اقای محمود باغی
#نکته_ناب
ــــــــــــــــ
#تارینو
https://eitaa.com/joinchat/1481703603C5cfc0c80a6
مادری میگفت
من ۵ فرزند دارم
همه را در یک خانه کوچک
بزرگ کردم
ولی آنها نتوانستد
در۵ خانه بزرگ خود برای من اتاقی پیدا کنند
مراقب برکت زندگیمون باشیم
اینا دیگه تکرار نمیشن
#تلنگر
#مادر
➿️➿️➿️➿️➿️➿️➿️
#تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💠 همسرم آمد. سریع خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد. وسایل را که باز کردم سبزیها را دیدم. یک کیلو و نیم نبود از این بستههای کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمیداد.
جا خوردم! بعد با خودم حرف زدم که بیخیال کمتر میذارم سر سفره. سلفونش را باز کردم بوی سبزی پلاسیده آمد. از دستش عصبانی شدم یک لحظه خواستم به شوهرم زنگ بزنم و یک دعوا راه بیاندازم. ولی بیخیال شدم. گفتم شب که آمد یک تذکر درست وحسابی بهش میدم. بعد با خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدم! شب که آمد نرمتر صحبت میکنم.
رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق مهمی نیفتاده و ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم. حالا! مگر چه شده؟!
💠 نتیجهی صبرم این شد که دم غروب، به شوهرم آرام گفتم: راستی سبزیها پلاسیده بود، فکرکنم عجله داشتی حواست نبوده! همسرم هم در ادامه گفت: آره عزیزم میخواستم از سبزی فروشی بخرم، گفتم تو امروز خیلی کار داری و خسته میشی، دیگه نخوای سبزی پاک کنی.
آن شب سر سفره، سبزی نگذاشتم و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیفتاد. اگر اون موقع زنگ میزدم امکان داشت روز قشنگم تبدیل به یک هفته قهر شود.
💠 مکث کردن و صبوری را تمرین کنیم. گاهی زندگی سخت است اما با بیصبری، سختترش میکنیم. گاهی آرامش داریم، ولی با دست خودمان ناآرامی را وارد زندگی میکنیم.
#همسرانه
#دعوایی_بهارزش_سبزی_پلاسیده
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
@tarino
🔷 اختلال در انجام محاسبات رياضى چه نشانه هایی دارد؟
💥 کودکانی که در این زمینه نارسایی دارند، در درک و یادگیری ریاضی دچار مشکل و دردسر بسیار می شوند. مهارتهای ریاضی آنان به خوبی همکلاسی هایشان نیست. بنابراین آنها ممکن است
به زمان بیشتری برای یادگیری ریاضی نیاز داشته باشند.
🔥 این افراد در به خاطر سپردن قواعد ریاضی مشکل دارند. از طرفی ضعف حافظه میتواند این اختلال را تشدید کند مثلا؛ برای تبدیل کیلومتر به متر یا تبدیل سانتی متر به میلیمتر به خاطر نمی آورد که هر یک کیلومتر = ۱۰۰۰ متر است یا هر سانتی متر = ۱۰میلیمتر است.
مشکل در حل مسئله های ریاضی به ویژه مسئله های چند مرحله ای مثال؛ آریا در هر روز ۲۰ صفحه کتاب می خواند حساب کنید که در یک ماه او چند صفحه کتاب می خواند ، خواندن یک کتاب ۲۰۰ صفحه ای، برای آریا چند روز طول می کشد؟ برای حل این مسئله باید به خاطر آورد که یک ماه چند روز است و سپس عمل ضرب را انجام دهد برای قسمت دوم مسئله هم عمل تقسیم را باید انجام دهد
داشتن خطاها و اشتباه هایی از سر بی توجهی مثلا عدد ۱۰۰۰ را ۱۰۰ در نظر می گیرد.
🌟کند یا تند بودن عملکرد فرد در انجام محاسبات که در هر دو صورت به حل مسئله منجر نمیشود.
مشکل در یادگیری مطالب جدید :ریاضی مانند شمارش ،پول، ساعت ،کسر اعداد اعشاری محیط مساحت و ....
👌 اختلال یادگیری در ریاضی خیلی وابسته به دیگر نقاط ضعف و قوت های کودک است.
👈 توانایی کودک برای انجام محاسبات ریاضی تا حد زیادی ناشی از ناتوانی در یادگیری زبان یا اختلال دیداری یا مشکل داشتن در تعیین توالی حافظه یا سازماندهی است.
☑️کودکی که اختلال یادگیری ریاضی دارد، ممکن است در به خاطر سپردن و سازماندهی اعداد علائم عملیات ریاضی مانند ۱۰ = ۵ + ۵ یا ۲۵ = ۵ ضرب در۵ دارای مشکل باشد.
همچنین کودکان دارای اختلال ریاضی ممکن است مشکلاتی با اصول شمارش داشته باشند مانند شمردن ۲ تا ۲ تا یا شمردن ۵ تا ۵ تا
#تربیت_فرزند
#اختلال_یادگیری
ــــــــــــــــ
#تارینو(تارینو_نوایینو_ مسیرینو)
┏━━━━━━┓
⠀ @tarino
┗━━━━━━┛