این روزها خیلی غمگینم و حال بدی دارم، نمی توانم وصفش کنم اما دلم نمی خواهد دیگر زنده بمانم.
روزی هزار بار خود را شماتت می کنم و تف و لعن بر خودم می فرستم.
چرا من اینقدر بد بختم!
اصلا اینکه چطور شد و من جزءشان قرار گرفتم خودم هم نمی دانم.
روزگار مرا جایی برد که رسوایی و شرمندگیش برای نسل در نسلم باقی خواهد ماند.
به آینه نظر می کنم خودم را مانند درندگان می بینم خاکستری و ترسناک!
خجالت می کشم از خانه بیرون بروم.
زن و فرزندانم هر روز و هر ساعت هزار جور فحش و ناسزا بارم می کنند.
حقم هم همین است.
بخدا من بخاطر همین زن و فرزند بدبخت شدم و به حق پشت کردم.
شاید تو هم که باشی همینگونه عمل می کنی!
وقتی تهدید شوی که مالت و خانواده و حتی جانت در امان نیستند چه می کنی!
اما دیگر دیر است و کار از کار گذشته، ونمی توانم ثابت کنم که مخالف بودم و در دلم بغضی نداشتم.
حال او دیگر نیست که بروم سر به قدمش فرود آورم، عذر بخواهم و توبه کنم،
و او با نگاهی مهربان و دستی سخاوتمند سرم را بالاکند و مانند حر مرا ببخشد.
ناجوانمردانه ترین مبارزه ای بود که تا کنون دیده ام و برایش اشک ریخته ام،
اما؛
هر چقدر قسم می خورم که من دعوتی ننوشته ام، بخدا شمشیر نکشیده ام، فحش و ناسزا نگفته ام، دیگر چه کسی باور می کند!
مردم بدانید من سنگ نزده ام، غارت نکرده ام، گوش طفلان نکشیده ام،
من فقط نظاره گر بودم و بغضم را قورت می دادم.
آری من فقط ترسیدم،
و هر آنچه دیدم سکوت کردم.
لعنت بر ترس
لعنت بر سکوت
✍🏻 به قلم: سرکار خانم مریم رضایت
#داستانک
#محرم
#امام_حسینعلیهالسلام
╔══❖•°💙 °•❖══╗
@tarino
╚══❖•°💙 °•❖══╝