eitaa logo
تارینو
667 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
555 ویدیو
1 فایل
☀️در این کانال نکات کلیدی برای خوشبختی رو پیدا کنید. نکته ناب، تلنگر، همسرانه، تربیت فرزند، حال خوب، داستانک و... 🤩 همراه ما باشید❤️ https://zil.ink/tarino ارتباط با مدیر : @farghelit29
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕از کسانی که شما را دوست ندارند، سپاسگزار باشيد. آنها شما را قوی تر كردند.....! از کسانی که شما را دوست دارند، ممنون باشيد. آنها قلب شما را بزرگ میکنند....! از کسانی که شما را ترک كردند، متشکر باشيد. آنان به شما آموختند که هیچ چیز تا ابدماندنی نیست....! ازکسانی که با شما میمانند، سپاسگزار باشيد، آنان به شما معنای بودنِ واقعى رانشان دادند.....! ــــــــــــــــ https://eitaa.com/joinchat/1481703603C5cfc0c80a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرد بسیار ثروتمندی که ازحکیمی دل خوشی نداشت با خدمتکارانش در بیرون شهر با حکیم و تعدادی از شاگردانش روبه رو شد. مرد ثروتمند با حالتی پر از غرور و تکبر به حکیم گفت : تصمیم گرفته ام پول خودم را هدر دهم و برایت سنگ قبری گران قیمت تهیه کنم . بگو جنس این سنگ از چه باشد و روی آن چه بنویسم تا هر کس بالای آن قبر بایستد و برای تو آرامش طلب کند شاد شود و خنده اش بگیرد! حکیم خنده ای کرد و پاسخ داد : اگرخودت هم بالای سنگ قبرمی ایستی . سنگ قبر مرا از جنس آیینه انتخاب کن و روی آن هیچ چیز ننویس! بگذار مردمی که بالای آن می ایستند تصویر خودشان را ببینند و اگر هم آمرزشی طلب می کنند نصیب خودشان شود. مرد ثروتمند که حسابی جا خورده بود برای اینکه جلوی اطرافیانش کم نیاورد با تمسخر گفت : اما همه که برای دعای آمرزش بالای سنگ قبر نمی ایستند ؟ و حکیم با همان تبسم گرم و صمیمانه همیشگی اش گفت : آنها آیینه ای بیش نخواهند دید. نکته آیینه چو نقش تو بنمود راست خودشکن آیینه شکستن خطاست ➿️➿️➿️➿️➿️➿️➿️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📱🤕وقتی فرزندم مدام با تبلت و موبایل بازی می کند؛ چگونه از این وسائل جدایش کنم؟ ⛱🍓 خودمون کمتر تو فضای مجازی باشیم و فقط در حد نیاز سراغ گوشی و تبلت بریم. ⛱🍓  با بچه ها بیشتر بازی کنیم و وقتشون رو با بازی های مفید پر کنیم. ⛱🍓 به اینکه بچه مون خیلی باهوشه و کار با گوشی رو حرفه ای بلده افتخار نکنیم. ⛱🍓  برای بچه ها گوشی و تبلت اختصاصی نخریم. ⛱🍓  بازی ها و کلیپ های خیلی محدودی در گوشیمون داشته باشیم و فقط گاهی اجازه استفاده از اونا رو به بچه بدیم. ⛱🍓  برای ساکت کردن یا آروم کردن بچه از گوشی استفاده نکنیم ⛱🍓 در نهایت، مثل همه مسائل زندگی، در استفاده از تکنولوژی هم حد تعادل رو نگه داریم، نه افراط، نه تفریط. ــــــــــــــــ (تاری‌نو_نوایی‌نو_ مسیری‌نو) ┏━━━━━━┓ ⠀ @tarino ┗━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 برخی تصورات و افکار، می‌توانند حال بد ما را تغییر دهند. و حتی مانع انجام تصمیمات غلط ما شوند. 💠 شخصی می‌گفت: گاهی که از دست همسرم عصبانی می‌شوم و یا کینه و دلخوری از او دارم چشمهای خود را می‌بندم و تصور می‌کنم صد سال دیگر کجا هستم. 💠 صد سال دیگر نه من هستم نه همسرم و نه فرزندانم. بلکه همگی در عالم آخرت هستیم و فقط اعمال و نیّات ما باقی می‌ماند کما اینکه اجداد ما صد سال پیش، زنده بودند اما الان دستشان از این دنیا کوتاه است. 💠 گاه صد سال از زمان، جلو بزنیم تا برای اصلاح گذشته و بدیهای خود به عقب برگردیم. 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ @tarino
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سایه ی حق بر سر بنده بود عاقبت، جوینده یابنده بود گفت پیغمبر که چون کوبی دری عاقبت زان در برون آید کسی چون نشینی بر سر کوی کسی عاقبت بینی تو هم روی کسی چون ز چاهی می کنی هر روز خاک عاقبت اندر رسی در آب پاک مولوی 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ @tarino
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روی هر پله‌ای که باشی خدا یک پله از تو بالاتر است. نه به این خاطر که خداست... برای اینکه دستت را بگیرد... ــــــــــــــــ https://eitaa.com/joinchat/1481703603C5cfc0c80a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد، عزیز می‌شود ... یک لحظه آفتاب در هوای سرد ، غنیمت می‌شود ... خدا در مواقع سختی ها ، تنها پناه می‌شود ... یک قطره نور در دریای تاریکی ، همۀ دنیا می‌شود … یک عزیز وقتی که از دست رفت ، همه کس می‌شود … پاییز وقتی که تمام شد ، به نظر قشنگ و قشنگتر می‌شود... و ما همیشه دیر متوجه می‌شویم!☝️ قدر داشته‌هایمان را بدانیم… چرا که خیلی زود، دیر می‌شود ...🌹🌹 ➿️➿️➿️➿️➿️➿️➿️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹مردها این نوع زنان را دوست ندارند ⏪ زنهایی که خشک و بی روح و سرد هستند و نسبت به روابط زناشویی رغبتی نشان نمی‌دهند. ⏪ زنهایی که همیشه افسرده و بیحال هستند. ⏪ زنهایی که برای جلب توجه و محبت شوهر، بجای دلبری و عشوه، خودشان را به مریضی می‌زنند و اظهار ضعف می‌کنند. ⏪ زنهایی به شوهر خود احترام نمی گذارند بخصوص در جمع خانوادگی و دوستانه از او بدگویی می کنند. ⏪ زنهایی که شلخته هستند و در حمام‌رفتن‌ و تمیزی خود کوتاهی می کنند ــــــــــــــــ (تاری‌نو_نوایی‌نو_ مسیری‌نو) ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️زنـــدگـــی_را ... گــر توانستی به کـام یک نفر شیرین کنی .. یـا تـوانستی زمین تشنه ای را سـرخــــوش از بــاران کنــی ... گــر تــوانستی تــو یک مرغ گرفتار از قفس بیــرون کنــی ... یاتوانستی که دیوار اسارت ازبنا ویران کنی گـــر تــوانستــی بـــه خــوان رنگـی‌ات یک رهگــذر مهمــان کنــی ... یــا تـوانستی بــدون حـاجتی هــم ذکــر آن یـزدان کنــی ... گــر تــوانستی لبــاس بــی ریــای عــاشقــی بــر تــن کنــی ... میتوانی آن زمـــان فـــریاد انسان بــودنت را بـــر ســر هـــر کــوی و هـــر بــرزن زنـــی ... 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ @tarino
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️✨کــســی قـــدم بــــه 💛✨حـرم بـی مـدد نـخـواهـد زد ❤️✨بـــدون واســطـــه 💛✨دم از احـد نـخـواهـد زد ❤️✨گــدای کــوی رضــا شــو 💛✨کــه آن امـــام رئـــوف ... ❤️✨بــه ســیــنــه ی احـــدی 💛✨دســت رد نــخــواهــد زد 💛✨میلاد شـمـس الـشـمـوس ❤️✨خـسـرو اقـلـیــم طـــوس 💛✨شاه انیس النفوس،مبارک باد ╔ 💗 ══ 🍃ೋ•══╗ @tarino ╚══•ೋ🍃 ══ ☂ ╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧚‍♂️🧚‍♂️🧚‍♂️🧚‍♂️ «ممنونم» رفت و آمد زیاد مردم را می دیدم.ولی مدتها بود در این گوشه ی تنگ و کسالت بار اسیر بودم روزها و شب ها با بی حوصلگی میگذشت گویی خودم با خودم قهر بودم. دلم میخواست مثل بقیه غمگین داخل می‌شدم و با دلی آرام از آنجا خارج می شدم.ولی... تا اینکه روزی دختر بچه ای زیبا با مادرش از کنار من می‌گذشت. که یک دفعه پایش لغزید.من هول شدم،فریاد زدم: مواظب باش، مواظب باش ولی او نقش زمین شد. بطری آبی هم که در دستش داشت از دستش رها شد و محکم به دیوار خورد. آب قمقمه به سرعت بیرون ریخت.من وحشت کردم. آب سمت من می آمد. خودم را به دیوار چسباندم. ولی آب من را با خودش از آن گوشه کند و تا وسط چارچوب در برد. کمی عصبانی شدم.تمام بدنم خیس آب شده بود. با دستم آب روی تنم را کمی کنار زدم. کمی بعد، پیرمردی به سمت من آمد و با پایش بدون اینکه بخواهد، من را مسافت زیادی پرتاب کرد. با صورت روی زمین و روی سنگ های زیبای آنجا ولو شدم. سرم گیج می رفت، قفسه سینه ام درد گرفته بود.سرم را بلند کردم. هنوز منگ بودم که الان کجا هستم؟ که ناگهان پسری جوان با قدی بلند، موهای فر شده و پوششی عجیب و غریب من را با کشیدن کوله اش به روی زمین با خود برد. هرچه تلاش کردم که با اون نروم، نشد کمی جلوتر، لبه ی برآمده ی دری بزرگ دیده می‌شد. خوشحال شدم. حالا دیگر نمی توانست من را به زور با خود ببرد. ولی در کمال تعجب دیدم، به لبه ی در که رسید، کوله اش را بر شانه اش انداخت. من که داخل بند کوله گیر کرده بودم به ناچار بر دوشش سوار شدم و با او رفتم. محکم با دست هایم به کمرش کوبیدم : «لعنتی من رو بزار زمین، منو کجا میبری؟ با اون قیافه ی عجیبت، آهای با توام کَری؟ ولی هیچ فایده ای نداشت. چند متری جلو رفت و بعد روی فرشی نشست و شروع به خواندن کتاب کوچکی کرد. خودم را به سختی از بند کوله رها کردم و روی قالی افتادم: «آخی... وای چقدر روز بدیه!! خسته شده بودم. چشمانم را بستم تا کمی بخوابم. لحظاتی بعد، با صدای چندین مرد، بیدار شدم : «من اینو لول می کنم، شما اون یکی رو بردار. دِ دست بجنبون دیگه... از جایم کنده شدم. خواستم از روی قالی فرار کنم. تلو تلو خوران، خودم را به لبه ی قالی رساندم. ولی مردی با لباس سرمه ای، آستینش را به سمت من آورد و من اتفاقی داخل آستینش افتادم: «وای خدای من... این چه شانسیه من دارم؟ مرد آنقدر دستش را تکان می داد که داشتم بالا می‌آوردم : «تو رو سر جدت بذار من برم.» ولی هیچ فایده ای نداشت. دستش کمی پایین آمد. جمعیت زیادی از انجا دیده می شد.به دست مرد چوب نرمی بود که با آن به شانه های مردم میزد. _اینجا کجاس؟ چه بوی خوبی!چه حس دلنشینی! دست مرد پایین و پایین تر آمد و من قِل خوردم و روی سر یک نفر دیگر افتادم. بالا را نگاه کردم.من از آستین مردی که بالای چهار پایه بود افتاده بودم. مردی که روی سرش افتادم، کمی کم مو بود. خودم را به دوشاخه ی مویش سفت چسبیدم. میان این جمعیت نمی شد حتی درست نفس کشید. آن مرد با سختی زیاد خودش را به کنار پنجره ای زیبا رساند. سرش را بر روی پنجره گذاشت و به پهنای صورت شروع به گریه کردن، کرد. فضای داخل آن پنجره چقدر زیبا بود. چراغ های سبز و بوی عطری دل انگیز. موهای مرد را رها کردم و خودم را مانند برگ خزان به داخل پنجره انداختم. وسط یک دنیا پول افتادم. از کم تا زیاد، از کهنه تا نو . به روبرو نگاه کردم، این است غریب طوس؟ برای دیدار او بود که این همه روزانه آدم ها می آمدند و می رفتند؟ مِهر او را مدت ها در دلم داشتم،کسی که غصه های مردم را پیش خودش نگه می‌داشت و روی لب هایشان خنده را نقاشی می کرد. با چشمهای پر از اشک، آرامگاهش را نگاه کردم : «ممنونم که امید یه سنگریزم ناامید نکردی، از میون لولای در، تا اینجا آوردیش. شاهی به خدا برای تو کمه، خیلی کم... ✍️ به قلم: سرکار خانم آمنه خلیلی ــــــــــــــــ (تاری‌نو_نوایی‌نو_ مسیری‌نو) ╔ 💗 ══ 🍃ೋ•══╗ @tarino ╚══•ೋ🍃 ══ ☂ ╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍کشنده ترین نیش، مال مار و عقرب نیست بلکه نیش زبانی هست که مستقیم قلب را میزنـد و اعصاب و سرنوشت انسان را دگرگون می کند.. مواظب گفته هایمان در زندگی باشیم.‌ انسان بودن زیاد سخت نیست ، کافیست مهربانی کنی.! زبانت که نیش نداشته باشد و کسی را نرنجاند ، همین انسانیت است.! وقتی برای همه خیر بخواهی همین انسانیت است.! زخمی که تیزی زبان بر دل آدمها میگذارد بسیار کشنده تر از زخم شمشیر است. مواظب گفتارتان باشید که دلی زخمی نشود .. ــــــــــــــــ https://eitaa.com/joinchat/1481703603C5cfc0c80a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا