eitaa logo
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
454 دنبال‌کننده
408 عکس
331 ویدیو
13 فایل
🔸﷽🔸 ڪانال اختصاصے ترک گناه✌ برنامه های ترک گناه ♨📵 🔸اگریک نفر را به او وصل ڪردے 🔸براے سپاهش تو سردار یارے چنل رمان ما↙️ @roman_20 چنل سیاسی↙️ @monafegh_1
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_پـنـجاه_وشـشـم ✍باورم نمیشد جا پای پدر و سازمانش در ت
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍به میان حرفش پریدم کمی عصبی بودم لابد به این شرط که به درخواست شما وارد داعش بشه و اون اطلاعاتی رو که رابطتون جمع آوری کرده به دستتون برسونه درسته پس شما معامله کردین جونِ خوونوادش در قباله اون اطلاعات در سکوت به جملات تندم گوش داد نه اینطور نیست امنیت دانیال یکی از دغدغه های ما بود و هست ما فقط کل جریانو از جمله دسترسی به اون چیت، که حاوی اطلاعات بود رو، براش توضیح دادیم و اون به دلیلِ تنفر عجیبی که ازپدرتون، سازمان و وابستگانش داشت، پیشنهادمونو رو هوا زد بعد از اون، من بارها و بارها باهاش حرف زدمو خواستم که منصرفش کنم، چندین و چندبار بهش گفتم که حتی اگر اینکارو انجام نده، باز هم امنیت خوونوادش تامینه اما اون میگفت که میخواد انتقام بگیره انتقام تمام بدبختی ها وسختی هایی که مادر و خواهرش از جانب افکارِ سازمانیِ پدرش متحمل شدن افکاری که حالا پایِ داعش رو به زندگیش باز کرده بود پس عملیات شروع شد دانیال نقشِ یه نابغه ی ساده رو به خودش گرفت و صوفی با عنوانِ دختری زیبا و مهربون که از قضا مبلغِ داعش برایِ جذبِ نیرو تو آلمانه، وارد بازی شد بی خبر از اینکه خودشون دارن رو دست میخورن بعد از یه مدت دانیال ژستِ یه مردِ عاشقو به خودش گرفت که تحت تاثیر صوفی، داره روز به روز به تفکراتِ داعشی نزدیک میشه از شکل و ظاهر گرفته تا افکارو اعتقادات طوری که حتی شما هم این تغییر رو به عینه احساس کرده بودن ریشهایِ بلند و سرِ تراشیده برادرم در ذهنم تداعی شد با اخلاقی که دیگر قابل تحمل نبود و کتکی که برایِ اولین بار از دستش خورد حرفهای حسام درست ودقیق بود ما مدام شما رو زیر نظر داشتیم، تعقیبهایِ هروزتون میتونست دردسر ساز بشه هم واسه امنیت خودتونو دانیال، هم واسه ماموریتی که ما داشتیم یادمه اون شبی که از دانیال کتک خوردین، برادرتون اونقدر گریه کرد که فکر کردم، دیگه حاضر نمیشه به ماموریتش ادامه بده اما اینطور نشد و اون برخلاف تصورم، سختتر از این حرفا بود و بالاخر بعد از یه مدت و فریبِ صوفی، با اون به سوریه رفت حالا دیگه زمانِ اجرایِ عملیات اصلی سوالی ذهنم را درگیر کرد صبر کن حرفهایی که صوفی در مورد نحوه ی خروجش از آلمان میزد اون حرفا از کجا میومد منظورم اینکه انگار کلامم را خواند تمام حرفهاش درست بود خط به خط جمله به جمله اما نه در مورد خودشو دانیال.. اون در واقع خاطراتی واقعی از ماهیت اصلیِ گروهشون رو براتون تعریف کرد اتفاقاتی که هر روز داره واسه اعضایِ اون گروه رخ میده.. هروز زنانی هستند که بدون آگاهی وبه امید ماه عسل، با همسرانِ داعشی شون به ترکیه میرن، اما سر از حریم سوریه و پایگاه این حرومزاده ها برایِ جهاد نکاح، در میارن هروز هستند دخترا و پسرهیی که به طمعِ وعده هایِ دروغینِ این گروه تو کشورایی مثه فرانسه و آلمان و الی آخر، خودشونو گرفتارِ خونِ یه عده زن و بچه ی مظلوم میکنن طمعی که یا مجبورین تا ته پاش وایستن و یکی بشی عین همون حیوونا یا باید فاتحه ی نفس کشیدنشونو بخوونن و برن استقبال مرگ به بدترین شکل ممکن به صورتش خیره شدم یه سوال چجوری به دانیال اعتماد کردین ترسیدین که رابطتونو لو بده سری تکان داد.. ⏪ ... 🍃🌺 @tark_gonah_1 ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
استغفار_19.mp3
11.69M
۱۹ 📿 همیشه چند ساعتی فرصت هست، قبل از آنکه اثرات گناه در نفس ما ثبت و ضبط شود ... استغفارِ زودهنگام و صادقانه ، نفس را از پیشروی و عادت به گناه، درامان می‌دارد. @tark_gonah_1
﷽ ✨✨ عذرخواهى، نشانه ی خردمندى است المَعذِرَةُ بُرهانُ العَقلِ [ عليه السلام ] 📚 غررالحكم، حدیث۴۹۷ @tark_gonah_1
Clip-Panahian-Chele.mp3
3.71M
🎵 چرا مقدمات ظهور، باید همراه با بلاها باشد؟ ➕پیشنهاد چلّه‌گیری قبل از ماه رمضان @tark_gonah_1
7.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 *این کلیپ میتونه آینده شما رو به کلى متحول کنه* 👌 *نه تنها شما بلکه همه دنیا رو هم دگرگون کنه* ⏰ *اولین دعا در لحظه تحویل سال* ⏰ ** *اَنـدڪی صبـر، فــرج ‌نزدیـڪ ‌است* ____________________ *الّلهُـــمَّ عَجِّـــلْ لِوَلِیِّکَـــــ الْفَـــــرَج* ____________________ 📡⏰📡⏰📡⏰📡 @tark_gonah_1
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_پـنـجـاه_و_هــفت ✍به میان حرفش پریدم کمی عصبی بودم لا
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍سوالهایِ مختلفی در ذهنم پرواز میکرد و من سعی داشتم جوابی برایِ یک یک آنها بیابم اعتماد به پسری از جنسِ پدریِ سازمانی، کمی سخت به نظر میرسید احتمال برملا کردنِ نام و هویتِ رابط توسط دانیال زیاد هم دور از ذهن نبود حسام شوخ طبعانه سری تکان داد دانیال میدونه که انقدر زیاد بهش اعتماد دارین؟دوست نداشتم برداشت بدی از سوالم شود، پس به دنبال جملاتی مناسب محضه توضیح گشتم که حسام با لبخندی مهربان به فریادم رسید نیاز به هل شدن نیست مزاح کردم خب در هر صورت دانیال به هویت واقعی رابط پی نمیبرد نه تنها دانیال که جز چند نفر، اونم در سمتهایِ بالای فرماندهی، هیچکس از هویت اصلی رابطمون با خبر نیست مگر میشد پس چجوری قرار بود اون چیت رو از رابط بگیره و بهتون برسونه؟دستی به محاسنش کشید قرار نبود به طور مستقیم چیت رو از رابط تحویل بگیره. ما آدرس مکان خاصی رو بهش میدادیم و دانیال چیت رو از اونجا برمیداشت و از طریق یکی از نیروهامون تو سوریه به ما میرسوند خب حالا اگه سوالی ندارین من ادامه ی ماجرا رو براتون توضیح بودم با تکان سر او را دعوت به گفتن کردم حالا وارد فاز جدیدی شده بودم دانیال با ورود به داعش علاوه بر رسوندن چیت به ما، گلهایِ دیگه ایی هم کاشت از جمله لو دادنِ چندتا از اسرارهای نظامی و استراتژیکشون تو سوریه و شمال عراق، که کمک زیادی به بچه های مدافع حرم کرد و از طرفی نیروهایِ داعش رو حساس به اینکه یه خبرایی هست و کسی از داخل خودشون داره به ما گِرا میده حالا ما میخواستیم تا دانیال برگرده و اون کله شقی میکرد تا اینکه اتفاق مهم افتاده و دانیال یه آمار دقیق و بی عیب از عملیاتی به ما داد که نیروهایِ تکفیریِ داعش قصد داشتن تو سوریه انجام بدن اما با اطلاعاتی که از طریق دانیال به دست بچه هایِ ما رسید، اون عملیات تبدیل شد به یه شکست بزرگ و میدون مرگ برایِ اون حرومزاده هایِ تکفیری باورم نمیشد که تمامِ آتشها را برادرِ خوش خنده ی من به پا کرده باشد لبخند غرور آمیزش عمیق شد شکستی که اصلا فکرشم نمیکردن آخه بعید بود با اون همه سربازو تجهیزات ، حتی تلفات داشته باشن، چه برسه به قیمه قیمه شدن با اون شکست بزرگ که نتیجه ی لو رفتنشون بود، داعش به شدت بهم ریخت، طوری که برایِ شناسایی اون خبرچین به جون همدیگه افتاده بودن حالا دیگه موندن دانیال تو شرایط اصلا به صلاح نبود و باید از اونجا خارج میشد پس به کمک نیروهامون تو سوریه، فراریش دادیم با ناپدید شدنش، انگشت اتهام رفت به سمت دانیال و افرادی که اونو وارد نیرو کرده بودن، مثله صوفی که یه جورایی معشوقه و همسر سابق برادرتون محسوب میشد ادامه دارد.... @tark_gonah_1 ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
استغفار_20.mp3
10.88M
۲۰ 📿 خطرناک است کسی که ؛ اهل استغفار است ، اما اهل توبه نیست! یعنی به زبان استغفار می‌کند ؛ اما بر گناه خود نیــز، اصرار می‌ورزد. @tark_gonah_1
دلم تنگ است این روزها یقین دارم ڪہ میدانے صداے غربت من را ز احساسم تو مے خوانے شدم از درد تنہایے گلی پژمردہ و غمگین ببار اے ابر امشب را ڪہ دردم را تو میدانے 💙 @tark_gonah_1
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_پـنـجـاه_و_هـشتـم ✍سوالهایِ مختلفی در ذهنم پرواز میکر
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍حالا داعش میدونست که ضربه ی سختی از این نخبه ی جدید الورود و ایرانی الاصل، که به نوعی پیشنهادِ سازمان مجاهدین هم محسوب میشد، خورده و همین باعث شد تا بالا دستی های منافقین و داعش واسه پیدا کردنِ مقصر بین خودشون، مثه سگ و گربه به جوون هم بیوفتن بی خبر از وجود یک رابط تو زنجیره ی اصلی خودشون و چیتی حاوی اسرار سِری، در دست ما ایرانیها حالم زیاد خوب نبود عجولانه سوالم را پرسیدم اما این امکان نداره چون عثمان و صوفی مدام اسم اون رابط رو ازتون میپرسیدن و به میان حرفم پرید صبر کنید چقدر عجله دارین بله اونا دنبال رابط بودن اصلا دلیل همه ی اتفاقها رسیدن به اون رابط بود و اِلا عملا کشتنِ دانیال یا من، سودی جز صرف هزینه و وقت براشون نداشت چون عملیاتی که نباید لو میرفت رفته بود و اونا انقدر بیکار نیستن که بخوان از یه خائن انتقام بگیرن اما.. اما وقتی تعدادی از مهره های اصلیشون تو ایران دستگیر شدن، اونا به این نتیجه رسیدن که جریان باید فراتر از دانیال باشه و فردی درست در هسته اصلی داره یه سری از اطلاعاتو لو میده چون دسترسی به اسمایی اون افراد برای کسی مثه دانیال غیر ممکن بود اونا با یه تحقیق گسترده به این نتیجه میرسن که یک رابط تو زنجیره ی اصلیشون وجود داره که مطمئنا دانیال از هویتش باخبره بی اطلاع از اینکه روح برادرتون هم از ماهیت اون رابط خبر نداشت پس باید دانیالو پیدا میکردن و تو اولین قدم سعی کردن تا به شما نزدیک بشن، البته از درِ دوستی چون فکر میکردن که شما حتما از دانیال خبر دارین اما تیرشون به سنگ خورد آخه فهمیدن بی خبرتر از خودشون، خوونوادش هستن اما پیدا کردنِ اون رابط براشون از هر چیزی مهمتر بود، به همین دلیل عثمان به عنوان یه دوست خوب و مهربون کنارتون موند و ازتون در برابر مشکلات و حتی صوفی هم مراقبت کرد کسی که چهره ی دوست داشتنی و همیشه نگرانش باعث شد تا وارد خونه و حریم خصوصیتون بشه و حتی به عنوانِ یه عاشقِ سینه چاک بهتون پیشنهاد ازدواج بده اونا مطمئن بودن که بالاخره دانیال سراغتون میاد و اگه عثمان بتونه اعتمادتونو جلب کنه، خیلی راهت میتونن، گیرش بندازن اما بدخلقی و یک دنده گی تون مدام کارو برایِ عثمان و بالادستی هاش سخت و سختتر میکرد ناگهان خندید و دستش را رویِ گونه اش گذاشت البته شانس با عثمان یار بود آخه نفهمید که چه دستِ سنگینی دارین، ماشالله منظورش آن سیلی بود که در باغ به صورتش زدم عثمان نفهید اما من طعم دست سنگین و بی رحمش را چشیده بودم خجالت کشیدم فقط سیلی نبود، یک بریدگی عمیق هم رویِ سینه اش به یادگار گذاشته بودم و او محجوبانه آن را به یاد نمیآورد.. ⏪ ... 🍃🌺 @tark_gonah_1 ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼