#امام_خامنه_ای:
♦️دولت آقای #رئیسی، دولت کار و امید و حرکت بود
یکی از مهمترین خصوصیات آقای رئیسی #مردمیبودن بود.
این باید برای همهٔ مسئولان دولتها الگو باشد.
🔸حضرت امیر(ع) در عهدنامهٔ مالکاشتر بر توجه به تودهٔ #مردم و دوری از نورچشمیها و ویژهخواران تاکید دارند؛
شهید رئیسی در این مسیر حرکت میکرد.
شهید رئیسی در بیان مواضع انقلابی و دینی کاملاً #صریح بود و دوپهلو سخن نمیگفت
🔹شهید رئیسی به تواناییهای #داخلی عمیقاً اعتقاد و باور داشت.
🔸یکی از خصوصیات بارز شهید رئیسی خستگیناپذیری و #کار و تلاش شبانهروزی بود.
🔹شهید رئیسی هیچگاه از #زخمزبانها مایوس نمیشد. رنج میکشید اما مایوس نمیشد.
شهید رئیسی در سیاست #خارجی هم اهل تعامل بود و هم اهل رعایت عزتمندی کشور و ملت.
@Tarkegonahan
🌷روضه شب سوم محرم🌷
اگه اومدی گریه كنی، این شعر واست بسه، چون هر بیتش مال یه شب روضه است
میل پریدن هست اما بال و پر نه
هر آنچه می خواهی بگو، اما بپر نه
دختر شهید اگه تو جلسه است ببخشه، دختر بی بابا اگه تو جلسه است، داغ دلش تازه می شه، ببخشه،
میل پریدن هست اما بال و پر نه
هر آنچه می خواهی بگو، اما بپر نه
حالا كه بعد از چند روزی پیش مایی
دیگر به جان عمه ام حرف سفر نه
حالا كه اومدی نگی می خوام برم
یا نه اگر میل سفر داری دوباره
باشد برو اما بدون هم سفر نه
این ناله ی تو به من نیرو می ده، صدا زد بابا، زود رد شم از این یه بیت،
با این كبودی های زیر چشم هایم
خیلی شبیه مادرت هستم مگر نه
از كیسوان خاكیم تا كه ببافی
یك چیزهایی مانده اما آنقدر نه
حسین……. امشب سوریه ات رو بگیر
دیشب كه كیسویم به دست باد افتاد
گفتم بكش باشد ولی از پشت سر نه
حسین………..
اومد بالا سرش گفت:حوصله مو سر بردی، این همه داری بهونه می گیری، چهل منزل داری بهونه می گیری، چی می خوای، آروم لباش و باز كرد، گفت: بابا می خوام، گفت :بابا می خوای، یه بابا نشونت بدم، نفست بند بیاد، بابا می خوای، یه بابا برات بیارم، خدایا، یه بابا برات بیارم، یه جای سالم نداشته باشه، بخوای ببوسیش نتونی، یه بابا برات بیارم سفارشی، سفارش كردم، برن بالا پشت بوم، سنگ بزرگ بردارن، آخ حسین……..
گم شده بودم با تو پیدا شدم
اومدی و صاحب بابا شدم
منم سه ساله ات باباجون جا نخور
فقط یه كم شبیه زهرا شدم
بابایی تو كه دق مرگم كردی
بابایی بگو كی بر می گردی
كی گفته من یه دختر اسیرم
خواب خوش و از شامیا می گیرم
من به نمایندگی از بچه ها
دور سرت می گردم و می میرم
بابایی، بابایی
یه هفته می گفت باباش شهید شده بود، یاد شهدا، تو همه جلسات، خصوصاً جلسه ی حضرت رقیه باید زنده باشه، قطعاً امشب خیلی دختر شهید تو روضه نشسته، خیلی فرزند شهید نشسته، می گفت:یه هفته از شهادت باباش گذشت، بهش برنامه ی امتحانی دادن، گفتن باید ببری خونه، بابات ببینه، امضا كنه، بعد بیاری مدرسه، دختری كه یه هفته باباشو از دست داده اومد تو خونه، زانوی غم و بغل گرفت، هرچی مادرش سئوال می كنه، چی شده دخترم؟
به كسی چیزی نگفت، شب همه باید برن مهمونی، رفتن، خونه رو تنها، خلوت كردن، این دختر تنها مونده، با این كارنامه ای كه باید بابا امضا كنه، اومد عكس باباشو بغل كرد، شروع كرد گریه كردن، بابا من به كسی نگفتم، بابا ندارم، هرچی اومدم به معلمم بگم بابام شهید شده، روم نشد،
چیكار می كنی بابا، تو باید امضا كنی، می گه خوابش می بره، تو عالم رویا بابا میآد، اول میآد تو حیاط خونه، مفصله، می تونی بری ببینی این قصه و این داستان مسند، كه هم به محضر امام راحل رسوندن اون زمان و هم حضرت آیت الله گلپایگانی، همه این قضیه رو تأیید كردن،
بابا اومد تو خونه كاغذ و از این دختر گرفت، گفت:بابا غصه نخور خودم برات امضاء می كنم، دختره می گه یه خودكار آبی دادم به بابام، بابام امضاء كرد، یه وقت از خواب بیدار شدم، اینقدر گریه كردم، چرا خواب بودم، چرا خواب دیدم، اومدم سراغ كارنامه ام، می تونی بری ببینی دست خط این شهید، هنوز تو موزه شهدا هست تو تهران، می گه اومد نگاه كرد دید با خودكار قرمز امضای بابای شهیدش رو، باباش نوشته، ملاحضه شد، اینقدر این كاغذ رو به سینه چسبوند گریه كرد، ان شاء الله یه روز بیاد آخر نامه ی ما هم یه دست خط بنویسه،
ان شاء الله آخر این دهه زیر نامه ات بنویسه قبول شد، ان شاء الله بابای این سه ساله، یه جمله بگم، از همه ی شما التماس دعا دارم، آرزو داشت، باباش بیاد با اون دستای قشنگش بغلش كنه، موهاشو شونه بزنه، رو زخم هاش دست بذاره، بچه كوچیك به آرزوش زنده است،
همه دنیا رو ازش بگیری باید به آرزوش برسه، اما یه وقت دید یه سر بریده تو بغلش گذاشتن، می خواد تو بغلش بشینه، پا نداره، می خواد دستاشو نوازش كنه، دست نداره، بابا تو دست نداری، من كه دارم، آروم آروم دست كشید رو پیشونیه باباش، رو چشمای باباش، رو لبای باباش، رو محاسن باباش، تا اینجا رو می شد هضم كرد با یه دختر سه ساله، اما همین كه محاسن رو كنار زد، نگاش به رگ های بریده افتاد، ای حسین….
سید مهدی میرداماد
#روضه
#حضرت_رقیه →
@Tarkegonahan
🔸🔸احـــکــــام شـــرعـــی🔸🔸
❇️احکام پوشش
✳️پوشیدن لباس مشکی تا اربعین
🔷سوال:
آیا پوشیدن لباس مشکی تا اربعین حسینی اشکالی دارد ؟(کراهت دارد؟)
✅جواب:
پوشیدن لباس مشکی در ایام عزاداری خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) به منظور تعظیم شعائر الهی و اظهار حزن و اندوه موجب ترتب ثواب الهی است.
📕منبع: leader.ir
منبع: #استفتائات_رهبری
#احکام
#لباس_مشکی
@Tarkegonahan
🌷روضه شب چهارم🌷
امشب شب چهارم ِ ما با حُر توبه كنیم. اونایی كه شرایط حُر رو دارند،حُر بشند امشب،آی رفیق بیا امشب از گناه آزاد بشو،
گفت ای عفو وکرامت ز ازل بنده ی تو
خصم شرمنده و دلباخته ی خنده ی تو
رحمت واسعه ی حق یم طوفنده ی تو
من کیم بنده ی درمانده ی شرمنده ی تو
سیدی حر سیه رو به شما پیوسته
این یزیدی به امام شهدا پیوسته
حر خودش رو شكست،سردار بود،یلی بود برا خودش
،دیدن كلاه و خود و عمامه رو برداشته،موهاش رو پریشون كرده،چكمه هاش رو گردنش انداخته،داره میآد،همچین كه رسید جلوی ابی عبدالله خودش رو انداخت رو پاش. ببین حر چه طور حرف زده:
شیشه ام آمده ام تا گهرم گردانی
پیش شمشیر بلایت سپرم گردانی
از کرامت بکشی زنده ترم گردانی
چون غبار ره خود دور سرم گردانی
خود حسین واسطه ی رحمت خداست،حالا حر دره خونه ی ابی عبدالله یه واسطه برده،ببین چه كرده حر،صدا كرد آقا:
آب بر کام من از تیغه ی شمشیر ببخش
حر خود را به علی اصغر بی شیر ببخش
من و به بچه ی بی شیرت ببخش آقاجان. حالا امام داره جوای حر رو میده،سر حر رو بالا گرفت. اِرفَع رَأسَك
تو یزیدی نه، کز آغاز زما بودی حرّ
این یه بیت خیلی آدم رو به هم می ریزه،میشه آقا به ما هم همین جوری بگه،آقا ما كه آب رو به روت نبستیم،ما كه دل زینب رو نلرزوندیم.ببین آقا به حر چی میگه:
تو یزیدی نه، کز آغاز زما بودی حرّ
سخت دلتنگ تو بودیم کجا بودی حرّ
حُر منتظرت بودم،چرا دیر اومدی؟زودتر از اینها منتظرت بودم، آقا میشه به منم یه جوری بگی منتظرم بودی بفهمم آقام حواسش به من هم بوده
راه گم کردی و از دوست جدا بودی حرّ
بر سر قافله خون خدا بودی حرّ
تا بیایی به سوی یار دعایت کردم
نه به یک بار که صد بار دعایت کردم
آقا مارو دعا كردی كه تو خیمه ی عزاییم
تو از امروز دگر حرّ فداکار منی
بلکه همسنگر عباس علمدار منی
تا ابد یار منی یار منی یار منی
من خریدار تو گشتم که خریدار منی
سر زده صبح سعادت به مبارک بادت
خلعت خون ،تن صدچاک، مبارک بادت
اذن میدان داد،وقتی سرش رو بلند كرد،آقا بهش گفت:حر می خوای جبران كنی،می خوای توبه ات قبول بشه بسم الله،میدان عمل آماده است
،روضه بخونم برات زود ببرمت سرغ اصل مطلب:رفت میدان،جنگید،وقتی افتاد روی خاك،ابی عبدالله دو تا مدال به حر داده،مدال اولی كه به حر داد این بود،آخه حضرت یه بار اسم مادر حر رو برده بود،نفرین كرده بود حر رو، فرموده بود:ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ مادرت به عزات بشینه. انگار می خواست از دل حر دربیاره،مدال اول رو بهش داد،وقتی سر خونیش رو بغل كرد،فرمود: أَنْتَ الحُرُّ کَما سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرَّاً تو آزاده ای همون جور كه مادرت تو رو آزاده نام نهاده. اینجا اینجوری اسم مادرش رو آورد كه از دلش درآره،یه مدال بهش داد،
میدونی مدال بعدی چی بود؟دیدن ابی عبدالله یه دستمال از شال كمرش جدا كرد"اهل روضه كجاند؟از من جلوتر می ری من خیلی جلو نرم"دیدن با دستمال خودش سر حر رو بست،خوش به حالت حر،مدال از این بالاتر،خود حسین سرت رو با دستمال خودش بست
آخ دلم یه جایی رفته،كی با من میآد؟ من یه جمله بگم،اونی كه مریض دكتر جواب كرده داری،اونی كه مریض سرطانی داری.
یه جمله: اینجا ابی عبدالله با دستمال خودش سر این سردار رو بست،چون می شد سرش رو ببندی
،اما یه سردار كنار علقمه،چنان تیر سه شعبه،چنان عمود آهن، هر كاری كرد سر عباس رو ببنده،....امشب شبش نیست اما میگم:
سقای دشت كربلا اباالفضل،اباالفضل،اباالفضل
دستش شده از تن جدا اباالفضل،اباالفضل،اباالفضل
دستت رو پایین نیار به عباس و به حسین:الهی العفو،الهی العفو
میرداماد
#روضه_حر
#شب_چهارم
@Tarkegonahan
🌷 گناه راهش نیست!🌷
#امام_حسين (ع) فرمود:
🌱«مَنْ حَاوَلَ اَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللّهِ كَانَ اَفْوَتَ لِمَا يَرْجُوا وَ اَسْرَعَ لِمَا يَحْذَرُ».
🍃«كسى كه با گناه و معصيت خدا
در پى به دست آوردن چيزى باشد
كمتر به آنچه اميد دارد میرسد، و
زودتر به آنچه میترسد، دچار مىشود».
(بحار الانوار، ج ۷۵ ص ۱۲ ح۱۹ )
#گناه
#حدیث
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد🌹
@Tarkegonahan
سالروز شهادت:
روحانی اهل سنت
ملا علی جلالی زاده
🍀تولد: 1302/09/5 گلبن سنندج
🌹شهادت 1360/04/19سنندج
ترور به همراه فرزندش
@Tarkegonahan
🌷نجات با زیارت اباعبدالله🌷
♦️دکتر محمد هادی امینی- فرزند علامه امینی- می نویسد:
پس از گذشت چهار سال از فوت پدرم، در شب جمعه ای قبل از اذان صبح، پدرم را در خواب دیدم و او را بسیار شاداب خرسند یافتم.
جلو رفته و پس از سلام و دست بوسی گفتم:
پدر جان در آن جا چه عملی باعث سعادت و نجات شما گردید؟
کتاب الغدیر یا سایر تالیفات؟
یا تاسیس و بنیاد کتابخانه امیرالمؤمنین (علیه السلام)؟
🔹مرحوم علامه امینی، تاملی نمود و سپس فرمود:
فقط #زیارت اباعبدالله الحسین (علیه السلام).
عرض کردم: شما می دانید اکنون روابط ایران و عراق تیره و راه کربلا، بسته است، برای زیارت چه کنیم؟
🌷فرمود: در #مجالس و محافلی که جهت #عزاداری امام حسین (علیه السلام) بر پا می شود، شرکت کنید:
ثواب #زیارت امام حسین (علیه السلام) را به شما می دهند.
🔹سپس فرمود:
پسر جان! توصیه می کنم که #زیارت_عاشورا را به هیچ عنوان ترک مکن.
زیارت عاشورا را دائم بخوان و بر خودت وظیفه بدان. این زیارت، دارای آثار و برکات و فواید بسیاری است که موجب نجات و سعادت مندی تو در دنیا و آخرت می باشد، و امید دعا دارم.
#امام_حسین
#زیارت_عاشورا
#حکایت
#نجات
منبع: آثار و برکات حضرت امام حسین علیه السلام ص ۵۸۱
🚩@Tarkegonahan
🏴🚩🏴🚩🏴🚩
🌷متن روضه شب پنجم محرم 🌷
خورشید را به دیده شفق گونه دید و رفت
از دست ماه دست خودش را کشید و رفت
از خیمه ها کبوتر عاشق پرید ورفت
تا قتلگاه مثل غزالی دوید و رفت
دیدن یه آقازاده هی میخوره زمین،هی بلند میشه،آه،کجا میری عمه،وایسا لااقل یه زره تنت کنه عمه،داداش قاسمم زره اندازه اش نشد،من چرا زره بپوشم.
می رفت پا برهنه در آن عرصه ی جدال
می گفت عمه ، جان عمو کن مرا حلال
شب پنجمی باید بهتر ناله بزنی،چرا میگم ناله بزنی،چون روضه ی عبدالله روضه ی گوداله
دارد به قتلگاه سرازیر می شود
یه بچه ی ده ساله چیکار میکنه اون وسط؟
مبهوت تیر و نیزه و شمشیر می شود
کم کم خمیده می شود پیر می شود
یک آن تعللی بکند دیر می شود
دید عمو افتاده بی رمقه،نانجیب یه ضربه تو سر حسین زد،کلاه خود افتاد،گردن حسین نمایان شد،سر اباعبدالله پیدا شد،بحربن کعب ملعون،اسمش رو بردم تو دلت لعنتش کنی،بحربن کعب،دید سر حسین،برهنه شد،شمشیرش رو بلند کرد،الان سر حسین رو جدا کنم
این بچه دید الان موقعشه،تا شمشیر بالا رفت،یه بچه ده ساله،مگر چقدر بازو داره؟دستش رو گرفت،جلوی شمشیر،وای،تادستش رو زدن،بازوش رو زدند،چی گفت:این بچه،وای من رو آتیش زده،تو رو نمی دونم،تا بازوش رو زدندگفت:وای مادرم،مادرم
دو جور تفسیر میکنند،جفتش رو برات میگم
هر کدوم رو پسندیدی ناله بزن،بعضی ها میگن بچه،کودک،تو اوج سختی و صدمه،باید مادرش رو صدا بزنه،بچه همینطوره،از نظر روانی،وقتی حادثه ای براش پیش بیاد،مادرش رو صدا میزنه
اما من این رو قبول ندارم،من میگم این بچه ی امام حسنه،خون باباش تو رگاشه،آخه باباشم مادریه
باباشم تو کوچه ها دید یه مادری زمین خورد،آی امام حسنیا،از باباش یادگار داشت،افتاد تو بغل عمو،
دستش برید و گفت که ای وای مادرم
رنگش پرید و گفت که ای وای مادرم
آهی کشید و گفت که ای وای مادرم
در خون تپید و گفت که ای وای مادرم
کاشکی به همین جا تمومش میکردند
نمی خوام اسمش رو ببرم اما چه کنم،تا شب هفتم شاید زنده نباشم
بذار اسم این نامرد و ببرم،تا دیدن افتاده تو بغل حسین،داره جون میده،یه دفعه اومد نانجیب
دارم عین مقتل رو میخونم،فرماه حرمله بن کاهل،دیدن داره جون میده،نانجیب تیر سه شعبه زد،سر تو بغل حسین جدا شد،حسین…مدینه بگی ان شاءالله،..حسین..
من میگم وای از دل حسین،چی کشیدی حسین جان،دیدی بعضی وقتها،بچه رزمنده ها میدونن،خیلی ها تو بغلشون شهید شدن،خیلی ها تو بغل حسین شهید شدن
اما بعضی شهادت ها از ذهن آدم نمیره،این همه از جنگ میگذره،بعضی ها هنوز میگن اون صحنه از یادم نمیره،نمیدونم اون صحنه میره یا نه،تا افتاد سر تو بغل حسین،نمی دونم،یاد داداش حسنش افتاد
اما خیلی طول نکشید،بگم یا نه؟
نانجیب ها میخواستن سینه ی حسین و خلوت کنند،کسی رو سینه ی حسین نباشه،سه مرتبه بگو یا حسین..
سیدمهدی میرداماد
#روضه_شب_پنجم
#عبدالله_بن_حسن
@Tarkegonahan
سالروز شهادت
سردار شهید محمدصادق قدسی
🌺فرمانده گردان شهید بهشتی لشکر ۵ نصر
🍀تولد: ۱۳۳۳/۹/۲۲ نیشابور
🌹شهادت: ۱۳۶۵/۴/۲۰ شلمچه
@Tarkegonahan
🌷روضه شب ششم🌷
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ
یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة یا ربَّ الحُجَّة بِحَقِّ الحُجَّة اِشفِ صَدرِالحُجَّة بِظُهورِ الحُجَّة
از روز عهد روز ازل نه ، قدیم تر
مارا نبود غیر تو شاهی کریم تر
از روز عهد روز ازل نه، قدیم تر
ما را نبود غیر تو شاهی کریم تر
اول تو با خدا به سخن لب گشوده ای
موسی کلیم بوده ولی تو کلیم تر
چون راه گریه بر غم بی انتهایِ تو
راهی ندیدم به خدا مستقیم تر
این شغل خانوادگیِ چشمهایِ ماست
بودند در عزایِ شما از قدیم تر
ایمان تو تمام بلارا چشیدُ گفت
ساقی بیار جام بلایی عظیم تر
*بلای عظیم چیه؟ شب عاشورا حرفاشُ که زد ، هر کدوم از یارانِ ابی عبدالله بلند شدند مسلم یه جور، حبیب یه جور ، زهیر یه جور ، سعید یه جور. حضرت به تک تک خبر داد شهادتشونُ .. یهو این نوجوان بلند شد ، حضرت بهش فرمود مرگ در نظرت چگونه است؟ گفت احلی من العسل .. از عسل شیرین ترِ .. بعد حضرت فرمود حالا که اینو گفتی بذار بهت بگم قاسمم ، تو رَم می کشن اما کشتن تو با بقیه فرق داره .. عمو تورو به بلایِ عظیمی دچار می کنند ..*
مردن به زیر پای تو احلی من العسل
پرپر شدن برایِ تو احلی من العسل
بی شک برای من پدری کرده ای عمو
آن طعم بوسه هایِ تو احلی من العسل
آه ای عمو به شکل یتیمانِ پر زدن
با نیزه تا خدایِ تو احلی من العسل
من مثلِ مادرت سپرِ جان حیدرم
پهلویِ من فدای تو احلی من العسل
*بذار روضه بخونم .. نوجوونا امشب مجلسُ گرم کنن .. الله اکبر .. سه بار ابی عبدلله تو کربلا قاسمُ بغل کرد. روضۀ من همینه ، هر کجاش دیدم آماده ای حرفمُ می زنم .. کجا بغل کرد قاسمُ سه بار؟ بار اول وقتی بود که داغِ علی اکبرُ دید .. مقتل میگه تو خیمه دارالحرب، اومد دید عمو کنار بدن داره بلند گریه میکنه .. کنار بدن علی اکبر هی می گفت واغربتا .. واقلتنا الثراء ... تا نگاش افتاد دید عمو داره بلند گریه می کنه کنار بدن پسرش اومد جلو ، سه بار گفت لبیک لبیک ... عمو من که نمردم ، خودم میرم برات جون میدم .. نوشتن اینجا ابی عبدالله بغل کرد قاسمُ .. انقدر گریه کردن از حال رفت .. بار دومی که بغلش کرد لحظۀ وداع بود .. میخواست بره میدان فرمودن این عمو و برادرزاده جوری همدیگر و بغل کردن صدایِ گریه شون به دشمن رسید .. اما بار سوم ... امان از این بار سوم ... نوشتن محاصره ش کردند. بذار من یه ذره بهتر مطلب رو بگم بذار من یه ذره باز کنم حرفُ .. چند تا شهید رو کربلا سنگ بارون کردن ... حرُ رو سنگ بارون کردند ، مقاتل نوشتند دورش حلقه زدن اونقدر سنگ زدن صورتش پر خون شد .. عابسُ سنگ بارون کردند چون برهنه بود انقدر سنگش زدند .. یه نفر دیگه رو هم سنگ بارون کردن اونم خود ابی عبدالله رو سنگ بارون کردن ... میخوام بگم این سه نفر که اسم بردم مردِ جنگی بودن ، سپر داشتن،زره داشتن ، کلاه خود داشتن، اما یه نوجوون سیزده ساله، لباسِ عربی به تنش بود .. جوشن نداشت .. سپر نداشت ..*
برا من که جوشن ندارم عمو
جلو سنگا طاقت بیارم عمو
نمیخواد بیای تا کنارم عمو
خیلی تا اینجا راهِ عمرم قد یه آهِ
رویِ آیینۀ تو ، جایِ سنگ سپاهِ
خیلی سخته برا تو عمو کاش می بستی چشاتو
تو هر زخمم می بینی تابوت مجتبی تو
این عبارت عجیبه مقتل میگه تا صدای واعماه رو ابی عبدالله شنید ، عین باز شکاری سوارِ اسبش شد خودشو رسوند وسط میدان از اسب پیاده شد دید گردُخاکِ .. اسبا دارن هی میرنُ میان .. یه بدنی زیر اسبها زنده زنده داره تکون میخوره .. خوب نگا کرد ، این بدن کیه؟ دشمنُ دور کرد ؛ (من همین یه جمله روضه مِ . همینُ بشنوی بمیری جا داره ..)
یه نگاه کرد دید قاسم داره پاهاشُ رو زمین می کشه .. عمو استخوان هام شکست .. ابی عبدالله قاسمُ بغل کرد .. سینه رو به سینه چسباند .. دید داره زیر لب میگه آخ مادر ... حسین ...همین امشب مدینه تو بگیر .. همین امشب کربلاتُ بگیر ...بغلش کرد ، حالا ابی عبدالله داره باهاش حرف می زنه
خیلی سخته ..
که آتیش به قلب خدا می زنی
ببینم داری دست و پا میزنی
که اینجور عمو رو صدا می زنی
*آخ بمیرم ، این بار سومی بودکه بغلش کرد .. سینه رو به سینه چسباند ، پاهاش رو زمین کشیده میشد .. یه جمله و التماسِ دعا .. دو تا بدن تو کربلا شکلشُ از دست داد .. دو تا بدن حجمش تغییر کرد .. (داد داری بزنی یا نه؟) یه یه بدن کوچیک بود کشیده شد .. قاسم نوجوون بود ، اما وقتی عمو به سینه چسبوندش پاهاش رو زمین کشیده شد .. یه بدنم رشید بود ، دستاشُ زدن .. پاهاشُ زدن .. انقدر تیر بهش زدن ... حسین
حاج سید مهدی میرداماد
#روضه_قاسم
@Tarkegonahan
سالروز شهادت:
پیشمرگ مسلمان کرد
شهید عبدالله جماران
🍀محل ولادت: سنندج
ولادت: 6/9/1314
🌹تاریخ شهادت: 1359/4/21
محل شهادت: سنندج
@Tarkegonahan
🔹🌐 یــــــــــــــــــــــاد ایـــــــــــــــــام🌐🔹
♦️قیام مردم مشهد در مسجد گوهرشاد
🔸روز 21 تیر 1314 قیام مردم مشهد در اعتراض به سیاست های ضداسلامی رضاخان مبنی بر کشف حجاب در صحن مسجد گوهرشاد سرکوب شد. جمعیت بسیاری از معترضان شهید شدند.
🔹21تیر ماه روز حجاب و عفاف
#تاریخ
#حجاب
#کشف_حجاب
🔹@Tarkegonahan
🔸🔹🔸🔹🔸