فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امامحسنانقدرکریمهتمامزائرهاشو
دادهبهبرادرشامامحسین❤️🩹!'
#شهادت_امام_حسن
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#کلیپ😍
⁉️چرا غصه میخوری؟!
ما #امام_زمان داریم❤️
👌بسیار زیبا و شنیدنی
👈حتما ببینید و نشردهید.
✅ پیشنهاد دانلود
پیامبر اکرم قطعاً به شهادت رسیده اند. اجمالاً این اسناد را مطالعه کنید.
لطفاً رسانه باشید🙏🏻
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
[www.sarallah-zn.ir]ma020431-07.mp3
4.87M
#روضه امام حسن مجتبی علیهالسلام
مدّاح: #حاج_مهدی_رسولی
#امام_زمان
#اربعین
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
°•✨| ترک گناه |✨•°
کتاب رمان سلام بر ابراهیم #پارت۱۴۹ مرتضي پارسائيان، علي مقدم: همه گردانها از محورهاي خودشان پيشروي
کتاب رمان سلام بر ابراهیم
#پارت۱۵۰
آهســته و سينهخيز به ســمت جلو رفتم. خودم را به آن سنگر رساندم. فقط
دعا ميكردم و ميگفتم: خدايا خودت كمك كن! ديشــب تا حالا با دشمن
مشكل نداشتيم. اما حالا اين وضع بوجود آمده.
يكدفعه ابراهيم ضربهاي به صورت آن بسيجي زد و اسلحه را از دستش گرفت.
بعد هم آن بسيجي را بغل كرد! جوان كه انگار تازه به حال خودش آمده بود
گريه كرد. ابراهيم مرا صدا زد و بسيجي را به من تحويل داد و گفت: تا حالا
تو صورت كســي نزده بودم، اما اينجا الازم بود. بعد هم به سمت تيربار رفت.
چند لحظه بعد نارنجك اول را انداخت، ولي فايده اي نداشت. بعد بلند شد
و به ســمت بيرون ســنگر دويد. نارنجك دوم را در حال دويدن پرتاب كرد.
لحظهاي بعد سنگر تيربار منهدم شد. بچهها با فرياد الله اكبر از جا بلند شدند و
به سمت جلو آمدند. من هم خوشحال به بچهها نگاه ميكردم. يكدفعه با اشاره
يكي از بچهها برگشتم و به بيرون سنگر نگاه كردم!
رنگ از صورتم پريد. لبخند بر لبانم خشــك شد! ابراهيم غرق خون روي
زمين افتاده بود. اسلحهام را انداختم و به سمت او دويدم.
درست در همان لحظه انفجار، يك گلوله به صورت )داخل دهان( و يك
گلوله به پشــت پاي او اصابت كرده بود. خون زيادي از او ميرفت. او تقريبًا
بيهوش روي زمين افتاده بود. داد زدم: ابراهيم!
با كمك يكي از بچهها و با يك ماشين، ابراهيم و چند مجروح ديگر را به
بهداري ارتش در دزفول رسانديم.
ابراهيم تا آخرين مرحله كار حضور داشــت، در زمان تصرف ســنگرهاي
پاياني دشمن در آن منطقه، مورد اصابت قرار گرفت.
بين راه دائمًا گريه ميكردم. ناراحت بودم، نكند ابراهيم... نه، خدا نكنه، از
طرفي ابراهيم در شب اول عمليات هم مجروح شده بود. خون زيادي از بدنش
رفت. حالا معلوم نيست بتواند مقاومت كند.
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
کتاب رمان سلام بر ابراهیم
#پارت۱۵۱
پزشــك بهــداري دزفول گفت: گلولــهاي كه به صورت خــورده به طرز
معجزهآسایي از گردن خارج شده، اما به جايي آسيب نرسانده. اما گلولهاي كه
به پا اصابت كرده قدرت حركت را گرفته، استخوان پشت پا خرد شده. از طرفي
زخم پهلوي او باز شده و خونريزي دارد. لذا براي معالجه بايد به تهران منتقل شود.
ابراهيم به تهران منتقل شد. يك ماه در بيمارستان نجميه بستري بود. چندين
عمل جراحي روي ابراهيم انجام شــد و چند تركش ريز و درشــت را هم از
بدنش خارج كردند.
ابراهيــم در مصاحبه با خبرنگاري كه در بيمارســتان به ســراغ او آمده بود
گفت: با اينكه بچهها براي اين عمليات ماهها زحمت كشيدند و كار اطلاعاتی
كردنــد. اما با عنايــت خداوند، مــا در فتحالمبين عمليــات نكرديم! ما فقط
راهپيمایی كرديم و شعارمان يا زهرا بود. آنجا هر چه كه بود نظر عنايت
خود خانم حضرت صديقه طاهره بود.
ابراهيم ادامه داد: وقتي در صحرا، بچهها را به اين طرف و آن طرف ميبرديم
و همه خسته شده بودند، سجده رفتم وتوسل پيدا كردم به امام زمان عج
از خود حضرت خواستيم كه راه را به ما نشان دهد. وقتي سر از سجده برداشتم
بچهها آرامش عجيبي داشتند، اكثرًا خوابيده بودند. نسيم خنكي هم ميوزيد.
من در مسير آن نسيم حركت كردم. چيز زيادي نرفتم كه به خاكريز اطراف
مقر توپخانه رســيدم. در پايان هم وقتي خبرنگار پرسيد: آيا پيامي براي مردم
داريد؟ گفت: ما شرمنده اين مردم هستيم كه از شام شب خود ميزنند و براي
رزمندگان ميفرســتند. خود من بايد بدنم تكهتكه شود تا بتوانم نسبت به اين
ِ مردم اداي دين كنم!
ابراهيم به خاطر شكستگي استخوان پا، قادر به حركت نبود. پس از مدتي بستري
شدن در بيمارستان به خانه آمد و حدود شش ماه از جبهها دور بود. اما در اين
مدت از فعاليتهاي اجتماعي و مذهبي در بين بچههاي محل و مسجد غافل نبود.
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
گفتم که از اینجا به حرم راه زیاد است؛
گفتا که مگر از دل خود فاصله داری...؟
صلّی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
#شبزیارتیارباب
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1