°•✨| ترک گناه |✨•°
📚کتاب رمان پسرک فلافل فروش #پارت67 به من گفت: ميخوام لوله كشي ياد بگيرم! خيلي از اين مردم نجف به آ
📚کتاب رمان پسرک فلافل فروش
#پارت68
محمدحسين طاهري:
با اينكه هادي از مؤسسه ي اسلام اصيل بيرون آمده بود، اما براي زيارت كربلا در شب هاي جمعه به سراغ ما ميآمد و با هم بوديم.
در آنجا درباره ي مسائل روز و ... صحبت داشتيم و او هم نظراتش را
ميگفت.
با شروع بحران داعش مؤسسه به پايگاه حشدالشعبي براي جذب نيرو تبديل
شد.
هادي را چند بار در مؤسسه ديدم. ميخواست براي نبرد به مناطق درگير
اعزام شود. اما با اعزام او مخالفت شد.
يك بار به او گفتم: بايد سيد را ببيني، او همه كاره است. اگر تأييد كند،
براي تو كارت صادر ميكنند و اعزام ميشوي.
البته هادي سال قبل هم سراغ سيد رفته بود. آن موقع ميخواست به سوريه
اعزام شود اما نشد.
سيد به او گفته بود: تو مهمان مردم عراق هستي و امكان اعزام به سوريه را
نداري.
اما اين بار خيلي به سيد اصرار كرد. او به جهت فعاليت هاي هنري در زمينه ي
عكس و فيلم، از سيد خواست تا به عنوان تصويربردار با گروه حشدالشعبي
اعزام شود.
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1