هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
من ترانهم 24 سالمه.
چند سال پیش #نامزدم منو به خاطر خواهرم ترک کرد. یه شب تو مراسم عروسی یکی از اقوامم، با نامزد جدیدش دقیقا اومدن روبروی من نشستن، نگاهش همش به من بود و دستش تو دست نامزدش.
وانمود میکرد که خیلی خوشبختن...
دیگه #تحمل دیدنشونو نداشتم، از سالن رفتم بیرون و مسير باغ رو در پيش گرفتم، اصلا نفهمیدم کی رسیده بودم #تهِ_باغ❗️
خیلی عجیب #خلوت بود😰😱
خواستم برگردم برم سالن که سروش روبروم ظاهر شد، خنده ی ترسناکی روی لب داشت بهم نزدیک میشد 📵
خواستم از کنارش ردشم که یهو دستمو ...
https://eitaa.com/joinchat/3556245875C0db195ffbf
هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
یه مدت بود به #نامزدم شک کرده بودم خیلی رفتاراش مشکوک شده بود😔
چند باری خواستم #گوشیش و چک کنم که دیدم براش #رمز گذاشته...
چیزی به #عروسیمون نمونده بود یروز تصمیم گرفتم #سورپرایزش کنم،پنهونی رفتم داخله #خونش....
اما😱
#نامزدم با #زنی آشنا وارد خونه شدن و من مات و #مبهوت #صداشون بودم😞
❌مگه میشه کسی که با جون دل براش زحمت کشیدی.....
https://eitaa.com/joinchat/904921429Cd28fff2656
#براساس_واقعیتی_تلخ👆😔😱
هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
#گوشیم و روی حالت #ضبط گذاشتم و کنار در #ماشین قایمش کردم و به #نامزدم گفتم :
+عزیزم پیش اون داروخونه یک لحظه صبر کن
اون دوتا داخل ماشین تنها شدن از عمد یکمی کارم رو طول دادم بعدش سوار ماشین شدم و بدون اینکه متوجه بشن #گوشیم رو برداشتم .
تا رسیدن به خونه دل تو دلم نبود و #اولین موقعیتی که تنها شدم #صدای_ضبط_شده رو گوش دادم و وقتی حرفاشون با خواهرم رو شنیدم چشمام سیاهی رفت و …
❌ https://eitaa.com/joinchat/904921429Cd28fff2656 ❌
#سرنوشت_من_با_نامردی_خاهرم😔