eitaa logo
از گـــنـــاه تـــا تـــوبـــه
3.2هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
32.4هزار ویدیو
90 فایل
✨•°﷽°•✨ 🌱کانال تخصصی ترک گناه😊 ارتباط🕊️ 🔮 تبلیغات ارزان 🆔 eitaa.com/joinchat/800784548C35b1345b7e
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
🚫🚫 در شب ⛔⛔ 🔴ساعت ۵ صبح از خواب بیدار شدم و دیدم برق اتاق دخترم همچنان روشن است اولش فک کردم شاید با نامزدش بیدار مونده ولی وقتی از کنار اتاقش رد شدم با دیدن در نیمه باز دلم شور افتاد کمی که نزدیکتر رفتم دیدم دخترم با چشمانی باز از تخت آویزان است .سریع داخل اتاق شدم و ..... https://eitaa.com/joinchat/1819082945Cc5f57c1a0b https://eitaa.com/joinchat/1819082945Cc5f57c1a0b ❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌
. 🔥 🔥شیاطین در کمینگاه جنس شیاطین و اجنه از آتش می باشد هر شیطان وظیفه گمراهی خاصی برای آدمی می باشد شیطان دهار مأموريتش آزارمؤمنان در است بطوریکه انسان خوابهای میبيند يا درخواب به شکل نامحرم درمی آيد و انسان را وسوسه میکند تا او را کند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
🚫🚫 در شب ⛔⛔ 🔴ساعت ۵ صبح از خواب بیدار شدم و دیدم برق اتاق دخترم همچنان روشن است اولش فک کردم شاید با نامزدش بیدار مونده ولی وقتی از کنار اتاقش رد شدم با دیدن در نیمه باز دلم شور افتاد کمی که نزدیکتر رفتم دیدم دخترم با چشمانی باز از تخت آویزان است .سریع داخل اتاق شدم و ..... https://eitaa.com/joinchat/1364656341C65395a2ffd ❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌
هدایت شده از گسترده فانوس🔰
❌برگرفته از داستان واقعی❌ دم دمای صبح بود... بعد از یک خواب یهو از خواب پریدم و دیدم آرشام کنارم نیست! سابقه نداشت شب از خواب بیدار بشه ولی بعد از اون لعنتیه وحشتناک درگیر چیزی شد که حتی فکرشم نمیکردم😓 .....! ناگهان صدای ناله ای عجیب از طبقه ی پایین به گوشم رسید فورا از تخت اومدم پایین و بسمت صدا میرفتم که دستای گرم و لرزونی روی شونم احساس کردم وقتی برگشتم آرشامو دیدم که با به خون نشسته میکرد و بهم میگفت:...😱😰❌🔞 📌ادامه ی داستان واقعی👇☠ https://eitaa.com/joinchat/1176503195C6a5901d929
هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
❌برگرفته از داستان واقعی❌ دم صبح بود... بعد از یک خواب از خواب پریدم و دیدم آرشام نیست! سابقه نداشت شب از خواب بیدار بشه ولی بعد از اون درگیر چیزی شدکه 😓 .....! ناگهان صدای ناله ای به گوشم رسیدفورا بسمت صدا میرفتم که دستای گرمی روی شونم احساس کردم وقتی برگشتم آرشامو دیدم که با به خون نشسته میکرد و بهم میگفت:...😱😰❌🔞 📌ادامه ی داستان واقعی👇☠ https://eitaa.com/joinchat/1176503195C6a5901d929
برای مجرمان هنگامی كه آتش، آنان را از مكانی دور ببيند، صدای و خشم آلودش را كه با نفس زدن شديد همراه است می‌شنوند. 🌺 سوره فرقان/12 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
سه ماهه بودم. از همون اول مادرشوهرم چشم از شکمم برنمیداشت. همش می‌پرسید: مطمئنی پسره دیگه؟ روزی که جواب اومد و فهمیدیم دوقلوها دخترن، صورتش یکدفعه سفید شد، گفت: پسرم ... ماه هفتم بود. یه عصر که توی خونه تنها بودیم، تو راه پله‌ها پام لغزید و از چندتا پله پرت شدم پایین. یه درد کل وجودمو گرفت... سرمو که چرخوندم، دیدم مادرشوهرم بالای پله‌ها وایساده. نه زد، نه دوید کمکم کنه. فقط ایستاده بود و با همون لبخند عجیب و غریبش نگام میکرد.... یادم نیس بعدش چی شد. تو بیمارستان که به هوش اومدم، اولین چیزی که حس کردم درد تیرکشنده شکمم بود. دستم رو بردم روی پانسمان... یه عجیب اونجا بود... انگار یه چیزی کم بود... مادرشوهرم چشاش از ذوق می‌زد، انگار نه انگار من تازه از یه اتفاق بد جون سالم به در بردم.. با عجله اومد داخل، هول هولکی گفت:خانم...ببخشید ولی...https://eitaa.com/joinchat/3556245875C0db195ffbf
سه ماهه بودم. از همون اول مادرشوهرم چشم از شکمم برنمیداشت. همش می‌پرسید: مطمئنی پسره دیگه؟ روزی که جواب اومد و فهمیدیم دوقلوها دخترن، صورتش یکدفعه سفید شد، گفت: پسرم ... ماه هفتم بود. یه عصر که با مادرشوهرم توی خونه تنها بودیم، تو راه پله‌ها پام لغزید و از چندتا پله پرت شدم پایین. یه درد کل وجودمو گرفت... سرمو که چرخوندم، دیدم مادرشوهرم بالای پله‌ها وایساده. نه زد، نه اومد کمکم. فقط با همون لبخند عجیب غریبش نگام میکرد.... یادم نیس بعدش چی شد. تو بیمارستان که به هوش اومدم، اولین چیزی که حس کردم درد تیرکشنده شکمم بود. دستمو بردم رو پانسمان... یه عجیب اونجا بود... انگار یه چیزی کم بود... مادرشوهرم چشاش از خوشحالی می‌زد، انگار نه انگار که از یه اتفاق بد جون سالم به‌در بردم.. با عجله اومد داخل، هول هولکی گفت:خانم...ببخشید ولی...https://eitaa.com/joinchat/1454638208C78608db3f5