eitaa logo
از گـــنـــاه تـــا تـــوبـــه
3.4هزار دنبال‌کننده
32.7هزار عکس
28.7هزار ویدیو
78 فایل
✨•°﷽°•✨ 🌱کانال تخصصی ترک گناه😊 ارتباط🕊️ 🔮 تبلیغات ارزان 🆔 eitaa.com/joinchat/800784548C35b1345b7e
مشاهده در ایتا
دانلود
مستند سه دقیقه در قیامت(مستندی زیبا وآموزنده😱😱)) قسمت 🦋نشانه ها🦋 پس از ماجرایی که برای پسر معتاد اتفاق افتاد فهمیدم که من برخی از اتفاقات آینده را هم دیده ام. نمی دانستم چطور ممکن است، لذا خدمت یکی از علما رفتم و این موارد را مطرح کردم و ایشان هم اشاره کرد که در این حالات مکاشفه که شما بودی، بحث زمان و مکان مطرح نبوده. لذا بعید نیست که برخی موارد مربوط به آینده را دیده باشید. بعد از این صحبت، یقین کردم که ماجرای شهادت برخی همکاران من اتفاق خواهد افتاد. یکی دو هفته بعد از بهبودی من، پدرم در اثر یک سانحه مصدوم شد و چند روز بعد دار فانی را وداع گفت. خیلی ناراحت بودم، اما یاد حرف عموی خدابیامرزم افتادم که گفت: این باغ برای من و پدرت است و به زودی به ما ملحق می‌شود .در یکی از روزهای دوران نقاهت، به شهرستان دوران کودکی و نوجوانی سر زدنم ،به سراغ مسجد قدیمی محله رفتم و یاد خاطرات کودکی و نوجوانی برایم تداعی شد. یکی از پیرمرد های قدیمی مسجد را دیدم سلام و علیک کردیم و برای نماز وارد مسجد شدیم. یکباره یاد صحنه‌های افتادم که از حساب و کتاب اعمال دیده بودم. یاد آن پیر مردی که به من تهمت زده بود و به خاطر رضایت من ثواب حسینیه اش را به من بخشید. این افکار و صحنه ناراحتی آن پیرمرد همینطور در مقابل چشمانم بود، با خودم گفتم: باید پیگیری کنم و ببینم این ماجرا تا چه حد صحت دارد. هرچند می‌دانستم که مانند بقیه موارد این هم واقعی است، اما دوست داشتم حسینیه ای که به من بخشیده شده را از نزدیک ببینم. به آن پیرمرد گفتم فلانی رو یادتون هست ؟؟همون که چهار سال پیش مرحوم شد؟؟ گفت: بله، خدا نور به قبرش بباره ،چقدر این مرد خوب بود، این آدم بی سر و صدا کار خیر می‌کرد ،آدم درستی بود مثل اون حاجی کم پیدا میشه. گفت: بله، اما خبر داری این بنده خدا چیزی تو این شهر وقف کرده ؟؟مسجد، حسینیه ؟؟گفت : نمیدونم ،ولی فلانی خیلی باهاش رفیق بود، اون حتماً خبر دارخ .الان هم توی مسجد نشسته .بعد از نماز سراغ همان شخص رفتیم. ذکر خیر آن مرحوم شد و سوالم را دوباره پرسیدم. این بنده خدا چیزی وقف کرده؟؟ این پیرمرد گفت: خدا رحمتش کنه که دوست نداشت کسی خبردار بشه، اما چون از دنیا رفته به شما می گویم .ایشان به سمت چپ من اشاره کرد و گفت این حسینیه رو میبینی که اینجا ساخته شده .همان حاج آقا که ذکر خیرش رو کردی، این حسینیه را ساخت و وقف کرد .نمیدونی چقدر این حسینی خیر و برکت داره. الان هم داریم بنایی می‌کنیم و دیوارهای حسینیه رو برمیداریم و ملحق می‌کنیم به مسجد، تا فضا برای نماز بیشتر بشه. من بدون اینکه چیزی بگم جواب سوالم رو گرفتم. بعد از نماز سریع به حسینیه ام زدم و برگشتم. شب با همسرم صحبت می کردیم ،خیلی از مواردی که برای من پیش آمده بود باورکردنی نبود، بعد به همسرم که ،ماه چهارم بارداری را پشت سر گذاشته بود گفتم: راستی خانم ،من قبل از اینکه به بیمارستان بروم، با هم سونوگرافی رفتیم و گفتید که بچه ما پسر است،درسته!؟؟ گفت: آره، برگه اش رو دارم. کمی سکوت کردم و با لبخند به خانمم گفتم: اما اون لحظه آخر به من گفتند: به خاطر دعاهای همسرت و دختری که تو راهداری شفاعت شدی. به همسرم گفتم این هم یک نشانه است اگر این بچه دختر بود معلوم میشه که تمام این ماجراها صحیح بوده .در پاییز همان سال دخترم به دنیا آمد. اما جدای از این موارد تنها چیزی که پس از بازگشت ترس شدیدی در من ایجاد می کرد و تا چند سال مرا اذیت می‌کرد، ترس از حضور در قبرستان بود ،من صدا های وحشتناکی می شنیدم که خیلی دلهره آور و ترسناک بود. اما این مسئله اصلاً در کنار مزار شهدا اتفاق نمی‌افتاد. در آنجا آرامش بود و روح معنویت که در وجود انسان ها پخش می شد. لذا برای مدتی به قبرستان رفتم و بعد از آن فقط صبح های جمعه راهی مزار دوستان و آشنایان می‌شدم. اما نکته مهم دیگری را که باید اشاره کنم این است که من در کتاب اعمال و در لحظات آخر حضور در آن دنیا ،میزان عمر خودم را که اضافه شده بود مشاهده کردم. به من چند سال مهلت دادند، که آن هم به پایان رسیده و اکنون در وقت‌های اضافه هستم. اما به من گفتند مدت زمانی که شما برای صله رحم و دیدار والدین و نزدیکانت می گذارید جزو عمر شما محسوب نمی شود. همچنین زمانی که مشغول بندگی خالصانه خداوند یا زیارت اهل بیت هستی جزو این مقدار عمر شما محسوب نمی‌شود. 🌹🌹پیشنهاد ویژه برای خواندن🌹🌹 ادامه دارد.........__________ 👇👇👇 @Tarkgonahan