آدینهها، حرفهای نگفته امان را لابلای بغض هایمان می پیچیم و غروب که می شود، جامه ی دلتنگی را بر قامت دلمان می پوشانیم.
از اول هفته، روزها را رج می زنیم و به جمعه که می رسیم تازه یادمان می افتد چقدر کم آورده ایم.
به درو دیوار گیر می دهیم و بهانه می گیریم اما رویمان نمی شود رک و راست بگوییم، چه مرگمان است.
رویمان نمی شود بگوییم لحظه هایمان عطر و بوی نبودنش را می دهد.
رویمان نمی شود بگوییم آینه دهن کجی می کند به تنها بودنمان در قلب جیوه ایش.
شهامت نداریم، قطره قطره باران شویم و بباریم بر عصرهای دلگیر و پر از غصه
بلکه خدا خواست و سیلی آمد و سد بغض هایمان را شکست و این همه دلتنگی را با خود برد...
#مهتاب_بهشتی
آدینههامان بی تو عمری داغدارست