eitaa logo
ترانه‌ی ماه و مهتاب
188 دنبال‌کننده
598 عکس
74 ویدیو
8 فایل
اینها شعر نیستند، نغمه های عاشقانه ای هستند که ماه در گوش شما زمزمه می کند آدرس اینستا: mahtab.beheshti3 https://t.me/tarranemah
مشاهده در ایتا
دانلود
ما از دیار کوچه‌های داغداریم ما از تبار عشق، نسلی ماندگاریم ما چون شقایق یادگار جبهه هستیم میراث دار عاشقان بی‌قراریم می‌بارد از چشمان ما بی‌تابی ما چون ابرها ما هم به باران ها دچاریم تقویم می‌داند که کل روزها را هجران کشیده، در پی دیدار یاریم فرقی ندارد شنبه‌ها و جمعه‌ی ما آدینه‌ایم اصلا، هوای گریه داریم بذر توسل در دل ما میوه داده ما برگ سبز شاخسار، انتظاریم اندکی صبر...
هدایت شده از ترانه‌ی ماه و مهتاب
ما از دیار کوچه‌های داغداریم ما از تبار عشق، نسلی ماندگاریم ما چون شقایق یادگار جبهه هستیم میراث دار عاشقان بی‌قراریم می‌بارد از چشمان ما بی‌تابی ما چون ابرها ما هم به باران ها دچاریم تقویم می‌داند که کل روزها را هجران کشیده، در پی دیدار یاریم فرقی ندارد شنبه‌ها و جمعه‌ی ما آدینه‌ایم اصلا، هوای گریه داریم بذر توسل در دل ما میوه داده ما برگ سبز شاخسار، انتظاریم اندکی صبر...
334.3K
ابرو، کشیده از محاق ماه نازکتر چشم است اینها یا که دارویی است خواب آور؟ رنگ لبت قرمز شبیه برگ آلاله‌ست از رنگ رژهای جهان، رنگ لبانت سر تن پوش زیبای تنت برف است انگاری با راه راه استخوانت می‌شود مرمر گیسوی تو صبح پس از بی‌خوابی یلداست بر شانه‌هایت آبشار افتاده اغواگر اما چرا پیراهنی ساده به تن داری؟ این بندها بسته چرا دست تو را دیگر؟ ...این اخرین تصویر از تو در خیالم ماند وقت وداع آخرم از چهره ات مادر
ابرو، کشیده از محاق ماه نازکتر چشم است اینها یا که معجونی ست خواب آور؟ رنگ لبت قرمز شبیه برگ آلاله‌ست از رنگ رژهای جهان، رنگ لبانت سر تن پوش زیبای تنت گلبرگی از گلهاست پیچیده مشتی استخوان در پوشش مرمر گیسوی تو صبح پس از بی‌خوابی یلداست بر شانه‌هایت آبشار افتاده اغواگر اما چرا پیراهنی ساده به تن داری؟ این بندها بسته چرا دست تو را دیگر؟ ...این اخرین تصویر از تو در خیالم ماند وقت وداع آخرم از چهره ات مادر
از چشم هایم، باز امشب شعر بارید گلدان یاد مادرم، از اشک تر شد در ساک، حجم رفتنش را جای می‌داد با خاطرات مرگ وقتی همسفر شد لج میکنم مثل زمان کودکی ها پشت سرش چون باد هوهو می‌کشم هی آن شمع دلخونم که بی پروانه مانده با یاد او شعله به هر سو می‌کشم هی با گل به استقبال مادر رفته بابا پوشیده برتن جامه‌ی دامادیش را دیوانه‌ام با گریه می‌خندم به حالش وقتی که می‌بینم بساط شادیش را تقدیر در کُشتی گرفتن  بی نظیر است خم کرده پشتم را ولی باید بمانم باید برای بدرقه اشکی بریزم وقت وداع دل که شد، ذکری بخوانم مرغ دلم در سینه پرپر می‌زند باز دلتنگ بابا و تمام خاطراتم با من غریبی می‌کند دیروزِ خانه کو بعد مادر خنده های با نشاطم؟