eitaa logo
ترانه‌ی ماه و مهتاب
166 دنبال‌کننده
551 عکس
67 ویدیو
4 فایل
اینها شعر نیستند، نغمه های عاشقانه ای هستند که ماه در گوش شما زمزمه می کند آدرس اینستا: mahtab.beheshti3 https://t.me/tarranemah
مشاهده در ایتا
دانلود
بغض غزلم، نیت باران شدنم نیست دل سخت شدم، میل به آسان شدنم نیست کج کرده چنان قبله‌ی حاجات مرا عشق کفراست بگویم، سر سلمان شدنم نیست از صحبت با خار مرا باز ندارید گلدانم و شوقی به گلستان شدنم نیست پاییز وشم، زردی عشق است به رویم در سینه، تمنای بهاران شدنم نیست از باد خزان شمع نگاهم شده خاموش در دل هوس باز فروزان شدنم نیست
در آغوش وداعت، آسمانی گریه باریدم به وقت رفتنت جان دادنم را، بارها دیدم چه می‌شد کفشها، آوردنت را نیز می‌دانست من این را دائما از کفش تردید تو، پرسیدم نمکزاری شده پشت سرت اشکی که می امد نبودی، روزها من غنچه‌ی دلشوره می‌چیدم شبیه ماه بودی زندگانی از تو رونق داشت من از این حجم تنهایی بدون نور ترسیدم زمین جای قشنگی نیست بعد از رفتنت ای عشق و من عمریست اینجا بی حضور عشق تبعیدم
در هم تنیده عشق، مرا با خیال تو کی می رسد سپیده‌ی صبح وصال تو سودای تو بهانه‌ی بی خویش بودن است من را بگیر، این من ناچیز مال تو نزدیک می‌شوم به فنا در فنای خود می‌پرسم از خیال تو، خوب است حال تو؟ از من مپرس این که چرا عاشقت شدم بیچاره عقل مانده خودش در سوال تو افتاده بود در ته فنجان تو غزل من را غزل کشانده به فنجان فال تو
نبض قدمهای تو را، در شعر باید جا کنم با تکه های خاطره، شعر تو را انشا کنم پاییزهای یخ زده، عطر تو را بر خود زده بی شعله‌ی رویای تو، یخ را چگونه وا کنم؟ یادت فراوان ریخته، در روزگار رفته ام من با کدامین چرتکه، یاد تو را منها کنم؟ پاییز دارد می‌رود تا در زمستان گم شود چون قصه‌ی یلدا تو را، باید که نامیرا کنم تو سیب سرخ هفت سین، من سیر و سرکه در دلم امسال باید عشق را، در هفت سین پیدا کنم
ای امان سبز آغوش تو، تابستان من میوه‌ی انگور چشمت، سهم تاکستان من مهربانی های تو چون آفتاب گرم روز زنده کرده زندگی را، در میان جان من با صدای خنده‌ی گرم تو جولان می‌دهد بچه گنجشک قشنگ عشق، در ایوان من نقشه‌ی جغرافیای عشق را تفسیر کن قسمت بامعرفت‌ها، می شود ایران من آمدو شد،شیوه‌ی مهمان نوازی های ماست این قدمهای تو و این فرشی از چشمان من... (ویرایش)
در پنجه‌ی تدبیر تو رج خورده تقدیرم برگم ولی بر دستهایت بسته زنجیرم پرواز یعنی در هوایت زندگی کردن بی لطف بازیهای تو، پیری زمین گیرم بالا و پایین می‌شوم با شیطنت هایت من برگ زردم در سکوت باد می‌میرم بین تمام برگ‌ها، اقبال با من بود سرخوش به این نوع انتخاب و حسن تدبیرم ای باد مجنون پیشه، رسم عاشقی با توست برگم ولی با نقش لیلای تو درگیرم (ویرایش)
چشمم، به دریا طعنه زد با بیقراری آیا خبر از حال این بیچاره داری؟ تو از رسیدنها چنین پر آب هستی من ماندم و نادیدن و چشم انتظاری من غرق اشکم، بس که دور از دوستانم تو ماندی و باران و لطف رود جاری من مدّ مدّم بس که باران زاست حالم مدّ‌ می‌‌شوی شبها که بر ماهی دچاری... موجی ز دریا آمد و اشک مرا شست شد همدم چشمان من با بردباری لالایی اش گویا که شرح تازه ای داشت از عشق و هجران و حدیث بدبیاری... دل برده از من آسمان و ابر و ماهش کار من و ماه است شب، نامه نگاری شاید نصیب تو رسیدن باشد اما کار من و ماه است تنها سوگواری
از وصلت باران و بغض و ابرِ پاره زاییده ذهنم، شعر نوپایی دوباره شعری پر از آرایه‌ی زیبای تشبیه شعری پر از، چشمک زدنهای ستاره شعری که شاعر با وضوی خون نوشته خون رنگ، مثل لاله‌های پرشراره بغضی که از چشم غزل سر باز کرده چشمی که غم را می‌کند در من نظاره پنهان شده دلتنگیم در واژه‌هایم پوشیده شعرم، جامه‌ای پر استعاره
شعر باران می‌شد از چشمم، که باران ریز بود حرف، می‌رقصید در ذهنم، که طوفان خیز بود در بلوغ عاطفه، درگیر چشمانی شدم که شراب کهنه پیش مستیش ناچیز بود یک طرف احساس، در گیر مجاب عقل بود یک طرف دنیا که در وحشیگری چنگیز بود (پای استدلال چوبی بود) تاثیری نکرد من زمین می‌خوردم و فرمان دل برخیز بود گرچه در ظاهر لباس صلح برتن کرده بود حکم عقلم تا ابد از عاشقی پرهیز بود بی خبر از شرح تاریخ است گویا عقل من کوچه‌ی دلدادگی از روز اول لیز بود...
عطر تو را پوشیده باد خیره سر امشب بالیده یادت باز در زندان سر امشب بی من کنار دیگران خوش باد ایامت شد بی تو گرچه عابر دل، در به در امشب جغرافیای سینه‌‌‌ ای که خانه‌ی من بود سوی اجاقش را که کرده شعله ور امشب؟ افسونگری های کدامین چشم جادویی حرز  دعا را کرده حتی بی اثر امشب از کوچه‌ی دلتنگیم بردار یادت را خون جای باران می چکد از چشم تر امشب باران نزن طوفان نیا ای باد ساکت شو من می‌روم بی خاطرات او سفر امشب
گاهی میان ما دو تن، اشکی کبوتر می‌شود سیب ملول گونه از، خط خوشش تر می‌شود وقتی گلاب دیده بر بال کبوتر می‌چکد غم نامه‌ی هجرانمان چون گل معطر می شود احساس از چشمان من همچون شراب خانگی میخانه برپا می‌کند، هفتاد ساغر می‌شود سرد است آه سینه‌ام اما ز داغ دوریت آتش به عالم می‌زند انگار آذر می‌شود تا دیده مضطر می‌شود هی اشک جوهر می‌شود کاغذ کبوتر می‌شود تا نامه منبر می‌شود تا پر شود هر نامه از اشک ملال انگیز گل در کارگاه عاشقی صد شاخه پرپر می‌شود با بوسه تمبری می‌زنم بر جان خیس نامه ام یعنی به شوق روی تو این روزها سر می‌شود
اگر چه رنگ لب من همیشه میگون است خبر ز دیده نداری که غرق در خون است حکایت منِ بی تو، به عاشقی ماند که روی لیلیِ خود را، ندیده مجنونست شبیه ناله‌ی باد است سوزِ ساز دلم صدای تارِ دل من، چقدر موزون است اگرچه رنج زیادیست، لطف کن ای دوست خبر بگیر و ببین بی تو حال من چون است قسم به حضرت ساقی، قسم به جان خودت که چشم، بارش خود را به عشق مدیون است