هدایت شده از برای امام زمانم چه کنم ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
➕ تو هم باید مبعوث بشی!
➕ تو هم باید دریافتکنندهی وحی باشی!
➕ تو هم باید به مقام رسالت برسی!
➖ یعنی چی؟! چهجوری؟!
ویژهی عید #مبعث 🌹
🌐 آپارات | اینستاگرام | یوتیوب
@Ostad_Shojae
❇️ نجات از تگرگ مرگبار بعد از توسل به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)
(تشرّف صاحب کتاب الزام النّاصب در راه نجف)
♦️ آقای شیخ علی یزدی حائری فرمودهاند:
▫️ در سال معروف به غریقیّه که نزدیک به پانصد نفر از زوّار امیر المؤمنین علیه السّلام در مسیر کربلا به نجف برای درک زیارت روز مبعث، در شطّ کوفه غرق شدند، من هم با عیال و اثاثیه زیادی به همراه عموی خود به نام حاج عبد الحسین، از کربلای معلّی خارج شدیم و تا نزدیک سدّی، که به دستور مرحوم حاج عبد الحسین شیخ العراقین بنا شده بود، رفتیم.
💨 ناگاه هوا دگرگون شد و بادهای سخت وزیدن گرفت گردوخاکی ایجاد شد. ابرهای قطعهقطعه در هوا نمایان و همدیگر را گرفته و متراکم شدند.
⛈ رفتهرفته نمنم باران، باریدن گرفت تا آنکه باران شدید شد و به تگرگ مبدّل گردید. هر دانه تگرگی که از آسمان میآمد به اندازه نارنج کوچک و یا گردوی بزرگی بود.
⚡️ وضعیّت ما وخیم و دنیا بر ما تنگ شد و بلا نازل گردید. یقین کردیم که هلاک خواهیم شد.
بسیاری از چهارپایان از آن تگرگ دستخوش هلاکت گردیدند و مردم همه مضطرب شدند.
بعضی از آن تگرگها که بر سر افراد میخورد، آنها را به هلاکت میرساند. بعضی از مردم هم منتظر بودند که تا چهوقت تگرگ به سرشان اصابت کند. عدّهای هم مثل دیوانگان از این طرف به آن طرف میدویدند به امید آنکه از این مهلکه جان سالم بدر برند.
❄ سرما بحدّی شدید شد که دست و پای همگی مثل چوب خشک گردید و چهارپایان از حرکت باز ماندند. به عمویم گفتم:
🔹 کاری کن که به مرکز سلیمانیّه برسیم. به جایی که قایقها توقّف میکنند برو و صاحبان آنها را خبر کن؛ شاید بیایند و ما را حمل کنند و از هلاکت رها شویم.
▫️ عمویم- حاج عبد الحسین- به هر کیفیّتی بود خود را به سلیمانیّه رسانید؛ امّا در آنجا نه قایق و نه قایقرانی دیده بود. همانجا ناامید ماند و حتّی قادر بر مراجعت نبود که خود را به ما برساند و از کیفیّت ماجرا خبر دهد.
☠ بههرحال بالهای مرگ بالای سر ما پهن شده و چنگال خود را به ما نشان میداد.
✨ در این اثناء به حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه متوسّل شدم. ناگاه دیدم قایقی در آب و نزدیک ما ظاهر شد سیّدی میان آن بود به گمانم رسید که از اهالی کربلا باشد. ایشان با صدای بلند و به فارسی صدا زد:
🔸 این حاج شیخ خودمان است.
▫️ بعد هم با ما تعارف نمود و دستور فرمود که من و عیالات وارد قایق شویم.
دستور آن سیّد جلیل را اطاعت نموده و هرطور بود خود را با اثاثیه و عیال و اطفال به او رساندم. ایشان هم حرکت کردند تا اینکه ما را به سلیمانیّه رسانیدند و گذشت بر زوّار آنچه که گذشت؛
🔘 یعنی حدود پانصد نفر از آنها به سبب آن تگرگها از دار دنیا رفتند.
💡 من هم متوجّه توسّل و استغاثه خود نشدم مگر بعد از مدّت مدیدی که از این قضیّه گذشته بود و دانستم که آن سیّد همان بزرگوار ارواح العالمین له الفداه است.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ی ۱۴۴
🏷 #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه)
#مبعث
❇️ نجات از تگرگ مرگبار بعد از توسل به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)
(تشرّف صاحب کتاب الزام النّاصب در راه نجف)
♦️ آقای شیخ علی یزدی حائری فرمودهاند:
▫️ در سال معروف به غریقیّه که نزدیک به پانصد نفر از زوّار امیر المؤمنین علیه السّلام در مسیر کربلا به نجف برای درک زیارت روز مبعث، در شطّ کوفه غرق شدند، من هم با عیال و اثاثیه زیادی به همراه عموی خود به نام حاج عبد الحسین، از کربلای معلّی خارج شدیم و تا نزدیک سدّی، که به دستور مرحوم حاج عبد الحسین شیخ العراقین بنا شده بود، رفتیم.
💨 ناگاه هوا دگرگون شد و بادهای سخت وزیدن گرفت گردوخاکی ایجاد شد. ابرهای قطعهقطعه در هوا نمایان و همدیگر را گرفته و متراکم شدند.
⛈ رفتهرفته نمنم باران، باریدن گرفت تا آنکه باران شدید شد و به تگرگ مبدّل گردید. هر دانه تگرگی که از آسمان میآمد به اندازه نارنج کوچک و یا گردوی بزرگی بود.
⚡️ وضعیّت ما وخیم و دنیا بر ما تنگ شد و بلا نازل گردید. یقین کردیم که هلاک خواهیم شد.
بسیاری از چهارپایان از آن تگرگ دستخوش هلاکت گردیدند و مردم همه مضطرب شدند.
بعضی از آن تگرگها که بر سر افراد میخورد، آنها را به هلاکت میرساند. بعضی از مردم هم منتظر بودند که تا چهوقت تگرگ به سرشان اصابت کند. عدّهای هم مثل دیوانگان از این طرف به آن طرف میدویدند به امید آنکه از این مهلکه جان سالم بدر برند.
❄ سرما بحدّی شدید شد که دست و پای همگی مثل چوب خشک گردید و چهارپایان از حرکت باز ماندند. به عمویم گفتم:
🔹 کاری کن که به مرکز سلیمانیّه برسیم. به جایی که قایقها توقّف میکنند برو و صاحبان آنها را خبر کن؛ شاید بیایند و ما را حمل کنند و از هلاکت رها شویم.
▫️ عمویم- حاج عبد الحسین- به هر کیفیّتی بود خود را به سلیمانیّه رسانید؛ امّا در آنجا نه قایق و نه قایقرانی دیده بود. همانجا ناامید ماند و حتّی قادر بر مراجعت نبود که خود را به ما برساند و از کیفیّت ماجرا خبر دهد.
☠ بههرحال بالهای مرگ بالای سر ما پهن شده و چنگال خود را به ما نشان میداد.
✨ در این اثناء به حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه متوسّل شدم. ناگاه دیدم قایقی در آب و نزدیک ما ظاهر شد سیّدی میان آن بود به گمانم رسید که از اهالی کربلا باشد. ایشان با صدای بلند و به فارسی صدا زد:
🔸 این حاج شیخ خودمان است.
▫️ بعد هم با ما تعارف نمود و دستور فرمود که من و عیالات وارد قایق شویم.
دستور آن سیّد جلیل را اطاعت نموده و هرطور بود خود را با اثاثیه و عیال و اطفال به او رساندم. ایشان هم حرکت کردند تا اینکه ما را به سلیمانیّه رسانیدند و گذشت بر زوّار آنچه که گذشت؛
🔘 یعنی حدود پانصد نفر از آنها به سبب آن تگرگها از دار دنیا رفتند.
💡 من هم متوجّه توسّل و استغاثه خود نشدم مگر بعد از مدّت مدیدی که از این قضیّه گذشته بود و دانستم که آن سیّد همان بزرگوار ارواح العالمین له الفداه است.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ی ۱۴۴
🏷 #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه)
#مبعث