eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
آخرین خداحافظی سجاد💔 گريه ميكرد و ميگفت: "سعيده جان خيلی دلم برايت تنگ ميشود😭 بدان هميشه كنارت هستم. برايم دعا كن اگر ته دلت راضی شود همه چيز درست ميشود." پدر و مادرش قرآن را گرفته بودند و من كاسه آب دستم بود. جلوی در پوتينش را محكم بست. گفت: "خيلی به تو اطمينان دارم واقعاً لياقتش را داری." 👌 رفت تا سركوچه و دوباره برگشت مرا نگاه كرد و آب را پشت سرش ريختم💔. قرار بود برويم مشهد كه رفت سوريه. يك شب قبل از #شهادت خواب ديدم در مشهد بعد از زيارت، يك آقای نورانی در دست چپم جای حلقه انگشتر عقيق و در دست راستم انگشتری با نگين فيروزه 💍و كف دستم چند تا مرواريد انداخت. وقتی برای سجاد تعريف كردم گفت تعبيرش اينكه سعادت بزرگی نصيبت ميشود. گفت: بی‌بی امضا كرده و كارمان درست ميشود.🌸 #شهید_مدافع_حرم سجاد عفتی 🌹 @taShadat
رفاقت به سبک شهدا🌹 عراقی سرپران اولین عملیاتی بود که شرکت می‌کردم. بس که گفته بودند ممکن است موقع حرکت به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقی‌ها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا بکنند، دچار وهم و ترس شده بودم. ساکت و بی صدا در یک ستون طولانی که مثل مار در دشتی می‌خزید جلو می‌رفتیم. جایی نشستیم. یک موقع دیدم یک نفر کنار دستم نشسته و نفس نفس می‌زند. کم مانده بود از ترس سکته کنم. فهمیدم که همان عراقی سرپران است. تا دست طرف رفت بالا معطل نکردم با قنداق سلاحم محکم کوبیدم توی پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم. لحظاتی بعد عملیات شروع شد. روز بعد در خط بودیم که فرمانده گروهان مان گفت: «دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست کدام شیر پاک خورده‌ای به پهلوی فرمانده گردان کوبیده که همان اول بسم الله دنده هایش خرد و روانه بیمارستان شده.» از ترس صدایش را در نیاوردم که آن شیر پاک خورده من بوده ام. @taShadat
°•|🌸🍃 صبــح عاشقـانه‌ای‌ ست برای چشمانت ؛ آنگاه ڪه آفتـاب غزل واژه‌های عشــق را در نگاهـــــت تداعی می‌ڪند ... 🌷 @taShadat
🔰گل یا پوچ عملیات در پیش بود از «خلصه» به سمت #شیخ_نجار حرکت کردیم بیشتر نیروهـا با اتوبوس🚌 رفتند ولی ما به خاطر #توپ هایی که روی خودرو حمل میکردیم عقب ماندیم در شهـرک صنعتی شیخ نجار بقیه نیروهـا را گم کردیم😒و یک ساعتی سرگردان بودیم قرار شد بچه هـا یک جا منتظر بمانند تا من #مقر را پیدا کنم 🔹بعد از برگشتن دیدم #حامد بچه هـای کوچک سوری را دور خودش جمع کردہ و #گل_یاپوچ بازی می کنند!! سرگردانی حسابی خسته مان کردہ بود😞 گفتم: «حامد وسط این #اوضاع چه حوصله ای داری ؟!!» جواب داد این بچه هـا تا چشم باز کردن جنگ💥 و خرابی دیدن میخوام یکم از اون حال و هـوا بیرون بیان ... #شهید_مدافع_حرم حامد کوچک زاده 🌹 @taShadat
💌 ❣ جوانان مؤمن ... برای شهیـد شدن باید راه و رسم شهیدانہ زیستن را آموخت . با ما همــراھ شو حیف است بمیریم .☺️ 🕊 🌹 @taShadat
#آخرین_ماموریت نميدونم چراحس ميکردم اين ماموريت با دفعه های قبل فرق ميکنه واين رفتن ديگه برگشتی نداره💔، حتی خود محمد جواد هم اين حس را داشت و مطمئن بود که سالم برنميگرده. به همين دليل دو روز قبل از اعزامش به همه ی کارهايش رسيدگی کرد.👌 بيشترين تاکيد محمد جواد (فرمانده پايگاه بسيج بقيه الله ) برروی پايگاه بود. او ميگفت: پايگاه دست من امانت است☝️ ،خوب به صحبت هايم گوش کن وامانتدار خوبی باش وکارهايی که به شما محول ميکنم ،حتما انجام بده تا من مديون پايگاه و بيت المال نباشم...🍃🙂 محمد جواد ميگفت: از شما ميخواهم بعد از من انجام اين دو کار را فراموش نکنيد اول: مراسم جزء خوانی قرآن در شبهای ماه مبارک رمضان (در منزل محمد جواد ،طبق سالهای گذشته) دوم: ادامه دادن صندوق قرض الحسنه خانوادگی( که خود محمد جواد اين صندوق را تشکيل داد)❤️ راوی:همسرشهید مدافع_حرم #محمدجواد_قربانی🌹 @taShadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهدا سلام علیکم خدمت اعضای محترم و دوستداران شهدا و حضرت اقا هرکس که قادر هست و مایل است که به شهدا خدمت کنه و مطالب مختلف داره و میتواند که ادمین بشود به پیوی بنده پیام بدهد. 🌸 @khadamoalhosain خادم الشهدا 🌷
مَردُم! نَگُذارید شیرینے خوابِ غفلَت آن‌چِنان چشم‌هایِتان را گَرم خود ڪُند ڪه غافِل شَوید از نگاه‌هایے ڪه مےتوانَند تا رِسیدَن به عرش دستگیرتان باشَند...⛓ ♥️✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا