@shahed_sticker۴۸۱.attheme
318.6K
• #شهید_سعید_بیاضیزاده
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
🏴 @taShadat 🏴
💠 #شخصیت_ابراهیم 💠
#نیکی_به_مردم
🌸نيمه شب بود و ابراهیم و دوستانش در جلوي مسجد نشسته بودند. ناگهان صدای آزار دهنده ای به گوش رسيد! پیت حلبی در جوی آب افتاده بود و با صدایش باعث اذیت مي شد. ابراهیم بدون این که به کسی بگوید، خودش سمت جوی می دود و حلبی را در می آورد تا مردمي كه استراحت مي كنند اذيت نشوند. چرا که خدای او می فرماید: فَاسْتَبِقُوا الخیرات. در نیکی ها و اعمال خیر، سبقت بگیرید. (بقره/148)
📙 برگرفته از کتاب خدای خوب ابراهیم اثر گروه شهید ابراهیم هادی (به زودی)
🏴 @taShadat 🏴
32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️سر ما فدایِ
♥️جوون رعنای تو
❤️میخونیم هم قدم
♥️با حججی های تو
❤️جونمونو میدیم
♥️واسه این قافله
❤️بپذیر یاحسین
♥️خیلی ناقابله
❤️اومدیم به یاریت
♥️نگو که دیر اومدیم
❤️از تو شرمنده ایم
♥️که سر به زیر اومدیم
❤️ #کربلا کربلا
♥️ما داریم میاییم
🏴 #اربعین
🏴 #حب_الحسین_یجمعنا
🎤میثم مطیعی
🏴 @taShadat 🏴
🔻 #فرازی_از_وصیتنامه_شهید:
🌷خدایا گناههای من را ببخش، اشتباهاتم را با رحمت و مغفرت خودت ببخش و تا وقتیکه مرا نبخشیدی از این دنیا مبر.
🌷تا وقتیکه راهم راه حق هست مرا بمیران. خدایا کمکم کن تا #درراه_تو قدم بردارم و درراه تو #جان بدهم.
#شهید_بابک_نوری_هریس 🌷
#شهید_دهه_هفتادی_مدافع_حرم
🏴 @taShadat 🏴
خیلیا روی سیم خاردار خوابیدن و پا شدن تا راه کربلا باز بشه....
#شادی_روح_شهدا_صلوات
▪️ @taShadat ▪️
دقت کردید هر ایامی بازید های ایتا کم میشد همه ناراحت میشدن که بازید کم شده؟؟
الان من یکی که خیلی خوشحالم بازید کم شده
میدونید جرا؟ ؟
چون میدونم همراهان کانال های ارزشی در ایتا اون مدل ادمایی هستند که الان کربلا هستند
ایران به داشتن همچین همراهانی افتخار میکنه شما چطور؟ ؟
▪️ @taShadat ▪️
ٺـٰاشھـادت!'
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :7⃣8⃣ #فصل_دهم کسی در زد. می دانستم صمد است. خدیجه، زن داداشم، توی حیاط بود.
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :9⃣8⃣
#فصل_دهم
به بهانه اینکه سردش شده بود آمد توی اتاق. زیر کرسی نشست. دستش را گذاشت زیر لحاف تا گرم شود. کمی بعد گرمِ تعریف شد. از کارش گفت، از دوستانش، از اتفاقاتی که توی هفته برایش افتاده بود. خدیجه را خوابانده بودم سمت راستم، و بچه هم طرف دیگرم بود. گاهی به این شیر می دادم و گاهی دستمال خیس روی پیشانی خدیجه می گذاشتم. یک دفعه ساکت شد و رفت توی فکر و گفت: «خیلی اذیتت کردم. من را حلال کن. از وقتی با من ازدواج کردی، یک آب خوش از گلویت پایین نرفته. اگر مرا نبخشی، آن دنیا جواب خدا را چطور بدهم.»
اشک توی چشم هایم جمع شد. گفتم: «چه حرف ها می زنی!»
گفت: «اگر تو مرا نبخشی، فردای قیامت روسیاهِ روسیاهم.»
گفتم: «چرا نبخشم؟!»
دستش را از زیر لحاف دراز کرد و دستم را گرفت. دست هایش هنوز سرد بود. گفت: «تو الان به کمک من احتیاج داری. اما می بینی نمی توانم پیشت باشم. انقلاب تازه پیروز شده. اوضاع مملکت درست و حسابی سر و سامان نگرفته. کلی کار هست که باید انجام بدهیم. اگر بمانم پیش تو، کسی نیست کارها را به سرانجام برساند. اگر هم بروم، دلم پیش تو می ماند.»
ادامه دارد...✒️
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :0⃣9⃣
#فصل_دهم
گفتم: «ناراحت من نباش. اینجا کلی دوست و آشنا، و خواهر و برادر دارم که کمکم کنند. خدا شیرین جان را از ما نگیرد. اگر او نبود، خیلی وقت پیش از پا درآمده بودم. تو آن طور که دوست داری به کارت برس و خدمت کن.»
دستم را فشار داد. سرش را که بالا گرفت، دیدم چشم هایش سرخ شده. هر وقت خیلی ناراحت می شد، چشم هایش این طور می شد. هر چند این حالتش را دوست داشتم، اما هیچ دلم نمی خواست ناراحتی اش را ببینم. من هم دستش را فشار دادم و گفتم: «دیگر خوب نیست. بلند شو برو. الان همه فکر می کنند با هم دعوایمان شده.»
خواهرم پشت پنجره ایستاده بود. به شیشه اتاق زد. صمد هول شد. زود دستم را رها کرد. خجالت کشید. سرخ شد. خواهرم هم خجالت کشید، سرش را پایین انداخت و گفت: «آقا صمد شیرین جان می خواهد برنج دم کند. می آیید سر دیگ را بگیریم؟»
بلند شد برود. جلوی در که رسید، برگشت و نگاهم کرد و گفت: «حرف هایت از صمیم دل بود؟»
خندیدم و گفتم: «آره، خیالت راحت.»
ظهر شده بود. اتاق کوچک مان پر از مهمان بود. یکی سفره می انداخت و آن یکی نان و ماست و ترشی وسط سفره می گذاشت.
ادامه دارد...✒
▪️ @taShadat ▪️
ٺـٰاشھـادت!'
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :9⃣8⃣ #فصل_دهم به بهانه اینکه سردش شده بود آمد توی اتاق. زیر کرسی نشست. دستش
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :1⃣9⃣
#فصل_دهم
صمد داشت استکان ها را از جلوی مهمان ها جمع می کرد. دو تا استکان توی هم رفته بود و جدا نمی شد. همان طور که سعی می کرد استکان ها را از داخل هم دربیاورد، یکی از آن ها شکست و دستش را برید. شیرین جان دوید و دستمال آورد و دستش را بست. توی این هیر و ویری شوهرخواهرم سراسیمه توی اتاق آمد و گفت: «گرجی بدجوری خون دماغ شده. نیم ساعت است خونِ دماغش بند نمی آید.»
چند وقتی بود صمد ژیان خریده بود. سوییچ را از روی طاقچه برداشت و گفت: «برو آماده اش کن، ببریمش دکتر.»
بعد رو به من کرد و گفت: «شما ناهارتان را بخورید.»
سفره را که انداختند و ناهار را آوردند، یک دفعه بغضم ترکید. سرم را زیر لحاف بردم و دور از چشم همه زدم زیر گریه. دلم می خواست صمد خودش پیش مهمان هایش بود و از آن ها پذیرایی می کرد. با خودم فکر کردم چرا باید همه چیز دست به دست هم بدهد تا صمد از مهمانی دخترش جا بماند.
وقتی ناهار را کشیدند و همه مشغول غذا خوردن شدند و صدای قاشق ها که به بشقاب های چینی می خورد، بلند شد، دختر خواهرم توی اتاق آمد و کنارم نشست و در گوشم گفت: «خاله! آقا صمد با مامان و بابایم رفتند رزن. گفت به شما بگویم نگران نشوید.»
ادامه دارد...✒️
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :2⃣9⃣
#فصل_دهم
مهمان ها ناهارشان را خوردند. چای بعد از ناهار را هم آوردند. خواهرها و زن داداش هایم رفتند و ظرف ها را شستند. اما صمد نیامد.
عصر شد. مهمان ها میوه و شیرینی شان را هم خوردند. باز هم صمد نیامد. حاج آقایم بچه را بغل گرفت. اذان و اقامه را در گوشش گفت. اسمش را گذاشت، معصومه و توی هر دو گوشش اسمش را صدا زد.
هوا کم کم داشت تاریک می شد، مهمان ها بلند شدند، خداحافظی کردند و رفتند.
شب شد. همه رفته بودند. شیرین جان و خدیجه پیشم ماندند. شیرین جان شام مرا آماده کرد. خدیجه سفره را انداخته بود که در باز شد و شوهرخواهر و خواهرم آمدند. صمد با آن ها نبود. با نگرانی پرسیدم: «پس صمد کو؟!»
خواهرم کنارم نشست. حالش خوب شده بود. شوهرخواهرم گفت: «ظهر از اینجا رفتیم رزن. دکتر نبود. آقا صمد خیلی به زحمت افتاد. ما را برد بیمارستان همدان. دکتر با چند تا آمپول و قرص خونِ دماغِ گرجی را بند آورد. عصر شده بود. خواستیم برگردیم، آقا صمد گفت: ‘شما ماشین را بردارید و بروید. من که باید فردا صبح برگردم. این چه کاری است این همه راه را بکوبم و تا قایش بیایم. به قدم بگویید پنج شنبه هفته بعد برمی گردم.’»
پیش خواهر و شوهرخواهرم چیزی نگفتم، اما از غصه داشتم می ترکیدم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
▪️ @taShadat ▪️
#معرفی_شهید
#شهید_حمید_مختاربند
(ابو زهرا)
تاریخ تولد : 1335/07/07
محل تولد : شوشتر
تاریخ شهادت : 1394/07/20
محل شهادت : قنیطره - سوریه
وضعیت تاهل : متاهل با 4 فرزند
محل مزار شهید : شوشتر
#فرازی_از_وصیتنامه_شهید
خداوندا، شنیده ام که در آخر الزمان در شام اتفاقاتی رخ می دهد. همیشه در ذهنم بود که در آخر الزمان و زمان نزدیکی حضور امام مثل سال های گذشته باز هم در صف کسانی که هیچ نقشی در اصحاب امام زمان (عج) ندارند هستم، یا از کسانی که مثل زمان حضور امام خامنه ای، وقتی به شهری می رود مانند آدم های عادی باید کنار صف خیابان بایستم و از روی پیاده رو آقا را ببینم یا می شود من هم در صف یاران حداقل نزدیک آقا باشم؟؟
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
🏴 @taShadat 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی فوقالعاده حاج میثم مطیعی در وصف امام خامنهای.
این کلیپ دیدنی رو ما براتون آماده کردیم
لذت بردن و نشر حداکثریاش هم به عهده شما
فقط فقط عاشقا و فدایی های امام خامنهای
🏴 @taShadat 🏴
هدایت شده از ٺـٰاشھـادت!'
⚘﷽⚘
#یک_قرار_معنوی
#ساعت_۸_به_وقت_امام_هشتم🕗
تاخراسان راهی نیست...✋
دست بر سینه و عرض ادب
🌷بسم الله الرحمن الرحیم
🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلى
🌷علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
🌷الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
🌷و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
🌷و مَنْ تَحْتَ الثَّرى
🌷الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
🌷صلاةً کَثیرَةً تامَّةً
🌷زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
🌷کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک...
تو بزن نقـاره زن اسیر آهنگ توام...
به امام رضابگوبدجوری دلتنگ توام...
خوشبختی یعنی تو زندگیت امام رو رضا داری....
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا
🏴 @taShadat 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ
#شهید_بابک_نوری_هریس
22 مین و جوانترین شهید مدافع حرم استان# گیلان شهیدی🌷 که به جای ادامه تحصیلات در آلمان، به سوریه رفت ...
#سلام_خدا_بر_شهدا🌷🌷
🏴 @taShadat 🏴
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: سه شنبه - ۲۳ مهر ۱۳۹۸
میلادی: Tuesday - 15 October 2019
قمری: الثلاثاء، 16 صفر 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا اَرْحَمَ الرّاحِمین (100 مرتبه)
- یا الله یا رحمان (1000 مرتبه)
- یا قابض (903 مرتبه) برای رسیدن به حاجت
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹شهادت امام رضا علیه السلام (بنابرقولی)، 203ه-ق
📆 روزشمار:
▪️4 روز تا اربعین حسینی
▪️12 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️13 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️18 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام
▪️21 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
🏴 @taShadat 🏴