eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽  ══🍃🌷🍃════ 💠وَ قَالَ علی (علیه السلام): أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ، وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ. 🔷ناتوانترين مردم، كسى است كه در يافتن دوست ناتوان باشد و ناتوانتر از او، كسى است كه دوستى فرا چنگ آرد و ضايعش گذارد. 🌷 @taShadat 🌷
🔹خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه برای برطرف شدن بیماری کرونا🤲 🔹روز بیست وهشتم ۱۳۹۹/۱/۲۸ 🍃🌷 @taShadat 🌷🍃
1_208537320.mp3
11.47M
قرائت دعای هفتم صحیفه سجادیه 🎶 🌷 تاشهادت🌷 http://eitaa.com/joinchat/2567897106Cb024eb90db
🌷🍃 💠تاریخ ولادت: 1350/01/12 💠تاریخ شهادت: 1379/07/27 💠محل شهادت: خوزستان - هویزه ✋🏻 💐 😇🌷 🌷 @tashadat 🌷
یادم امد فروردین ۹۴ که به پابوس امام رضا ع رفتیم، حسین اقا دائما به بچه‌ها میگفت«دعا کنید بابا شهید بشه» بچه‌ها هم اشک در چشم هایشان جمع میشد😢 و بعد که اصرار های بابا را میدیدند، میگفتند«باشه، دعا میکنیم»💔 هرچند زینب مقاومت میکرد و می گفت«اگر شهید شوی من دیگر بابا ندارم»😔 حسین هم میگفت«شهید بشم براتون یه خونه خشکل میخرم تو بهشت تا بیاین»😍 یک بار که از زیارت برگشتیم محمد محسن گفت«مامان من برای بابا دعا کردم. » گفتم «چقدر خوب، چه دعایی مامان جان» گفت«دعا کردم بابا شهید بشه» یک لحظه یخ زدم گفتم«چرا؟! » گفت «اگه شهید بشه که بهتر از مردنه! »❗️ با حرف محمد محسن دیگر زبانم قفل شد و محمد حسین به ارزویش رسید شهید مدافع حرم محمد حسین حمزه🌹 🌷 @taShadat‌🌷
ما همه میریم و فقط شهدا هستند که باقی می مانند 🌷@tashadat🌷
💠«ابراهیم هادی رزمنده ای با خصائص پوریای ولی»💠 🟡مسابقات قهرمانی 74کیلو باشگاه ها بود. ابراهیم همه حریفان را یکی پس از دیگری شکست داد و به نیمه نهایی رسید. آن سال ابراهیم خیلی خوب تمرین کرده بود. اکثر حریف ها را با اقتدار شکست داد. اگر این مسابقه را میزد حتما در فینال قهرمان می شد. 🟢 اما در نیمه نهایی خیلی بد کشتی گرفت. بالاخره با یک امتیاز بازی را واگذار کرد. آن سال ابراهیم مقام سوم را کسب کرد. اما سال ها بعد،همان پسری که حریف نیمه نهایی ابراهیم بود را دیدم. آمده بود به ابراهیم سر بزند. 🔵آن آقا از خاطرات خوش خود با ابراهیم تعریف می کرد. همه ما هم گوش می کردیم. تا اینکه رسید به ماجرای آشنائی خودش با ابراهیم و گفت: آشنائی ما برمی گردد به نیمه نهایی کشتی باشگاه ها در وزن 74کیلو، قرار بود من با ابراهیم کشتی بگیرم. 🟣 اما هرچه خواست آن ماجرا را تعریف کند ابراهیم بحث را عوض می کرد! آخر هم نگذاشت که ماجرا تعریف شود! روز بعد همان آقا را دیدم و گفتم: اگه می شه قضیه کشتی خودتان را تعریف کنید. او هم نگاهی به من کرد. ⚫️نفس عمیقی کشید و گفت : آن سال من، در نیمه نهائی حریف ابراهیم شدم. اما یکی از پاهایم شدیداً آسیب دید. به ابراهیم که تا آن موقع نمی شناختمش گفتم: رفیق، این پای من آسیب دیده. هوای ما رو داشته باش. ابراهیم هم گفت: باشه داداش، چشم. ⚪️ بازی های او را دیده بودم. توی کشتی استاد بود. با اینکه شگرد ابراهیم فن هائی بود که روی پا می زد. اما اصلا به پای من نزدیک نشد! ولی من، در کمال نامردی یه خاک ازش گرفتم و خوشحال از این پیروزی به فینال رفتم. 🟤ابراهیم با اینکه راحت می تونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولی این کار رو نکرد. بعد ادامه داد: البته فکر می کنم او از قصد کاری کرد که من برنده بشم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرمانی برای او تعریف دیگه ای داشت. 🔴ولی من خوشحال بودم. خوشحالی من بیشتر از این بود که حریف فینال، بچه محل خودمون بود. فکر می کردم همه، مرام و معرفت داش ابرام رو دارن. 🟠اما توی فینال با اینکه قبل از مسابقه به دوستم گفته بودم که پایم آسیب دیده، او دقیقا با اولین حرکت همان پای آسیب دیده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روی زمین و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهیم سوم. اما شک نداشتم حق ابراهیم قهرمانی بود. 🟡از آن روز تا حالا با او رفیقم. چیزهای عجیبی هم از او دیده ام. خدا راهم شکر می کنم که چنین رفیقی نصیبم کرده. صحبت هایش که تمام شد خداحافظی کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبت هایش فکر می کردم. یادم افتاد در مقر سپاه گیلان غرب روی یکی از دیوار ها برای هر کدام از رزمنده ها جمله ای نوشته شده بود. در مورد ابراهیم نوشته بودند: «ابراهیم هادی رزمنده ای با خصائص پوریای ولی» 🔴راوی:حسین الله کرم 📚 برگرفته از سلام بر ابراهیم 1صفحه37 🌷@tashadat🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک دوست هم داشت که به واسطه شهید خلیلی با او آشنا شده بود همین بنده خدا تعریف می‌کرد: با در گلزار شهدا بهشت زهرا(س) قرار داشتیم وقتی رسید، حدود دو ساعت سر مزار رسول حرف زدیم. بعد سر خاک بقیه رفتیم و هر را که می‌شناخت سر خاکش می‌ایستاد و حدود یک ربع راجع به صحبت می‌کرد، جوری حرف می‌زد و خاطره تعریف می‌کرد که انگار سال ها با آن رفیق بوده است. گرمای طاقت فرسایی بود اما چنان غرق مطالب و حرف بودیم که گرما را حس نمی کردیم. سپس برگشتیم بر سر مزار شهید رسول خلیلی و صحبت‌هایمان را ادامه دادیم. موقع خداحافظی گفت: روضه بزار گوش کنیم و این جمله شهید خلیلی را یادآوری می‌کرد که: «ای که بر تربت من می‌گذری، روضه بخوان / نام زینب(س) شنوم زیر لحد گریه کنم» گفتم: بابا لازم نیست اما اصرار کرد و خلاصه یک روضه گوش کردیم. وقتی تمام شد با آهی سوزناک سکوت را شکست، حسرت داشت،حسرت شهادت.... بوی عطر پیراهنش را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. خداحافظی کردیم و این آخرین خداحافظی من و بود. 🌷 💔 🌷 @taShadat 🌷
🥀انالله و اناالیه راجعون🥀 سرکار خانم فاطمه یعقوب زاده مادر شهیدان محمدحسن و محمدحسین شیخی زاده در سن ۸۵ سالگی به دلیل کهولت سن و بیماری دعوت حق را لبیک گفتند. شادی روحشان صلوات🌹 🌷 @taShadat‌ 🌷