eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ناراحت بود ... بهش گفتم محمدحسین چرا ناراحتی؟! گفت: خیلی جامعه خراب شده😔، آدم به گناه می افته.. رفیقش گفت: خدا توبه رو برای همین گذاشته و گفته که من گناهاتون رو می‌بخشم. محمدحسین قانع نشد و گفت : «وقتی یه قطره جوهر می‌افته روی آینه، شاید دستمال برداری و قطره رو پاک کنی ولی آینه کدر میشه...»💔😞 🌷 @taShadat 🌷
شهیدی ک نماز نمیخواند🤔 تو گردان شایعه شد نماز نمی خونه گفتن .. تو که رفیق اونی..بهش تذکر بده.. باور نکردم و گفتم .. لابد می خواد ریا نشه.. پنهانی می خونه.☺️ وقتی دو نفری توی سنگر کمین جزیره ی مجنون.. بیست و چهار ساعت نگهبان شدیم با چشم خودم دیدم که نماز نمی خواند! 😳توی سنگر کمین.. در کمینش بودم تا سرحرف را باز کنم .. گفتم بهش ک.. ـ تو که برای خدا می جنگی.. حیف نیس نماز نخونی…😁 لبخندی زد و گفت .. یادم می دی نماز خوندن رو☺️ ـ بلد نیستی ؟😳 ـ نه..تا حالا نخوندم😢 همان وقت داخل سنگر کمین.. زیر آتش خمپاره ی شصت دشمن..تا جایی که خستگی اجازه داد.. نماز خواندن را یادش دادم توی تاریک روشنای صبح.. اولین نمازش را با من خواند. دو نفر نگهبان بعد با قایق پارویی که آمدند و جای ما را گرفتند. سوار قایق شدیم تا برگردیم. پارو زدیم و هور را شکافتیم هنوز مسافتی دور نشده بودیم که خمپاره شصت توی آب هور خورد و پارو از دستش افتاد آرام که کف قایق خواباندمش.. لبخند کم رنگی زد.😔 با انگشت روی سینه اش صلیب کشید و چشمش به آسمان یکی شد . . . و با لبخند به شهادت رسید.😔🌹 اری.. مسیحی بود که مسلمان شد و بعد از اولین نمازش به شهادت رسید...😓 به یاد وهب شهید مسیحی کربلا...😔 🌷 @tashadat 🌷
🌹🌹🌹 بسم رب الشهدا برگی از جنس آفتاب معرفی شهید والامقام، شهید امر به معروف، شهید علی خلیلی 🌷 @tashadat 🌷
🌷 طلبه شهید امر به معروف ونهی از منکر 🌷 طلبه شهید غیرت 🌷 شهید علی خلیلی ✨ متولد۱۳۷۱ ✨ زمان وقوع حادثه: ۲۲:۳۰ دقیقه ✨ تاریخ: ۲۵ تیرماه ۱۳۹۰ ✨ موقعیت: تهرانپارس، چهارراه سیدالشهدا ✨ گونه: درگیری خیابانی ✨ علت: امربه معروف ونهی از منکر* صدای بلند موسیقی غیر مجاز* یا تعارض به دو زن ✨ نتیجه: درگذشت علی خلیلی- تصویب قانون حمایت از آمران به معروف وناهیان از منکر ✨ رای دادگاه: اعدام قاتل( که با رضایت خانواده شهید منتفی شد) ۳سال زندان و۳۵ میلیون دیه ✨ جوایز: طلبه ناهی از منکر- شهید امربه معروف- شهید غیرت ✨ شهادت: ۳خردادماه ۱۳۹۳ 🌷 @tashadat 🌷
علی خلیلی در سال ۱۳۷۱ در تهران متولد شدو تحصیلات را تا مقطع دیپلم ادامه داد. از سنین نوجوانی با موسسه فرهنگی بهشت آشنا شدووارد این مجموعه شد. به خاطر علاقه واستعداد خوبی که در این زمینه داشت به یکی از مربیان موفق این مجموعه تبدیل شد وپس از اخذ مدرک دیپلم وارد حوزه علمیه " امام محمد باقر" شد. 🌷 @tashadat 🌷
وقوع حادثه: شب نیمه شعبان تصمیم میگیرد بعد از هیئت رفقای نو جوانش رااز نارمک تا محله خاک سفید تهران بدرقه کند. اما نگران بود وه نیمه های شب برای دوستان کم سن و سالش خطر ناک باشد.غیرتش اجازه نداد تنها راهیشان کند. اما در میان راه متوقف شد به جوش امد‌.عده ای در حال آزار واذیت دختر جوانی بودند. دخترک وحشت زده استمداد می طلبید، تاب نیاورد، امر به معروف کرد، محل نگذاشتند، طاقت نیاوردجلورفت، جامه به دندان گرفتندو گریختند. دخترک دامنش به گناه آلوده نشداما لحظاتی بعد قمه ی جاهلی خون علی را بر زمین ریخت. ماهها گذشت تا نام علی در قطعه آسمانی وبهشتی شهدای غیرت نقش ببندد. 🌷 @tashadat 🌷
بعد از واقعه: علی پهلوان، خوش عیار ماهها با بیماری دست وپنجه نرم کرد. طی این ایام آنقدر زخم زبان شنید که زخم های جانکاهش را فراموش کرد. روزهای پایانی عمرنامه ای خطاب به رهبری نوشت تا التیام زخم هایش باشد. زخم هایی که این روزهای آخر نه بر جسم علی بلکه بر روح وقلب علی ضربه وارد میکردواورا جریجه دار کرده بود. وقتی مذهبی های تسبیح به دست وجانماز آب کشیده اورا تصیحت می کردند: جوان مگر مملکت قانون ندارد تو چرادرگیرشدی...رهبر هم راضی نبود تو خودت را به خطر بیندازی اما علی جان داد چون نخواست بی غیرت باشد. علی عزیز شهید غیرت او همانند عباس علی جان داد برای غیرت 🌷 @tashadat 🌷
منتخبی از نامه شهید به رهبری: سلام آقا جان امیدوارم حالتان خوب باشد آنقدر خوب که دشمنانتان از حسودی بمیرندواز ترس خواب بر چشمانشان حرام باشد. اگر از احوالات این سرباز کو چکتان خواستار باشید خوبم، دوستانم خیلی شلوغش میکنندیعنی در برابر جانبازیهایی که مدافعان این آب وخاک کرده اند شاهرگ، حنجره، روده ومعده ی من عددی نیست که بخواهد نازک باشد. هرچند دکتر ها می گویند جراحی لازم است وخطر ناک اما من نگران مساله ی خطر ناکتری هستم . من میترسم از ایمان چیزی نماند آخر شنیده ام که پیامبر(ص) فرمود: اگر امر به معروف ونهی از منکر ترک شود خداوند دعاهارا نمی شنود وبلا نازل میکند.من خواستم جلوی بلا را بگیرم.... آقا جان من وهزاران من در برابر دردهای شما ساکت نمینشینیم واگر بارها شاهرگمان را بزنند وهیچ ارگانی خرج مداوایمان را ندهدباز هم نمیگزاریم رگ غیرت وایمان در کو چه های شهرمان بخشکد. بشکست اگر دل من بفدای چشم مستت سر خُمِّ می سلامت شکند اگر سبویی 🌷 @tashadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همانا قیام من برای اصلاح امت جدم وهدف مهم من امر به معروف ونهی از منکر بود. 🌷 @tashadat 🌷
🌹🌹🌹 ما سینه زدیم بی صدا باریدند از هرچه که دم زدیم آنها دیدند ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند شادی روح امام شهدا وارواح طیبه شهدا صلوات الهم الرزقنا توفیق الشهاده 🌷 @tashadat 🌷
🌱 • هرکی آرزو✨داشته باشه خیلے خدمت کنه⛑ میشه...!🕊 یه گوشه دلت پا👣بده، شهدا بغلت میکنن...💞 • ـ ما به چشم دیدیم اینارو...👀 ـ ازاین شهــدا مدد بگیرید،🖐🏼 ـ مدد گرفتن از رسمه...✔️ • دست‌بذار رو خاک قبر شهید💭بگو... حُسین❣به حق این شهید،🥀 یه نگاه به ما بکن..💔🌱 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ۺوخی شهیدمدافع حرم باداعشی ها_ طنز شهید مدافع حرم محمدرضا سنجرانی یکی از شهدای مدافع حرمی است که همچون سایر همرزمان خود در شرایط سخت جنگ نیز روحیه شادوبانشاط خودراحفظ کرده وباوجود مجروحیت شدیدباآن ها درحال بگووبخند است 😊☺️ 🌷 @taShadat 🌷
【﷽】 شهـادت یعنی...☘ متفاوت به آخر رسیدن ؛ و گرنه مرگ پایان همه قصه‌هاست:)💔 🌷 @taShadat 🌷
سوخته قسمت صد و شصت و نهم: تشنه لبیک سریع، چشم های خمار خوابم رو باز کردم و ... نگاهم افتاد به خیابان مستقیمی که واردش شدیم ... بغض راه نفسم رو بست ... خواب و وقایع آخرین عاشورا ... درست از مقابل چشم هام عبور می کرد ... جاده های منتهی به کربلا ... من و کربلا ... من و موندن پشت در خیمه ... و اون صدا ... چفیه رو انداختم روی سرم و کشیدم توی صورتم ... اشک امانم رو بریده بود ... - آقا جون ... این همه ساله می خوام بیام ... حالا داری تشنه ... من بی لیاقت رو از کنار جاده کربلا کجا می بری؟... هر کی تشنه یه چیزیه ... شما تشنه لبیک بودی ... و من تشنه گفتنش ... وارد منطقه جنگی مهران شده بودیم ... اما حال و هوای دل من، کربلا بود ... - این بار چقدر با خیمه تو فاصله دارم، پسر فاطمه؟ ... از جمع جدا شدم ... چفیه توی صورت ... کفشم رو در آوردم و خودم رو بین خاک ها گم کردم ... ضجه می زدم و حرف میزدم ... - خوش به حالتون ... شما مهر سربازی امام زمان توی کارنامه تون خورده ... من بدبخت چی؟ ... من چی که سهم من از دنیا فقط جا موندنه؟ ... لبیک شما رو مهدی فاطمه قبول کرد ... یه کاری به حال دل من بی نوا بکنید ... منی که چشم هام کوره ... منی که تشنه لبیکم ... منی که هر بار جا می مونم ... به حدی غرق شده بودم که گذر زمان رو اصلا نفهمیدم ... توی حال خودم بودم ... سر به سجده و غرق خاک ... گریه می کردم که دست ابالفضل ... از پشت اومد روی شونه ام... ـ چی کار می کنی پسر؟ ... همه جا رو دنبالت گشتم ... کندن از خاک مهران ... کار راحتی نبود ... داشتم نزدیک ترین جا به کربلا ... داغ دلم رو فریاد می زدم ... بلند شدم ... در حالی که روحی در بدنم نبود ... جان و قلبم توی مهران جا مونده بود ... چشم ابالفضل که بهم افتاد ... بقیه حرفش رو خورد ... دیگه هیچی نگفت ... بقیه هم که به سمتم می اومدن ... با دیدنم ساکت می شدن ... از پله ها اومدم بالا ... سکوت فضا رو پر کرد ... همهمه جای خودش رو به آرامش داد ... - علی داداش ... پاشو برگشت رو من بشینم کنار پنجره ... دوباره چفیه رو کشیدم روی سرم ... و محو وجب به وجب خاک مهران شدم ... حال، حال خودم نبود ... که علی زد رویشونه ام ... صورت خیس از اشکم چرخید سمتش ... یه لحظه کپ کرد ... - بچه ها ... می خواستن یه چیزی بخونی ... اگه حالشو داری ... جملات بریده بریده علی تموم شد ... چند ثانیه به صورتش نگاه کردم ... و میکروفون رو گرفتم ... نگاهم دوباره چرخید سمت مهران ... - بی سر و سامان توئم یا حسین ... تشنه فرمان توئم یا حسین ... آخر از این حسرت تو جان دهم ... کاش که بر دامن تو جان دهم ... کی شود این عشق به سامان شود؟ ... لحظه لبیک من و ، جان شود؟ ... نویسند: سید طاها ایمانی📝 🌷 @taShadat 🌷
سوخته قسمت صد و هفتاد: سرباز مخصوص دردهای گذشته ... همه با هم بهم هجوم آورده بود ... اون روز عاشورا ... کابووس های بی امانم ... و حالا ... دیگه حال، حال خودم نبود ... بچه ها هم که دیدن حال خوشی ندارم ... کسی زیاد بهم کار نمی داد ... همه چیز آروم بود تا سر پل ذهاب ... آرامگاه احمد بن اسحاق ... وکیل امام حسن عسکری ... از اتوبوس که پیاده شدم ... جلوی آرامگاه، خشکم زد ... همه ایستادن توی صحن و راوی شروع به صحبت ... در شأن مکان و احمد بن اسحاق کرد ... و عظمت شهیدی که اونجا مدفون بود ... کسی که افتخار مهر مخصوص سربازی امام زمان "عج" در کارنامه اش دو داشت ... شهید "حشمت الله امینی" ... این اسم ... فراتر از اسم بود ... آرزو و آمال من بود ... رسیدن و جا نموندن بود ... تمام خواسته و آرزوی من از دنیایی به این عظمت ... آرزویی که توی مهران ... با التماس و اشک، فریاد زده بودم ... اما همه چیز ... فقط آرزویی مقابل چشمان من نبود ... اون آرامگاه و اون محیط، خیلی آشنا به نظر می رسید ... حس غریب و عجیبی وجودم رو پر کرده بود ... اما چرا؟ ... چرا اون طور بهم ریخته بودم؟ ... همون طور ایستاده بودم ... توی عالم خودم ... که دوباره ابالفضل از پشت زد روی شونه ام ... - داداش ... اسم دارم به خدا ... مثل نینجا بی صدا میای یهو میزنی روی شونه ام ... خندید ... - دیدم زیادی غرق ساختمون شدی گفتم نجاتت بدم تا کامل خفه نشدی ... حالا که اینطور عاشقش شدی ... صحن رو دور بزن ... برو از سمت در خواهران ... خانم حسینی رو صدا کن بیاد جای اتوبوس وسائل رو تحویل بگیره ... با دلخوری بهش نگاه کردم ... - اون زمانی که غلام حلقه به گوش داشتن و ... برای پیج کردن و خبر دادن می فرستادنش خیلی وقته گذشته ... داداش ... هم خودت پا داری ... هم موبایل ... زنگ زدی جوابنداد، خودت برو ... تازه این همه خانم اینجاست ... ـ به یکی از خانم ها پیغام دادم ... ما رو کاشت ... رفت که بیاد ... خودش هم که برنمی داره ... بعد از نماز حرکت می کنیم ... بجنب که تنها بیکار اینجا تویی ... یه ساعته زل زدی به ساختمون ... آرامگاه رو دور زدم ... و رفتم سمت حیاط پشتی که ... نفسم برید و نشستم زمین ... - یا زهرا ... یا زهرا ... چشم هام گر گرفت و به خون نشست ... نویسند: سید طاها ایمانی📝 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5863705479548504143.mp3
2.86M
عاشق همیشه وقتِ دیدار گریه کرده... 🌷 @taShadat 🌷
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ...که حسین را آفرید.
⭕️ آیا بدون توجه هم نماز شب اون آثاری که باید داشته باشه داره؟ 👇👇👇👇 ببینید شما در دام وسوسه ی نفس نیوفتید که من خسته م خوابالودم بی توجه م اشکم نمیاد حس ندارم تو نماز پس ولش کن نمیخونم ! 💯این حرفهای حرفهای خدا نیست! خدا میگه بیا ؛ هر طوری شده؛ حتی اگر با خواب‌آلودگی بیای بازم در آغوش میگیرمت. پس نمیزنم. شرط نذاشتم که بنده ی قشنگم! گفتم ۱۱ رکعت نشد ۱ رکعت . گفتم با قنوت طولانی نشد اصلا قنوت نگو گفتم هرچه طولانی تر بخونی عزیزترم میشی اما اگر نشد همون حالت درازکش سجده کن.. 🌱خب این یعنی چی؟؟ یعنی تو فقط بیداار شو برای خدا بقیه ش هم کم و زیاد خدا درستش می‌کنه برات. حالا اگر در این تلاش و مجاهده در راه خدا عمیق تر بشی بیشتر اوج میگیری 🌱و این عمیق شدن از یک جایی باید شروع شه دیگه. چه بهتر از دل شب شروع شه. اگر چه این اوج گیری می‌تونه از عمیق شدن در نماز واجب در روزه در احترام به والدین باشه 🌙 🤲 🥀 🌷 @tashadat 🌷