🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۱۶
نیســت، چادرم را با آرامش از کیف درمیآورم و کش محکمش را با
افتخار دور سرم میاندازم.
حتم دارم قشنگ ترین لبخنـــد دنــیا،روي لبم نقش بسته. مقنعه
ام را صـــاف میکنم و دوباره کیفم را روي شانه ام می اندازم. آرام و
با طمانینه بــه سمت کلاس میروم،براي اینکه بتوانم چادرم را ســر
کنم،به آژانس،آدرس سوپرمارکت سر خیابان را دادم.
پژوي زرد،جلوي سوپرمارکت ایستاده،پاتند میکنم و به طرفش
میروم.
❤
کتاب عربی ام را روي میز میگذارم،اضطراب دارم.. همان پسر،دوباره
دو صندلی آن طرف تر از من نشسته،به در کلاس نگاه
میکنم،فاطــمه و پس از او،استاد،وارد کلاس می شوند. آب دهانم را
قورت میدهم.
فاطمه با همان لبخند،به طرفم میآید:سلام نیکی جون
سرم را پایین میاندازم و جویده جویده جواب سلامش را می ده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۱۷
:_خوبی؟من نمی دونستم تو هم چادري هستی،چقدر خوب!
با پابم روي زمین ضرب می گیرم.
چرا دست بردار نیست؟ نگاهش میکنم. لبخند، به چهره اش
معصومیت داده...
لبخندکمرنگی میزنم،ادب حکم میکند به گرمی جوابش رابدهم،اما
من فقط آرام میگویم:ممنون
استاد میپرسد:بچه ها،آقاي فریدي،زنگ زد گفت چند دقیقه دیرتر
می آد،پس درسو شروع نمیکنیم،موافقید با هم صحبت کنیم؟
چند لحظه میگذرد،همه ي ما ساکتیم.
استاد ادامه میدهد:خب پس،خانم زرین شروع کنید.
فاطمه جا میخورد:من؟چی بگم استاد؟
:_یادمه گفتید دانش آموز تجربی هستین.
:_بله استاد
:_پس کلاس عربی تخصصی چی کار میکنین؟
:_راستش استاد...من به عربی به عنوان درس نگاه نمیکنم،اومدم
مثل انگلیسی یاد بگیرمش.
استاد،ذوق میکند:عالیه،آفریــــن...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۱۸
صداي در میآید و فریدي،هم کلاسی مان نفس نفس زنان داخل
میشود:ببخشـــــــید...ترافیک....بود
استاد بلند می شود:ایرادي نداره،بفرمایید تو
و درس را شروع میکند.
❤
کلاس که تمام می شود،به ســرعت بلنــد می شوم و پشت سر
استاد از کلاس خارج می شوم.
فاطمه پشت سرم میآید و چند بار صدایم می زند. با بیرحمی
تمام،خودم را به نشنیدن میزنم.
به ســـرعت ازپله ها پایین میروم،پاهایم درد میگیرند،چهار طبقه
است...
به طبقه ي هم کف میرسم. نفس راحتی میکشم که خلاص شدم از رو
به رو شدن با فاطمه..
ناگهان کسی دستش را روي شانه ام میگذارد. جامیخورم،با دیدن
فاطمـــه شوکه میشوم و جیغ کوتاهی میکشم.
فاطمه آرام میخندد:مگه اژدها دیدي؟
:_تو....تو چجوري زودتر از من رسیدي؟
به آسانسور اشاره میکند. آه از نهادم بلند میشود،از بس فکر و ....
ـ🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۱۹
خیال،مشوشم کرده بود که اصلا نفهمیدم...
فاطمه چنــد برگه به دستم میدهد:بیا خانم،تو از منم که حواس پرت
تري،هم جزوه ي جلسه ي پیش،هم جزوه ي این جلست رو جا
گذاشتی.
:_ممنون
:_خواهش میکنم،شانس آوردیم محسن هست.
دل به دریا میزنم،مرگ یک بار،شیون هم یک بار:محســـن کیه؟
:_محسن علایی دیگه،همـ کلاسی مون،برادرم.
جا میخورم:چی؟
میخندد_:چیه؟نکنه تو هم فکر کردي دوست پسرمه؟
:_یعنی....یعنی واقعا...برادرته؟پس چرا....
خجالت میکشم،چـــرا زود قضاوت کردم...
:_چرا چی؟چرا فامیلی هامون یکی نیست؟
:_آره
:_بیا بریم تا بهــت بگم.
❤
لپ تاب را روشن میکنم،مامان و بابا،رفته اند بیرون..
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت۲۰
شالم را مرتب می کنم و هدفون را روي گوشم میگذارم،وِب کم را
روشن میکنم،چند دقیقه بعد چهره ي مهــربان عمووحید روي
مانیتور ظاهــر میشود.
:_سلام عموجون
:_به به،سلام نیکی خانم،چطوري؟درسا چطورن؟ما رو نمی
بینی،خوشی؟
:_اي بابا،کلی دلم براتون تنگ شده.
_:منم،خب چه خبر؟
کل ماجرا را برایش تعریف میکنم،ماجراي قضاوت عجولانه ام،تندروي
ام و تمام چیزهایی که فاطمه،برایم تعریف کرد،ماجراي محرمیت
رضاعی و برادرش محسن،که پسرخاله اش است ولی برادرش.
عمو با حوصله همه را گوش می دهد:قرارمون قضاوت نکردن بود
نیکی خانم!
_:آره من اشتباه کردم،ولی واقعا دختر خوبیه،از ته دل آرزو میکنم
همیشه دوستم بمونه.
عمو میخندد،دلم برایش تنگ شده بود.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸بسماللهالرحمنالرحیم🌸
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۳۱ فروردین ۱۴۰۲
میلادی: Thursday - 20 April 2023
قمری: الخميس، 29 رمضان 1444
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
ا 🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️1 روز تا عید سعید فطر
▪️7 روز تا سالروز تخریب قبور ائمه علیهم السلام در بقیع
▪️15 روز تا شهادت حضرت حمزه و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیهما السلام
▪️25 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام
▪️30 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت
#حدیث
🌸 حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند:
💠 وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِاَهْلِهِ خَسِرَ طِيبَ عَيْشِهِ.
🍀 هر كس به همسر و فرزندانش بى اعتنائى كند، لذت زندگى را از دست مى دهد.
📚 کتاب احادیث الطلاب، ص79
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷 #مـعـرفـی_شــهــدا
شهید حسن غفاری
تاریخ تولد: ١٣۶۰/۰۶/٢۵
محل زندگی: شهرری
تاریخ شهادت :١٣٩۴/۰۴/۰١
محل شهادت: سوریه درعا
محل دفن گلزار بهشت زهرا ،قطعه ۲۶
🌷 #وصـــیــت_نـامــه
«ای مردم شما را قسم میدهم به آن چیزی که ایماندارید. نائب بر حق امام زمان (عجل الله)، حضرت امام خامنهای (مدظلهالعالی) را همانند امام علی (علیه سلام) خانهنشین نکنید ...»
چرا که در این دنیا تنها چیزی که مرا آرام مینمود، نگاه زیبا و قشنگ و پر درد این آقا بود.
نکند حفظ علی بر همگان عار شود
نکند حق علی در عمل انکار شود
محرم راز علی نخل و دل چاه شود
سیلی خصم زبون نقش رخ یار شود
برای رسیدن به امام زمان (عجل الله) باید اول با مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) پیمان بست و به او ارادت قلبی داشت. آیا نماز بدون وضو و طهارت، نماز است؟ فرض بر این است که امام زمان (عجل الله) را نماز بدانیم، کسی که وضو (یعنی ارادت به رهبر) ندارد، میتواند نماز برپا نماید؟ آیا نماز بدون وضو و طهارت، نماز است؟
ای مردم قدر رهبر خود را بدانید و در همه حال یار و یاور او باشید و نگذارید ایشان غصه بخورد. تا ان شاءلله ایشان پرچم این انقلاب را به صاحب اصلی آن حضرت بقیه الله الاعظم (عجل الله) تحویل نماید. ان شاءلله
شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان
و #شهید_حسن_غفاری صـلوات🌼
4_5929224681662973660.mp3
9.12M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی)
9⃣2⃣ جزء ۲۹ #قرآن_کریم
#التماس_دعاى_فرج
ٺـٰاشھـادت!'
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 9⃣2⃣ جزء ۲۹ #قرآن_کریم #التماس_دعاى_فرج
نکات کلیدی جزء۲۹
1- با مردم به نرمی رفتار کنید تا با شما به نرمی رفتار کنند. (قلم: 9)
2- ای مردم در اموالتان سهم مشخصی برای محرومان و فقرا کنار بگذارید. (معراج: 14-25)
3- خداوند مرگ و زندگی را آفرید تا امتحانتان کند که کدام یک از شما بهتر رفتار می کنید. (ملک: 2)
4- از عیب جویی، خبرچینی، تجاوز به حقوق دیگران، گناه، گستاخی و زنا دوری کنید. (قلم: 11-13)
5-خداوند راه هدایت را به شما نشان داده، دیگر اختیار با شماست که شاکر باشید یا ناسپاس. (انسان: 3)
6- کسانی که نمازگزار و اهل صدقه اند و به قیامت باور داشته و پاک دامن و امانت دارند ترسی از قیامت ندارند. (معراج: 23-32)
7- در روز قیامت گنهکار آرزو می کند کاش می توانست فرزند، همسر، برادر و خویشانش را فدای خود کند تا نجات یابد. (معراج: 11-13)
8- بخشی از شب را برای مناجات بیدار شده، قرآن تلاوت کرده، صدقه و قرض الحسنه دهید که نزد خدا پس انداز می شود. (مزمّل: 20)
9- بدانید که قیامت آنقدر سخت است که دوست صمیمی سراغ دوست صمیمی اش را نمی گیرد با این که جلو چشم هم هستند. (معراج: 10)
#شهادت،سهمِ کسانی مےشود
که عالم را ، محضر خدا مےدانند
و کسانی که عالم را محضر خدا بدانند
گناه نمےکنند
و شهدا ، اینگونه اند..و ما نیز شهادت را سهمِ خود کنیم با گناه نکردن
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
🔴 شهید :مجید محمودی چابکی
🔷 نام پدر:شعبان
🔷 تولد:چابکسر
🔷 تاریخ تولد: ۸آبان۱۳۴۴
🔴 تاریخ شهادت: ۳۱شهریور۱۳۶۷
🔴 محل شهادت : سومار
🔷 اعزامی از:تیپ ۳۷شیراز
🔴 گلزارشهید:میانده چابکسر
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
🔴 شهید :سید علینقی مرتضوی اول
🔷 نام پدر:سید تقی
🔷 تولد:میانده
🔷 تاریخ تولد: ۳۰ مهر۱۳۴۶
🔴 تاریخ شهادت: ۳۱شهریور۱۳۶۶
🔴 محل شهادت : مهران
🔷 اعزامی تیپ ۳۷شیراز
🔴 گلزارشهید: میانده چابکسر
رفاقت با شهدا تا قیامت
یاد شهدا با ذکر صلوات
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت۲۰ شالم را مرتب می کنم و هدفون را روي گوشم میگذارم،وِب کم را روشن میکنم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت۲۱
فاطــمه سفارش یک فنجان چاي میدهد،من هم همینطور.
پیشخــدمت میگوید:الآن میآرم خدمتتون
سه هفته اي از بناریزي دوستیمان میگذرد،این روزها،بیشتر از
هرچیزي مشغول سخت درس خواندنم و مشغول دوستی با
فاطـــمـــه.
دوستی با او،بهتر از آن چیزي است که فکرش را میکردم.
کش چادرم را کمی جلو میکشم و جعبــه کوچکی که براي
فاطـــمه خریده ام،جلویش میگذارم. فاطـــمه ذوق میکند:واي
این چیه نیکــی؟
خجالت زده میگویم:ناقابلـــه
:_دستت درد نکنه،ولی به چه مناسبت آخه؟
:_براي جبران،جبران اون قضاوتـــــی که راجع تو و برادرت
کردم...شرمنده دیگه.......حالا بازش کن
فاطمه،لبخند قشنگش را تحویلم میدهد و آرام جعبه را باز می کند.
چشمانــش گرد می شوند:واي نیکی،این....این خیلی قشنگه
و دستبندي که برایش خــریده ام را بیرون می آورد.
:_دستــت درد نکنــــه
:_مبارکت باشه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۲۲
:_خیلی خوشگله نیکی
دستبند را دور دستش می اندازد.
:_فاطــمه؟تو....یعنی منو بخشیدي؟
:_این حـــرفا چیه؟معلــــومه،تو حق داشتی،شاید اگه منم
بودم،همون فکرو میکردم.
میخندم و با ذوق دستبند خودم را هــم نشانش میدهم:واســـه
خودم هم گرفــتم فاطمه؛نشانـــه ي دوستیمون!
و دستم را روي میز میگذارم. فاطمه هم دستش را کنار دستم
میگذارد.
میخندد:شدیم عین خواهراي دوقلو،بهت گفتم من عاشق دوقلوهام؟
میخندم.
پیشخدمت،سفارش ها را میآورد،دست هایمان را از روي میز
برمیداریم.
پیشخدمت کــه میرود،فاطمه میگوید:خــب یه کم از خودت
بگو،دوستیم دیگه.
لبخنــد میزنم:چی بگم؟
:_نیکی من از فضولی دارم میمیرم،تو روز اول که چادر
نداشتی،حجابت کامل بودا،ولی خب...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۲۳
خنده ام را می خورم،شاید بهتر است این بغض سرخورده را اینجا باز
کنم،حتم دارم اینجا،امن ترین جاي دنیاست..
:_فاطــــمه،راستش....نمیدونم چطوري شروع کنم.. اصلا نمیدونم
چجوري باید بگم..
دستم را میگیرد:نیکی،من نمیخواستم ناراحتت کنم،اگه دوس نداري
نگو
:_نه،اتفاقا دلم میخواد بگم...فقط یه کم گفتنش سخته...راستش
فاطـــمه،من قایمکی چادر سر میکنم،مامان و باباي من،با چــادر
سرکردن من مخالفن،یعنی کلا،با همه چی مخالفن،با نماز خوندن،روزه
گرفتن...
منم اول،عین اونا بودم...ولی،بعد یه عمــر تازه فهمیدم زندگی یعنی
چی؟خدا یعنی چی،پیامبر،امام یعنی چی..من امسال چهارمین سالیه
که توبه کردم!
:_یعنی فقط تویی کـه مذهبی هستی؟هیچکس شبیه تو نیست؟
:_هیچکس که نه،یه عمــو دارم،شبیه منه. مثل من فکر میکنه
:_نیکی کارتو خیلی سخته،ولی من به حالت غبطه میخورم،خوش به
حالت دختر،تو...تو واقعا مومنی.
:_مومن؟میدونی من بعد از چند سال گناه کردن به خودم اومدم؟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۲۴
:_چطـــورشد؟یعنی چی شد که...
:_ اول دبیرستان که بودم،روزاي مُحّـــَرَم بود،یعنی من که
نمیدونستم محرم چیه،کیه؟ فقط یه اسم ازش تو تقویم دیده بودم..
وقتی در و دیوار شهر مشکی میشد،میفهمیدیم محرمه،ولی اصلا
نمیدونستم محرم چیه..
ندونسته همه ي عزادارا رو هم مسخره می کردم...
یه شب جلو تلویزیون نشسته بودم،تنظیمات ماهوارمون یه دفعه
خراب شد،منم داشتم یه مستند از زندگی مانکن هاي معروف
میدیدم،یعنی روز و شبم همین بود. دنبال کردن زندگی مانکن ها و
بازیگراي هالیوود،همه ي فکر و ذکر و افتخارم این بود مدل موهام
شبیه فلانیه،لباسم شبیه لباس فلان بازیگر تو ردکارپت فلان
جشنواره است... خلاصه....یه خرده با تلویزیون ور رفتم،ولی درست
نشد،حوصلم سر رفته بود،مامان و بابام هم طبق معمول نبودن،مجبور
شدم بزنم شبکه هاي ایران. همین جوري این کانال،اون کانال
میرفتم،یه دفعه دیدم یه مداح شروع کرد به خوندن،من...اولین بار
بود داشتم مداحی میشنیدم فاطمه(اشکهایم ناخودآگاه سرازیر
میشوند) داشت روضه وداع میخوند،دلم شکســـت....گریــه
کردم،دست خودم نبود،بلند بلند گریه میکردم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۲۵
یه جاش مداح به جاي حضرت زینب میگفت:
تویی کـه مَحرم منی،بمون کنار من/
بري تو،پاي لشکري به خیمه وا میشه
دلم خیلی شکست فاطمـــه...
اشک هایم براي ریختن از هم سبقت می گیرند.
چند نفر از افرادي که دور میزهاي اطراف نشسته اند،با تعجب نگاهم
میکنند،اشکـــ هایم را پاك میکنم.
:_موافقی بریم؟
فاطمه با نگرانی نگاهم میکند و سر تکان میدهد.
پول را روي صورت حساب میگذارم و بلند میشوم،فاطــمه هم.
از کافیشاپ خارج میشویم.
:_نیکی حالت خوبه؟
:_آره،خوبم..خیلی خوب،بریم اون پارکه؟یه نیم ساعتی تا کلاس وقت
هست
:_آره بریم
روي یکی از نیمکت ها مینشینیم.
:_نیکی،من دوست دارم بقیشو بشنوم ولی اگه حالت خوب
نیس،بمونه واسه بعد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
وداع با ماه مبارک رمضان.mp3
7.69M
ممنونم اگر نروی...😔
حجت الاسلام میرزامحمدی
وداع بسیار زیبا با ماه مبارک💔
#ماه_مبارک_رمضان
#وداع
#التماس_دعا😭
43160سفره-دارد-جمع-می-گردد-گدا-را-عفو-کن.mp3
8.18M
سفره دارد جمع می گردد،
گدا را عفو کن
باز هم خوبی کن و این مبتلا
را عفو کن...💔😔
دیگر از این توبه ها دارم
خجالت می کشم
یا رب این شرمنده غرق خطا
را عفو کن...🤲🏻😭😭
✨ الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
✅اثر جدید حسن روحالامین
🔆 به مناسب سالروز میلاد علمدار گردان کمیل (شهید ابراهیم هادی )
🔶 در بخشی از وصیت نامه این شهید است:
بعنوان یک فردی از آحاد ملت مسلمان به تمامی ملت خصوصاً مسئولین امر تذکر می دهم که همیشه در جهت اسلام و قرآن باشید و هیچ مسأله و روشی شما را از هدف و جهتی که دارید، منحرف ننماید.
دیگر اینکه در کارهایتان سعی کنید نیت خود را خالص نموده و از هر شرک و ریا، حسادت و بغض اعمالتان را پاک نمایید تا هم اجر خود را ببرید و هم مسئولیت خود را آنچنان که خداوند، اسلام و امام می خواهند، انجام داده باشید هرگز این را فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمی شود...
🔰کتاب سلام ابراهیم را پیشنهاد می دهیم، بخوانید.
سلام رفیقِ قدیمی
سلام رفیقِ شهیدم
کاش میتوانستم جواب سلامم را بشنوم...😭
اولِ اردیبهشت است...
روزی که چندماه است منتظرش هستم و چه دلنشین است که مصادف شده با آخرین روزِ ماهِ خدا🌷
خواستم بگویم: تولدتان مبارکــــــــــــــ🥰
مهدی یاورِ دوست داشتنیِ من، تولدتـــــ مبارکــــــ💙
آسمان نشینِ مهربانِ من، تولدتــــــ مبارکـــــ❤
میدانم لازم نیست حرفهایم را طولانی و بلند بنویسم تا شما بخوانید...
سکوت و چند کلمه کافیست برای دلتنگی ام...
تنها شما میدانید که در دلِ پر دردم چه میگذرد...
حرف هایم را با شما به هر شکلی که باشد می زنم...
گاهی آرام و بیصدا...
و گاهی با چشمانِ ابری ام...
و می دانم که می دانید چقدر دوستتان دارم...💚
دلتنگی هایم برایِ شما را هم دوست دارم...💚
همیشه و در همه لحظات زندگی ام به یادتان هستم و امیدوارم که شما هم برایِ آرامشِ دلِ بیقرارم دعا کنید😔
لحظه ها را برای وصالِ شما میگذرانم و از خدا میخواهم در دنیا و آخرت همدم و همنشین شما باشم🥀
🎁هدیه تولدتان، ختم قرآنی ست که از طرف شمـــــــا به امام زمانمان (ارواحناله الفداه) هدیه خواهم کرد و
انشالله هرروز به نیابت از شما زیارت عاشورا خواهم خواند🌷 امیدوارم مورد قبول حق قرار بگیرد💚
#تولدت_مبارک
#رفیق_شهیدم
#رفیق_قدیمی
#به_وقت_دلتنگی