eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤یا رسول الله مددی آقا🖤 ای آسمان بگرد و دل از غصه چاک کن خود را نهان چو جسم پیمبر به خاک کن دستی برون ز خاک کن ای ختم انبیا اشک غم حسین و حسن را تو پاک کن 😔😔😔😔 🏴 @taShadat 🏴
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۰۵ آبان ۱۳۹۸ میلادی: Sunday - 27 October 2019 قمری: الأحد، 28 صفر 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام  🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) 💠 اذکار روز: - یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه) - ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه) - یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹شهادت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، 11ه-ق 🔹شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام، 50ه-ق 🔹آغاز امامت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام، 11ه-ق 🔹شروع غصب خلافت امیرالمومنین، 11ه-ق 🔹مجبور کردن مردم برای بیعت با ابوبکر، 11ه-ق 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ▪️6 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام ▪️9 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️10 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج ▪️18 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیهما السلام 🏴 @taShadat 🏴
🌺سَـــیُـــطَـــوَّقُــــــونَ مــــَابَـــــخِـــلُـــوا بِــــهِ یَــــومَ الـــقِـــیـَـامَـــه🌺 🍃به زودی طوق گردنشان میشود انچه که بخل ورزیده اند به آن،در روز قیامت 🍃 آل عمران ۱۸۰ 🏴 @taShadat 🏴
🔆پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : قرآن، دست و پاى مؤمن را در برآوردن بسيارى از خواهشهاى نفسانى اش بسته است. میزان الحکمه ج۱ حدیث شماره : ۱۸۰۰۱۵۲۲ #حدیث 🏴 @taShadat 🏴
#سلام_امام_زمانم ✋🌼 💦 باران که میبارد #دلم برایت تنگ تر میشود💔 🌺 راه میوفتم در خیابان بدون چتر☔ من #بغض میکنم و آسمان گریه مولا جانم پس کی این انتظار به سر می رسد 😔 🌼🍃🌼🍃🌼🍃 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲🌹 💐 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 💐 🏴 @taShadat 🏴
#والپیپر 📲♥️ #وفات_پیامبر_اکرم (ص)🏴 #شهادت_امام_حسن (ع)🏴 #شهادت_امام_رضا (ع) 🏴 🏴 @taShadat 🏴
@khstiker۷۱.attheme
82.2K
#مناسبتی #تم_مذهبی #تم 📲♥️ 🏴 @taShadat 🏴
شهیدی‌که پدرش ارادتی که به #امام‌حسن‌ع داشت نام فرزندش را مجتبی گذاشت💔👇👇 مجتبی خیلی به شهدا ارادت داشت و در مراسم و یادواره های شهدا شركت فعال داشت. همین یك سال پیش مجتبی در مأموریتی 9 روزه بود🍃 كه قرار شد در همدان یادواره شهدا برگزار شود. بلافاصله بعد از اینكه از مأموریت بازگشت به كمك دوستانش رفت تا یادواره را برگزار كنند. وقتی بحث شهدا پیش می آمد شبانه روز فعالیت كرد 👌و خستگی را نمی فهمید و به قولی خستگی ناپذیر می شد. او از كار كردن برای شهدا لذت می برد✨. یك بار به مجتبی گله كردم كه ما هم هستیم. به محض رسیدن، رفتید سراغ یادواره! اصلاً در خانه حضور ندارید😒. مجتبی خندید و گفت شرمنده ام، به خاطر شهدا تحمل كن. بعد گفت شهدا بیشتر از این ها گردن ما حق دارند😞. اگر اعتراض كنی اجرت از بین می رود خانمم. حالا وقتی آن روزها را مرور می كنم و به یاد حرف های مجتبی می افتم با خودم می گویم مجتبی مزد همه زحمت و جهاد و اخلاصش را از شهدا گرفت🕊. شهدا مزد مجاهدت همسرم را به خوبی دادند.🌹 راوی:همسرشهیدمدافع‌حرم #مجتبی_کرمی🌸 🏴 @taShadat 🏴
🌸﷽🌸 💫مصداق بارز فرمایش حضرت آقا بود بله ایشون فرمودند: اول باید خودت را شهید🕊 کنی بعد شهید بشی عباس در مسیر اهل بیت علیهم السلام حرکت می کرد اصلا رمز موفقیت عباس این بود که شاگردی اهل بیت علیهم السلام را کرده بود و در همین مسیر رشد کرده♥ بود، با عباس هر هفته شب‌های جمعه می‌رفتیم به امامزاده یحیی برای شرکت در مراسم دعای کمیل، صبح های جمعه دعای ندبه و بعد به نمازجمعه، به نماز اول وقت خیلی اهمیت می‌داد، خیلی جوان باادب و فهمیده ای بود، اهل تفکر بود او خوب راهی را انتخاب کرده بود. راوی: دوست شهید #شهید_مدافع_حرم عباس دانشگر 🏴 @taShadat 🏴
عاشقان وقت است🌸 می گویند🗣 التماس فرج🙏
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نقاشی با شن برگزیده «عصر جدید» با موضوع شهادت امام حسن مجتبی(ع) 🏴 نماهنگ «تصور کن» باصدای و هنرنمایی 🌺 🏴 @taShadat 🏴
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمََنِ الرَّحِیمِ متوسل میشویم به این بزرگواران به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان، آمرزش گناهانمون، ذخیره قبر و قیامتمون،شفاعت کنن از هممون در روز قیامت، راحتی جان دادنمون، الفت بین همسران، ازدواج جوانها،خانه دار شدن همه مستاجرها، بچه دار شدن همه کسانی که آرزوی فرزند دارند، شفای همه بیماران، خلاص شدن همه کسانی که گرفتار بلای خانمان سوز اعتیاد هستن، نابودی دشمنان اسلام و ایران، نابودی آل سعود، داعش، و هرانکه نظر سوء به مملکت و مسلمانان داره، یافتن آرامش و امنیت هر چه بیشتر در زندگی هامون، آزادی زندانیان بیگناه، آزادی اسراء، سلامتی مقام معظم رهبری آیت الله خامنه ای، کسب رزق و روزی حلال و فراوان، یافتن شغل مناسب برای افراد جویای کار،آمرزش امواتمون، عاقبت به خیری و موفقیت و سلامتی خانواده های محترممون، خودمون و فرزندانمون، و هر حاجتی که مدنظر داریم ان شاء الله 🖤 التماس دعا دارم ازتون ویژه 🙏
بزرگواران هرکس هرچقدر دوست داره صلوات بفرسته و در پیوی بنده تعداد صلوات رو اعلام کنه @montazeralhojja اجرتون با سیدالشهدا
🌸﷽🌸 #کلامِ_شهید🌹🕊 📝🍃خداوند مقرّب‌ترین بندگانِ خویش را از میانِ عشاق برمی‌گزیند و هم آنانند که گره‌ی کورِ دنیا را به معجزه‌ی عشق می‌گشاید. #شهید_سیدمرتضی_آوینی🌷 🏴 @taShadat 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان زیبای پیامبر(ص) و جوان خمره به دوش #تصویری 🏴 @taShadat 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :3⃣3⃣1⃣ دوست نداشتم دِینی به گردنم باشد. یا اینکه فکر کنند حالا که شوهرم نیست، به دیگران محتاجم. به همین خاطر بیشتر از توانم از خودم کار می کشیدم. سرما به چهل و دو سه درجه زیر صفر رسیده بود. نفت کافی برای گرم کردن خانه ها نبود. برای اینکه بچه ها سرما نخورند، توی خانه کاپشن و کلاه تنشان می کردم. یک روز صبح وقتی رفتم سراغ نفت، دیدم پیت تقریباً خالی شده. بچه ها خوابیده بودند. پیت های بیست لیتری نفت را برداشتم و رفتم شعبه نفت که سر خیابان بود و با خانه ما فاصله زیادی داشت. مردم جلوی مغازه صف کشیده بودند؛ پیت های نفت را با طناب به هم وصل کرده بودند؛ تا کسی نوبتش جا به جا نشود. پیت های نفتم را گذاشتم آخر صف و ایستادم. هنوز برای مغازه نفت نیامده بود. نیم ساعتی که ایستادم، سرما از نوک انگشت های پایم شروع کرد به بالا آمدن. طوری شد که دندان هایم به هم می خورد. دیدم این طور نمی شود. برگشتم خانه و تا می توانستم جوراب و ژاکت پوشیدم و برگشتم. بچه ها را گذاشته بودم خانه و کسی پیششان نبود تا ظهر چهار پنج دفعه تا خانه رفتم و برگشتم. بعدازظهر بود که نفت به شعبه آمد. یک ساعت بعد نوبتم شد. آن وقت ها توی شعبه های نفت چرخی هایی بودند که پیت های نفت مردم را تا در خانه ها می آوردند. شانس من هیچ کدام از چرخی ها نبودند. یکی از پیت ها را توی شعبه گذاشتم و آن یکی را با هزار مکافات دودستی بلند کردم و هنّ و هن کنان راه افتادم طرف خانه. ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣3⃣1⃣ اولش هر ده بیست قدم یک بار پیت نفت را زمین می گذاشتم و نفس تازه می کردم؛ اما آخرهای کار هر پنج قدم می ایستادم. انگشت هایم که بی حس شده بود را ماساژ می دادم و دستم را کاسه می کردم جلوی دهانم. ها می کردم تا گرم شوم. با چه مکافاتی اولین پیت نفت را بردم و زیر پله های طبقه اول گذاشتم. وقتی می خواستم بروم و پیت دومی را بیاورم، عزا گرفتم. پیت را که از شعبه بیرون آوردم، دیگر نه نفسی برایم مانده بود، نه رمقی. از سرما داشتم یخ می زدم؛ اما باید هر طور بود پیت نفت را به خانه می رساندم. از یک طرف حواسم پیش بچه ها بود و از طرف دیگر قدرت راه رفتن نداشتم. بالاخره با هر سختی بود، خودم را به خانه رساندم. مکافات بعدی بالا بردن پیت های نفت بود. دلم نمی خواست صاحب خانه متوجه شود و بیاید کمکم. به همین خاطر آرام آرام و بی صدا پیت اولی را از پله ها بالا بردم و نیم ساعت بعد آمدم و پیت دومی را بردم. دیگر داشتم از هوش می رفتم. از خستگی افتادم وسط هال. خدیجه و معصومه با شادی از سر و کولم بالا می رفتند؛ اما آن قدر خسته بودم و دست و پا و کمرم درد می کرد، که نمی توانستم حتی به رویشان بخندم. خداخدا می کردم بچه ها بخوابند تا من هم استراحت بکنم؛ اما بچه ها گرسنه بودند و باید بلند می شدم، شام درست می کردم. تقریباً هر روز وضعیت قرمز می شد. ادامه دارد...✒️ تقدیم نگاه پر مهر شما🌹 @tashadat🕊
ٺـٰاشھـادت!'
‍ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :3⃣3⃣1⃣ #فصل_چهاردهم دوست نداشتم دِینی به گردنم باشد. یا اینکه فکر کنند حالا
‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :3⃣3⃣1⃣ دوست نداشتم دِینی به گردنم باشد. یا اینکه فکر کنند حالا که شوهرم نیست، به دیگران محتاجم. به همین خاطر بیشتر از توانم از خودم کار می کشیدم. سرما به چهل و دو سه درجه زیر صفر رسیده بود. نفت کافی برای گرم کردن خانه ها نبود. برای اینکه بچه ها سرما نخورند، توی خانه کاپشن و کلاه تنشان می کردم. یک روز صبح وقتی رفتم سراغ نفت، دیدم پیت تقریباً خالی شده. بچه ها خوابیده بودند. پیت های بیست لیتری نفت را برداشتم و رفتم شعبه نفت که سر خیابان بود و با خانه ما فاصله زیادی داشت. مردم جلوی مغازه صف کشیده بودند؛ پیت های نفت را با طناب به هم وصل کرده بودند؛ تا کسی نوبتش جا به جا نشود. پیت های نفتم را گذاشتم آخر صف و ایستادم. هنوز برای مغازه نفت نیامده بود. نیم ساعتی که ایستادم، سرما از نوک انگشت های پایم شروع کرد به بالا آمدن. طوری شد که دندان هایم به هم می خورد. دیدم این طور نمی شود. برگشتم خانه و تا می توانستم جوراب و ژاکت پوشیدم و برگشتم. بچه ها را گذاشته بودم خانه و کسی پیششان نبود تا ظهر چهار پنج دفعه تا خانه رفتم و برگشتم. بعدازظهر بود که نفت به شعبه آمد. یک ساعت بعد نوبتم شد. آن وقت ها توی شعبه های نفت چرخی هایی بودند که پیت های نفت مردم را تا در خانه ها می آوردند. شانس من هیچ کدام از چرخی ها نبودند. یکی از پیت ها را توی شعبه گذاشتم و آن یکی را با هزار مکافات دودستی بلند کردم و هنّ و هن کنان راه افتادم طرف خانه. ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣3⃣1⃣ اولش هر ده بیست قدم یک بار پیت نفت را زمین می گذاشتم و نفس تازه می کردم؛ اما آخرهای کار هر پنج قدم می ایستادم. انگشت هایم که بی حس شده بود را ماساژ می دادم و دستم را کاسه می کردم جلوی دهانم. ها می کردم تا گرم شوم. با چه مکافاتی اولین پیت نفت را بردم و زیر پله های طبقه اول گذاشتم. وقتی می خواستم بروم و پیت دومی را بیاورم، عزا گرفتم. پیت را که از شعبه بیرون آوردم، دیگر نه نفسی برایم مانده بود، نه رمقی. از سرما داشتم یخ می زدم؛ اما باید هر طور بود پیت نفت را به خانه می رساندم. از یک طرف حواسم پیش بچه ها بود و از طرف دیگر قدرت راه رفتن نداشتم. بالاخره با هر سختی بود، خودم را به خانه رساندم. مکافات بعدی بالا بردن پیت های نفت بود. دلم نمی خواست صاحب خانه متوجه شود و بیاید کمکم. به همین خاطر آرام آرام و بی صدا پیت اولی را از پله ها بالا بردم و نیم ساعت بعد آمدم و پیت دومی را بردم. دیگر داشتم از هوش می رفتم. از خستگی افتادم وسط هال. خدیجه و معصومه با شادی از سر و کولم بالا می رفتند؛ اما آن قدر خسته بودم و دست و پا و کمرم درد می کرد، که نمی توانستم حتی به رویشان بخندم. خداخدا می کردم بچه ها بخوابند تا من هم استراحت بکنم؛ اما بچه ها گرسنه بودند و باید بلند می شدم، شام درست می کردم. تقریباً هر روز وضعیت قرمز می شد. ادامه دارد...✒️ تقدیم نگاه پر مهر شما 🌹🌹 @tashadat🕊
✅بیانات جدید رهبر انقلاب درباره زیارت اربعین: پیاده‌روی اربعین موهبت بزرگ الهی است رهبر انقلاب: اینهایی که می روند این راه را پیاده طی می کنند و می رسانند خودشان را به آنجا در این پیاده روی اربعین - این حادثه ی عجیبی که این سال ها پدید آمده است - واقعا یک موهبت بزرگ الهی را خدای متعال در اختیار اینها گذاشته است ۹۸/۷/۱ 🏴 @taShadat 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸﷽🌸 #شهید نمیشوی اگـر شبیه ترینِ شهدا نباشی شهدا خود را لابلای تاریکی شب گم ‌کردند که عاقبت خدا پیدایشان کرد و شدند پیدا شده ی یار.... خودت را شبیه ترین کن تا شهیدت کنند... #بسم‌الله.. #شهادت‌اتفاقی‌نیست 🏴 @taShadat 🏴
هدایت شده از  ٺـٰاشھـادت!'
⚘﷽⚘ ۸_به_وقت_امام_هشتم🕗 تاخراسان راهی نیست...✋ دست بر سینه و عرض ادب 🌷بسم الله الرحمن الرحیم ‌‌‌‌🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلى 🌷علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى 🌷الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ 🌷و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ 🌷و مَنْ تَحْتَ الثَّرى 🌷الصِّدّیقِ الشَّهیدِ 🌷صلاةً کَثیرَةً تامَّةً 🌷زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً 🌷کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک... تو بزن نقـاره زن اسیر آهنگ توام... به امام رضابگوبدجوری دلتنگ توام... خوشبختی یعنی تو زندگیت امام رو رضا داری.... 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا 🏴 @taShadat 🏴
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹 اولین غذایی که بعداز عروسیمان درست کردم استانبولے بود👌🌹 از مادرم تلفنی پرسیدم! شد سوپ..🍲😢😅 آبش زیاد شده بود ... منوچهر میخورد و به به و چه چه میکرد...☺️❤️ روز دوم گوشت قلقلی درست کردم! شده بود عین قلوه سنگ...😐🤦🏻‍♀😅 تا من سفره را آماده کنم منوچهر چیده بودشان روی میز و با آنها تیله بازی میکرد قاه قاه میخندید...😶😂😂🤔 ❤️👈🏻و میگفت : چشمم کور دندم نرم تا خانم آشپزی یاد بگیرن هر چه درست کنن میخوریم حتی قلوه سنگ👩🏻‍🍳😌🌹 🕊 @taShadat 🕊
🌸﷽🌸 در یاد دمشق غرق غم می باشم در بین همین نوحه و دم میباشم با پرچم سرخ یا اباعبدالله سرباز مدافع حرم🕊میباشم 😔 #شهید_احمدمحمد_مشلب 🌹 #شبتون_شهدایی 🕊 @taShadat 🕊