eitaa logo
مهمات فرهنگی و تشکیلاتی
304 دنبال‌کننده
716 عکس
542 ویدیو
296 فایل
به نام خدا يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِيعًا ای اهل ایمان! سلاح ها و ساز و برگ جنگی خود را برگیرید، پس گروه گروه یا دسته جمعی [به سوی جنگ با دشمن] کوچ کنید کانال ویژه ارائه محتوا
مشاهده در ایتا
دانلود
** راه طی شده کارگردانی: علی ملاقلی‌پور سال انتشار: 1397 این اثر برگرفته از عنوان یکی از مهم‌ترین کتاب‌های مهندس بازرگان به همین نام است. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @tashakkol_iau_bardasht
** پرونده ناتمام کارگردان: جواد موگویی سال انتشار: 1395 پرونده ناتمام حاصل پژوهشی پنج ساله در یکی از پیچیده‌ترین پرونده‌های امنیتی تاریخ جمهوری اسلامی است. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @tashakkol_iau_bardasht
** زندگی بدون توازن کارگردان: گادفری رجیو سال انتشار: ۱۹۸۲ در این مستند به پیشرفت‌های صنعتی بشر و تأثیرات آن بر روح و روان انسان در گذر زمان پرداخته‌شده است. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @tashakkol_iau_bardasht
** انقلاب در خیابان روزولت کارگردان: حمید عظیمی سال انتشار: 1391 در خلاصه این مستند آمده است: پیامدهای واقعه سرنوشت سازی است که صبح ۱۳ آبان سال ۵۹ در خیابان روزولت سابق تهران رقم‌زده شد و دو دوره جنگ سرد را به هم پیوند داد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @tashakkol_iau_bardasht
** دست‌های خالی کارگردان: جمشید بیات ترک سال انتشار: 1395 در خلاصه داستان «دست‌های خالی» آمده: کمتر کسی تمایل دارد مشاهدات او را باور کند. نوشته‌هایش در اروپا خشم بسیاری را برانگیخته است. آیا او شیفته سوژۀ خود شده است؟ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @tashakkol_iau_bardasht
** بولینگ برای کلمباین کارگردان: مایکل مور سال انتشار: 2002 این مستند اثری افشاگرانه است که به مردم جهان یادآوری می‌کند آمریکایی‌ها، ملتی بدون تاریخ‌اند! مهاجران شروری که از اروپا و دیگر اطراف و اکناف جهان به قاره‌ای تازه کشف شده پای نهادند. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @tashakkol_iau_bardasht
** خیال پرست کارگردان: محمدهادی نعمتی سال انتشار: 1393 این مستند مافیای جنسی در کشور ایران را به تصویر کشیده است ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @tashakkol_iau_bardasht
** یزدان تفنگ ندارد کارگردان: حسین شمقدری سال انتشار: 1389 این اثر روایت تلاشی است طاقت‌فرسا و البته خستگی‌ناپذیر، از سوی دانشجوی نخبه دانشگاه صنعتی شریف، سید طه رضا - برنده مدال نقره المپیاد فیزیک ـ جهت یافتن بخشی از حقایق فتنه سال ۱۳۸۸. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @tashakkol_iau_bardasht
** فراموش شده ها کارگردان: میکائیل دیانی سال انتشار: 1395 این اثر درباره مدیران نجومی وحقوق های نامتعارف ساخته شد. مستند اجتماعی "فراموش شده ها" به بررسی وضعیت اقتصادی کشور، مفاسد اقتصادی و نگاه مردم به کارآمدی اقتصادی دولت ها و دولتمردان می پردازد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @tashakkol_iau_bardasht
** قرارداد 19ژوئن کارگردان: ایمان گودرزی سال انتشار: 1396 این مستند روایتی از یک تطابق تاریخی از مذاکره ایران-آمریکا است. اتفاقی که بسیاری می‌گویند کپی پِیست برجام است. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @tashakkol_iau_bardasht
8 در باز شد. اسم سه نفر را خواندند. یعنی آزاد. همه دست زدند با هورای ریز. دو تا دانشجو هم تازه‌وارد به جمع اضافه شدند. پسر آبادانی پرسید: «به شما ناهارم دادن؟» سر بالا انداختند. سفره یکبارمصرف پهن کرد. سراج بهش گفت «تو برا عقلت مالیاتم میدی؟ کسی جلوی دستشویی سفره میندازه؟» دکتر منچ و شطرنج آورد وسط. گعده کردند. نشستم کنارشان. تاس انداختم. - دکتر! تو کجا اینجا کجا؟ تاس انداخت. - رو چمنای دانشگاه نشسته بودم الکی گرفتنم! تاس انداختم. شش آمد. مهره آوردم داخل بازی. - جون دکتر! مگه شهر هرته! تاس انداخت. - اَه! تو دانشگاه کبریت زدم زیر بنر سلیمانی! - برای چی؟ - برای این همه شعار توخالی! چهار تا خانه مهره‌ام را بردم جلو. - اول بردنت کجا؟ شش آورد. بشکن زد. با خنده گفت «هتل سپاه!» مهره آورد جلو. - جرمت فقط آتش زدن بنره؟ مهره‌اش چسبید پشت مهره‌ام. - لعنت به این گوشی! استوریا آتو داد دستشون! - چی نوشته بودی؟! - فراخوان و شعار و... شش آوردم. از چنگ مهره‌اش خلاص شدم. - آینده درسی و شغلیت چی میشه؟ - تبرئه میشم! پسر آبادانی با پلاستیکی پر از پاکت سیگار وارد شد. نشست کنارمان. با ماژیک اسم بچه‌ها را می‌نوشت روی آن‌ها. ازش پرسیدم «از کجا می‌خرید؟» گفت «از فروشگاه داخل زندان» تاس انداختم. به دکتر گفتم «اگه تبرئه نشدی؟» گفت « فک و فامیلام پاسدارن. زنگ زدم بهشون. ته و توی ماجرا رو درآوردم!» - فامیلات پاسدارن و عکس حاج‌قاسم آتیش زدی؟! ⭕️ادامه دارد... ✍️ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @tashakkol_iau_bardasht
9 چشم استاد زبان هنوز کاسه خون بود. سراج پا شد از یخچال یک قطره استریل چشمی بهش داد. استاد زبان رفت داخل دستشویی. سراج جدا از بقیه روی تخت می‌خوابید. تعارف زد بنشینم کنارش. جوان میبدی اعلام کرد: "طبق لیست، فنجون چایی بردارید." روی فنجان‌های سفالی شماره داشت. ۲۱ نفر طبق لیست و من شماره ۲۲. نشستم کنار سراج. محکوم مالی بود. تاکید کرد مالِ مردم‌خور نیستم. شریک، دستش را گذاشته بود توی پوست گردو. مانده بود با کوهی از چک برگشتی. برادری‌اش برای قاضی ثابت شده بود. باید ماهی یک سکه می‌داد به طلبکارانش. استاد زبان ذوق‌زده رسید. - حالا دارم قیافه‌ها رو می‌بینم! با فنجان‌های چای نشستیم دور هم. استاد زبان گفت: "اشک‌آور زدن قانون داره! حق ندارن نزدیک‌تر از فاصله‌ای معلوم بزنن!" بعد گفت: "مامور یکی رو کامل توی چشم راستم خالی کرد. تموم که شد از پشت کمرش یکی دیگه آورد. تا تهش زد تو چشم راستم!" سراج پوزخندی زد: "اونقدرام الکی نیست؛ حتما مقاومت کردی!" استاد زبان گفت: "برچسب لیدری زدن بهم!" پرسیدم: «برای چی؟» خندید: «برای نخبه‌های زندانی!» سراج حق‌به‌جانب پرسید: "با چه مدرکی؟" استاد زبان گفت: "از بلوار مدرس پیاده رفته بودم ملاصدرا. میگن چرا با ماشین نرفتم؟ چرا گوشی نداشتم همرام؟ ظهرشم دخترای دبیرستان کشف حجاب کرده بودن؛ انداختن گردن من که تهییج‌شون کردم!" سراج چایی‌اش را هورت کشید: "داری اعتراف می‌کنی؟" ⭕️ادامه دارد... ✍️ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @tashakkol_iau_bardasht