#تشرفات علامه #سید_موسی_زرآبادی قدس سره الشریف
🔻مرحوم #سید_خلیل_زرآبادی در مصاحبه خود با مرکز صدا و سیما قزوین در خصوص استاد و پدر بزرگوارشان فرمودند :
بنده از دایی خود (حاج #شیخ_مجتبی_قزوینی) پرسیدم:
شخصیت هایی که به خدمت حضرت بقیه الله ارواحنافداه رسیدند چه کسانی هستند ؟
ایشان پاسخ دادند : #سید_موسی_زرآبادی که دائما خدمت امام زمان سلام الله علیه مشرف می شدند.
ایشان فرموده بودند: هرکه می خواهد به جایی برسد باید بیاید قزوین و آب قزوین را بخورد و البته مرادشان هم از آب قزوین علم بوده است. حتی #سید_بحرالعلوم هم که تا عراق ملک شخصی داشته است، ایشان نیز به قزوین می آیند و در قزوین تشرف پیدا می کنند، در حالی که پدر ما مرتبا به خدمت حضرت بقیه الله ارواحنافداه تشرف داشتند.
📚دانای اسرار ص ۲۲۰
@tasharofaat
#تشرفات
💠داستان تشرف سید محمد باقر دامغانی محضر امام عصر سلام الله علیه
آقای سید محمد باقر دامغانی، ساکن مشهد، از علما و شاگردان مرحوم آیت الله آقا میرزامهدی غروی اصفهانی قدس سره بود و زیاد به خدمت آن بزرگوار میرسید.
سالها به مرض سل مبتلا بود و بسیار ضعیف و نحیف شده بود. در آن زمان این بیماری غیر قابل علاج بود و همه از مداوایش مایوس شده بودند.
روزی دیدم ایشان بسیار سر حال، سالم و بانشاط و بدون هیچ کسالتی نزد ما آمد. همهی ما تعجب کردیم و از علت شفا یافتنش پرسیدیم.
گفت: یک روز که خون زیادی از حلقم آمد و دکترها مأیوسم کرده بودند، خدمت استادم، آقا میرزامهدی اصفهانی، رفتم و به ایشان شرح حالم را گفتم.
معظم له دو زانو نشست و با قاطعیت عجیبی به من گفت:
🔴تو مگر سید نیستی؟ چرا از اجدادت رفع کسالت خود را نمیخواهی؟ چرا به محضر حضرت بقیة الله الاعظم علیه السلام نمیروی و از آن حضرت، طلب حاجت نمیکنی؟ مگر نمی دانی آنها اسمای حسنای پروردگارند؟ آیا در دعای کمیل نخواندهای که فرموده یا من اسمه دواء و ذکره شفاء؟ تو اگر مسلمان باشی، اگر سید باشی، اگر شیعه باشی، باید شفایت را همین امروز از حضرت بقیه الله، ارواحنا فداه، بگیری!
✨تشرف در حرم رضوی
و خلاصه، آنقدر سخنان محرک و تهییج کننده به من گفت که من گریه ام گرفت و از جا بلند شدم، مثل آن که میخواهم به محضر بقیه الله عجل الله فرجه بروم.
لذا، بدون آنکه متوجه باشم، اشک میریختم و با خود زمزمه میکردم و میگفتم:
یا حجه بن الحسن العسکری ادرکنی!
و به طرف صحن مقدس حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام میرفتم.
وقتی به صحن کهنه رسیدم، آن جا را طوری دیگر دیدم. صحن بسیار خلوت بود و تنها جمعیتی که در آن دیده میشدند، چند نفری بودند که با هم میرفتند. و پیشاپیش آنان، سیدی بود که من فهمیدم، حضرت ولی عصر، عجل الله فرجه، هستند.
با خود گفتم: چون ممکن است آنها بروند و من به ایشان نرسم، خوب است که آقا را صدابزنم و از ایشان شفای مرض خود را بگیرم.
همین که این خطور از دلم گذشت، دیدم آن حضرت برگشتند و نگاهی با گوشه چشم به من کردند و عرق سردی بر بدنم نشست.
ناگهان، صحن مقدس را به حال عادی دیدم. دیگر از آن چند نفر خبری نبود و مردم به طور عادی در صحن رفت و آمد میکردند. من بهتزده شدم. در این بین متوجه شدم که آثار کسالت سل در من نیست.
به خانه برگشتم و پرهیز را شکستم و آنچنان حالم خوب شده است که هرچه میخواهم سرفه کنم، نمیتوانم و سرفهام نمیآید.
مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی، در این جا، به گریه افتادند و فرمودند:
بلی؛ این بود قضیهی آقای سید محمدباقر دامغانی. و من بعد از سالها که او را میدیدم، حالش بسیار خوب بود و حتی فربه شده بود.
📖کتاب احیاگر حوزهی خراسان ص ۱۱۸
https://eitaa.com/tasharofaat