#شعر_مهدوی
جانم به لب رسید و نیامد نگار من
پس کی رسد، همان که بُوَد تکسوار من
من هرچه بنگرم، اثری از بهار نیست
کی میرسد صفای گل و هم بهار من
دل مضطر است و جان ز فراقش بُوَدغریب
دلبر کجاست تا که بیاید کنار من
مهدی بیا که ما همگی نوکر توأیم
این ادّعا ز دل بُوَد و هم شعار من
ای پور مرتض و جگر گوشه ی علی
رحمی نما به چشمِ دلِ اشکبار من
چون رفتم از جهان و به قبرم گذاشتند
لطفی نما بیا به کنار مزار من
هر چند من حقیرم و آلوده از گناه
لکن بیا که میکُشدَم انتظار من
من نوکرم به درگه اجداد اطهرت
این نوکری یست ، تاج سر و افتخار من
اشکی ز دیده گان (مسافر) چکید و گفت
رحمی نما به اشک من و حال زار من
اللهم عجل لولیک الفرج
م،مسافر
هدایت شده از کانون علویون مسجدامیرالمومنین علیه السلام ابوزیدآباد
دیدن روی شما کاش میسّر می شد
شام هجران شما کاش که آخر می شد
بین ما فاصله ها فاصله انداخته اند
کاش این فاصله با آمدنت سر می شد
شهر ما بوی خدا داشت، دوباره ای کاش
با ظهورت نفس شهر معطّر می شد
پاک می شد دل تاریک به لطفت ای کاش
مالک خانهء دل ساقی کوثر می شد
طاقتم طاق شد از دوری دلگیر شما
جمعهء آمدنت کاش مقدّر می شد
صبح و شب اهل دلی زمزمه می کرد ای کاش
پسری منتقم سینهء مادر می شد
کاش می شد حرم از دست تو سیراب شود
دست تو یاور عبّاس دلاور می شد
#شعر_مهدوی
#شعر_مهدوی
بوی عطر یار دارد #جمعه ها
مژده دیدار دارد جمعه ها
جمعه در خورشید ما آئینه است
وعده گاه عاشقان آدینه است
جمعه ها دل یاد دلبر میکند
نغمه یابن الحسن (عج) سر میکند
آقا کجایی
من گم شدم,پیدا ترین پیدا کجایی
ای معنیِ معنا ترین معنا کجایی
ای افتاب روشن شب های سردم
محبوب من,اقا ترین اقا کجایی
امروز محتاج توام قلبم گواه است
حالا بگو فردا ترین فردا کجایی
تنهایی ات را یادها از یاد بردند
اقای من,تنها ترین تنها کجایی
چشمان دایم ابری ات شرمنده ام کرد
از غصه ها,دریا ترین دریا کجایی
تو در فراق ما چه خون دل که خوردی
من غایبم,پیدا ترین پیدا کجایی
حسن کردی
#شعر_مهدوی
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
شاید دعای مادرت زهرا بگیرد
آقا بیا تا با ظهور چشمهایت
این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد
آقا بیا تا این شکسته کشتی ما
آرام راه ساحل دریا بگیرد
اقا بیا تا کی دو چشم انتظارم
شبهای جمعه تا سحر احیا بگیرد
پایین بیا خورشید پشت ابر غیبت
تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد
اقا خلاصه یک نفر باید بیاید
تا انتقام دست زهرا را بگیرد
نذر #ظهور صلوات
#شعر_مهدوی
#شعر_مهدوی
دست من وعطای تو یا #صاحب_الزمان عج
درد من و دوای تو یا صاحب الزمان عج
دارایی ام تمام وجودم زلطف توست
جانم شود فدای تو یا صاحب الزمان عج
من سائلم . گذایم و بیچاره توام
خلقت شدم برای تو یا صاحب الزمان عج
قطعا تمام عزت من از طفیل توست
من خاک پای تو یا صاحب الزمان عج
بگذار طعنه ام بزند مدعی چه باک !!!
هستم سگ سرای تو یا صاحب الزمان عج
عمری به ماتم و غم سلطان کربلا
خون گشته اشکهای تو یا صاحب الزمان عج
گفتند کهنه پیرهن جدتان حسین ع
نصب است در سرای تو یا صاحب الزمان عج
آیا شود نمیرم و ازکعبه بشنوم
باگوش دل صدای تو یا صاحب الزمان عج
قطعا فقیر نیست هر آن کس فقیر توست
محسن بود گدای تو یا صاحب الزمان عج
#شعر_مهدوی
درد دلم دوا شود به لطف صاحب الزمان
گره ز کار وا شود به لطف صاحب الزمان
اگر ملول و خسته ام اگر که دل شکسته ام
دلم ز غم رها شود به لطف صاحب الزمان
خدا به يمن او به ما روزي خود عطا کند
دفع بلا ز ما شود به لطف صاحب الزمان
یابن الحسن یابن الحسن
اوست معزالاوليا رمز اجابت دعا
اجابت دعا شود به لطف صاحب الزمان
اگر به من نظر کند شام غمم سحر کند
حاجت دل روا شود به لطف صاحب الزمان
ذره اگر که آفتاب شود به لطف بوتراب
یابن الحسن یابن الحسن
خاک چو کيميا شود به لطف صاحب الزمان
هر که شود به شور و شين سينه زن غم حسين
زائر کربلا شود به لطف صاحب الزمان
سید مجتبی شجاع
#شعر_مهدوی
#محرم
دیدن روی شما کاش میسّر می شد
شام هجران شما کاش که آخر می شد
بین ما فاصله ها فاصله انداخته اند
کاش این فاصله با آمدنت سر می شد
شهر ما بوی خدا داشت، دوباره ای کاش
با ظهورت نفس شهر معطّر می شد
پاک می شد دل تاریک به لطفت ای کاش
مالک خانهء دل ساقی کوثر می شد
طاقتم طاق شد از دوری دلگیر شما
جمعهء آمدنت کاش مقدّر می شد
صبح و شب اهل دلی زمزمه می کرد ای کاش
پسری منتقم سینهء مادر می شد
کاش می شد حرم از دست تو سیراب شود
دست تو یاور عبّاس دلاور می شد
#شعر_مهدوی
بخوان دعای فرج را که یار برگردد
بخوان دعای فرج را که شب سحر گردد
بخوان دعای فرج را اگر که می خواهی
حدیث غیبت یار تو مختصر گردد
بخوان دعای فرج را و از خدا بطلب
وجود نازکش ایمن ز هر خطر گردد
بخوان دعای فرج را کنار پردۀ اشک
که دانه دانۀ اشکت دُر و گوهر گردد
بخوان دعای فرج را که یار می آید
اگر دلت ز رَهِ اشتباه برگردد
بخوان دعای فرج را و پیشه تقوا کن
که دست لطف خدا با تو همسفر گردد
بخوان دعای فرج را که رد نخواهد شد
اگر که ناله و اشک تو بیشتر گردد
بخوان دعای فرج را که حل مشکل هاست
اگر که چشم و دل تو خدا نگر گردد
بخوان دعای فرج را، ولی بدون عمل
گمان مکن که دعای تو کارگر گردد
بخوان دعای فرج را خدا کند آید
که روضه خوان غریبی و میخ در گردد
دوباره جمعه و ندبه دوباره باید گفت
بخوان دعای فرج را که یار برگردد
شاعر: آقای شجاع
امام زمان(عج)-مناجاتی
دعای مردم شب زنده دار می گیرد
همیشه از سر اخلاص، کار می گیرد
ره گلوی مرا اشک شوق باز نکرد
مگر چقدر دل انتظار می گیرد؟
بیا که دست تو را ذوالفقار می بوسد
بیا که دست تو را کردگار می گیرد
چقدر عاشق شب زنده دار داری تو
چقدر بغض که در شام تار می گیرد
به چهار فصل گدایان همیشه باران هست
عنان دیده ی ما را بهار می گیرد
سر قرار تو آخر ز جان گذر بکنیم
طواف کیست که ما را قرار می گیرد؟
به موی و روی تو آویخته است در همه عمر
کسی که دامن لیل و نهار می گیرد
تمام هفته به امید جمعه سرحالم
غروب جمعه دلم هفت بار می گیرد
دم مسیح ز تیغ دو دم دمد بیرون
دمی که دست تو از ذوالفقار می گیرد
#شعر_مهدوی
#مهدویت