- تاسیان -
- برایِ همهی چیزهایی که از دست دادیم. برای این که در جوانی دیگر چیزی برای از دست دادن نداریم. ما ه
زندگی رنج است و برای ماندن ، باید معنایی در رنج پیدا کرد!
تمام تنم خسته است، گردن، شانه و دستها. خوابم میآید. سرم از همهجا خستهتر است. سرم مملو از خستگی است، مثل توپ پُربادی که حتی برای یک سوراخ هم جایی نداشته باشد.
- تاسیان -
[ خون مي چكد از ديده در اين كنج صبوری اين صبر كه من ميكنم افشردن جان است ]
تو می روی و دل ز دست می رود
مرو که با تو هر چه هست می رود
دلی شکستی و به هفت آسمان
هنوز بانگ این شکست می رود
کجا توان گریخت زین بلای عشق
که بر سر من از الست میرود
نمی خورد غم خمار عاشقان
که جام ما شکست و مست میرود
از آن فراز و این فرود غم مخور
زمانه بر بلند و پست میرود
بیا که جان سایه بی غمت مباد
وگرنه جان غم پرست میرود
[ شب غم تو نیز بگذرد ولی
درین میان دلی ز دست میرود . ]
هوشنگ ابتهاج
کیستی که من اینگونه به جد
در دیارِ رویاهای خویش
با تو درنگ میکنم ؟
-احمد شاملو
اشک هارا پشت لبخندی مخفی میکنیم،
که خیلی درد میکند و هیچکس نمیفهمد.
مارا درد همین نفهمیدن ها میکشد؛
نه زخم ها.
-شاملو
- تاسیان -
:)
دقیق نمیدونم کی و کجا ولی هرچی که بود یهویی شد..از اون یهویی شدنا که پشتش کلی داستای ریز و درشته و یهو منفجر میشه..از اون ذره ذره هایی که جمع شد و یهو طوفان به پا کرد...
اون لحظه ای که فهمیدم اگر همه آدما و همه چیزایی که بهشون علاقه دارم باشن*( که هیچوقت قرار نیست دیگه باشن) قلبم پریده و تنهایی وجودمو تسخیر کرده..
همه اینا به کنار..یه جمله.....
از وقتی که روحم به جسمم سنگینی کرد و بین طغیان و صبر دست و پا زدم خندم پرید و با بچگیام رفت...🖤