eitaa logo
کانال تحلیلی تسکین ملت
81 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
32 فایل
تحلیل مسائل اجتماعی ، فرهنگی، سیاسی ،عمومی ، علمی، تفریحی و چگونگی عبور از مشکلات ...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
IMG_20221007_090628_311.jpg
14.41M
📥نسخه باکیفیت  جهت استفاده در دسکتاپ ⚜️طراح: استاد بدرالسما ❣️اینجا است؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع) 🆔 @razavi_aqr_ir
📥 👌 طرح زیبای «در انتظار رویت خورشیدیم» جهت استفاده در دسکتاپ و زمینه موبایل ⚜️طراح: استاد بدرالسما ❣️اینجا است؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع) 🆔 @razavi_aqr_ir
7.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا این درسته گاو شیرده سخن‌گو رو میبرن هلند ، اونوقت گاو حسن که نه شیر داره نه جایگاهی برا دوشیدن میبرن هندوستان😂 همیشه تعدادی از افراد در هر جناح یا طیفی وجود دارند که اعتراضات ملت را  به یک سمت دیگر هدایت میکنند... و عملا فاتحه اعتراض ملت را میخوانند داشتن سواد رسانه  ای و تصمیم گیریِ به دور از هیجان و احساسات ، برای مردم ِخوبمون یک امر واجب و حیاتی است *News group, breaking news* *با آخرین خبرهای ایران وجهان* *( اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی ‌، ورزشی ،اجتماعی، پزشکی. ، حوادث ،مذهبی، نظامی ، علمی) با ما همراه باشید*_* گروه خبر فوری پیام رسان ایتا https://eitaa.com/joinchat/250216646Gdb521721a8 گروه خبر فوری پیام رسان واتساپ https://chat.whatsapp.com/GoIc5R0jpZOAsgTyoCVEUl
🍂 آمده ام جبهه شهید بشوم طنز_جبهه /شوخی با حالت جدی همه دور هم نشسته بودیم. یکی از بچه ها که زیادی اهل حساب و کتاب بود و دلش می خواست مثل مطبوعاتچی ها خاطرات جبهه رزمندگان رو ثبت کنه گفت: بچه ها بیایید ببینیم برای چه اومدیم جبهه. ‌‌‌‌. ...و بچه ها که سرشان درد می کرد برای اینجور حرفها البته با حاضر جوابی ها و اشارات و کنایات خاص خودشان همه گفتند: باشه. از سمت راست نفر اول شروع کرد: "والله بی خرجی مونده بودم. سر سیاه زمستونی هم که کار پیدا نمی شه گفتیم کی به کیه می رویم جبهه و می گیم برای خدا آمدیم بجنگیم". بعد با اینکه همه خنده شان گرفته بود او باورش شده بود و نمی دانم تند تند داشت چه چیزی را می نوشت. نفر بعد با یک قیافه معصومانه ای گفت: "همه می دونن که منو به زور آوردن جبهه چون من غیر از اینکه کف پام صافه و کفیل مادرم هستم و دریچه قلبم گشاد شده خیلی از دعوا می ترسم، سر گذر هر وقت بچه ها با هم یکی به دو می کردند من فشارم می افتاد و غش می کردم." دوباره صدای خنده بچه ها بلند شد و جناب آقای کاتب یک بویی برده بود از قضیه و مثل اول دیگر تند تند حرفهای بچه ها را نمی نوشت. شکش وقتی به یقین تبدیل شد که یکی از دوستان صمیمی اش گفت: "منم مثل بچه های دیگه، تو خونه کسی محلم نمی گذاشت، تحویلم نمی گرفت آمدم جبهه بلکه شهید بشوم و همه تحویلم بگیرن." کاتب خوش خیال هم که دیگر از نوشتن دست برداشته بود، مات و مبهوت با دهن باز مانده بود به اینها چه بگوید @khateredefamoghadmsبا ما بروز باشید🕊 🕊🕊 💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼