این شعر تقدیم آقای #پزشکیان و #ظریف و #عراقچی و #وزرا و #دولت_چهاردهم
گفت با جوجه مرغکی هشیار
که ز پهلوی من مرو به کنار
گربه را بین که دم علم کرده
گوشها تیز و پشت خم کرده
چشم خود تا به هم زنی بردت
تا کله چرخ دادهای خوردت
جوجه گفتا که مادرم ترسوست
به خیالش که گربه هم لولوست!
گربه حیوان خوش خط و خالیست
فکر آزار جوجه هرگز نیست
سه قدم دورتر شد از مادر
آمدش آنچه گفته بود به سر
گربه ناگاه از کمین برجست
گلوی جوجه را به دندان خست
برگرفتش به چنگ و رفت
چو بادمرغ بیچاره از پیاش افتاد
گربه از پیش و مرغ از دنبال
نالهها کرد زد بسی پر و بال
لیگ چون گربه جوجه را بربود
نالهٔ مادرش ندارد سود
گر تضرع کند و گر فریاد
جوجه را گربه پس نخواهد داد
حالا برو مذاکره کن احمق