قسمتے از رمانــٍ
#بدون_تو_هرگز
خریـد عروسـے♥|
با نگرانی تمام گفت:😰
_سلام علی آقا...مےخواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون ...امکان داره تشریف بیارید؟..
- شرمنده مادرجان، کاش زودتر اطلاع می دادید...من الان بدجور درگیرم و نمی تونم بیام ...هر چند، ماشاء الله خود هانیه خانم خوش سلیقه است... فکر می کنم موارد اصلی رو با نظر خودش بخرید بالاخره خونه حیطه ایشونه.. اگر کمک هم خواستید بگید... هر کاری که مردونه بود، به روی چشم.. فقط لطفا طلبگی باشه... اشرافیش نکنید...😊
مادرم با چشم های گرد 😳و متعجب بهم نگاه می کرد ...
اشاره کردم -چی میگه؟... از شوک که در اومد، جلوی دهنی گوشی رو گرفت و گفت...
_میگه با سلیقه خودت بخر، هر چی می خوای...
دوباره خودش رو کنترل کرد... این بار با شجاعت بیشتری گفت...
_علی آقا، پس اگر اجازه بدید من و هانیه با هم میریم...البته زنگ زدم به چند تا آقا که همراه مون بیان ولی هیچ کدوم وقت نداشتن... تا عروسی هم وقت کمه و ...بعد کلی تشکر،گوشی رو قطع کرد... هنگ کرده بود... چند بار تکانش دادم... مامان چی شد؟... چی گفت؟... بالاخره به خودش اومد...
_گفت خودتون برید.. دو تا خانم عاقل و بزرگ که لازم نیست برای هر چیز ساده ای اجازه بگیرن...
و...برای اولین بار واقعا ازش خوشم اومد ... تمام خریدها رو خودمون تنها رفتیم.. فقط خربدهای بزرگ همراه مون بود...
برعکس پدرم، نظر می داد و نظرش رو تحمیل نمی کرد... حتی اگر از چیزی خوشش نمی اومد اصرار نمی کرد و می گفت.. شما باید راحت باشی.. باورم نمی شد یه روز یه نفر به راحتی من فکر کنه ...
یه مراسم ساده... یه جهیزیه ساده... یه شام ساده... حدود 60 نفر مهمون..
پدرم بعد از خونده شدن خطبه عقد و دادن امضاش رفت... برای عروسی نموند..
ولی من برای اولین بار خوشحال بودم... علی جوان آرام، شوخ طبع و مهربانی بود..☺️😍
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
#کپی_بدون_ذکر_نویسنده_حرام🚫
@tasmim_ashqane
|♥|
#برش_کتاب2
مثلــٍ گلابْ🌸
به گل آب بدهی گلاب میدهد. یعنی بهترش را به شما برمیگرداند.
خدا دوست دارد مثل گل باشیم. قرآن میفرماید: هنگامی که شما را احترام کردند شما زیباتر احترام کنید....
{ وَاِذا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بأحسَنَ مِنها }
نساء/۸۶
#مثل_شاخه_های_گیلاســ
#محمدرضارنجبر
@tasmim_ashqane
#ارسالے
#نیت_خالصانه☺️🍃
در پَس آرام ترین لحظاتِ آن دخترک∞
مدام چشمانِ تو دل آشوبشْـٓـ میکرد!
[شهیـــد محمدابراهیـم همت•❤️•]
@tasmim_ashqane
#ارسالے
#نیت_خالصانه☺️🍃
پلک هایمـ را برهم نمیزنم
حلقهٔ اشکانِ دیده امــ
بیقرار هواے آن تشنه بےسر دارند🌙
[شهیـــــد محسنــ حججے🌸🍃]
@tasmim_ashqane
قسمتـــے از رمانـــ
#بدون_تو_هرگز
دستپخت معرکــه🌸🍃
چند لحظه مکث کرد ... زل زد توی چشم هام...
_واسه این ناراحتی، می خوای گریه کنی؟...☺️
دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه ... 😭
_آره... افتضاح شده...
با صدای بلند زد زیر خنده...😃با صورت خیس، مات و مبهوت خنده هاش شده بودم...
رفت وسایل سفره رو برداشت و سفره رو انداخت ...غذا کشید و مشغول خوردن شد ... یه طوری غذا می خورد که اگر یکی می دید فکر می کرد غذای بهشتیه ...
یه کم چپ چپ ... زیرچشمی بهش نگاه کردم ...
- می تونی بخوریش؟ ... خیلی شوره ... چطوری داری قورتش میدی؟ ...😥
از هیجان پرسیدن من، دوباره خنده اش گرفت ...😃
- خیلی عادی ... همین طور که می بینی ... تازه خیلی هم عالی شده ... دستت درد نکنه ...😋
- مسخره ام می کنی؟ ...😥
- نه به خدا ...
چشم هام رو ریز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم ... جدی جدی داشت می خورد ...
کم کم شجاعتم رو جمع کردم و یه کم برای خودم کشیدم ... گفتم شاید برنجم خیلی بی نمک شده، با هم بخوریم خوب میشه ... قاشق اول رو که توی دهنم گذاشتم ... غذا از دهنم پاشید بیرون ...
سریع خودم رو کنترل کردم ..
. و دوباره همون ژست معرکه ام رو گرفتم ... نه تنها برنجش بی نمک نبود که ... اصلا درست دم نکشیده بود ... مغزش خام بود ...
دوباره چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش ... حتی سرش رو بالا نیاورد ...
- مادر جان گفته بود بلد نیستی حتی املت درست کنی ...
سرش رو آورد بالا ... با محبت 😍بهم نگاه می کرد ...
_برای بار اول، کارت عالی بود ...
اول از دستم مادرم ناراحت شدم که اینطوری لوم داده بود ... اما بعد خیلی خجالت کشیدم ...
شاید بشه گفت ... برای اولین بار، اون دختر جسور و سرسخت، داشت معنای خجالت کشیدن رو درک می کرد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
#کپی_بدون_ذکر_نویسنده_حرام🚫
@tasmim_ashqane
#جوهرعشق ☺️🍃
ماه به بدرقه کدامینْـــ نور رود
که این چنین دم از حیاے تو زند♥|
چه زیبا عفتت را به رنگِ نور آویختی!
#میمعین
@tasmim_ashqane
- هَمقرار'
#جوهرعشق عشق بازے های منــــ❤️🌸 {دیارِ عاشقانــ❤️} به گل هاے شمعدانے حیاتـــِـ دلت آب دادم و پابر
هوسِ خیال تو!.odt
11.1K
حال وهـواے خیالِ تو
دل را به تب وتاب مےاندازد!
#میم_عین
@tasmim_ashqane
[💚🍃]
ﭼﻪ ﺍﻳﺪﻩ ﺑﺪی ﺑﻮﺩﻩ، ﺩﺍﻳﺮﻩ ﺍی ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺳﺎﻋﺖ!
ﺍﺣﺴﺎﺱ میکنی ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻫﺴﺖ...
اما ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ؛ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﻳﮏ ﺩﺍﻳﺮﻩ ﻧﻤﯽ ﭼﺮﺧﺪ!
ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺧﻄﯽ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ میﺩﻭﺩ
ﻭ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ،
ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ،
ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﻴﮕﺮﺩﺩ...
ﺍﻳﺪﻩ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺩﺍﻳﺮﻩ، ﺍﻳﺪﻩ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮی ﻓﺮﻳﺒﮑﺎﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ!
ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮﺏ، ﺳﺎﻋﺖ شنی ﺍﺳﺖ!
ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻳﺎﺩﺁﻭﺭی ﻣﻴﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﻪ
ﺍی ﮐﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩﺩ…
پنجشنبه است
حمدی بخوانیم برای کسانی که خط عمر زندگیشان و شن ساعت شنی زندگیان تمام شد و از میان ما رفتند
#دلنوشته_ارسالی
#دلنوشته_های_منـــ🌸
#جوهرعشق
@tasmim_ashqane
#شاید_معجزه❤️
.
.
وقتی پیاده شدیم، بیشتر بچها رفتن سمت وضو خونه..
من رفتم سمتِ غرفه های فرهنگی..
همه چیز تو نظرم جالب بود🙂
کنار هر کدوم از غرفه ها چند دقیقه می ایستادم و نگاه میکردم..
یه جایی شلوغ تر از بقیه ی جاها بود، دقت کردم؛ نوشته بود #حکاکی_پلاک👌
.
+آقا این پلاکا رو چند میزنید؟!
همونطور که سرش پایین بود گفت؛ هشت تومن خانوم هشت تومن😒
تصمیم گرفتم بخرم!
+آقا میشه برا منم بزنید؟!
باز همونطور که سرگرم کارش بود گفت؛ خانوم برید بعد مراسم برگردید بزنم براتون..
ایششش..😒
رفتم!!
فضا پر شده بود از صدایِ مداحی که میگفت(دستمو بگیر/ من نابلدم)
از گوشه و کنار صدای خادما میومد که میگفتن مسیر نور های سبز رو برید..
برنامه شروع شده..
برید برسید به روایتگری..
آروم آروم رفتم..
با فاصله های مشخصی پرچم های قرمزی رنگی بود که روش نوشته بود #یازهرا س
یه حسی بهم میگفت؛ حیف نیست با کفش راه میری؟!
خم شدم کتونیمو در آوردم..
چه خنکای خوبی بود زمینــ😍
وقتی رسیدم برنامه شروع شده بود..
همون گوشه کنار یه بلندایی پیدا کردم و نشستم روی #تپه..
صدای زجه بود که به گوش میرسید..
هرکی خودش بود و خلوتش..
چقد اینجا همه چی بی ریا بود..
چرا انقد همه اشک میریزن؟!
راوی گفت؛ امروز رفتی طلائیه؟! دیدی سه راه شهادتو؟! رفتی علقمه؟! دیدب اون دوتا جوونو که گمنام اومدن؟؟!
نمیخای دل بدی؟!
وقتش نیست به خودت بگی آخه تا کی؟! بس نیست این همه بد بودم؟!
دوست نداری به امام مهدی سلام بدی؟!
باورکن به غیر از تو کسی رو نداره ها..
#تنهاست آقامون..
دستتو بذار روی #خاک، میبینی چقد جاذبه داره چقد خنکه چقد آرامشه؟!
بچها اینجا خون ها ریخته شده، ریخته شده تا شماها بشین یار امام مهدی هاااا
میخوای برگردی امشب؟!
میخوای بگی خدااا بسه غلط کردم منم دیگه میشم آدمِ خوبی؟!
میخوای؟!
امشب شبه #بله_برونه ، بله رومیدی به امام مهدیت؟!
ببین نگاهش به توعه؟!
به خودم اومدم، کل صورتم خیس بود..
شوریِ اشکو کنار لبام احساس میکردم..
به خودم اومدم دیدم مشتم پر از خاکه..
به خودم اومدم دیگه من منه قبل نبودم..
به خودم اومدم و دیدم تو دلم طوفانه!!
شب بله برونه؟!
امام مهدیم!؟!
غلط کردم؟!
صدای گریه ام بلند شد..
[😔💔]
#دلنوشته_های_منـــ
@tasmim_ashqane
- هَمقرار'
.
#جوهرعشق
عشق بازے های منـــ🌸
رویای مبهَم ده قدمی حرمش!
اکنون نصیبت شده ای دل...
حوالیِ همین ساعتها..
#حرم را تصور شو..
زیر نور آفتابِ نرمِ #خراسان، وسط صحن #انقلابِ حرم..
رو به روی #گنبد، #تو باشی و #امامرضا..
زانوهایت را درسینه جمع کنی و با گردن کج.. آرام بگویی؛ #سلاماماممهربونم!!
همین یک جمله #اشکهایت را دانه دانه میغلتاند به چهره ات..
پر از بغض و حرف و ناگفته آمده بودی که تمامش را بر سر مهربانِ دلت خالی کنیآ ، اما یکهو #تهی میشوی..
انگاری نسیم خنکی از #ایوانطلا میوزد و تو با بغضی فرو خورده #لبخند میزنی!
زیر لب زمزمه میکنی: تمامِ زندگیَم فدایِ همین ثانیه هایی که #کنارت نفس میکشم، #أنیسالنفوسجان گله ها بماند برایِ بعد..
.
.
#دلتنگے❤️
http://eitaa.com/joinchat/1437335562C2cab2651e2
#حرفهاےِ_خودمونے
سلامـ دوستانـ
حالتونـــ خوبه؟!
حال دلتون چی؟!
خوبه؟؟
دیدید چقد زود داریم میریم به پیشواز دهه دوم ماه مبارک؟
این چقد زودا عمرنا...عمر!
تا حالا چن نفرمون
لحظه اذان صبح
وقتِ دعای سحر که همه این حس و حال پا شدنامون به این دعاست مفاتیح گرفتیم دستمون
به نیت آقامون یه دعاے عهد خوندیم؟؟
تو حالِ خودتون شده بگید
ماه رمضون تو ودعای سحرت ولی من الان دلم پی یه دعای عهدِ؟؟
اصلا هستیم که نخواییم این دورکعتی زود تموم نشه تا با نماز عشق کنیم؟
هستیم زود تمومش نکنیم و نخوابیدم؟!
میخواے صبر و تقوای درونت تقویت بشه؟؟
یه تمرین ساده!
تو نماز خوندنات
شده مثلا دستت خارش بگیره!؟؟
چیکار کردی؟
اره...نگانکن که چقد سادس
اما واقعا وقتی پیش بیاد چیکار میکنی؟
میخارونی؟
ازمن میشنوی بهش محل نزار
بهش رو نده!
بعد خودتم حس میکنی
این نماز با نمازای دیگت عطر دیگه ای داشت!
برای یبارم که شده تمرین کن!
تو تو محفل عشقی
عاشق تشنه ی یارشه!
تو تشنه امامت هستے؟؟
دورکعت نماز عشق بخون
که بهش دل بدی
حواست فقط وفقط باشه پے حس و حال شیرینش!
التماس دعای حالِ خوبِ دلتون!
الله اکبــــــــر....❤️🍃
#خادمِ_کانال
#دست_نوشته
#مائده_عالینژاد
@tasmim_ashqane
#جوهرعشق
دلنوشتــه هاے منــ🌸🍃
[ایمانـــ ترانـه آدمےست❤️]
ای آسمان آبی خیالِ جانان!
بشنو که تک گل باغ دلم گله دارد!
ز جان و دلِــ این دشت گله دارد،گویا طلوع سوزناک نورِ آسمانت خیالٍ مرهَمے ندارد
به راستے اینهمه بی رحمے ز سوی خورشیدت محال نبود؟!
طاقتِ این گلِ تشنه طاق شد!
اما دریغ از قطره اے آب!
ابرِ بی مروت سنگدل گشت،
و نور ز نورانیت خویش بالید!
و گلِ باغِ دلم همچنان ملتمس قطره ای آب!
چرا نمیدانند، گل بوته های حوالی باغ اند که به آسمان بیرحم تو جلاء میدهند؛
و باز هم رنگِ طراوت را در دلِ باغ بی معنا نمیگذارند!
اخر اینهمه پژمردگے سزای طراوتِ گل بود؟
دیگـر روزنه هاے شبنمـِ امیدش عطر ناامیدی را سر میدهند
انگـــار؛ ابرها یادشان رفت که تبَسُـم این گلها انگیزه باریدنشان بود!
کجاست آن زمانی که گل ز شکفتنش ابرهارا به باریدن دعوت میکرد، ولیکن اکنون ابرها ز پشت خورشیدت دل به باریدن نمیدهند!
در تب و تاب نفس هاے آخرش
نسیم بیخبر از عطشانیتِ تک گل باغ،
ترانهٔ باران را سرود وابر چاره ای جز باریدن نداشت!
از ان پس
نسیمِ باران؛ در دل این دشت، شد ایمانِ آن گل...
آری ای جانانِ من
از یار دلداده ات بشنو باز که
ایمان نیز ترانه آدمے ستــ❤️
دلداده بی ایمان میمیرد و گل بی آب و نسیم خویش!
#دست_نوشته
#مائده_عالینژاد
@tasmim_ashqane
.
.
روزِ #دوازدهم شده و ذکر هر لب است
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان (عج)
.
.
[صبحتــ بخیر آقاے منـ]
#آقای_دلتنگی💔
@tasmim_ashqane
#حرفهاے_خودمونے
#یک_دل_جویاے_عشقــ❤️🍃
سلام عزیزانــ!
طاعات و عبادات شبِ دوازدهم هم رفت..
منتظرِ دعاے سحـــــر روزِ سیزدهمیم!
کیا الان آهِ حسرت کشیدن؟!
کیا دلبری رو در وادی درگاه حضرت عشق معنا کردن؟!
اون هم با زبون روزه ؟!
بچها بزاریم...
"دلمون با عشق بازی هامون به خدا غبطه بخوره!"
غبطه خوردن شاید مقدمه ی قدمِ های تو برای تقرب جوییدن به خدا باشه!
واقعا اصلا
از این حالِ و هوای معنوے تون کیه که غبطه نخوره؟
راستی بچها
حواستون به آقای تشنه لب هم باشه هاا.....
میگے چطـــور!؟
همین که دلت هوای یه زیارت عاشورا کنه یعنی حواست هست
همین که تو سفره افطاری،وقتے داری روزتو باز میکنے بگی "یا تشنه لب کرب و بلا" یعنی حواست هست!
وقتی که شیرینی ربناے دمِ اذان، تو دلت رسوخ میکنه و تو پر میشی از آرامش ذات حق
یعنی یکی هست که حواسش بهته!
غیرٍ اینه؟
وگرنــــه چرا گفته
تو به یادم باش
من خودم حالِ دلتو خوب میکنم!
چرا گفته
"الا بذکــــــرالله تطمئن القلوب"
هرجــــورے میخای حساب کنی
میبینی هیج جوره نمیتونی منکرِ این آرامشه بشـے!
ای آرامش جانِ دلِ بیقراران!
نظری به نگاه ملتمسم میکنے؟
نگاهی به این
دلِ خسته که ده قدمے گنبد طلاییه #امام_رضایت را میخواهد می اندازی؟!
التماسِ دعای حال خوبِ دلتون!
#دست_نوشته
#مائده_عالینژاد
@tasmim_ashqane
گاهی برای با #تو بودن
بهایی جز بی #تو ماندن نیستــ♥|
#ما_همانیم_که_زنده_ایم_به_عشقــ🍃
#دل_نوشتـ❤️
#میم_عین
@tasmim_ashqane
#جوهرعشق
#خدا_رو_حس_کن!❤️
شبی که از اعتکاف اومده بودمـــ😌
خستگی از سر و روم میبارید😓
پاهام کبود شده بودنـــ و وقتی مینشستم درد بدے رو احساس میکردم..😣
اما برام شیرین بود چون به دلیل نمازهای پی در پی و نماز های شب و اعمال بود😎
اون شب فرداش مدرسه هم داشتم!😫
یه نگاه کلی به اتاقم انداختم و آه از نهانم بلند شد!😕
درحال تمیز کردن اتاقم بودم😐
که انگار یکی دم گوشم گفت:
"برو وضو بگیر و نماز شب بخون"😶🍃
اینقد که واضح این صدا تو گوشم پیچید
برگشتم که بببینم کیه!😅
کسی رو ندیدمــ🙁
میخواستم بیخیال بشم که کاملا بے اختیار ، اول دلم بعد پاهام به سمت وضو گرفتن رفته بودن...
همون موقع یه جمله که عطر ڪنجکاوے داشت توی ذهنم رد شد🙈
اینکه👇🏻
" #حکمتش چیه! "
به مادرم گفتم🙁
مادرم گفت:
+ تواونــ سه شب
" فرشته ها به نماز شبات عادت کرده بودنــ😉 "
الانم تورو #دعوت به نماز کردن با یه مکث کوتاهـ
+انگار نمیخوان این امرو #ترک کنے😊
قوت قلب بود حرفهای مادرمــ🙃
زمانے که برگشتم خونه
"دلم گرفته بود ازاینکه سه روز بندگی تموم شد"😢
لبامو تر کردمـ😛
رو به آسمونِ سیاه پوشٍ " خدا " گفتم
حکمتتو یجوری بهم بفهمونــ☺️
وقتے نشستم روبه قبلهــ🍃
چهارتا دورکعتی رو که خوندم
نمیدونسم از چی حرف بزنمـ😁
لبهام بازهم بی اختیار حرفایے رو میزدن ڪه انگار وظیفشون لرزوندنِ دلم بود و "من" وظیفمـ اشک ریختن!💔
ڪم ڪم داشتمــ بهـ حکمتٍش پے میبردمــ{💚}ــ
خدا شده بود #مخاطبٍ تمام حرفامــ
"بس نبود هرچے تو مراقبم بودی؟!"😔
"بس نبود هرچے تو حواستْ بهم بود؟!"
حالا منــ
میخوام حواسم بهت باشهـ😇
غافل ازت نشم!
بسه هرچے بخاطر نداشته هامون اشک و ناله و آه سردادیمــ!!😭
برای یک بارم که شده
میخوام برای داشته هام #اشک بریزم!
اشکے که بوے [حَمــد] بده!🙇♀
اشکهام ازهم سبقت گرفته بودن!
گفتم:
خدایا میتونسی #دستے بهم ندی
چشم #بینایی ندے.
امادادے..
" این جاذبــــه خاکِ زمینت مرا غافل از آسمانت کرده "
آسمانے که سمبلِ جلالِ توستْ💎🌈
بچهـ ها✋🏻
بیایم براے داده هاشـ
اشکی "تـَــر" تر از عرقِ شرم رو مهمونِ چشمامون کنیمــ😔❤️
این روزها اومدن تا بهونهٔ اشک هاے تو از سرِ پشیمونے و سجده هاے طلبِ مغفرتت
باشنـــد🌸|•
#دست_نوشتهـ
#مائده_عالینژاد
@tasmim_ashqane
#جوهرعشق
#حاجتِ_دلِ_خسته!
به کدامـ معشوقهـ رواستــ🍃
که #عاشق را این چنین
دلباختهـ ے آیاتــ عشقش بکند!
به ڪدام درگه روم کهـ🌸
ز گناهـ باز ز شرمـ خطابش کنم!
به کدام سو رومــ🍂
که دلِ خستـهـ امـ را مددے یارے بکند...
دل به کدام عشق سپارم که از فراقــ ڪویت
مرحم دلتنگے هاے مداومَم باشد!💔
اے انیسِ خلق و مونس بندگانِ درگهتــ💎
براے دلم قدرے از دعاے #مجیرت میخوانے؟!
انگار دلم مجیرها را بیگانهـ استــ🌙
انگار نیاز دارمـ کسے دستِ دلمـ را بگیرد
و در خیابان هاے عرش تو باهمــ{🌾❤️}
"تَعآلَیّت یا مُرتَجٰے" ها را زمزمه کنیمـ🍃
آرے یافتم...
خراسان مقدسِ #رضایتــ ،
هَمان انیس والنفوس دلهـــا♥️
•🍃• کے میشود دستِ دلمـ
به پنجرهـ فولادش دخیل ببندد...
ڪے میشود آنجا کنار صحنِ طلایــ[💛]ــے اش صبحدم،خورشیدت شاهد دلِ بي قرارم باشد..
ڪے میشود امیدِ آرزویمـ را جان بخشے•🍃•
و آنجــــا من ، ـ ذاکـــِـرـ
" سبحانک یا رجٰآءُ تعالیْتَ یا مرتجےٰ " یتْ باشمـ
و "اجــرنا من النارِ یا مجیرِ" بعدش هم به پاے تو..
ڪے میشود صِفات تورا
به پیش #نور_هشتمت بَرمـ☺️💞
تا دیــــگر تمام بند بندِ این دعا
نتوانند از صفات تو بگویند!
و دُچــار و محو آرامـش صحنش بشوند..
قدرے هم " اَمن یُجیبِ " باش براے
حاجتـِ دل خسته ام....
#دست_نوشتھ
#مائده_عالینژاد
@tasmim_ashqane
#جوهرعشق
#عطر_نابِ_بندگے_را_استشمام_کن!
اے یگانه ے درگهـ ملکوت!
در این لحظات ماییم و حسین[ع] تو و
نگاهِ تو که #یاغفــورے
رمضانت عجیب بوے [حسین] میدهد
چه سِر و رازی ست نمیدانم اما
بندِ دلمـ را به حسینت زنجیـر کرده امـ
و اختیار دل و مختارِ جانان شد!
گویے ڪربُ بلا از عطش داغِ حسینــ
براے [رُبابْ] سـَراب بود!
لبانــ تشنه امـ به عطر نامِ حسین و سلامے به شش گوشه اش تر میشوند..
دلِ بے پرواے من
شرمگین از سوزِ عطش تو ست
شرمے که دل را به یادِ کربلایتــ
#سیهـ_پوش میڪند..
.
اے خالقِ ذاتِ حق!
"دل آشوبے" براے دلٍِ آرامم باش
این تضاد ها به هم مے آیند
زمانے ڪه تو باشے
مهربانِ دلمِ
هنوز
ماندهـ تا اذان تا بر سجاده دل تو را نیت کنیمـ
وتمام نمازمان بوے تورا بدهد
و چه خوشا بوبے دارد این عطربندگـ🌙ــے
🍃🌸 نگذار این سرچشمه ے زلالِ معرفتِ حق
با یک "گنــــاه" خشڪ شود! 🌸🍃
آرے سِـر حسین این است ڪه
بے هوا امام #حسنی تان میکند☺️🍃
میلاد #حسنت مبارکباد اے #حسینِ دلها😍❤️
#دست_نوشتھ
#مائده_عالینژاد
@tasmim_ashqane
[بسمــ الله الرحمن الرحیمـ]
#مناجاتــ_نامہ
#متوسل_خدا_شو!
وضو گرفتے براے ادعیه و مناجات؟!
بسم الله..
پیشِ خدایـــ[💚]ــے؟؟
دلتــو رها ڪنـیااا
تو نمازے؟؟
اشڪ بریز😭
آویزونِ در خونه خدا باش!
بزار دلت بلرزهـ
بزار دل آه بڪشه
دیدے وقتے آه میڪشے و میگے
آهـ !
آه ڪه چقد ازدست دادم😔
آه ڪه چقد دلم خوبے میخواد
آهــ ڪه چقـــد دوست دارم بندگےـتو کنمـ😔✋
خدا فراموش نمیڪنه😔
بــــراے همین ندامتت😭
خدا حاضره هزاران گناه تورو ببخشه
هزاران آرزوی غلطتتو ببخشهـ!😔
رفقــــا....
باور ڪنید ڪه خدا مهربونــــه
حسش ڪنید!
بخدا سخت نیستــــ😔
فقط کافیه دل رو بسپرے بهشـ[❤️]
یهـ ڪارے کن خدا عاشقتْ بشه
خریدارِ خوبے هااا😭✋💔
فڪرشو بکن!
میشه خریدار دلِ خستت😔
میشه فڪر تو
میشه اشڪِ تو
میشهـ قدم هاے تو
اصلا میدونے چیه
میشهـ همه چیتـ
ڪیه که همچین خریدارے نخواد😔❤️
از همین الانـــ براے روزِ آخر ماهِ مهمونیش بشین اشڪ بریز
به خودت بیا!
نزار براے شبِ آخـــــــر😭😭
.
.
یڪمے هم منه گناهڪارو ببین😔✋
این بنده بَدتو هم ببین😭
خدایا
با دلِ شکسته اومدمم خدااا
خودت گفتے
تو قلب هاے شکسته خونهـ دارے
به عهد خود وفا نمیڪنے؟؟😔✋💔
#طلب_مغفرت💔
#بانوے_بےنشان
@tasmim_ashqane
عزیزان
ضمن آرزوے قبولے طاعات
امروز یه #برنامهـ
متفاوت و ویژه داریمـ😍
ڪه ان شاالله بعدش
پارت هاے تصمیم عاشقانهـ💚
رو میزارم
راس ساعت 11:15
به نام [ خـــ❤️ــدا نـَواز ] ☺️🍃
#خادمِ_کانال
#بانوے_بےنشان
@tasmim_ashqane
#جوهرعشق
[خُـدانواز]
به نام نقش بند آفرینشـ❤️
.
.
براے حالِ خوب دلتونـ
این برنامه میتونه یه تلنگرے باشه براتونـ
#خدا_محبتو_حڪ_میکنه_رو_قلبتـ🙂
.
.
اما هستےـــم اونے ڪه گلہ نڪنیمـ؟؟
غر نزنےـم؟!
آه و نالـہ نکنیم؟!
واقعا هستیم!؟
دلتو بده بهش!
ببین چطور تزئینش میڪنه برات🙂❤️
ببین کدوم #سازو میده دستت تا بنوازیش!🌸
سازِ مشکلاتْ
ساز سختے
ساز بیمارے..
بازم بگم؟!
چطور باهاشون ڪنار اومدے!؟
تا حالا گوش سپردے ببینے خدا چے میگه!؟
.
پس حالا گوش ڪن..🎈