eitaa logo
- هَم‌قرار'
1.1هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
446 ویدیو
26 فایل
• ﷽ ‌ ما آدمی‌زادهاۍ محتاطیم امّا در دل ڪورهٔ آتش، در میانهٔ برافروختگی‌های شعلھ .. #میم_عین. ــ ـ ڪانال‌ وقف مولا'عج ست‌. حذفِ‌نامِ‌‌نویسندگان، موردرضایت ‌نیست؛ به‌حرمت‌ِسورهٔ‌قلم. ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
. در انتهای بلوار دانشجو خیابان ولنجک، به راحتے می‌توان نام بزرگ کهف الشهدا را که بر روی کانکس نصب شده، دید. جاده منتهی به کهف الشهدا خاکی است و برای زائرین مشکل آفرین. در مسیر دو زوج جوان در حال پایین آمدن هستند. انگار این غار زائرین ثابتی نیز دارد. قسمت ورودی مزار سنگ فرش شده و دو تابلوی زیارت شهدا و زیارت وارث در ورودی قرار دارد. در محوطه غار تصویری از زمان زیارت شهدا، توسط حضرت رهبر فرزانه انقلاب نصب شده؛ در سردر مزار شهدا آیه 16 سوره کهف به چشم می‌آید و یاد بودی نیز کنار در ورودی از طرف بنیاد حفظ و نشر آثار به جای مانده است. فضای داخل غار محرمی است. پرچم‌ها و سربندهای یا حسین (ع) داخل فضای کوچک آن نصب شده، فضایی به طول 7 و عرض 2 متر. چند دختر جوان مشغول انجام کارهای داخل غار هستند. شهدای کهف از شلمچه، شرهانی، سومار، میمک و جزیره مجنون تفحص شده‌اند و سن شان از 22 تا 25 سال است. فضا آنقدر معنوی است که هر کس وارد آن می‌شود دوست دارد سکوت کند. در گوشه غار چند مفاتیح و قرآن برای استفاده زائران قرار داده شده؛ دفترچه خاطراتی در کنار مزار شهدا خودنمایی می‌کند، تا زائران حرف‌های ناگفتنی خود را روی آن بنویسند. خواندن این جملات انسان را به فکر فرو می‌برد. - در راه که می‌آیم با خود می‌گفتم چرا اینجا؟ چرا اینقدر دور؟ وقتی رسیدم، فهمیدم چرا خاک هم می‌تواند بلند باشد. چقدر حقیرم در برابر شما. چقدر... - ای شهدای گمنام از امام زمان بخواهید که ما را هم گمنام کند تا جسمی که ارزشی ندارد برای کسی نماند و این روح است که متعلق است به او. - دوست ندارم تا مرا آدم نکردید از دنیا بروم. آرزو دارم در کنار شما، در بهشت پیش امام خویش روزی بگیرم. سعی می‌کنم راه شما را ادامه دهم. خواهش می‌کنم، جان مادرتون خانم حضرت زهرا سلام ا... علیها به من کمک کنید تا از گناهان در پیش روی خود که امکان انجام آن را دارم جلوگیری کنم دوست دارم جلوی خودم را برای این گناهان بگیرم ولی نمی‌توانم، می‌دانم. - سلام عرض می‌کنم خدمت شهدا. خیلی دوست داشتم بیشتر پیشتون می‌موندم ولی حیف که نمی‌شه. فقط ازتون می‌خوام شفاعت ما رو بکنید و از خدا بخواهید حاجت دل تمامی بندگان را بدهد. . . ... 🍃 . .. . 🍃|• @tasmim_ashqane •°
•°🌱 🍃 [ روایتگرۍ تاريخچه حرم مطهر شهداي گمنام كهف‌الشهدا ولنجك ] ۱ این موضوع بر میگردد به چندسال گذشته که پس از درخواست‌های مؤمنین ولنجک، صحبتے شد که چند شهید گمنام به محله‌مان بیایند و در کنار مسجد‌النبے (ص) آرام بگیرند، که با مخالفت عده‌ای این موضوع مسکوت ماند. چند سالے از این ماجرا گذشت و اسفندماه ۸۵ فرا رسید. مؤمنین و مذهبیون محل و همچنین دانشجویان دانشگاه شهید بهشتے، دوباره بحث آمدن شهدا در ولنجک و همجواری با آنها را مطرح کردند. این‌بار با طوماری از تعداد زیادی امضاء و خطاب به سردار باقرزاده‌. پس از بررسےهای بعمل‌آمده در شورای کارشناسے تدفین شهدا با این پیشنهاد موافقت شد و مکانی جهت میزبانے از میهمانان کربلایے در نظر گرفته شد، بلوار دانشجو، بالاتر از البرز ۲ جنب ساختمان جامعه مهندسین مشاور ایران، که از لحاظ چشم‌انداز و زیبایے، سهل‌الوصول بودن و در دسترس بودن، امکان ایجاد امکانات پیرامونے و… انتخاب شد. این مکان از دیگر نقاط ولنجک سربلند کرد و آماده میزبانے شد. قطعه‌ای که شاید بتواند حلقه‌گم شده اتصال بین ارض و سماء شود. . . پس از موافقت شورای کارشناسے بنیاد حفظ آثار و سردار باقرزاده با تدفین شهدا در ولنجک و تعیین مکان آرام گرفتن شهدا، نوبت به جوانان محل رسید. فروردین ماه بود و تا زمان تشییع شهدا که ۲۸ خرداد ماه ۸۶ مصادف با شهادت بےبے دو عالم حضرت فاطمه‌زهرا(س) بود، کمتر از ۳ ماه فرصت باقےمانده بود. حسینیه ثارالله محل ستاد یادواره شهدای گمنام ولنجک شد. از گروه‌ها و افرادی که در این امر تجربه داشتند، دعوت کردیم و جلسات فکری و کاری متعدد و مفصلے برگزار کردیم و فعالیت‌های اجرایے ستاد شروع شد. بحث آمدن شهدا باعث شد خیلے از مذهبیون منطقه که تا آن زمان خیلے دور هم جمع نشده بودند، گردهم آیند و وحدت و همدلے بے‌سابقه‌ای به برکت شهدا ایجاد شود، تا مراسم تشییع و تدفین شهدا ـ که به گمان بعضے‌ها تاریخ مصرفش گذشته و تدفین شهدا در نقاط مختلف شهر، تهران را به یک گورستان بزرگ تبدیل مے‌کند!‌ـ به خوبے و در شأن این شهدا انجام شود، همان‌هایے که آسایش خود را گذاشتند تا امروز ما در آسایش باشیم. یکے از تصمیماتے که گرفته شد این بود که از چهل روز قبل از آمدن شهدا، در محل تدفین و جهت آماده‌سازی دلهایمان و زمین و همچنین محل، زیارت عاشورا بخوانیم و چنین هم کردیم. هر شب وعده ما ساعت ۲۱:۳۰ بود. روزهای اول ده نفری مے‌شدیم، اما هرچه پیش‌میرفت، و به روز موعود نزدیک‌تر میشدیم، جمعیت عاشوراییان بیشتر میشد. پس از گذشت چند شب، عده‌ای از ساکنین مجتمع‌های مسکونے مشرف به محل تدفین شهدا، که نسبت به حضور مردم در مکان فوق، حساس شده بودند و این سؤال برایشان ایجاد شده بود که علت تجمع این تعداد زن و مرد، پیر و جوان در این ساعت از شب چیست و چرا روی این خاک مے‌نشینند و زیارت عاشورا مے‌خوانند، به محل تدفین کشاند. پس از اطلاع از اینکه قرار است این نقطه میزبان شهدا شود، اعتراضات خود را شروع کردند، اینکه ما افسردگے میگیریم، اینجا قبرستون میشه ،خونه هامون ارزون میشه و… انگار متوجه نبودند که این پنج‌تن از حافظان حریم همین آب و خاک بودند. بعد از آن شنیدیم یکے از اهالے ولنجک، نامه ای به سردار باقرزاده نوشته و در آن آورده که :«هدف شما از تدفین شهدا، تامین منافع مشخص و اهداف سیاسے است!»، در اعتراضیه این شخص آمده بود:« بنده حقیر از رزمندگان و جانبازان دوران دفاع مقدس هستم و با اسطوره های جنگ ، برادران شهید بروجردی و کاظمے و … مأموریت اجرا کردم. » همچنین در این نامه آمده بود « شهرداری منطقه ۱ چندین بار قصد داشت در قطعه ۴۱۵ میدان میوه و تره بار و یا ایستگاه اتوبوس و مینےبوس احداث کند که با مخالفت مردم موضوع منتفے شد!» در ادامه به این نتیجه گیری مےرسد که :«هرگونه تجمع در این مکان باعث مزاحمت نوامیس! و اخلال در زندگے و آسایش آنهاست! » ، « دیدن هرروز مقبره شهدا علاوه بر خون و اندوه ، موجب سلب آسایش خواهد شد » . . . ... . .. . 💠|• @tasmim_ashqane •°
•°🌱 🍃 [ روایتگرۍ تاریخچه حرم مطهر شهداۍ گمنام کهف‌الشهدا ولنجڪ ] ۲ قرار شد ۲۶ خرداد ماه جلسه مهمے با حضور سردار باقرزاده برای رفع مشکلات و یا اتمام حجت و یا به قول سردار رازگشایے از اسرار تدفین شهدای ولنجک برگزار شود. همه اعم از موافق و مخالف به حسینیه ثارالله دعوت شدند. سردار راجع به تفحّص‌های متعدد و به تناسب تأویلات قرآنے و خاطراتشان سخنرانے کردند. در این جلسه، سردار علت انتخاب نقطه مورد نظر را انجام مطالعات کارشناسے و فنے اعلام کردند. در ادامه سردار فرمودند: « وقتے دیدم عده‌ای مخالفت کردند، در این شرایط به قرآن رجوع کردم که این شهدا را کجا ببریم؟ این آیه آمد: « و اذ اعتزلتموهم و ما یعبدون الا‌الله فاووا الے الکهف ینشرلکم ربکم من رحمته و یهیئ لکم من امرکم مرفقا » ترجمه: و آنگاه (آن جوانان) از مشرکان کناره گرفتند و به یکدیگر گفتند: اکنون که از آنان و از آنچه به جای خدا مےپرستند کناره گرفتید و روی به خدای یکتا آوردید، در آن غار جای گیرید که پروردگارتان رحمتے از رحمت خود را بر شما مےگستراند و برای شما در کارتان گشایشے فراهم می آورد.»  [ سوره کهف آیه ۱۶ ] وقتی به این مطلب رسیدم خیلي تکان خوردم و گفتم مگر چه شده که شهدا ميخواهند قهر کنند و بروند داخل غار؟ ولنجکےها مگر به شهدا چه گفتند؟ به برادران بسیج گفتم این اطراف غاری هست؟ ظاهراً شهدا را باید ببریم داخل غار! که مشخص شد غاری در این منطقه از سالها قبل وجود دارد.» . . با صحبت‌های آقای تاجیک و مشاورین جوان سردار که بعد از این جلسه و همچنین در منزل یکے از مخالفین برگزار شد، تعداد زیادی از مخالفین از آمدن شهدا استقبال و از مواضع قبلے خود برگشتند و در شب وداع با شهدا و مراسم تشییع نیز حاضر شدند اما آن تعداد مخالفینے که آگاهانه به مخالفت مےپرداختند و تعدادشان هم بسیار اندک بود تا آخر پای حرف خود ایستاند. و ماجرا آن شد که شهدا مسیر خود را به سمت کهف تغییر دادند تا در پناه آن به دور از خیالات و اوهام باطل و خودخواهے و دنیاطلبے پوچ عده‌ای، آرام بگیرند. . ۲۷ خرداد ماه بود و یک روز مانده بود به روز تاریخ‌ساز و فراموش نشدنے کهف الشهدا.. پنج “شهید گمنام”جهت مراسم شب وداع و استقبال، از معراج شهدا به سمت مسجد دانشگاه شهید بهشتے در حرکت بودند در سوی دیگر کارها برای آماده سازی کهف آغاز شد و بعد از یک روز کار مداوم، سحرگاه روز بیست و هشتم، کارها به پایان رسید.   در طول مسیر معراج تا دانشگاه شهید بهشتے، کاروان شهدا در امام زاده علے اکبر'ع' چیذر و همچنین امام زاده مطیّب'ع' اوین توقف کوتاهے کرد و همراه با عزادران فاطمے، میهمان مجلس روضه‌ی امّ‌الشهداء حضرت فاطمه‌ی زهرا 'س' بود. شهدا آن شب تا صبح در دانشگاه بودند و خیل عاشقان، پروانه وار گرد شمع وجودشان! صبح روز شهادت بے‌بے دوعالم، حضرت زهرا 'س' فرا رسید. مردم در دانشگاه شهید بهشتے اجتماع کردند و منتظر همراهے این هودج‌های آسمانے تا کهفے که خدا برای منزل ابدییشان برگزیده‌، هستند. خیل جمعیت، ابدان مطهر شهدا را چون نگینے درخشان دربر گرفتند و گام‌های استوار و حاوی پیام خود را محکم برمي‌دارند. زن و مرد، پیر و جوان، از تمام نقاط شهر …. آرام آرام به آن کوه نزدیک مےشویم. دور تا دور کهف پرچم‌های سیاه یا اباعبدالله 'ع' و یا زهرا 'س' حدود نزول اصحاب آخر الزمانے امام عاشورا را علامتگذاری کرده‌اند. کاروان عشق به کهف‌الشهدا رسیده است. سردار باقرزاده سِرّ تدفین شهدا را در جمع مردم بازگو مے‌کند … ایشان مےفرماید : ” اینجا باید عاشقے کرد. هرکسے مےآید بالا باید همتش را بالا ببرد و هرکس مےرود پایین باید از اسب غرور و جهالت بیاید پایین... :) . . ... . .. . 💠|• @tasmim_ashqane •°
••°🌱 🍃 [ روایتگرۍ تاریخجه حرم مطهر شهداۍ گمنام کهف‌الشهدا ولنجڪ ] ۳ و شهدا با این فرازها در کهف آرام میگیرند: « بسم رب الشهدا و الصدیقین، یا ایها الشهداء ، اسمعوا، افهموا یا ایها‌الشهدا، هل انتم علی‌العهد‌الذی فارقتموانا علیه من شهاده ان لا اله الا اله، وحده لا شریک له و ان محمداً عبده و رسوله…. » اینها آرامششان در اینجاست…. به اربعین حضور شهدا در کهف، چند روزی بیش نمانده بود. جمعه ۲۹ تیرماه یعنے یک روز پس از لیله الرغائب [شب آرزوها] خبری در کشور پیچید، حضور سرزده امام خامنه ای جهت زیارت شهدای گمنام کهف‌الشهدا! و ادامه داشت این داستان تا اینکه در شب عرفه سال ۹۲ یکے از شهدای کهف که روی سنگ مزارش نوشته شده است «شهید گمنام» به خواب مادر مے‌آید و مے‌گوید: «مادر من آمده‌ام. خیلی وقت است که آمده‌ام. چند سال است که آمده‌ام. اما هیچ کس دنبالم نیامد. یک اتاق گرفته‌ام و تنها زندگے مے‌کنم». در پے خواب مادرِ شهید ابوطالبے و تماس وی با مرکز تحقیقات ژنتیک دانشگاه علوم پزشکے بقیه الله، از مادر و برادر شهید نمونه ژنتیکے گرفته شده و اطلاعات به دست آمده با اطلاعات حاصل از شناسایے شهدای گمنام تطبیق داده شد. بر اساس بررسےها مشخص شد پیکر مطهر شهید ابوطالبے جزو شهدای تفحص شده بود و با اعلام کد به معراج شهدا، روشن شد محل دفن شهید ابوطالبے کهف‌الشهدا است.  شهید مجید ابوطالبے متولد ۱۳۳۴ است و در سال ۱۳۶۱ در عملیات مسلم بن عقیل در منطقه عملیاتے سومار به درجه رفیع شهادت نائل آمد. و روز هفتم آبان ماه ۱۳۹۲ را بر تاریخ ثبت مےکنیم که در چنین روزی پدر و مادر شهید «مجید ابوطالبے» بعد از ۳۱ سال، فرزندشان را در کهف‌الشهدا پیدا کردند… . . ... . .. . 💠|• @tasmim_ashqane •°
🦋💠 🍃 🌿 [ ناڱفتہ‌هایے‌از‌ڪهف‌الشهدا ] وقتے مے‌خواستیم برای نخستین سالگرد تدفین شهدا مراسم بگیریم، به دنبال جمله‌ای برای سردر غار مے‌گشتیم. یکے از دوستان جمله‌ای که شهید آوینے انگار برای همین زمان گفته بود را پیشنهاد کرد؛ «تقدیر حقیقے جهان در کف مردانے است که پروای نام ندارند. آنان از گمنامے خویش کهفے ساخته‌اند و در آن آرمیده‌اند. کهفے که آنان را از تطاول دهر مصون داشته است.»   به گزارش برنا، «واذا اعتزلتموهم و ما یعبدون الا الله فاوا الے الکهف ینشرلکم ربکم من رحمته و یهے لکم من امرکم مرفقا.» و به آنها گفتیم هنگامے که از ایشان و آنچه جز خدای یکتا مے‌پرستیدند دوری جستید، باید در غار پنهان شوید تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما ارزانے دارد و اسباب کار شما را مهیا سازد. [سوره ڪهف آیه ۱۶] این آیه برای اصحاب کهف نازل شده است. آنها که از ظلم و ستم زمانه خود به تنگ آمده بودند و خداوند آنها را به سوی غار هدایت کرد. ماجرای اصحاب کهف یکے از شگفت‌انگیزترین داستان‌های قرآن است. در همین نزدیکے و در تهران عده‌ای از بےمهری مردمان شهر به غار پناه بردند. در تیرماه سال ۸۶، پنج شهید گمنام از شر بخل و کینه عده‌ای که اجازه دفن آنها در محدوده در نظر گرفته شده را ندادند به غار پناه بردند و دوباره ماجرای اصحاب غار تکرار شد. وقتے اهل محل فهمیدند قرار است شهدا در محوطه پایین که الان پمپ بنزین شده، خاکسپاری شوند، شروع به مخالفت کردند. عده‌ای فکر مے‌کردند که به دلیل تدفین شهدا در مقابل منزلشان، قیمت خانه آنها پایین مے‌آید. یادم مے‌آید در جلسه‌ای که سردار باقرزاده برای حل موضوع تشکیل داده بود، بچه‌های مذهبے یک طرف بودند و عده‌ای از اهالے در طرف دیگر. این ننگ به پیشانے ولنجک مے‌ماند که ۱۰ متر از زمین خود را به شهدا نداد. بعد از مراسم خاکسپاری شهدا اتفاق جالبے افتاد. فرزند یکے از اهالے که از مخالفان تدفین شهدا بود به بیماری لاعلاجے مبتلا مے‌شود. همسر او به شهدای کهف متوسل میشود و فرزندش شفا میگیرد. تا جایے که می‌دانم آن خانم هر هفته برای زیارت شهدا مے‌آید.» از او مےپرسم چرا به خود سختے میدهد و به اینجا مےآید؟ در جواب مے‌گوید: «حقے که شهدا به گردن ما دارند، باعث مے‌شود به اینجا بیاییم. آنها بهترین چیزشان را برای ما فدا کردند. مے‌توانستند مثل خیلے‌های دیگر به جبهه نروند.» همراهش مے‌گوید: «برای بر طرف کردن شرمندگے خود به اینجا مے‌آییم. به خدا وقتے یاد آن بےحرمتےها به شهدا مےافتم، مو به تنم راست مے‌شود. سربسته مے‌گویم؛ خیلے ما را اذیت مےکنند، خیلے. به خدا نمے‌توانم بگویم چه کارهایے در حق ما کرده‌اند. ولی ما هیچ گاه از خدمت به شهدا، دست نمے‌کشیم.» دیگر گریه امانش نمیدهد و سکوت مے‌کند. دیگری ادامه مے‌دهد :« عده‌ای از بچه‌های محل‌های دیگر و حتے مناطق دیگر تهران، برای خدمت به شهدا مے‌آیند و تقریبا تعداد ما به ۷ یا ۸ نفر مےرسد. مراسم‌های مختلف در کهف الشهدا برگزار میشود. تا قبل از سرد شدن هوا، هر صبح جمعه دعای ندبه در محل کهف برگزار مے‌شد و امسال برنامه شب‌های قدر در کنار شهدا برقرار بود.» همراهش دوباره از غریبے شهدا میگوید: «دیدید که راه بالا آمدن بسیار مشکل است. عده ای از اهالے اجازه نمےدهند همین راه خاکے را آسفالت کنیم. حتے راه مناسب‌تری نیز برای رسیدن به کهف وجود دارد، ولے جلوی راه را مسدود کرده‌اند. روزهای اول به چند نفر از زائرین متعرض شدند. این حرف‌ها را نمی‌شود جایے گفت.» وقتے از این دو خادمه مے‌پرسم، آیا در طول این مدت نشانه‌ای از شهدا دیده اید، هر دو سکوت مے‌کنند و انگار دوست ندارند از رازهای بودنشان با شهدا در این سه سال چیزی بگویند! غار شهدا رازهای زیادی دارد. چیزهایے که جایے برای گفتن آنها نیست. شهدای گمنام این غار خیلے مظلوم هستند.. همانند سید‌الشهدا.. :)) . . (: . . .. . 💠|• @tasmim_ashqane •°