🕊🌿🌸🕊🌸🌿🕊✨
🌿🌸🕊
🌸🕊
✨
♥️ #جالبهبخونیدش
❓"قیمت زندگی چنده؟"🤔
✨فرزندی از پدرش پرسید:
قیمت زندگی چقدر است؟!
✨پدر یک سنگ زیبا بهش داد و گفت:
این را ببر بازار، ببین مردم چقدر میخرند؛ اگر کسی قیمت را پرسید، هیچ نگو، فقط دو انگشت را بیاور بالا ببین آنها چگونه قیمتگذاری میکنند.!
او سنگ را به بازار برد...
😇نفر اول سنگ را دید و پرسید: قیمت این سنگ چند؟
کودک دو انگشتش را بالا آورد؛ آن مرد گفت: دو هزار تومان!
آن کودک نزد پدرش بازگشت و ماجرا را گفت.
پدر به او گفت: این بار برو در بازار عتیقهفروشان، آنجا وقتی کودک دو انگشتش را بالا برد.
😇عتیقهفروش گفت: دویست هزار تومان!
اینبار هم کودک نزد پدر بازگشت و ماجرا را تعریف کرد.
پدر به او گفت: این بار به بازار جواهرفروشان و نزد فلان گوهرشناس برو...
😇وقتی دو انگشتش را بالا برد آن گوهرشناس گفت: دو میلیون تومان!
😐آن کودک باز ماجرا را برای پدر تعریف کرد.
پدر گفت: فرزندم!
👈حالا فهمیدی که قیمت زندگی چنده؟!
* مهم این است که گوهر وجودت را به کی بفروشی!!
👌قیمت ما به این بستگی دارد که مشتری ما چه کسی باشد...*
"پس مراقب باش"🥰
✨
🌸🕊
🌿🌸🕊
🕊🌿🌸🕊🌸🌿🕊✨
💎@tasnimquran💎
ـ🌺🍃🪷🍃🪷🍃🪷🍃
ـ🍃🦋✨
ـ 🪷 ✨
ـ🍃ـ
♥️ #جالبهبخونیدش..
♻️اموات منتظر هدايای بازماندگان
✍️مرحوم آيتالله سيدمصطفی صفائی خوانساری فرمود:
روزی بر سر قبور علماء فاتحه میخواندم و به جهت کمبود وقت بر سر قبر يكی از بزرگان كه حق استادی به گردن من داشت نتوانستم فاتحه بخوانم.
🔰در اين هنگام در عالم مكاشفه ديدم كه تا نيم تنه از قبر خود خارج شد و دستش را به طرف من دراز نمود و گفت: «پس من چی؟ » يعنی چرا برای من فاتحه نمیخوانی ؟
✅اموات در هر مقام و منزلت باشند محتاج به هدايای معنوی ما هستند و متوقع میباشد كه بر ايشان هدايائی از قبيل قرائت قرآن يا فاتحه يا فرستادن صلوات و ... بفرستيم.
🔷مرحوم عارف واصل حاج آقا فخر تهرانی به بنده فرمود:
در قبرستان هنگام راه رفتن فاتحه نخوان بلكه بايست يا بنشين و فاتحه بخوان
💥 و اگر كسی راه برود و فاتحه بخواند مبتلا به #پادرد خواهد شد.
به جهت اينكه روح ميت جهت گرفتن هديه شما بايد به دنبال شما بيايد و اين موجب پا درد شما خواهد شد.
🔴 خواندن فاتحه در حال نشستن نوعی #احترام به ميت و احترام به قبر ميت میباشد و فضيلت خاصی دارد..
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'...👌💯
🍃
🪷✨
🍃🦋✨
🌺🍃🪷🍃🪷🍃🪷🍃
💎@tasnimquran💎
ـ🕊️🌿🌸🕊️🌸🕊️🌸🌿
ـ🌿🌼🕊️
ـ 🌸 🕊️
ـ🌿ـ
♥️ #جالبهبخونیدش...
🙄 #مادرشیطانها را دیدم!
✍ در انوار جزائری است که در سال قحطی، در مسجدی واعظی روی منبر بود و میگفت: کسی که بخواهد صدقه بدهد هفتاد شیطان به دستش می چسبند و نمی گذارند، صدقه بدهد.
🔻مؤمنی پای منبر این سخنان را شنید تعجّب کنان به رفقایش گفت:
😒صدقه دادن که این چیزها را ندارد، اینک من مقداری گندم در خانه دارم، می روم و برای فقرا به مسجد خواهم آورد و از جایش حرکت کرد.
🔻وقتی که به خانه رسید و زنش از قصدش آگاه شد.
😩 شروع به سرزنش او کرد که در این سال قحطی رعایت زن و بچّه و خودت را نمی کنی؟
😫شاید قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی بمیریم و…
💥خلاصه به قدری او را وسوسه کرد که آن مرد مؤمن دست خالی به مسجد نزد رفقا برگشت.
🤔از او پرسیدند چه شد؟ هفتاد شیطانی که به دستت چسبیدند، را دیدی؟
👈پاسخ داد:
😔من شیطان ها را ندیدم لکن مادرشیطان را دیدم که نگذاشت❗
✅ انسان می خواهد در برابر شیاطین مقاومت کند اما شیطان به زبان زن یا رفیق و… مصلحت بینی می کند و نمی گذارد. 👌💯
📚 اخلاص و انفاق شهید دستغیب ص۱۵۵
🌿
🌸🕊️
🌿🌼🕊️
🕊️🌿🌸🕊️🌸🕊️🌸🌿
💎@tasnimquran💎
ـ🟢🌸🟢🌸🟢🌸🟢
ـ🌸🦋✨
ـ 🟢 ✨
ـ🌸ـ
💖 #جالبهبخونیدش👌
💢 ماجرای عطار نیشابوری و فقیری که با اختیار خود جان به جان آفرین تسلیم کرد...!
✍️عطار نیشابوری هم طبابت میکرد و هم عطاری داشت.
🔅 میگویند فقیری نزد عطار آمد و از او چیزی خواست اما او نداد.
🔻 فقیر گفت: «تو با این روحیه چطور جان به عزرائیل میدهی؟»
🔻عطار گفت: تو خودت چطور جان به عزرائیل میدهی؟»
🔻فقیر گفت: این طور و سرش را بر زمین گذاشت و مُرد!
🔻 عطار یک باره فهمید این درس بزرگ و ارزشمندی است در هنر انسانیت، که آن قدر بی تعلق باشد و آماده، که با خواست خود بتواند قالب تهی کند و جان به جان آفرین تسلیم نماید.
👌 میگویند از آن به بعد تغییر بزرگی در زندگی خود داد و زندگی عارفانهای پیدا کرد.
💠 #استادعالی
🌸
🟢✨
🌸🦋✨
🟢🌸🟢🌸🟢🌸🟢
💎@tasnimquran💎
ـ🕊️🌿🌸🕊️🌸🕊️🌸🌿
ـ🌿🌼🕊️
ـ 🌸 🕊️
ـ🌿ـ
❣️ #جالبهبخونیدش...
❌ صفاتی که باعث کفر در هنگام مرگ و عاقبت به شرّی میشود...!😱
✍️فضیلابنعیاض که یکی از عرفای زمان امام صادق علیهالسلام بود، شاگردی داشت که از بهترین شاگردان وی محسوب میشد. او به مرضی مبتلا شد و به حالت احتضار افتاد.
فضیل بر بالین او آمد و شروع به خواندن سوره یس کرد.
❌آن شاگرد محتضر گفت: این سوره را نخوان.!!!!
فضیل ساکت شد و به او گفت: بگو «لا اله الا الله».
❌گفت: نمیگویم و از آن بیزارم. در همین حال از دنیا رفت.
😔فضیل خیلی ناراحت شد؛ به طوری که تا چند روز از منزل بیرون نیامد تا اینکه شبی شاگردش را در خواب دید که جای بدی در آخرت دارد و در عذاب است از او پرسید:
⁉️ تو بهترین شاگرد من بودی چرا معرفت و ایمانت از تو گرفته شد و این قدر بد مُردی؟!
گفت: سه صفت بد در من بود؛
❌یکی #سخنچینی که دو به هم زنی میکردم؛
❌دوم، #حسود بودم و چشم نداشتم خوبی های دیگران را ببینم؛
❌سوم در خلوت #مشروب میخوردم و همین ها من را عاقبت به شر کرد.😔😔
📘کتاب سرنوشت انسان، ج۴
(برگرفته از کتاب منازلالآخره)
🌿
🌸🕊️
🌿🌼🕊️
🕊️🌿🌸🕊️🌸🕊️🌸🌿
💎@tasnimquran💎
ـ🕊️🌿🌸🕊️🌸🕊️🌸🌿
ـ🌿🌼🕊️
ـ 🌸 🕊️
ـ🌿ـ
♥️ #جالبهبخونیدش...🙄
💥قومی که عمر جاوید خواستند ❗
✍️در روزگاران گذشته، قومی نزد پیامبر خود آمدند و گفتند:
🤲 از خداوند بخواه مرگ را از میان ما بردارد. آن پیامبر دعا کرد و خداوند استجابت فرمود و مرگ را از میان آنان برداشت.
🔻 با گذشت ایام، به تدریج جمعیت آنها زیاد شد، به طوری که ظرفیت خانه ها گنجایش افراد را نداشت.
🔻کم کم کار به جایی رسید که سرپرست یک خانواده صبح زود از خانه بیرون می رفت تا برای پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ و دیگر افراد تحت تکلفش، نان و غذا تهیه و به ایشان رسیدگی کند.
🔻 این مسئله موجب شد که افراد فعال، از کار و کسب و طلب معاش زندگی باز بماندند.
🔻از این رو، ناچار نزد پیامبر خویش رفتند و از وی خواستند آنها را به وضع سابقشان باز گرداند و مرگ را میان آنان برقرار کند.
🔻پیامبر دعا کرد و خداوند دعای او را اجابت فرمود و مرگ و اجل را در میان ایشان برقرار کرد
📚 بحارالانوار، ج ۶، ص۲۱۶
🌿
🌸🕊️
🌿🌼🕊️
🕊️🌿🌸🕊️🌸🕊️🌸🌿
💎@tasnimquran💎
ـ🕊️🌿🌸🕊️🌸🕊️🌸🌿
ـ🌿🌼🕊️
ـ 🌸 🕊️
ـ🌿ـ
♥️ #جالبهبخونیدش...
🔰عاقبت #پناهبردن به خداوند سبحان و اهل بیت علیهم السلام
✍صفوان بن یحیی می گوید: در محضرحضرت امام صادق (علیه السلام) از محلی می گذشتم، دیدم قصابی بزغاله ای را خوابانده می خواهد سرش را ببرد، بزغاله فریادی کرد.
💚امام علیه السلام نگاهی به قصاب نمودند، فرمودند:آن بزغاله را نکش.
قصاب: آقا! امری بود؟
- این بزغاله چند می ارزد؟
- چهار درهم.
حضرت علیه السلام چهار درهم به قصاب داد و فرمودند: این حیوان را آزاد کن. قصاب هم بزغاله را آزاد کرد.
🔻به راه افتادیم، کمی راه رفته بودیم به ناگاه دیدیم، باز شکاری دراجی را دنبال می کند و نزدیک است شکارش کند.
🔻امام علیه السلام نگاهی به آسمان کرد و دست به طرف باز شکاری نمود،باز شکاری برگشت، دیگر دراج را تعقیب نکرد. من هم داشتم منظره را تماشا می کردم.
🔻پس از لحظه ای عرض کردم:آقاجان! من امروز از شما امر عجیبی دیدم!
بزغاله فریاد کشید، شما او را خریده و آزاد کردی. دراج در آسمان ناله کرد، با اشاره ی دستت باز شکاری از تعقیب او دست برداشت.
🤔این ها چه جریانی بود، من نفهمیدم؟
فرمودند: بلی، آن بزغاله که قصاب می خواست ذبحش کند و آن پرنده ای که در خطر مرگ قرار گرفته بود، مرا دیدند، هر دو گفتند:
🤲استجیر بالله و بکم اهل البیت...
پناه می برم به خدا و به شما خاندان پیغمبر از این بلایی که بر سر من می آید. به من پناه بردند، من هم بزغاله را از قصاب خریده و آزاد کردم و دراج را از چنگال باز شکاری نجات بخشیدم.
📙 بحارالانوار،ج ۴۷. ص ۹۹
🌿
🌸🕊️
🌿🌼🕊️
🕊️🌿🌸🕊️🌸🕊️🌸🌿
💎@tasnimquran💎
ـ🕊️🌿🌸🕊️🌸🕊️🌸🌿
ـ🌿🌼🕊️
ـ 🌸 🕊️
ـ🌿ـ
♥️ #جالبهبخونیدش..
⭐خدا گر ز حکمت ببندد دری
⭐ز رحمت گشاید در دیگری
✍تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنهای افتاد. او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد. اگرچه روزها افق را به دنبال یاریرسانی از نظر میگذراند اما کسی نمیآمد.
🔹سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پارهها کلبهای بسازد تا خود را از عوامل زیانبار محافظت کند و داراییهای اندکش را در آن نگه دارد.
🔸روزی که برای جستوجوی غذا بیرون رفته بود، به هنگام برگشت، دید که کلبهاش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان میرود.
🔹متأسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه درجا خشکش زد و فریاد زد:
‼️ خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی؟😭
🔸صبح روز بعد با صدای بوق کشتیای که به ساحل نزدیک میشد، از خواب پرید. یک کشتی آمده بود تا نجاتش دهد.
🔹 مرد خسته، از نجاتدهندگانش پرسید: شما از کجا فهمیدید من در اینجا هستم؟
🔸آنها جواب دادند، ما متوجه علائمی که با دود میدادی، شدیم.😇
👌به یاد داشته باش..؛
اگر کلبهات سوخت و خاکستر شد، ممکن است دودهای برخاسته از آن، علائمی باشد که عظمت و بزرگی خدا را به کمک میخواند.و فراموش نکنید هیچ کار خدا بدون حکمت نیست.💯😍
🌿
🌸🕊️
🌿🌼🕊️
🕊️🌿🌸🕊️🌸🕊️🌸🌿
💎@tasnimquran💎
♥️ #جالبهبخونیدش😍😍
✨به مناسبت فرا رسیدن عیدالاکبر
#عیدسعیدغدیر
و حقانیت مذهب تشیع🌹
✍️روزی سلطان محمّدخدابنده بر همسر خود خشم گرفت و در یک جلسه او را سه طلاقه کرد؛ ولی به دلیل علاقۀ بسیاری که به وی داشت, خیلی زود از کردارِ خویش پشیمان شد و به همین خاطر عالمان سنی را دعوت نمود و از آنان مشورت خواست.
آنها گفتند:
❌هیچ راهی وجود ندارد، مگر این که نخست فرد محلّل (فردی غیر از سلطان) با او ازدواج کند, سپس مجدداً سلطان میتواند با او ازدواج کند.
🗯️سلطان گفت: برای من پذیرشِ این امر، بسیار سخت است. آیا راه دیگری وجود ندارد؟ شما علما در بسیاری از مسائل با یکدیگر اختلافِ نظر دارید , فقط در همین یک مسئله همه باهم اتفاق نظر دارید؟! 💬گفتند : بله.
در این هنگام یکی از مشاوران اجازۀ سخن خواست و اظهار داشت:
♦️جناب سلطان! در شهر علامه ای زندگی میکند که چنین طلاقی را باطل میداند، خوب است او را نیز احضار نموده و نظر او را جویا شوید.(منظورِ وی، علامه حلی بود.)
♨️عالمان سنی بر آشفتند و گفتند: آن عالم، رافضی مذهب بوده و رافضیان, افرادی کم عقل و بی خِرَد میباشند و اصلا در شأنِ سلطان نیست که چنین فردی را به حضور بپذیرد.
🗯️سلطان گفت: به هر حال دیدن او خالی از فایده نیست و دستور داد علامه حلی را در محضر او احضار نمایند.
♦️وقتی علامه وارد مجلس سلطان محمّد خدابنده شد, علمای مذاهب چهارگانه ی اهل سنت نیز در آن جلسه حاضر بودند.
علامه بدون هیچ ترس و واهمه ای نعلینِ (کفش) خود را به دست گرفت و خطاب به همۀ حاضران سلام کرد و آنگاه یک راست به سمت سلطان رفت و در کنار او نشست.
💬عالمان سنی رو به سلطان کرده و گفتند :
دیدید؟ ما نگفتیم شیعیان, افرادی سبک سر و بی عقل میباشند؟!
🗯️ سلطان گفت: او عالِم است.
دربارۀ رفتار او از خودش سؤال کنید.
💬 آنها به علامه گفتند: چرا به سلطان سجده نکردی و آداب تشریفاتِ حضور را به جا نیاوردی؟
💚علامه گفت: رسولِ خدا از هر سلطانی برتر و بالاتر بود و کسی بر او سجده نکرد، بلکه فقط به آن حضرت سلام میکردند و خدای تعالی نیز فرموده است :
(چون داخل خانه ای شدید به یکدیگر سلام کنید، سلام و درودی که نزد خداوند مبارک و پاک است.)
از سوی دیگر به اتفاق ما و شما، سجده برای غیر خدا حرام است.
💬پرسیدند: چرا جسارت کردی و کنار سلطان نشستی؟
💚 علامه پاسخ داد: چون جای دیگری برای
نشستن نبود و از طرفی سلطان و غیرسلطان با یکدیگر مساوی اند و این جسارت به محضر سلطان نیست.
💬پرسیدند: چرا کفش های خود را به داخل مجلس آوردی؟ آیا هیچ آدم عاقلی در محضرِ سلطان و چنین مجلسی این گونه رفتار میکند؟
💚علامه گفت: ترسیدم حَنَفی ها کفش هایم را بدزدند همانگونه که ابوحنیفه، نعلینِ رسول اکرم را دزدید.
🤨 علمای حنفیِ حاضر در آن مجلس برآشفتند و فریاد زدند : چرا دروغ میگویی؟ این تهمت است. ابوحنیفه کجا و زمان پیامبر کجا؟ ابوحنیفه صد سال پس از پیامبر تازه به دنیا آمد.
💚 علامه گفت: ببخشید اشتباه از من بود.
احتمالا شافعی , نعلینِ پیامبر را سرقت کرده است.
😠 این بار صدای شافعی ها درآمد که شافعی در روز مرگِ ابوحنیفه و دویست سال پس از شهادت پیامبر دیده به جهان گشوده است.
💚علامه گفت: چه میدانم! شاید کار مالِک بوده است.
😠 علمای مالکی هم مثل حنفی ها و شافعی ها و به همان شیوه اعتراض کردند.
💚علامه گفت:
پس فقط احمد بن حنبل میماند.قطعا سارق احمد بن حَنبل است.
😡حنبلی ها هم برآشفتند و به اعتراض و انکار پرداختند.
💚 در این لحظه علامه رو به سلطان کرد و گفت : جناب سلطان! ملاحظه کردید که اینان اقرار کردند هیچ یک از رؤسای این مذاهبِ چهارگانۀ اهل سنت در زمان حیات رسول خدا حاضر نبوده اند و حتی صحابۀ آن حضرت را هم ندیده اند...
🗯️سلطان گفت: آیا این حرف صحیح است؟
💬عالمان سنی گفتند: بله هیچ یک از این چهار نفری (که رئیس مذاهب اهل سنت میباشند), رسول خدا و صحابۀ آن حضرت را درک نکرده اند
💚آنگاه علامه گفت : ولی ما شیعیان , پیرو آن آقایی هستیم که به منزلۀ نَفس و جانِ رسول خدا بود و از کودکی در دامان پیامبر پرورش یافت و بارها و بارها از سوی آن حضرت به عنوان وصی و جانشین رسول خدا معرفی شد.
🙄سلطان که متوجه حقانیت مذهب شیعه شده بود
🤔پرسید: نظر شیعه دربارۀ این طلاق چیست؟
💚علامه پرسدید: آیا جنابعالی طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفرِ عادل , جاری نموده اید
🗯️ سلطان گفت: نه!
💚علامه گفت:
در این صورت طلاق باطل میباشد چون فاقد شرایط صحت است.
😊 آنگاه سلطان محمّد خدابنده به دست علامه شیعه شد و به حاکمان شهرهای تحت فرمانش نامه نوشت که از این پس با نام ائمۀ دوازدهگانه ی شیعه خطبه بخوانند و به نام ائمە ی اطهار , سکه ضرب کنند و نام آنان را بر در و دیوار مساجد و مشاهد مشرفه حک نمایند.💫
💎@tasnimquran💎
ـ🕊️🌿🌸🕊️🌸🕊️🌸🌿
ـ🌿🌼🕊️
ـ 🌸 🕊️
ـ🌿ـ
♥️ #جالبهبخونیدش
فضل بی کران پروردگار در رهایی از عذاب
✍️ از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده است؛ که در بنی اسرائیل عابدی بود و خداوند به داوود علیه السلام وحی فرمود ریاکار است، وقتی که مُرد حضرت داوود علیه السلام تشییع اش نرفت ❌
🍃دیگران آمدند و چهل نفر بر او نماز خواندند و گفتند:
🤲پروردگارا ما جز نیکی از او سراغ نداریم و تو به او داناتری پس بیامرز او را .
و چون او را غسل دادند چهل نفر دیگر آمدند و همینطور گفتند؛ چون از باطنش خبر نداشتند. 🤷♂
💢 به حضرت داوود علیه السلام وحی رسید که چرا تو بر او نماز نگذاردی؟
عرض کرد: پروردگارا برای اینکه مرا خبر دادی که این عابد ریاکار است !
ندا رسید: درست است اما چون جمعی شهادت به خوبی اش دادند ما هم امضا کردیم و او را آمرزیدیم.🤲
✅ این هم یکی از فضل پروردگار است که بدون استحقاق بنده اش را از عذاب می رهاند.👌
🤲 #اللهماجعلعواقبامورناخیرا
🌿
🌸🕊️
🌿🌼🕊️
🕊️🌿🌸🕊️🌸🕊️🌸🌿
💎@tasnimquran💎
ـ🕊️🌿🌸🕊️🌸🕊️🌸🌿
ـ🌿🌼🕊️
ـ 🌸 🕊️
ـ🌿ـ
💚 #جالبهبخونیدش...
❓بهترین عکس العمل در برابر رفتارهای ناپسند دیگران! 🤔
✍️آیت الله حائری شیرازی نقل میکنند:
برای خرید نان در نانوایی سنگکی ایستاده بودم. نوبتم که شد، یکی دیگر آمد و نانوا هم به او زودتر داد.
🔸من به او اعتراض کردم، اعتراض محترمانهای هم کردم، اما یک جواب سربالا و تندی به من داد. دلم از او رنجید.
🔹نان نگرفتم و از مغازه بیرون آمدم. در راه که میآمدم، دلم از دست او آتش گرفته بود.
🔸در همین آشفتگی میخواستم نفرینی به او کنم. یک دفعه سرم را بلند کردم و چشمم افتاد به گنبد طلایی #حضرت_معصومه سلاماللهعلیها.
🔹گفتم نانوا از شیعیان حضرت است. من اگر نفرین کنم، از چشم اینها میافتد.
اهل بیت خوششان میآید که من دعایش کنم. دعایش کردم و گفتم: «خدایا این آدم را صالح کن».
🔸وقتی دعا کردم، آتشی که در دلم بود خنک شد. خدا را شکر کردم. بعد دیدم هر وقت کسی اذیتم میکند، اگر دعایش کنم دلم خنک میشود.
🔹 به شما هم توصیه میکنم هر وقت کسی اذیتتان کرد، به او دعا کنید
.
👈اینها شیعه هستند. چقدر «یا حسین» «یا علی» میگویند. به تمام کسانی که به شما ظلم کردند دعا کنید؛ فقط به خاطر اینکه شیعه هستند.
مثل مادری که به بچهاش دعا میکند و از حقش میگذرد.
👈وقتی شما از این طرف بخشیدی و سختگیری نکردی، دل دیگران به شما نرم میشود و آنها هم برای شما طلب مغفرت میکنند؛ دل به دل راه دارد.
🔹حق دارانِ شما هم از شما صرف نظر میکنند. وقتی حق داران صرف نظر کردند راهت باز میشود...
🌿
🌸🕊️
🌿🌼🕊️
🕊️🌿🌸🕊️🌸🕊️🌸🌿
💎@tasnimquran💎
ـ🕊️🌿🌸🕊️🌸🕊️🌸🌿
ـ🌿🌼🕊️
ـ 🌸 🕊️
ـ🌿ـ
📌 #جالبهبخونیدش
💚شکر نعمت، نعمتت افزون کند
❤️کفر نعمت، از کفت بیرون کند
✍️ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﺳﻦ ٧٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ بیمار ﺷﺪ و ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯی ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﺒﻮﺩ.ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﺩارو، ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻋﻤﻞ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺩﺍﺩ و ﻣﺮﺩ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ.
🗯️.ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﺧﺺ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ بیمارستان، برگه تسویه حساب ﺭﺍ به پیرمرد ﺩﺍﺩند تا هزینه جراحی را بپردازد.
🗯️پیرﻣﺮﺩ همین که برگه را گرفت؛ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ. ﺑﻪ ﺍﻭ گفتند که ﻣﺎ میتوانیم ﺑﻪ ﺗﻮ ﺗﺨﻔﯿﻒ ﺑﺪﻫﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮔﺮﯾﻪ میکرد.
🗯️ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ گفتند: میتوانیم ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺭﺍ ﻗﺴﻄﯽ بگیریم ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﮔﺮﯾﻪﺍﺵ ﺷﺪﯾﺪﺗﺮ ﺷﺪ.
🗯️ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪند و از او پرسیدند: ﭘﺪﺭﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ تو را ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ؟ نمیتوانی هزینه را ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯼ؟
🗯️ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻠﮑﻪ چیزی که مرا به گریه میاندازد این است ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ٧٠ ﺳﺎﻝ به من ﻧﻌﻤﺖ ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻ برگه تسویه حسابی ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩ.
👌ﭼﻘﺪﺭ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺭﺍ به ﻣﺎ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ داده ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﻫﯿﭻﭼﯿﺰﯼ نمیخوﺍﻫﺪ جز اینکه با او باشیم.ﻭﻟﯽ ما ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻗﺪﺭ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺭﺍ نمیدﺍﻧﯿﻢ ﻭ ﺷﮑﺮﺵ ﺭﺍ بهجا نمیآوریم ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﺭﺍ از دست بدهیم.
🌿
🌸🕊️
🌿🌼🕊️
🕊️🌿🌸🕊️🌸🕊️🌸🌿
💎@tasnimquran💎