💢🔅💢🔅💢
💥#گردنه_های_قیامت....6️⃣
❌ گردنه عبور از " #پل_صراط" ❗
💥#حق_الناس😱
📛 بازدارنده از حرکت در پل صراط⛔
✍مرحوم محدّث نوری به نقل از سید هاشم بحرانی ،در ضمن داستان مشروحی ،از یکی از پارسایان اهلِ دل در نجف اشرف که مورد توجه امیرمومنان بود ،
❇️ نقل می کرد که برای جمعی موعظه می کرد ، وبه آنها گفت :
🔰 من نیاز به قرض گرفتن برای تامین هزینه ی زندگی پیدا کردم ،
🍃 ازیک نفر #یهودی ،ده قِران قرض کردم با این شرط که تا مدت بیست روز ، روزی نیم قِران بپردازم ۰
🍂تا ده روز روزی نیم قِران دادم و
نصف قرضم را پرداختم ،
🍃دیگر آن یهودی را ندیدم وجویای احوالش شدم ، گفتند :
به بغداد رفته است ،
⭕من در پیدا کردن و اَدایِ امانتش سهل انگاری کردم ❗
🔺️مدتی از این ماجرا گذشت ۰۰۰۰۰
شبی در عالم خواب دیدم ،
♨️قیامت برپا شده است ♨️
وبه فضل الهی از حسابرسی خلاص شده ومرا به پل صراط راهنمایی نمودند ،
🍃و از آنجا به سوی بهشت حرکت می کردم ،
در وسط های پلِ صراط؛
❣ناگهان #نعره ای ازدرون 🔥 آتش شنیدم
دیدم آن مرد یهودی از درونِ شعله ی آتش🔥 بیرون آمدوسرراه مرا بست وگفت :
💥من از تو پنج قِران طلب دارم ، اکنون طلب مرا بده ،سپس از اینجا رد شو❗
♦️گفتم : مدتی است در جستجوی تو بودم ، ولی تورا نیافتم تا بدهکاریم را به تو بپردازم ۰
گفت :
❌تا طلب مرا ندهی نمیگذارم از اینجا عبور کنی❗
♦️گفتم : در اینجا چیزی ندارم ،
گفت : پس بگذار انگشتم را بربدن تو گذارم ، من پدیرفتم ۰۰
❌انگشتش را بر سینه ام گذاشت،
💥از #سوزش شدید ان بی تاب شده و وحشت زده از خواب بیدار شدم ۰
❣دیدم جایِ انگشت او ، سینه ام را #زخم کرده است ، وتا کنون مجروح است ، وهرچه درمان می کنم خوب نمی شود ۰
✔آن زاهددر این هنگام سینه اش را گشود وزخم خود را نشان داد ۰
❌حاضران به سخن او اطمینان یافتند ؛ و آنچنان تحت تاثیر قرار گرفتند ،
که صدایشان به گریه وناله بلند شد ۰
📚برگرفته از کتاب
♨️گردنه های قیامت
📙محمد ی اشتهاردی
💠 #ادامه_دارد ۰۰۰۰👌
🌸🍃🌸🍃🌸
✨@tasnimquran✨تسنیم قرآن