هدایت شده از لحظهای باشهدا
🔸 نوههاش رو خیلی دوست داشت.
بعضی وقتها شدید دلتنگ نوهها میشد. میگفت: «کاش می تونستم یک ساعت برم ایران نوههام رو ببینم و برگردم.»
🔹هیچ وقت سالروز تولد بچهها و نوهها و یا سالروز ازدواج خودمون و بچهها رو فراموش نمیکرد. ممکن بود من یادم بره اما ایشون هیچ وقت از یادش نرفت.
🎁 به من میگفت: «تولد بچهها رو تبریک بگید و از طرف من هم کادوی تولد تهیه کنید.» اگه ایران هم نبود سفارش میکرد که یه مبلغی به عنوان هدیه به حساب بچه ها واریز کنیم.
🏞 یک قاب عکس از همه خانواده با هم در بیروت کنارش گذاشته بود، میگفت: «چقدر خوبه، دلم حال میاد وقتی این عکس رو نگاه میکنم، احساس میکنم همهشون اینجا هستند.»
📝 #خاطره از همسر شهید
یادش گرامی وراهش پررهرو
هدیه محضر همه شهدا صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُم
🇮🇷#لحظه_ای_باشهدا
@lahzaei_ba_sh
🕊چادر مرز است!
حجتالاسلام ذوالنور عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس در جلسه ۱۸مهرماه۱۴۰۱ نمایندگان مجلس که در ستاد امر به معروف و نهی از منکر تشکیل شد به ذکر #خاطره جالب و پیام داری پرداخت؛.
ایشان در بیان این خاطره گفتند:
زمان فرماندهی سردار علیرضا افشار، به عنوان فرمانده نیروی مقاومت بسیج آقای هاشمی رفسنجانی از رژه بسیجی ها سان دیدند که در آن زمان، بنده یک گردان از طلاب را برای شرکت در رژه آورده بودم، در این رژه طلبه ها با لباس رزم و عمامه بودند و خواهران نیز با #چادر،
بعد از اتمام رژه ، آقای هاشمی رفسنجانی به سردار افشار گفتند:
طلبه ها با لباس نظامی خیلی خوب رژه رفتند ولی خانم ها چادر برایشان دست و پا گیر می باشد، نمی شود لباسی خاص برایشان طراحی شود که آنها راحت باشند؟
حجت الاسلام ذوالنور در ادامه بیان خاطره گفتند:
در آنجا بنده با آقای هاشمی کمی بگو مگو کردیم و.. بعد ها سردار افشار رفته بودند که گزارشی به مقام معظم رهبری بدهند اشاره ای هم، به رژه و صحبت های آقای هاشمی رفسنجانی کرده بودند.
🕊مقام معظم رهبری فرموده بودند :
من از شما و اقای هاشمی رفسنجانی تعجب میکنم،
🕊چادر به مثابه مرز است، مرز یک کشور چه حکمی دارد؟ چادر هم همان طور می باشد. اگر جایگاه چادر شکسته شد مرز شکسته شده و دیگر قابل جمع کردن نیست.
#اللهمعجللولیکالفرج 🤲
#یا_لثارات_الحسین 🇵🇸🇮🇷
@yalesaraat
هدایت شده از خبرگزاری فارس
🔰 #خاطره | روایت آیتالله خامنهای از روز اول مدرسه
📝 «روز اوّلی که ما را به #دبستان بردند، روز خوبی بود؛ روز شلوغی بود. بچهها بازی میکردند، ما هم بازی میکردیم. اتاق ما کلاس بسیار بزرگی بود - باز به چشم آن وقتِ کودکی من - و عدّه بچههای کلاس اوّل، زیاد بودند. حالا که فکر میکنم، شاید سی نفر، چهل نفر، بچههای #کلاس_اول بودیم. به هرحال و روز پُرشور و پُرشوقی بود... مدیر دبستان ما آقای «تدّین» بود... من در زمان ریاست جمهوریم ارتباطات زیادی با او داشتم. مشهد که میرفتم به دیدن ما میآمد... عدّهای از معلّمین را یادم است؛ بله، تا کلاس ششم - دوره دبستان - خیلی از معلّمین را دورادور میشناختم.» ۱۳۷۶/۱۱/۱۴
+ به مناسبت آغاز سال تحصیلیِ جدید
@rahbari_plus
5.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطره
مسئولان نيروي هوايي بدليل پروازهاي زياد عباس، تصميم گرفتند او را به تهران منتقل نمايندكه او موافقت نكرد،گفت: من به تهران نمی روم،پرواز را دوست دارم و ميخواهم به مردم خدمت كنم،هميشه بمن ميگفت كه از پول اين مردم من دوره ديدهام و خلبان شدهام، گاهي به من ميگفت: آيا ميدانيد از پول اين مردم و اين كشور چه قدر براي ما خرج كردند و ما را فرستادند آمريكا تا دوره ببينيم؟من هرگز نميتوانم عقبنشيني كنم، يكي ميگويد نميخواهم پرواز كنم و نميرود،من هم ميگويم پس چه كسي برود؟ چه كسي از كشور دفاع كند؟
اگر هـواپیمـا بـال نـداشـته بـاشد، خـودم بـال درآورده و بـر سـر دشـمن فـرود میآیـم و هـرگـز تـن بـه اسارت نـخـواهـم داد
🌷شهید عباس دوران🌷به روایت همسر شهید
ا▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️
📄 بخشی از نامه عباس دوران به همسرش:
«درباره خودم هم شاید باورت نشه، اما تا به حال هر مأموریتی انجام دادم سر زن و بچههای مردم بمب نریختم. اگر کسی را هم دیدم دوری زدم تا وقتی آدمی نبوده ادامه دادم»