خاطـرات شهدایــی :
از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد. #مجید آمد و کنارم نشست و گفت: «میدونم ناراحتی. #مسجد بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجدهی آخرش، از خدا خواستم بخاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم منو #ببخشه!»
#شهید_مجید_کاشفی
#اخلاق_شهدایی
#خانواده
💢کانال رسمی حجت الاسلام توانانیا👇
https://eitaa.com/joinchat/952959474Cb972c95367
🏷️ عضو شوید☝️💢