💠 یکی از خادم های توانمند تو ارتباط گیری وکار با نوجوان بود هر سفر که میرفت تو اون سه روز اکثر دانش آموزا مثل حلقه ای دور نگین همراهیش می کردن..
تو یکی از اعزام ها ،هرجا که دیدمش پریشون و ناراحت بود 😔
....تا رسیدیم هویزه که آخرین یادمان سفر بود.
🔸: چی شده، چرا اینقدر ناراحتی !!؟؟..
انگار منتظر تلنگری باشه زد زیر گریه 😭
از دست این بچهها بریدم ،هر روشی رو که میدونستم به کار بردم اما دریغ از یه توجه ساده ، از تکه ها وگاهی هم توهین هاشون که بگذرم، تا میخوام نکته ای رو بگم همه با هم جیغ و دست میزنن ، یا ترانه میخونن وخلاصه..
احساس خجالت از روی شهدا قلبم رو آروم نمیگذاره ،نتونستم خادم خوبی باشم، شاید به خودم مغرور بودم که میتونم از پس همه نوع مخاطبی بر بیام وحالا تو این امتحان مردود شدم ........
🔻ادامه در پست بعد👇👇
#تجربه_نگاری
#تَـــوَسُّــمْ
#خادم_الشهداء
✨تَـــوَسُّــمْ، کمیته مرکزی خادم الشهداء استان فارس
┄┅═✧❁▪️❁✧═┅┄
@tavasom
┄┅═✧❁▪️❁✧═┅┄
👇👇
🔸 : اشک ها تو پاک کن تا یه راه حل ساده بهت بگم ، هر وقت تو هر کاری به بن بست رسیدی علاج اون توسل به حضرت زهرا "سلام الله علیه" هست همون کاری که غالبا شهدا انجام میدادن....
مدتی بعد از سفر دیدمش تشکر کرد وگفت: اتوبوس تازه داشت حرکت می کرد دلم رو زدم به دریا وگفتم عیبی نداره اینجا دیگه نقطه آخره حیفه بچه ها محروم بمونن ،آمدم وسط اتوبوس رو کردم به مزار شهدا و گفتم: بچه ها میدونید رسم شهدا هم مثل اهل بیت "علیهم السلام" اینکه وقتی مهمون براشون میاد موقع رفتن تا یه جایی اون رو بدرقه میکنن که دل مهمون از دوری نگیره وآرام بشه.....
هیچ صدایی از بچّه ها بلند نشد..ادامه دادم ..
نزدیک به یک ساعت شده بود که داشتم حرف میزدم، من روایت های معمولی همیشگی رو میگفتم...اما انگار برا بچه ها روضه ای بود که فقط بااشک میشد همراهی کرد.
#تجربه_نگاری
#تَـــوَسُّــمْ
#خادم_الشهداء
✨تَـــوَسُّــمْ، کمیته مرکزی خادم الشهداء استان فارس
┄┅═✧❁▪️❁✧═┅┄
@tavasom
┄┅═✧❁▪️❁✧═┅┄
💢 اولین باری بود که بدون خانواده سفر میرفتم، اونم راهیان نور...😕
نصف اتوبوس بچه های یه مدرسه دیگه بودن، خانمی که با عنوان خادم الشهید توی اتوبوس ما بود،مثل یه مادر دلسوزانه هوای همه بچهها رو داشت و برنامه های مختلفی رو با کمک دانش آموزا اجرا می کرد ، اما من، تا روز آخر هم، خیلی مشارکتی تو برنامه ها نداشتم...
آخرین روز لحظه ای که از معراج شهدا اومدیم نمی دونم چی شد که دلم خادم بودن برا شهدا رو، طلب کرد...🌱
📍بعد سفر یه روز زنگ تفریح تو حیاط مدرسه داشتم برا امتحان مرور می کردم که ، همون خانم خادم رو دیدم، از درب ورودی وارد حیاط شد و رفت سمت دفتر...
با دیدنش تمام خاطرات خوش سفر برام زنده شد، زنگ خورد موقع رفتن سر کلاس تو راهرو دیدمشون که با تعدادی از بچه ها در حال صحبت کردن بودن، آهسته از کنارشون رد شدم داشتن درباره یه قرار شهدایی تو گلزار صحبت می کردن ...
🔸زهرا جون ... شما هم دعوتید خوشحال میشیم بیاید ....
.... توی همون اولین قرار شهدایی ، گروه بندی شدیم و من جزء یکی از سر گروه ها ...
حالا دیگه من هم در مسیر خادمی شهدا بودم ...😊
#تجربه_نگاری
#تداوم_ارتباط
#راهیان_نور
#تَـــوَسُّــمْ
#خادم_الشهداء
✨تَـــوَسُّــمْ، کمیته مرکزی خادم الشهداء استان فارس
┄┅═✧❁▪️❁✧═┅┄
@tavasom
┄┅═✧❁▪️❁✧═┅┄
💢 من با تداوم ارتباط ، هنوز در هوای سفرم....
🌱 بعد از ظهر آخرین روز سفر، تو یه دورهمی اتوبوسی با بچهها عهد کردیم که این جمع دوستی ادامه دار باشه و...
از فردای رسیدن ،گروهی که در فضای مجازی، از روز آخر سفر تشکیل شده بود رو با کمک بچهها فعال کردم(خاطره و عکس نوشت های سفر،نکته های اخلاقی وسیره ومعرفی شهدا...)
🌱 برا حضور جدی تو مدرسه با کمک مسئول کمیته از طرف بسیج دانش آموزی معرفی نامه گرفتم و سعی کردم تو اولین جلسه با معاون پرورشی مدرسه، دوستانه طرح های جذاب و ساده پیشنهاد کنم و هدفم رو از حضور و اجرای برنامه ها، توضیح بدم....
🌱 از چند تا از دوستای خادمم خواستم، تو قرار های دورهمی گلزار و کوهنوردی .. با من همراه باشن تا بهتر و بیشتر بتونیم با بچهها صحبت کنیم و برا دعوتشون به عنوان خادم دانش آموز، تو کمیته ، استعداد یابی شون کنیم ....
🌱 ارتباط با مادرها و دعوتشون تو یه اردوی یک روزه همراه با بچهها و بزرگ تر شدن جمع دوستانه ما، خیلی کمک کرد تا برنامه های تابستونه رو بهتر و جذاب تر طرح ریزی کنیم...
🌱 تجربه همراه بودن یکساله با بچهها هم من رو رشد داد و هم اون ها رو ....🌳
#تداوم_ارتباط
#تجربه_نگاری
#تَـــوَسُّــمْ
#خادم_الشهداء
✨تَـــوَسُّــمْ، کمیته مرکزی خادم الشهداء استان فارس
┄┅═✧❁▪️❁✧═┅┄
@tavasom
┄┅═✧❁▪️❁✧═┅┄
17.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍عصر روز اول سفر بود و هیجان بچهها زیاد... 🙃
🌀چند بار برنامه ریزی کردیم تا همه همراه با پخش سرود ها هم خوانی کنن، اما بعضی همراهی نمی کردن و چون بی نظمی میشد ، بقیه هم ادامه نمی دادن...
راننده هم خیلی راضی نبود که بچهها وسط اتوبوس باشن و مستقیم و غیر مستقیم تذکر می داد که کسی سرپا نباشه...
هوا دیگه تاریک شده بود ..
♨️از همه خواستم سر جاشون بشینن ...
💡بچهها چراغ گوشی هاتون رو روشن کنید
📌همه با هم، یک، دو ، سه ...
🎙 سرود پخش شد ،..
بچهها همه با شور، همراهی کردن ....
#تجربه_نگاری
#راهیان_نور_۱۴۰۲
#تَـــوَسُّــمْ
#خادم_الشهداء
✨تَـــوَسُّــمْ، کمیته مرکزی خادم الشهداء استان فارس
┄┅═✧❁▪️❁✧═┅┄
@tavasom
┄┅═✧❁▪️❁✧═┅┄
🧐 شما این حرف ها رو باور می کنید؟!!!
💢در حال بازگشت از سفر #راهیان_نور بودیم .
توی رستوران قطار با چند تا از بچه ها داشتیم صحبت می کردیم .
🥸رئیس قطار میز روبروی ما نشسته بود. بدون مقدمه سوال کرد از راهیان میاین؟ گفتیم: بله.
یک نگاه عاقل اندر سفیهی کرد و گفت: حیف شما نیست که وقت خودتون رو برای یک مشت خاک حروم می کنید؟
بحث بالا گرفت . کل حرفش این بود: "از غربی ها یاد بگیرید مرده پرست نیستند و پیشرفت کردن"...!!!؟؟😎
💡صبح جریان رو به حاج آقای راجی که همراهمون بود گفتیم . حاج آقا گفتن محل ندین .
نزدیک مشهد دقیقا پشت سر حاج آقا داشتم از رستوران قطار رد می شدم که حاج آقا چشمشون به رئیس قطار افتاد و فرمودن : شنیدم گفتین غربی ها مرده پرست نیستن درسته؟ پس اینهمه مجسمه از بزرگانشون توی میادینه چیه؟
بنده خدا که هول شده بود گفت: اونها بزرگان بودن و حاج آقا فرمودن : اینا هم بزرگان ما هستند... و راهشون رو کشیدن و رفتن😊
هنوز چند قدمی نرفته بودن که برگشتن و گفتن در انگلیس جای نشستن خواننده هاشون رو به صورت مجسمه در آوردن یعنی رد نشیمنگاهشون رو...😳😐
هم ما مونده بودیم که حاج آقا چی می گن و هم اون بنده خدا.؟؟؟؟؟
حاج آقا داشتن می رفتن که رئیس قطار به ما گفت: شما این حرف ها رو باور می کنید؟!!!
عصر رسیدم خونه، یک راست رفتم سراغ لب تاب، هر چی گشتم نبود، به حاج آقا پیام دادم و اسم گروهشون رو گرفتم. با کلی جستجو بلاخره پیدا کردم .🤓
درست همون چیزی بود که حاج آقا گفته بودن.
مثل همیشه دقیق و با سند...
📛محل یادبود نشیمنگاه گروه انگلیسی
راک " بیتلز " در شهر پلیموث انگلستان! که به یک جاذبه توریستی تبدیل شده.
📛مقایسه کنید خدمت این چهار جوان رو در مقایسه با بیش از دویست هزار ابر مردی که جان خودشون رو تقدیم انقلاب کردند. انصافا کدامیک الگو هستند؟؟؟.....!!!
#تجربه_نگاری
#راهیان_نور_۱۴۰۳
┄┅═✧❁▪️❁✧═┅┄
@tavasom
┄┅═✧❁▪️❁✧═┅┄
🔰ما از حال شما خبر داشتیم ....؟؟!!
♨️در #اردوی_راهیان_نور دانشگاه ، مسئول و خادم اتوبوس بودم ، یه تعداد از دانشجو ها آخر اتوبوس دور هم جمع شده بودن و از همون اول سفر سر ناسازگاری داشتن و هرجوری بود نظم سفر رو به هم میزدن ،هم از نظر پوشش، هم خنده و شلوغ کاری و هم دیر سوار شدن و....گاهی بقیه رو هم با خودشون همراه می کردن، خلاصه که ....😠😩
چون اکثرشون از نظر سن هم، از من بزرگتر بودن، هر بار که تذکر می دادم خیلی اثری نداشت و چند بار هم نزدیک بود به دعوا ختم بشه ...😡
روز دوم دیگه طاقتم تمام شد و به شهدا گله کردم که، اینم زائر بود شما دعوت کردید....🙁
🌱 صبح روز آخر ..
بچهها که داشتن سوار اتوبوس میشدن اون گروه رو دیدم که خیلی آروم ومودب سوار شدن، تا معراج شهدا هم، تو حال خودشون بودن
اونقدر این تغییر رفتار برام تعجب داشت که وقتی رسیدم معراج قبل از ورود، ازشون پرسیدم: اتفاقی افتاده ...!!!!؟؟؟؟😳
یکشون گفت : دیشب خواب دیدم طلائیه بودیم از سمت حسینیه نوای زیبایی می آمد رفتم سمت درب ورودی دیدم جمعی از شهدا در حال عزاداری هست وحال خوشی بود انگار زمین وزمان با اونها همراه بود....
خواستم وارد حسینیه بشم اما یادم به همه اون رفتارهای نامناسبم افتاد ،خجالت کشیدم اومدم برگردم، کسی صدام زد و گفت:
🌱 ما از حال شما خبر داشتیم وبا همین آگاهی شما رو دعوت کردیم ....
بفرمایید داخل مجلس....🌱
یادم افتاد به گِله ای که کرده بودم ..😓
اشک مجال حرفی رو نداد .....
#تجربه_نگاری
#تَـــوَسُّــمْ
#خادم_الشهداء
✨تَـــوَسُّــمْ، کمیته مرکزی خادم الشهداء استان فارس
┄┅═✧❁▪️❁✧═┅┄
@tavasom
┄┅═✧❁▪️❁✧═┅┄